عکس جدید, عکس هنرمندن, عکسهای داغ هنرمندان, عکس روز

۱۶۷ مطلب با موضوع «بیوگرافی هنرمندان» ثبت شده است

بیوگرافی فلور نظری و همسرش

فلور نظری

بیوگرافی و زندگینامه

فلور نظری بازیگر سینما و تلوزیون ایران است. وی متولد 1 بهمن 1347 در لاهیجان می باشد و هم اکنون 49 سال سن دارد.

وی از سال 1375 وارد عرصه هنر و بازیگری شد. 

تحصیلات : نظری دانش آموخته رشته بازیگری از دانشگاه سوره می باشد و همچنین دارای مدرک کارشناسی مدیریت است. 

آخرین کار او در تلویزیون حضور در سریال گسل در نقش لیلا می باشد.

ازدواج و همسرش

فلور نظری چندین سال است که ازدواج کرده است و حاصل ازدواج او با همسرش یک فرزند پسر به شروین می باشد. 13 سال است ساکن کشور آلمان هستند.

می گوید : من هر زمانی که دوست داشته باشم، بر می‌ گردم حتی وقتی که پیشنهاد کاری هم نداشته باشم چون همیشه در رفت‌ و آمد هستم دلتنگی هم به وجود نمی‌آید

فلور نظری و پسرش

فلور نظری و پسرش شروین

فلور نظری و همسرش

عکس جدید فلور نظری با فرزندش

گفتگو با فلور نظری / با او بیشتر آشنا شوید

دوران کودکی شما چگونه گذشت؟

دوران کودکی من بسیار شاد و پر از هیجان و شادی‌های کودکانه گذشت؛ چون تابستان‌ها به خانه‌ مادربزرگ می‌رفتیم و سه ماه در خانه‌ با صفایش، خانه‌ای بزرگ در دل یک باغ بزرگ، مثل تکه‌ای از بهشت می‌ماندیم.

چند خواهر و برادر دارید؟

در کل 4 فرزند هستیم؛ سه دختر و یک پسر.

  بازی‌های شما در کودکی؟

 ما همه‌جور بازی در دل طبیعت داشتیم، از فوتبال و هفت‌سنگ و گرگم به هوا گرفته تا قایم‌باشک و والیبال و خاله‌بازی.

  کارتون‌های مورد علاقه‌ شما چه بود؟

همه‌ کارتون‌های والت‌دیزنی مثل میکی موس و سیندرلا.

فلور نظری

دوست داشتید، چه کاره شوید؟

 مهماندار و معلم.

 فکر می‌کردید، روزی بازیگر شوید؟

 نه هیچ وقت فکر نمی‌کردم، بازیگر شوم؛ اما نقاش خیلی خوبی بودم و روی سنگ و چوب نقاشی می‌کردم، نویسنده خوبی هم بودم زیاد داستان می‌نوشتم. همیشه یواشکی برای 6-5 نفر دیگر هم انشا می‌نوشتم.

 آشپز خوبی هستید؟

به نظر آن‌هایی که دستپختم رو خوردند خیلی خوبه، میگن حتی نیمرو و املتت هم خیلی لذیده.

غذای مورد علاقه شما؟

عاشق لوبیاپلو با گوشت تکه‌ای و لوبیای زیاد هستم؛ ولی از همه‌ غذاها خوشم میاید.

چه سبک موسیقی را می‌پسندید؟

 کلاسیک، پاپ و سنتی.

اهل فوتبال هستید؟

بله، شدید!

طرفدار چه تیم‌هایی هستید؟

تیم ملی ایران و پرسپولیس، تیم ملی آلمان و بایرن مونیخ.

 چند فرزند دارید؟

 یک پسر به نام «شروین» که ما «نیما» صدایش می‌کنیم.

 دوست دارید فرزندتان وارد عرصه بازیگری شود؟

علاقه‌ای به بازیگری ندارد؛ اما بخش فنی کار ما را دوست دارد؛ مثل تدوین، عکاسی و فیلمبرداری.

بیوگرافی فلور نظری

اینستاگرام فلور نظری: instagram / Felor_Nazari

 از اینکه در عرصه بازیگری فعالیت می‌کنید، راضی هستید؟

 بله، من عاشق حرفه‌ام هستم، عاشق بودم که بعد از لیسانس مدیریت، وارد سوره شدم و بازیگری آموختم.

 بهترین کتابی که خواندید؟

«سرزمین گوجه‌های سبز» اثر هرتا مولر که یک زن قدرتمند در رمان‌نویسی است و برای این کتاب هم جایزه گرفت.

بازیگری در سینما را دوست دارید یا تلویزیون؟

 من هرجا که بتوانم نقش جذاب‌تری را خلق کنم، دوست دارم؛ اما به تازگی سینما برایم جذابیت بیشتری نسبت به تلویزیون پیدا کرده است.

شما خارج از کشور زندگی می‌کنید، دوری از وطن برایتان سخت نیست؟

من هر زمانی که دوست داشته باشم، برمی‌گردم. حتی وقتی که پیشنهاد کاری هم نداشته باشم. چون همیشه در رفت‌ و آمد هستم دلتنگی هم به وجود نمی‌آید.

به نظر شما راز ماندگاری یک هنرمند چیست؟

 راز ماندگاری یک هنرمند در کنار هنر نابی که می‌آفریند، به روز بودن و هماهنگ شدن با علم و دانش روز سینما، تشخیص، تعهد و سلامت جسم و روح و افکارش است.

 شیرین‌ترین و تلخ‌ترین خاطره‌تان در دوران کاری؟

 شیرین‌ترین خاطراتم به سریال «خانه به دوش» و کار با رضا عطاران برمی‌گردد، تلخ‌ترین خاطره‌ام فوت «رضا سعیدی» عزیز بود وقتی که من مشغول بازیگری در «رویای خیس» بودم. آقای لیالستانی هم، سریالی را کار می‌کردند و بعد شنیدیم هنرمند ارزشمندمون سرصحنه فوت کردند.

 نظرتان در خصوص بازیگران جوان چیست؟

 بازیگران جوان باید بیایند و کار کنند؛ ولی با دانش و علم زیاد بازیگری. تمرین کنند و ادب و احترام و شأن پیشکسوتان این حرفه‌ را حفظ کنند.

 ویژگی بارز شخصیتی شما؟

 پرانرژی بودن برای همه کارها،  هر کاری را با جان و دل انجام می‌دهم و سمبل کاری نمی‌کنم.

 دوست دارید در چه نقشی بازی کند که تا به حال پیش نیامده‌ است؟

نقش‌های تاریخی، پیش آمده اما کم بودند.

 علاوه بر بازیگری در زمینه‌های دیگر هنر فعالیتی دارید؟

 من هنوز هم قلم خوبی دارم و در بعضی از فضاهای اجتماعی می‌نویسم. «مینیمال‌نویسی» می‌کنم کوتاه، موجز و نغز.

بازیگری در آثار طنز را دوست دارید یا جدی؟

طنز را دوست دارم؛ اما برایم فرقی نمی‌کند در چه ژانری بازیگری کنم، مهم نقش است که دوست داشته باشم.

نظرتان در مورد «رضا عطاران»؟

رضا عطاران بی‌نظیر است. در آثاری به کارگردانی او بازیگری کردم و در چند کار سینمایی با او همبازی بودم. در همه‌ امور حرفه‌ای، درست و دوست‌داشتنی است. خلاصه فوق‌العاده است.

 توصیه شما به علاقه‌مندان بازیگری؟

 توصیه را کسی گوش نمی‌کند، همه می‌خواهند زود، تند و سریع مشهور شوند. آن هم نه یک بازیگر محبوب؛ اما برای آن دسته که گوش شنوا دارند عرض می‌کنم، سخت بخواهید بازیگر شوید، سخت بخوانید و سخت‌ تمرین کنید، زیاد فیلم ببینید و در دیدن فیلم‌ها توجه و دقت داشته و بر جامعه‌ای که زندگی می‌کنید، اشراف داشته باشید، همراه با صبر و پشتکار.

 کلام پایانی شما!

 زیاد اهل شکایت نیستم، اما در حق من همیشه اجحاف شده و از این اتفاق متنفرم؛ اما نگفتم و شلوغ‌بازی در نیاوردم. امیدوارم روزی هنر قدر هنرمند متعهد را بداند.

عکسهای فلور نظری

فیلم های فلور نظری

رویای خیس به کارگردانی پوران درخشنده
    بچه‌های ابدی به کارگردانی پوران درخشنده
    نسویه حساب به کارگردانی تهمینه میلانی
    بیداری به کارگردانی فرزاد موتمن

    کلاهی برای باران به کارگردانی مسعود نوابی
    زندگی شیرین به کارگردانی قدرت الله صلح میرزایی
    شیر و عسل به کارگردانی آرش معیریان
    فصه دل ها به کارگردانی هوشنگ درویش‌پور

    تب به کارگردانی رضا کریمی
    تپلی به کارگردانی هوشنگ درویش‌پور
    در شب عروسی به کارگردانی رضا قهرمانی
    مامان بهروز من را زد به کارگردانی عباس مرادیان

    کنسرت روی آب به کارگردانی جهانگیر جهانگیری
    فیلادلفی به کارگردانی مجتبی اسدی پور اسماعیل رحیم پور
    یکی برای همه به کارگردانی محمد آهنگرانی
    چهارباندی به کارگردانی محمدجعفر باقری نیا

فلور نظری ,بیوگرافی فلور نظری ,عکس فلور نظری

سریالهای فلور نظری

پزشکان به کارگردانی مسعود کرامتی
    بگذار آفتاب برآید به کارگردانی حسین مختاری
    ماجراهای نیکو به کارگردانی مسعود کرامتی

    فریاد بی صدا به کارگردانی جهانگیر جهانگیری
    کیمیای مهر به کارگردانی محمدتقی رنجبر
    باغ ستاره به کارگردانی شیرین جاهد

    مزرعه آفتابگردان به کارگردانی فریدون حسن پور
    رستوران خانوادگی به کارگردانی سعید سهیلی زاده
    همسفر به کارگردانی قاسم جعفری

    مسافری از هند به کارگردانی قاسم جعفری
    پرواز در حباب به کارگردانی سیروس مقدم
    خانه به دوش به کارگردانی رضا عطاران
    متهم گریخت به کارگردانی رضا عطاران

    تب سرد به کارگردانی علیرضا افخمی
    فصل زرد به کارگردانی محمدرضا زهتابی
    مرد دوهزارچهره به کارگردانی مهران مدیری

    آسمان همیشه ابری نیست به کارگردانی سعید عالم زاده
    چمدان به کارگردانی خسرو ملکان
    کارآگاه لطفی به کارگردانی حسین قناعت
    تکیه بر باد به کارگردانی محمود معظمی

    دوران سرکشی به کارگردانی کمال تبریزی
    قلب به کارگردانی مسعود تکاور
    هویت به کارگردانی مهدی ودادی

    چراغ جادو به کارگردانی همایون اسعدیان
    ارث بابام به کارگردانی جواد رضویان
    غیرمحرمانه به کارگردانی مسعود رسام

    شهرباران به کارگردانی سید جواد هاشمی
    عملیات ۱۲۵ یک به کارگردانی بهروز افخمی

    سپید مثل ستاره به کارگردانی جواد روستایی
    قهر و آشتی به کارگردانی علی ژکان
سریال گسل به کارگردانی علیرضا بذر افشان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی سیروس گرجستانی و همسرش

سیروس گرجستانی

بیوگرافی و زندگینامه :

سیروس گرجستانی بازیگر سینما و تلویزیونوی متولد 25 اسفند 1323 در بندر انزلی می باشد و 73 سال سن دارد.

تحصیلات : گرجستانی فعالیت هنری خود را از سال 1348 با حضور در صحنه تاتر آغاز نمود. 

وی فعالیت سینمایی خود را از سال 1345 با بازی در فیلم مامور دو جانبه ساخته مهدی میرصمدزاده آغاز کرد. 

ازدواج و همسرش

وی چندین سال قبل ازدواج کرده است اما ازدواجش له طلاق منجر گردید . وی از همسر سابق خود نیز دو  فرزند دختر هم دارد.

سیروس گرجستانی و همسرش

گفت و گو با سیروس گرجستانی

در کدام شهر متولد شدید؟ 
در بندر انزلی. 

چه سالی؟ 
مادرم می گفت در سال ۱۳۲۳ به دنیا آمده ام ولی در شناسنامه ام تاریخ دیگری درج شده است. 

چه سالی به تهران آمدید؟ 
فکر می کنم ۹-۸ ساله بودم که به تهران آمدم. منتها کلاس اول دبستان را در مدرسه عنصری و یا اگر درست گفته باشم در مدرسه رودکی در شهر رشت گذراندم. 

محل زندگی تان در تهران کجا بود؟ 
ناصرخسرو، کوچه مروی. 

پس در یکی از محلات قدیمی بزرگ شده اید؟ 
بله. 

پس از گذشت سالها دوباره به آن محلات مراجعه می کنید؟ 

اتفاقاً چندوقت پیش به همان محله قدیمی رفتم ولی وقتی آنجا را دیدم، ناامیدشدم …. 

چرا؟ 
برای اینکه همه چیز عوض شده و شکل دیگری گرفته است.من همیشه نسبت به گذشته و دوران کودکی ام حس نوستالژیک دارم. فضای آن محله، آن فضایی نبود که در کودکی حس کرده بودم. 

الان تبدیل شده به بازارکویتی ها و یک سری اجناس در آنجا فروخته می شود. حتی به خیابان ناصرخسرو سرزدم، دیگر از دستفروش های کنار پیاده رو خبری نبود! و یا فریادهای فروشندگان که برای فروش اجناسشان مردم را به سوی خود جلب می کردند، دیگر شنیده نمی شد. در عوض حالا در آن خیابان، آدم هایی را می بینم که نسخه به دست به دنبال داروهای «نیست در جهان» می گردند. 

در دوره ای که در آن فضا زندگی می کردید، چه جذابیت هایی برای شما وجود داشت که الان با مرور به گذشته حس نوستالژیک پیدا می کنید؟ 

همان طور که گفتم در سنین پایین به تهران آمدم، در آن سن و سال، یک روز پدرم مرا به «لاله زار» برد. دیدن آن فضا برایم خیلی جذاب بود…. 

در آنجا چه دیدید؟ 
در آن زمان ویترین مغازه های لاله زار خیلی دیدنی بود، بنابراین همیشه به پدرم اصرار می کردم که فرصت بیشتری برای دیدن مغازه ها به من بدهد. 

پشت ویترین ها چه بود؟ 
چیزهای مختلف. مثلاً یک کلاه فروشی بود که کلاه های خیلی شیکی داشت. مثلاً «کلاه فروشی محمدزاده» را به خوبی به یاد می آورم. داخل مغازه، یک پیرمرد خوش تیپی هم پشت میز می نشست که او هم مرا مجذوب خود می کرد. آن مغازه های لوکس و شیک را تا آن زمان ندیده بودم. 

تئاتر و سینماهای لاله زاربرایتان جالب نبود؟ 

چرا. آنها هم جذابیت داشت. مثلاً یک کسی مقابل در ورودی تئاتر می ایستاد و برای نمایش و بازیگران تبلیغ می کرد. با صدای بلند و بسیار سریع می گفت: «بیایید، بشتابید بازیگر… در این برنامه اجرا دارد…» و یا سالن های سینمای لاله زار خیلی زیبا بودند. 
وقتی پس از گذشت سالها که «لاله زار» را دیدم، از آن مغازه ها و ساختمان های قدیمی خبری نبود! اگر مغازه و یا ساختمان قدیمی که هنوز تخریب نشده بود را می دیدم، حتماً ساعت ها مقابلش می ایستادم. من نمی دانم شما چقدر احساساتی می شوید وقتی یک بنای قدیمی را می بینید. ولی به من حس غریبی می دهد، با آن بنا، خاطرات دوران کودکی ام را مرور می کنم. انگار همه چیز زنده می شود. شاید باور نکنید من با آجرهای آن بناها هم صحبت می کنم! شما که جوان هستید شاید زیاد به این حس نزدیک نباشید. ولی وقتی انسان جوانی خود را از دست می دهد، تازه به یاد «از دست رفته هایش» می افتد و وقتی به آنچه که مربوط به گذشته خودتان است، نظر می اندازید، آن وقت به نگرش، دید و شناخت جدیدی از خودتان می رسید. 

به غیر از خیابان لاله زار، محلات و خیابان های دیگری هم بود که شما به آن علاقه مند باشید؟ 

مثلا «توپخانه» قدیم را به خوبی به یاد دارم. آنجا برای من یک گردشگاه بود و پدرم مرا با خود به آنجا می برد. 

این «توپخانه» مورد علاقه شما مربوط به چه سالی می شود؟ 
فکر می کنم به دهه سی مربوط می شود. در چمن های سبز توپخانه می غلتیدم و معلق می زدم. توپخانه اکنون هم با توپخانه آن زمان خیلی تفاوت کرده، یک فضای دیگری شده… 

که هیچ جوری جذبتان نمی کند؟ 

نمی دانم. شاید اگر الان بچه بودم توپخانه فعلی هم مرا جذب می کرد. ولی چون من آن فضا را لمس کردم، نسبت به آن تعلق خاطر دارم. ولی متاسفانه ما سعی می کنیم آن چیزهایی که مربوط به گذشته می شود را تغییر دهیم، مثل تخریب ساختمان های قدیمی. من به کشورهای فرانسه و آلمان سفر کردم. ولی در آنجا آنها هیچ وقت بناهای چندین ساله و قدمت دار خود را خراب نمی کنند، ممکن است آن را تعمیر و یا ترمیم کنند ولی تخریب نمی کنند. حتی در کنار آن بنای قدیمی، بنای جدیدی می سازند. متاسفانه اینجا اینگونه نیست. یک ساختمان که با فضا و بافت یک محله همخوانی دارد، از بین می رود، در عوض چیزی جایگزین می شود که اصلا ربطی به آن قبلی ندارد! 

شما «توپ مرواری» را دیده اید، همان چیزی که صادق هدایت در کتابش درباره آن صحبت کرده است؟ 

خیر. یادم نمی آید. 

بعدها که وارد حیطه تئاتر شدیدآیا به پاتوق های فرهنگی سر می زدید، مثلا یک جایی مثل کافه نادری…؟

بله. من گاهی اوقات به کافه نادری می رفتم. آن «کافه» خیلی قدمت داشت و الان هم وجود دارد. خیلی از هنرمندان و روشنفکران ما مرتبا به آنجا می رفتند ولی من زیاد به آنجا رفت و آمد نداشتم. 

یادتان می آید که کدامیک از هنرمندان را در آنجا می دیدید؟ 

نه، خیلی دقیق نمی شدم که چه کسانی رفت و آمد می کنند. در آن زمان مسائل دیگری در ذهنم بود. 

شما سال ۱۳۴۸ وارد اداره تئاتر شدید؟ 
بله. 

برای نخستین بار در کدام یک از «صحنه ها» بازی کردید؟ 

نخستین تئاترم را در «سنگلج» بازی کردم. آن زمان تئاتر «سنگلج» متعلق به «حرفه ای ها» بود. پس از دو سال که وارد اداره تئاتر شدم، نخستین نمایشنامه ای که کار کردم، «سنگ و سورنا» نام داشت که توسط همسر آقای عباس جوانمرد کارگردانی می شد. 

خانم نصرت پرتوی… 
بله. در آن زمان نقشی را به من واگذار کردند که برایم افتخارآمیز بود، چون فرصتی فراهم شد به طور رسمی در فضای «حرفه ای ها» بازی کنم و از این بابت خوشحال بودم. 

چند شب اجرا داشتید؟ 
در آن زمان معمولا ۲۶ روز در ماه تئاتر اجرا می کردند، شنبه ها تئاتر تعطیل بود. حالا اگر تئاتری خیلی پرطرفدار بود، مدت اجرا را تمدید می کردند. 

تماشاگران تئاتر سنگلج از چه قشر و طبقه ای بودند؟ 
همه آنها از تماشاگران حرفه ای تئاتر بودند. آن قدر تئاتر برایشان مهم بود که دائما تماس می گرفتند و درباره نمایش، بازیگران و کارگردان و … سوال می کردند.آنها جویای «برنامه ها» بودند. 

استقبال خوبی از برنامه ها می شد؟ 
به نظر من اگر در هر برهه و زمانی یک کار خوبی ارائه شود، تماشاگران حتما استقبال می کنند. در آن دوره هم از کارهای خوب استقبال چشمگیری می شد. 

آخرین بار که در تئاتر «سنگلج» نقش ایفا کردید، کی بود؟ 
فکر می کنم حدود ۱۵ سال پیش. تئاتر «بلبل سرگشته» آقای نصیریان را دوباره اجرا کردیم، منتها من همان نقشی را که قبلا آقای نصیریان ایفا کرده بودند، بازی کردم.

شنیدید که ساختمان «سنگلج» در معرض نابودی است؟ 
بله. این اتفاقات ناگوار تازگی ندارد! و متاسفانه دائما تکرار می شود. یک گروه تئاتری داشتیم به نام گروه دوم هنر ملی که البته سرپرست گروه «هنر ملی» آقای عباس جوانمرد بودند و سرپرست این گروه دوم زنده یاد هادی اسلامی و در این گروه آقایان؛ خسرو شکیبایی، ناصر محمدی و… حضور داشتند. 

به خاطر می آورم هادی اسلامی نمایشنامه ای نوشته بود به نام «محراب»، در آن زمان اداره تئاتر برنامه ای برای اجرا در سنگلج درنظر نگرفته بود. معاون اداره گفت: هادی، همین نمایشنامه را در سنگلج اجرا کن. ما هم از این اتفاق خوشحال شدیم ولی وقتی خبر به گوش آقای جوانمرد رسید گفت: نه؛ شما حق ندارید آنجا بازی کنید. پرسیدم: چرا و ایشان گفتند که آنجا متعلق به تئاتر حرفه ایهاست و شما حرفه ای نیستید! آن موقع ازنظرو عقیده آقای جوانمرد بدم آمد و با خود گفتم حتما ً ایشان علاقمند نیستند، جوانان پیشرفت کنند. از این قضیه سالها گذشت و سالن هایی مثل تئاتر شهر، تالار وحدت و… تاسیس شد. یک شب برای دیدن نمایشی به یکی از سالن ها رفتم. روی صحنه هنرپیشه ای را دیدم که نقش مهمی را ایفا می کرد ولی نادرست راه می رفت و حتی تلوتلو می خورد.

اول فکر کردم که مربوط به نقش اوست ولی بعد فهمیدم که نه؛ راه رفتنش را فراموش کرده است! و بعد از سالها گفته آقای جوانمرد را درک کردم. 
به نظر من نوستالژی شما به تهران گذشته فقط به فضا و معماری خلاصه نمی شود، شما غم از دست رفتن آن فضای فرهنگی را در این سالها دارید؟ 
بله. واقعاً اینگونه است. آن موقع حرکت، رفتار، کلام یک بازیگر اصالت داشت. اگر ساختمان و بنای قدیمی اصالت داشت، فرهنگ موجود در آن فضا هم اصیل بود. ولی حالا نوع نگاه ها فرق کرده است. 

از نظر شما این فضا بد است؟ 

شاید برای کسی که بخواهد چهل سال دیگر از گذشته ها – یعنی امروز – یادی کند خوب باشد… 

سیروس گرجستانی
ولی نه برای شما که در دل آن فضا تربیت شدید؟ 

از نظر من «بد» آن چیزی است که یک جوان تازه وارد، احترام به و پیشکسوت خود را فراموش کند. من وقتی سال ۴۸ وارد اداره تئاتر شدم یک جوان کم سن و سال بودم. ولی وقتی نزد پیش کسوتان تئاتر مثل آقایان؛ عزت الله انتظامی، علی نصیریان، جمشید مشایخی و… می رفتم، همیشه اصول را رعایت می کردیم. 
یعنی احترام به بزرگتر و استاد یک «فرهنگ» است و نباید بر اثر گذر زمان به فراموشی سپرده شودو ولی الان متاسفانه برخی از هنرپیشگان که به معروفیت و مکنت رسیده اند، – البته نه همه جوانان عزیز این عرصه – یک سری مسائل مهم را فراموش کرده اند که به نظرم این درست نیست… 

شما در صحبتهایتان یادی از آقای جعفر والی کردید. الان می دانید ایشان کجا هستند؟ 

ایشان در خارج از کشور زندگی می کنند. 

در زندگی خصوصی کسی را دارید که دلتنگش باشید؟ 

بله. از همسر سابقم، دو دختر دارم که در سن پایین ایران را ترک کردند و در انگلیس ازدواج کردند. همیشه آرزو دارم که یک روزی با جیب پر پیش آنها بروم و پس از سالها دیداری تازه کنم. 

با آنها تماس تلفنی دارید؟ 

بله… خوشبختانه صدایشان را از راه دور می شنوم. 

اگر واقعیت زندگی شما را مجبور به انتخاب نمی کرد، مایل بودید در کجا زندگی کنید؟ 

شمال ایران. من اگر هنرپیشه نبودم، قطعاً حالا در شمال زندگی می کردم. 
در شمال پاکی ا ی وجود دارد که در کمتر جایی می توان سراغ آن را گرفت.

بیوگرافی سیروس گرجستانی

فیلم های سیروس گرجستانی 

ناردون (فریدون حسن‌پور) ۱۳۹۴
دریا کنار (آرش معیریان)۱۳۹۴
شانس، عشق، تصادف (آرش معیریان) ۱۳۹۳

مجرد ۴۰ ساله (شاهین باباپور) ۱۳۹۳
منشی مخصوص من (صالح دلدم) ۱۳۹۳
شبکه (ایرج قادری) ۱۳۹۰

فیتیله و ماه پیشونی (آرش معیریان) ۱۳۹۰
سه درجه تب (حمیدرضا صلاحمند) ۱۳۸۹
شرط اول (مسعود اطیابی) ۱۳۸۸

نطفه شوم (کریم آتشی) ۱۳۸۷
تلافی (سعید اسدی) ۱۳۸۶
هدف اصلی (قدرت‌الله صلح‌میرزایی) ۱۳۸۵

آکواریوم (ایرج قادری) ۱۳۸۴
آدمک‌ها (علی قوی‌تن) ۱۳۸۲
بله برون (داوود موثقی) ۱۳۸۲

شکلات (افشین شرکت) ۱۳۸۲
سیزده گربه روی شیروانی (علی عبدالعلی‌زاده) ۱۳۸۱
مسافر ری (داود میرباقری) ۱۳۷۹

یکی بود یکی نبود (ایرج طهماسب) ۱۳۷۸
ساحره (فیلم) (داود میرباقری) ۱۳۷۶
طوفان شن (جواد شمقدری) ۱۳۷۵

شیخ مفید (فریبرز صالح و سیروس مقدم) ۱۳۷۴
آدم برفی (داود میرباقری) ۱۳۷۳
آپارتمان شماره ۱۳ (یدالله صمدی) ۱۳۶۹

شکار خاموش (کیومرث پوراحمد) ۱۳۶۸
دوران سربی (خسرو معصومی) ۱۳۶۷
شب بیست و نهم (حمید رخشانی) ۱۳۶۷

زرد قناری (رخشان بنی‌اعتماد) ۱۳۶۷
با من از فردا بگو (فریدون کوچکیان) ۱۳۶۶
تیغ و ابریشم (مسعود کیمیایی) ۱۳۶۵

خانه ابری (اکبر خواجویی) ۱۳۶۵
تنوره دیو (کیانوش عیاری) ۱۳۶۴
راه دوم (حمید رخشانی) ۱۳۶۳

دادشاه (فیلم) (حبیب کاوش) ۱۳۶۲
آقای هیروگلیف (غلامعلی عرفان) ۱۳۵۹
چوپانان کویر (حسین محجوب) ۱۳۵۹

گفت هرسه نفرشان (غلامعلی عرفان) ۱۳۵۹
فریاد مجاهد (مهدی معدنیان) ۱۳۵۸
بیست سال انتظار (مهدی رئیس‌فیروز) ۱۳۴۵
مأمور دو جانبه (مهدی میرصمدزاده) ۱۳۴۵

سیروس گرجستانی ,عکس سیروس گرجستانی ,بیوگرافی سیروس گرجستانی

عکسی از سیروس گرجستانی در کنار حمید لولایی و مهران رجبی

سیروس گرجستانی ,عکس سیروس گرجستانی ,بیوگرافی سیروس گرجستانی

سریالهای سیروس گرجستانی

آنام
همسایه ها
جاده چالوس
هفت سین

کلاه پهلوی
دختری به نام آهو
سه دونگ سه دونگ
بخت برگشته

خوش نشین ها
زن بابا
گاو صندوق
روزگار خوش حبیب آقا

صاحب دلان
شهریار
متهم گریخت
رقص پرواز

باجناق ها
رانت خوار کوچک
پش کنکوری ها
در کنار هم

آواز مه
یاد داشت های کودکی
خورشید شب

روز های مه آلود
کیف انگلیسی
ولایت عشق
هتل

زیر بازارچه
کاکتوس
برادران خورشید
شلیک نهایی

همسران
اشتباه در اشتباه
مخمصه
تلاش

بیوگرافی سیروس گرجستانی و همسرش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی پریوش نظریه و همسرش +عکسها

پریوش نظریه

بیوگرافی و زندگینامه

پریوش نظریه بازیگر سینما و تلویزیون متولد بهمن 1348 در گچساران می باشد و 48 سال سن دارد.

تحصیلات : وی دارای مدرک لیسانس تاتر از دانشگاه هنر می باشد. 

او فعالیت هنری خود را از سال 1369 با بازی در فیلم عروسحلبچه آغاز نمود و علاوه بر بازیگری در زمینه عکاسی هنری بطور جدی فعالیت می‌کند.

وی در تلویزیون کم کارتر است و در سال 93 با حضور در سریال مدینه به خوبی دیده شد. همچنین آخرین کار او در تلویزیون در سریال زیر پای مادر در نقش رخساره می باشد.

 

ازدواج و همسرش

پریوش نظریه ازدواج کرده است و متاهل می باشد او همچنین یک فرزند دختر به اسم آناهیتا نیز دارد.

پریوش نظریه و دخترش

گفتگو با پریوش نظریه

شاخص و اِلمان های مورد نظر شما برای انتخاب فیلم ها چیست ؟ آیا با توجه به تعداد بالای فیلم ها، هیئت انتخاب به یک استاندار خاصی برای انتخاب فیلم ها رسیده است؟

تقریبا در تمامی هیئت انتخاب هایی که من حضور داشتم به این صورت بود که ابتدا هر یک از اعضا به صورت جداگانه فیلم ها را می دیدند و بهترین ها را انتخاب می کردند سپس در یک جلسه گروهی به جمع بندی از تمام ایده ها و سپس به یک نتیجه می رسیدند. اینکه تمام اعضا، در کنار هم فیلم ها را ببینند معمولا روش هیئت داوران است اما در جشنواره رضوی هیئت انتخاب نیز به این روش عمل کردند که البته مزیت هایی هم دارد، چون می توانیم با دیدگاه سایر اعضای هیئت انتخاب آشنا شویم. تنها مشکل ما این است که محدودیت زمان داریم. بعضی از دوستان، تعدادی از فیلم ها را در جشنواره های دیگر دیده اند و تعدادی نه، همین باعث می شود تا سرعت بازبینی پایین بیاید. به هر حال من معتقدم هیئت انتخاب باید فیلمی را انتخاب کنند که بار و وجهه حضور در جشنواره را داشته باشد. بر همین اساس باید سرعت بیشتری نسبت به گروه داوری داشته باشیم چون تعداد فیلم ها بیشتر است.

بیوگرافی پریوش نظریه

شما فیلم هایی را مشاهده کردید که سازندگانش آینده فیلمسازی این کشور هستند، آیا وضعیت آن ها امیدوار کننده بود به خصوص فیلم اولی ها؟

تعداد محدودی از آن ها امیدوار کننده بودند. نمی توان انتظار داشت از بین مثلا 300 فیلم رسیده به یک جشنواره، 100 فیلم خوب باشد اگر 30 فیلم خوب هم داشته باشیم اتفاق خوبی است و این بدین معناست که جشنواره از سطح قابل قبولی برخوردار است. جشنواره رضوی در این سطح بوده است به گونه ای که بین انتخاب چند فیلم دچار تردید می شدیم، برخلاف برخی جشنواره ها که مجبور بودیم بین بد و بدتر را انتخاب کنیم. البته در بخش اصلی طبق معمول جشنواره های موضوعی، فیلم خوب کم می بینیم، بعضی از فیلمسازان، هر موضوعی که شاید کمترین ارتباط با جشنواره دارد را به زعم خودشان مرتبط با موضوع جشنواره می دانند و آن را ارسال می کنند و این اصلا خوب نیست. به نظرم باید برای بخش موضوعی که بخش اصلی هم هست به فیلمسازان خوب، سفارش ساخت فیلم داد و بودجه ای را نیز برای آن در نظر گرفت.

به نظر شما برای حمایت از برگزیدگان جشنواره ها چه می توان کرد به خصوص در فاصله بین دو جشنواره؟

یکی از کارهای خوبی که می توان انجام داد، سفارش کار به برگزیده های جشنواره است. یعنی می توان یکی از جوایز، حمایت فیلمساز برای ساخت فیلم بعدی اش باشد. این نوع حمایت، بهترین نوع حمایت از فیلمسازان جوان هست. واقعیت این است که سازندگان فیلم کوتاه به حمایت مالی احتیاج دارند.

شما علاوه بر بازیگری، فیلم ساز هستید عکاسی می کنید و دستی بر سایر رشته های هنری دارید، چقدر این فعالیت ها از جنبه زیبایی شناخی به حضور و ماندگاری شما در سینما کمک کرده است؟

من بازیگری را شغل خودم می دانم و سایر فعالیت ها، علاقه شخصی است. به نظرم کسی که می خواهد بازی کند باید روانشناسی بداند، عکاسی، نقاشی، کارگردانی و… بداند. هنر شاخه های متفاوتی دارد و آموزش شاخه های مختلف، تکمیل اطلاعات است نه از این شاخه به آن شاخه پریدن. مثلا یک کارگردان برای اینکه موفق باشد باید کمی طراحی صحنه بداند، نویسندگی، نور و … را تا حدودی بداند که بتواند کنترل کند و بفهمد از عواملش چه می خواهد. کارگردانی که سلیقه نداشته باشد نمی تواند کارگردان خوبی باشد.

به عنوان یک بازیگر و کارگردان، فضای یزد را چقدر مناسب فیلمسازی می دانید؟

با اینکه هنگام شب وارد یزد شدم اما به نظرم رسید که یزد چقدر اصیل است، یزد نه پروتز کرده نه موهایش را رنگ کرده و نه تتو کرده است! من به شهرهای زیادی سفر کردم و دیدم که معماری آن ها رو به تباهی می رود. خوشحالم پس از سال ها شهری را دیدم که اصالتش را حفظ کرده است. چقدر خوب است که این اصالت دیده شود. امیدوارم جشنواره هایی از این دست در سطح بین المللی در یزد برگزار شود تا کشورهای دیگر هم با این فرهنگ آشنا شوند. فرهنگ اصیلی که بخش زیادی از آن را می توانیم در یزد مشاهده کنیم.

سینما قانون خاصی برای ورود افراد ندارد، در این چند سال اخیر جوانان زیادی وارد سینما شدند که بعضی ها بسیار هم موفق بودند، با توجه به این آینده سینمای ما را چطور پیش بینی می کنید؟

ببینید تردید نکنید که کار خوب جای خود را پیدا می کند. خوشبختانه همینطور که نسل جدید روی کار می آیند در بین آن ها بچه های مستعدی هم هستند. هر چند در مقابل هم عده ای هستند که بدون مطالعه وارد سینما شدند به خودشان اجازه می دهند هر آنچه را ساخته اند برای جشنواره ها ارسال کنند که گاهی از شدت ضعیف بودن باعث تعجب می شوند. فکر می کنند سینما یک دوربین و اشک و آه جلوی آن است. یا اینکه سینما فقط صحنه یا گریم است. سینما اجماع همه این هاست. بنابراین کسانی که با مطالعه و دست پر وارد می شوند، آرام آرام شاهد پیشرفت آن ها هستیم و ماندگار می شوند. به عنوان مثال من از سال ها پیش کارهای خانم آیدا پناهنده را در جشنواره های مختلف دنبال کردم و شاهد رشد مداوم فیلمسازی او بودم. همچنین خانم رقیه توکلی که از اولین ساخته هایش در جشنواره، کارهایش را دیدم و این رشد در کارها مشخص است. این رشد و پیشرفت به علت علاقه مندی، پشتکار و اعتباری است که برای کارشان قائل هستند. وقتی در مورد کار مطالعه کنیم و عشق داشته باشیم، مسلما پیشرفت می کنیم و جایی برای حضور این کارها نیز پیدا می شود.

پریوش نظریه

مهم ترین توصیه شما برای فیلم اولی ها چیست؟

مطالعه زیاد، خوب دیدن و خوب ساختن، یعنی برای ارتقا کیفیت کار تلاش کنند و نه کمیت. تعداد بالای فیلم دلیل بر این نیست که شما کارگردان خوبی هستید، فقط یک فیلم بساز ولی فیلم خوب بساز.

فیلمهای سینمایی پریوش نظریه 

۱ –  ترومای سرخ (۱۳۹۵) 
۲ –  بادیگارد (۱۳۹۴) 
۳ –  غیر مجاز (۱۳۹۴) 

۴ –  لانتوری (۱۳۹۴) 
۵ –  تگرگ و آفتاب (۱۳۹۳) 
۶ –  طعم شیرین خیال (۱۳۹۳)

۷ –  ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه (۱۳۹۲) 
۸ –  تاج محل (۱۳۹۱) 
۹ –  مروارید (۱۳۹۱) 
۱۰ –  اینجا شهر دیگری است (۱۳۹۰) 

۱۱ –  یک خانواده محترم (۱۳۹۰) 
۱۲ –  در انتظار معجزه (۱۳۸۸) 
۱۳ –  یه حبه قند (۱۳۸۸) 
۱۴ –  دوزخ، برزخ، بهشت (۱۳۸۷) 
۱۵ –  زندگی با چشمان بسته (۱۳۸۷) 
۱۶ –  کیمیا و خاک (۱۳۸۷) 
۱۷ –  تک درختها (۱۳۸۶) 
۱۸ –  چراغی در مه (۱۳۸۶) 
۱۹ –  حقیقت گمشده (۱۳۸۶) 
۲۰ –  پاداش سکوت (۱۳۸۵) 
۲۱ –  ساعت 25 (۱۳۸۵) 
۲۲ –  دوئل (۱۳۸۲) 

۲۳ –  گاهی به آسمان نگاه کن (۱۳۸۱) 
۲۴ –  صنوبر (۱۳۸۰) 
۲۵ –  تو آزادی (۱۳۷۹) 
۲۶ –  بوی کافور، عطر یاس (۱۳۷۸) 

۲۷ –  چریکه هورام (۱۳۷۸) 
۲۸ –  سجده بر آب (۱۳۷۵) 
۲۹ –  پدر (۱۳۷۴) 
۳۰ –  عروس حلبچه (۱۳۶۹) 

پریوش نظریه و همسرش

سریالهای پریوش نظریه

زیر پای مادر (1396)
مدینه (1393)

در جستوجوی شب
شب و قسم به دلتنگی

parivash nazarie

جوایز

1387     تندیس بهترین بازیگر زن از جشنوارهٔ “منبر طلایی” تاتارستان روسیه برای فیلم چراغی در مه (پناه برخدا رضایی)
     1387     جایزهٔ بهترین بازیگر نقش اول زن دراولین جشنوارهٔ فیلم های تلویزیونی برای فیلم فراموشی (مسعود مددی)
     1387     جایزهٔ مقام دوم در بخش مستند نخستین جشنوارهٔ بین المللی نور برای فیلم نزدیک تر از نفس
     1386     جایزهٔ بهترین فیلم مستند تجربی در سومین جشنوارهٔ پروین اعتصامی برای مستند نزدیک تر از نفس
     1386     جایزهٔ بهترین بازیگر زن در بخش جنبی نگاه ملی در بیست و ششمین جشنوارهٔ فیلم فجر برای بازی در فیلم حقیقت گمشده (محمد احمدی)
     1386     جایزهٔ “در جستجوی حقیقت” بخش بین الملل بیست و چهارمین جشنوارهٔ بین المللی فیلم کوتاه تهران برای مستند نزدیک تر از نفس
     1386     دیپلم افتخار بهترین مستند از اولین جشنوارهٔ سینما حقیقت برای مستند نزدیک تر از نفس
    1386     نشان برنز و دیپلم افتخار از اولین جشنوارهٔ جایزهٔ بزرگ شهید آوینی ویژهٔ مستندهای برتر سال برای مستند نزدیک تر از نفس
     1385     نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل زن در بیست و پنجمین جشنوارهٔ فیلم فجر برای بازی در فیلم پاداش سکوت (مازیار میری)
     1385     نامزد بهترین بازیگر نقش اول زن در بیست و پنجمین جشنوارهٔ فیلم فجر برای بازی در فیلم تک درخت ها (سعید ابراهیمی فر)
     1379     تندیس بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره فیلم خانواده ارومیه برای بازی در فیلم تو آزادی (محمدعلی طالبی)
     1378     نامزد بهترین بازیگر نقش اول زن در اولین جشنواره فیلم شرق آسیا در مالزی برای بازی در فیلم پدر (مجید مجیدی) 

عکس پریوش نظریه

منبع: www.ariapix.net

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی کتایون ریاحی و همسرش

کتایون ریاحی

بیوگرافی و زندگینامه

کتایون ریاحی بازیگر سینما و تلویزیون ایران متولد 10 دی ماه 1340 در تهران می باشد و 56 سال سن دارد.

 پدرش شیرازی و مادر وی گیلانی تبار هستند. پدر وی اردشیر ریاحی پزشک ارتوپد در بیمارستان چمران شیراز و مادرش گیتی ریاحی و همسرش نیز یکی از سهام داران اصلی شرکت اویل ورد آمریکا است

ریاحی مدیرعامل و بنیانگذار بنیاد نیکوکاری کمک، کیش مهر کتایون، است.

وی در خرداد 1388 بعد از اتمام پروژه یوسف پیامبر طی یاداشتی به سایت سیمافیلم، کناره‌گیری خود از دنیای بازیگری را اعلام کرد و حضور او در آن سریال آخرین کار تصویری او بود.

اما کتایون ریاحی پس از مدت‌ها تیرماه 95 با برنامه خندوانه به تلویزیون بازگشت و اعلام کرد که می‌تواند کار خود را مجدداً، ادامه دهد.

کتایون ریاحی جایزه بهترین بازیگر از جشنواره بین‌المللی فیلم قاهره برای فیلم شام آخر را دریافت کرده است. 

ازدواج و همسرش

کتایون ریاحی چندین سال است که ازدواج کرده است . همسر او فرشید رحیمیان نام دارد .

کتایون ریاحی و همسرش

کتایون ریاحی و همسرش

کتایون ریاحی و پسرش پوریا

کتایون ریاحی و پسرش

وی دارای یک فرزند به اسم پوریا می‌باشد که موسیقیدان و دارای تحصیلات آکادمیک در زمینه موسیقی است و اولین آلبوم بی کلام خود را با نام پژواک سکوت به نفع بنیاد نیکوکاری کیش مهر کتایون ساخته است،

گفت و گو با کتایون ریاحی 

از پیر شدن نمی ترسم

 قصه را از آن جایی شروع کنیم که در اوج با دنیای بازیگری خداحافظی کردید. پخش سریال محبوب حضرت یوسف با بازی شما در نقش زلیخا تمام شد و شما اعلام کردید قصد کنار گذاشتن این حرفه را دارید. چند وقت بعد خبر سفرها و کارهای خیریه‌تان رسید و در نهایت راه‌اندازی این خیریه. دلیل ترک بازیگری این بود؟

کارهایی از این دست که به آنها نیکوکاری و خیریه می‌گوییم تقریبا همیشه بخشی از زندگی من بوده است و فکر می‌کنم کم و بیش بخشی از زندگی همه آدم‌هاست و فقط بستگی به توان، بضاعت و توجه دارد حتی به اندازه یک لبخند امید بخش هم می‌شود نیکوکار بود. بعد از خداحافظی از سینما و سفرم به آفریقا این مسئله برای من جدی‌تر شد. پس تصمیم گرفتم حال که قرار است بخش بزرگ‌تری از زندگی‌ام را به این کار اختصاص دهم بهتر است کارها به صورت سیتماتیک انجام شود. به همین دلیل در سال 91 بنیاد نیکوکاری «کمک» را تاسیس کرده و به صورت جدی شروع به فعالیت کردیم.

در طول این مدت محاسن و معایب آن را تجربه کردم. از جمله چون بیشتر وقت را در بنیاد سپری می‌کنم متوجه کمبود یک سیستم معنادار برای کار و فعالیت در موسسات خیریه شدم زیرا همچنان که کار دفتری در این موسسات نیاز به نظم و ترتیب اداری خاص دارد، در عین حال در تضاد با روزمرگی است؛ روزمرگی به مکانیکی شدن منتهی می‌شود و بخش انسانی را تحت شعاع خود قرار می‌دهد، در حالی که برای نیکوکاری اولین نیاز همدلی با هم‌نوع است. از همین رو ما همزمان در حال تحقیق برای پیدا کردن یک روش یا طریقت که شایسته نیکوکاری باشد، هستیم که در آینده نزدیک به کمک خدا بتوان حتی رشته تحصیلی فراتر از مددکاری را ارائه کنیم؛ مثل ترکیب سبک جدیدی از علوم انسانی و جامعه‌شناسی که از فرم تئوری خارج شده و نتیجه عملی آن برای جامعه انسانی قابل لمس باشد.

در طول زندگی هنری‌ام سر و کار من با سیستم‌های اداری در حد گرفتن پاسپورت یا انجام کارهای ساده بانکی و از این دست بوده است اما با شروع کار بنیاد با دنیای جدید، عجیب و پیچیده‌ای مواجه شدم و بعد از مدتی متوجه شدم گویا این چیدمان پیچیده در واقع برای این طراحی شده که کاری انجام نشود یا به سرانجام نرسد!!! نه برای تسریع، تسهیل یا به نتیجه رسیدن. البته این توضیح لازم به نظر می‌رسد که همه آنچه گفتم برای کارهای درست است و اگر کسی بخواهد کار نادرستی انجام دهد، همه کارها در اسرع وقت مهیاست؛ بگذریم… .

برای یک حرکت مردم‌نهاد که جامعه هدفش مردم نیازمند است و بازوی کمک برای دولت محسوب می‌شود، این یک فاجعه است چون تمام وقت و انرژی که باید صرف هدف اصلی شود، صرف فرعیات می‌شود. در یک جمله با این سیستم کسی دستی برای یاری نمی‌گیرد اما پای آدم زیاد گرفته می‌شود برای حرکت نکردن و به جلو نرفتن.

می‌توانید با مثال توضیح دهید تا حرف‌های‌تان شفاف‌تر باشد؟
در سال گذشته علاوه بر کمک‌های بلاعوض به کسانی که به دلایل متعدد مجبور به کاشت حلزونی به صورت آزاد بودند که بالای 30 میلیون هزینه آن است، به افرادی وام قرض‌الحسنه دادیم؛ منظورم قرض‌الحسنه واقعی است. امسال برای اینکه بتوانیم تعداد این وام‌ها را بیشتر کنیم، فکر کردیم با یک بانک صحبت کنیم و این مسیر را به دست آنها بسپاریم تا ما زمان و انرژی‌مان را روی کارهای دیگر متمرکز کنیم. با بانک مسکن وارد گفت‌وگو شدیم، آنها وام خرید کالا با بهره 14 درصد را به ما پیشنهاد دادند.

ما فهرست بچه‌های در نوبت کاشت را دادیم، حدودا بعد از یک ماه و در زمان پرداخت وام به ما اطلاع دادند بهره به 22 درصد رسیده است و در پاسخ اعتراض من گفتند بخشنامه است ولی من می‌دانستم بخشنامه مربوط به چند ماه قبل بوده و ربطی به زمان توافق ما نداشته است. علاوه بر این در بخشنامه ذکر شده تا سقف 22 درصد یعنی با تایید روسای بانک بهره 14 درصد امکانپذیر بود. ماراتن نامه‌نگاری‌ها شروع شد که ما یک بنیاد خیریه هستیم و این وام برای افراد نیازمند است و… . القصه تا زمان جواب رد قطعی، سه ماه گذشت.

سه ماه وقت و انرژی که باید صرف بچه‌های ناشنوا می‌شد که متاسفانه بعضی از آنها نوبت کاشت حلزونی خود را از دست دادند. به نظر من فرصت مناسبی بود که بعد از ماجرای مسکن مهر، مدیران بانک مسکن در یک حرکت انسان‌دوستانه شرکت کنند و با این روش، در بین مردم برای خود کسب اعتبار و اعتماد کنند اما گویا درایت در مدیریت وجود ندارد که اگر وجود داشت، وضع ما بهتر از این بود؛ باز هم بگذریم… .

کتایون ریاحی ,عکس کتایون ریاحی ,بیوگرافی کتایون ریاحی

اینستاگرام کتایون ریاحی : instagram /KatayounRiahiOfficial7

شایداینها قوانین است که دست و پای مدیران را هم بسته است؟
به نظرم اینها نقص قانون نیست، بیشتر مبهم بودن تبصره‌هاست و همه چیز بیشتر رابطه‌ای است تا ضابطه‌ای. مثال دیگری موضوع را روشن می‌کند. جای خالی یک مرکز مشاوره در جزیره احساس می‌شد، به همین دلیل دست به کار شدیم و همزمان اقدامات لازم برای کارهای اداری، اخذ مجوز و. . . را شروع کردیم. ظرف مدت کوتاهی مکان اجاره و تجهیز شد و متخصصان استخدام شدند اما که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها. مرحله اول که تفاهم‌نامه بود، انجام شد. سپس از ما یک مسئول فنی خواستند که تنها روانپزشک متخصص در جزیره را معرفی کردیم. 

گفتند روانپزشک نمی‌شود، روانشناس معرفی کنید. هنوز کسی نتوانسته به این سوال من پاسخ روشنی بدهد که چرا مدرک دکترای روانپزشک در مقابل کارشناسی ارشد روانشناس قابل قبول نیست؟ منطق می‌گوید چون که 100 آید، 90 هم پیش ماست. به هر حال بعد از گذشت زمان زیادی، یک روانشناس معرفی کردیم، مجوز مسئول فنی صادر شد اما پس از شروع کار و اطلاع‌رسانی به ارگان‌ها و مردم، خبر دادند مجوز قابل اجرا نیست چون مدرک کارشناسی فرد مذکور، مرتبط با کارشناسی ارشد نیست؛ حال شما پیدا کنید پرتقال فروش را!!! اشکال واقعی از کجاست ؟ 
دانشگاهی که شخص را پذیرفته یا کسانی که پس از چند ماه بررسی مدارک مسئول فنی، متوجه این نکته نشدند؟ بعد از یک سال اتلاف هزینه، زمان و انرژی ما را مجاب کردند که انصراف دهیم و باز هم اصل مطلب در حاشیه قرار گرفت. کسانی که با یک مشاوره کوچک می‌شد از فجایع بزرگی در زندگی‌شان جلوگیری کرد.

چند مدت است این کار را شروع کرده‌اید؟
تقریبا دو سال.

این مشکلات، شما را در این دو سال به اندازه چند سال پیر کرده است؟
من از پیر شدن نمی‌ترسم، البته پیر به مفهومی دیگر. همه چیز را از این منظر نگاه می‌کنم که پیر درونم تغذیه شود و این پیر می‌تواند مشوق و راهنمایم باشد. 

با همه این مشکلات سراغ راه‌اندازی دفتر تهران هم رفتید؟

با شور و اشتیاق! در مقابل مشکلات، همیشه افرادی هستند که با کمک و مهرشان، امید را زنده نگه می‌دارند که دفتر تهران با پشتیبانی و مهر آنان راه‌اندازی شد. قرار است در آنجا کارهای فرهنگی انجام دهیم. طرح‌هایی داریم برای گروه ناشنوایان و البته دیگر کودکان. ترجیح ما در دفتر تهران کارهای فرهنگی است که عواید آن به کودکان ناشنوا تعلق بگیرد. کوچک بودن جزیره کیش و محدود بودن در جزیره، ما را تشویق به راه‌اندازی دفتری در تهران کرد البته با کارهای گسترده‌تر. بزرگ‌ترین هدف ما بعد از کمک به ناشنوایان برای شنیدن، برای آنان که از نعمت شنوایی بهره‌مندند، گوش شنوای پیام‌های زیبای مهر و دوستی را آرزومندیم. به همین دلیل کلاس‌هایی با حضور اساتید خوب این کار در حوزه خودشناسی، انسان‌شناسی و… برگزار خواهیم کرد. دوستان و همکاران هنرمندم هم در این کارها کمک خواهند کرد. 

در صحبت‌های‌تان به کارهای پژوهشی اشاره کردید. در مورد آن بخش از کارهای‌تان هم توضیح می‌دهید؟

برای الگوی کار وام‌دهی، از گرامین بانک بنگلادش بهره بردیم. یک بانک اسلامی و روستایی است که موسس این بانک، اقتصاددانی است که جایزه صلح نوبل در اقتصاد را گرفت چون فقر را در بنگلادش به میزان زیادی کاهش داد. ما سعی داریم از این الگو و پیشنهادهای اقتصاددانان کشورمان بهره ببریم تا وام بدون بهره به نیازمندان بیشتری اختصاص دهیم که باتوجه به توانایی خودشان بازپرداخت آن را انجام دهند. این یک نوع برخورد اسلامی– انسانی است و شایسته است ما که در کشوری اسلامی زندگی می‌کنیم رفتارمان این‌چنین باشد. 

این بخشی از تحقیقات ماست. یکی از افراد ما در بنیاد کمک پایان‌نامه‌اش را بر مبنای کاری که ما در بنیاد انجام می‌دادیم، نوشته است. با تحقیقات میدانی در روستایی به‌نام باغ نرگس که تحت پوشش‌مان برای تولید گیاهان دارویی است، شروع کردیم. کارآفرینی و تولید گیاهان دارویی بومی منطقه اهداف ما در آنجاست تا افراد بتوانند با گرفتن وام کار کنند و نتیجه کار خودشان را ببینند. سیستم عملی که در نتیجه‌اش کارهای خوبی اتفاق می‌افتد. 
علاوه بر اینها، دو اختراع در زمینه آب و انرژی که کاملا نوآورانه و درراستای حفظ محیط‌زیست و استفاده در مواقع بحرانی است، به بنیاد اهدا شده که در حال حاضر با جمعیت هلال‌احمر و وزارت نیرو در حال مذاکره هستیم و امیدواریم به کمک خدا بتوانیم این فناوری را در ایران عزیزمان عملی کنیم.

اجراکننده یا خالق؟

شما به‌تازگی از سفری برگشتید که این بار سرزمین‌های محروم نبود و ربطی به کارهای خیریه‌تان نداشت؛ نمایشگاه کتاب فرانکفورت. شما برای برپایی جشن رونمایی کتاب‌تان در این نمایشگاه حضور داشتید. نویسنده بودن چقدر برای شما جدی است؟ 

من قبل از بازیگری می‌نوشتم و بازیگری به‌دلیل نویسندگی برای من پیش آمد. نویسندگی اولین و مهم‌ترین هدف و وظیفه من است زیرا هر وقت که نوشتم چاره‌ای نداشتم و باید می‌نوشتم. نوشتن برای من چیزی ورای تمام اینهاست. در ضمن به بنیاد کمک هم مرتبط است، چون این کارها از فعالیت‌های فرهنگی مشترک بنیاد کمک و انتشارات شمع و مه است. همچنین آلبوم «پژواک سکوت» اثر پوریا هم تقدیم به بنیاد شده و کار مشترک پوریا و بتهوون است که عواید آنها به بنیاد کمک برای کمک به کودکان ناشنوا تعلق می‌گیرد.

پسر کتایون ریاحی ,همسر کتایون ریاحی
روزی که از سینما خداحافظی کردید به نیت نویسندگی بود یا کار خیریه؟
به نیت نوشتن خداحافظی کردم اما در مسیر کار نیکوکاری افتادم. ناراضی نیستم برای اینکه خودم را یک زائر می‌دانم که در این مسیر زیارت هم می‌کنم و در عین حال این دو را جداناپذیر می‌دانم. تجربیاتی که در این مدت کسب کردم، مرا در نوشتن یاری کرده و دنیای جدیدی را پیش‌رویم باز کرده است. 

انتخاب جزیره کیش بر چه مبنایی بود؟ در پی پیدا کردن محیطی برای نوشتن؟
جزیره کیش جای آرام و پرآرامشی برای نوشتن است اما صرفا به این دلیل انتخاب من نبود. همراهی من با همسرم بخشی از این انتخاب است. 

شغل اول شما نویسندگی بوده بعد بازیگری و حالا خیریه. ترتیب اینها در زندگی شما چگونه است؟
پوریا رحیمیان: من از بچگی فکر می‌کردم مادرم اجراکننده هنر نیست بلکه آفریننده هنر است. بخش بزرگی از آفرینش در نویسندگی است. مادرم دنیا می‌سازد. قبل از اینکه بازیگر شود، می‌نوشت و من همیشه از او می‌خواستم بازیگری را کنار بگذارد و بنویسد. روزی که او از بازیگری خداحافظی کرد گفت به قولی که به من داده، عمل کرده است. دوست دارم مادرم تمام کارهایش را کنار بگذارد، پشت میز بنشیند و بنویسد. 

کتایون ریاحی: ترجیح من هم این است که یک‌جا بنشینم و فقط بنویسم ولی این کار هیچ مغایرتی با کمک کردن ندارد؛ نوشتن می‌تواند ادامه مسیر کمک باشد. هم کار بنیاد که الان انجام می‌دهم و هم نوشتن می‌تواند هر دو کمک‌کننده باشد. من به‌عنوان یک هنرمند از سر ناچاری به‌عنوان مدیر عامل یک بنیاد کار می‌کنم. به محض اینکه شخص شایسته و توانمندی که از لحاظ تفکر انسانی به هم نزدیک باشیم پیدا کنم، با کمال میل این مسئولیت را تقدیم خواهم کرد؛ خودم می‌روم به سرزمین قصه‌هایم و فقط می‌نویسم.

 تا امروز یک کتاب به‌نام «یک پنجره برای من » از شما منتشر شده، در حالی که حاصل 30سال نوشتن باید بیشتر از اینها باشد، چه اتفاقی برای کارهای شما افتاده است؟ 

بخشی از آنها را منتشر نکردم و بخشی از آنها را هم هنوز تمام نکرده‌ام. اتفاقی باعث متوقف شدن نوشتن شده است. رمانی دارم که نیمه‌کاره باقی مانده ولی تمام خواهم کرد چون آن قصه و شخصیت‌هایش منتظر من هستند. باید پرکارتر می‌بودم اما شرایط زندگی و بازیگری و الان کارهای بنیاد کمک فرصت کمی برای من باقی گذاشته اما قطعا وقت و زمانش که فرا برسد، انجام خواهم داد. 

از همکاری مشترک‌تان با پوریا بگویید؛ کتابی که برای رونمایی آن در نمایشگاه کتاب فرانکفورت حاضر شدید؟

کتاب «ماهی قرمزه» اولین کار مشترک من و پوریا نبود. پیش از آن یک کتب صوتی با همکاری هم انجام دادیم ولی هنوز وارد بازار نشده است. ماهی قرمز کوچولو اولین کار مشترک ماست که عرضه شده است، داستانی بود که من نوشتم و پوریا برای آن آهنگسازی کرد. این کتاب دو زبانه منتشر خواهد شد.

موضوع داستان شما چیست؟ به همان داستان ماهی سیاه کوچولو صمد بهرنگی شبیه است؟
شاید بشود گفت تکامل یافته آن است. ماهی قرمز کوچولو، داستان نسل جدید جهان است در جست‌وجوی آزادی. 

بیوگرافی کتایون ریاحی
شاید وسوسه شدم

هیچ‌وقت برای دوستان‌تان در سینما دلتنگ شده‌اید؟
دوستی زیباترین رابطه انسانی است که شامل مرور زمان و نزدیک بودن‌ها نمی‌شود. 

خیلی‌ها خداحافظی شما را جدی نگرفتند و معتقدند شما به سینما برمی‌گردید، نظر خودتان چیست؟
کسی از آینده خبر ندارد. دیالوگی است در فیلم ترمیناتور که آرنولد می‌گوید: من برمی‌گردم. شاید نقشی پیش بیاید و من را آن‌قدر وسوسه کند که برگردم و بازی کنم. I will be back

پوریا از شما خواست که سینما را ترک کنید، این موضوع پوریا را ناراحت نخواهد کرد؟
در 30 سال گذشته، پوریا بهترین همراه زندگی من بوده است. در هر حالت و شرایطی، پوریا حامی و مشوق من بوده و از من پشتیبانی کرده است. خدا را شکر می‌کنم که این موهبت را به من داده است.  فرزند ترکیب دو واژه «فر» به معنی شکوه و «زند» به معنی زندگی است و فرزند یعنی شکوه زندگی. پوریا شکوه زندگی من است. با این آرزو که همه فرزندان، شکوه زندگی پدران و مادران‌شان باشند و در پناه خدای بزرگ. 

پوریا تو درباره این رابطه چه نظری داری؟
 مادر و فرزندی است دیگر و فقط خدا را شاکرم که پسر این مادر هستم. 

بازوی ناشنوایان
خیریه شما به‌طور تخصصی برای ناشنوایان فعالیت می‌کند چرا از بین تمام اقشار نیازمند ناشنواها را انتخاب کردید؟
واقعیت این است که من فکر می‌کنم ناشنواها ما را انتخاب کردند. در واقع آنها سر راه ما قرار گرفتند داستان هم از پروانه شروع شد. ما با خانواده‌ای آشنا شدیم که از سه فرزند آنها دو فرزند ناشنوا هستند و بعد متوجه شدیم در این منطقه افراد ناشنوای زیادی وجود دارد و از طرفی بهزیستی هم ترجیح می‌داد بازوهای کمک به ناشنوایان بیشتری داشته باشد تا این افراد تحت حمایت قرار بگیرند. ناشنوایی را معلولیت خاموش نامگذاری کرده‌اند به همین دلیل برای فعالیت اصلی ناشنوایان را انتخاب کردیم. به قول آقای دکتر فرهادی که بنیان‌گذار کاشت حلزونی در ایران است، شایع‌ترین معلولیت در جهان، ناشنوایی است و تنها در ایران حدود هزار کودک ناشنوا متولد می‌شود که سال گذشته 800 کودک جراحی شدند. خوشبختانه به گفته بهزیستی کشور امسال این رقم افزایش پیدا کرده است.

این گروه نه‌تنها صدای کسی را نمی‌شنوند بلکه صدای خودشان را هم نمی‌توانند به گوش کسی برسانند. مظلومیت آنها دلیل انتخاب ما شد. نمی‌توان اسم این گروه را معلول گذاشت چون به‌راحتی و با یک جراحی ساده می‌توان یک دنیا را به این کودکان و خانواده‌شان هدیه داد. این مشکل حتی به‌راحتی قابل حل است و با درست شدن آن، نه یک فرد بلکه یک خانواده نجات پیدا می‌کند؛ برای اینکه کودکان ناشنوا با این مشکل خانواده‌شان را هم درگیر می‌کنند. 

katayoon riahi

فیلم های سینمایی کتایون ریاحی

۱۳۸۷ – دعوت (ابراهیم حاتمی‌کیا)
۱۳۸۲ – تارا و تب توت فرنگی (سعید سهیلی)
۱۳۸۱ – این زن حرف نمی‌زند (احمد امینی)

۱۳۸۱ – بانوی من (یدالله صمدی)
۱۳۸۱ – جایی دیگر (مهدی کرم‌پور)
۱۳۸۰ – شام آخر (فریدون جیرانی)

۱۳۷۵ – لاک‌پشت (علی شاه‌حاتمی)
۱۳۷۴ – ماه مهربان (قاسم جعفری)
۱۳۷۱ – قافله (مجید جوانمرد)

۱۳۷۱ – تماس شیطانی (حسن قلی‌زاده)
۱۳۶۹ – حکایت آن مرد خوشبخت (رضا حیدرنژاد)
۱۳۶۹ – آپارتمان شماره ۱۳ (یدالله صمدی)

۱۳۶۷ – کشتی آنجلیکا (محمدرضا بزرگ نیا)
۱۳۶۷ – آخرین لحظه (فرخ انصاری بصیر)
۱۳۶۶ – غریبه (رحمان رضایی)

۱۳۶۶ – خبرچین (نصرت‌الله زمردیان، مازیار پرتو)
۱۳۶۶ – پاییزان (رسول صدرعاملی)

سریال های کتایون ریاحی

(۱۳۸۶–۱۳۸۷) – یوسف پیامبر (فرج‌الله سلحشور)
(۱۳۸۴) – مرده متحرک (رضا کریمی)
(۱۳۸۰) – شب دهم (حسن فتحی)

(۱۳۷۸–۱۳۸۱) – روشن‌تر از خاموشی (حسن فتحی)
(۱۳۷۸–۱۳۷۹) – پس از باران (سعید سلطانی)
(۱۳۷۷–۱۳۷۸) – روزهای زندگی (سیروس مقدم)

(۱۳۷۷) – خبرنگار خارجی (محمدحسین لطیفی)
(۱۳۷۶–۱۳۷۷) – شرکت (عبدالله باکیده)
(۱۳۷۵–۱۳۷۶) – بازگشت پرستوها (ابوالقاسم طالبی)

(۱۳۷۵) – پهلوانان نمی‌میرند (حسن فتحی)
(۱۳۷۵) – صدای صنوبر (شاپور قریب)
(۱۳۷۳) – عاطفه (حسن فتحی)

(۱۳۷۳) – پدرسالار (اکبر خواجویی)
(۱۳۷۲) – همسایه‌ها (حسن فتحی)
(۱۳۷۱) – دردسر (مجید ماهیچی)
(۱۳۶۵–۱۳۶۴) – سایهٔ همسایه (اسماعیل خلج)

عکس کتایون ریاحی

کتاب های کتایون ریاحی
یک پنجره برای من
ماهی قرمز کوچولو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

اندیشه فولادوند و همسرش +بیوگرافی

اندیشه فولادوند

بیوگرافی و زندگینامه

اندیشه فولادوند بازیگر سینما و تلویزیون و تئاتر متولد 7 مهر 1362 در تهران می باشد و 33 سال سن دارد.

فولادوند دارای مدرک کارشناسی فلسفه است. 

اندیشه فولادوند برای ایفای نقش در فیلم سینمایی «سنگ اول» اثر «ابراهیم فروزش» برندهٔ «نخل زرین» بهترین بازیگر نقش اصلی زن از سومین جشنوارهٔ فیلم «جام جم» شد.

وی در سال 1387 کتاب شعر خود را با نام عطسه های نحس چاپ کرد. 

اندیشه فولادوند فعالیت بازیگری و هنری خود را از سال 1379 با بازی در فیلم مریم مقدس ساخته شهریار بحرانی آغاز نمود. 

ازدواج و همسرش

اندیشه فولادوند تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد است. چندی پیش اخبار مبنی بر ازدواج او با محسن تنابنده اعلام شده بود که این اخبار صحت نداشت و شایعه ای بیش نبود . همچنین او با رضا یزدانی نیز نسبتی ندارد و فقط در برخی از پروژه های موسیقی با او همکاری داشته است.

هیچ فکری درباره ازدواج ندارم

در مورد خودم اگر الان هیچ فکری درباره ازدواج وجود ندارد دلیلش وقت گیر بودن کار سینما نیست. دلیل آن این است که من فکر میکنم ازدواج به معنی اضافه شدن به روح دیگری است. شما باید در روح خودتان احساس آن تکامل و کافی بودن برای روح دیگری را داشته باشید تا بتوانید وارد این ماجرا بشوید. من اینقدر کارهای نکرده دارم و اینقدر از برنامه هایی که برای خودم داشتم و دارم، عقب هستم که از هر 24 ساعت، 25 ساعت آن را درگیرم.

اندیشه فولادوند نسبتی با حدیث فولادوند ندارد.

اندیشه فولادوند و همسرش

گفت و گو با اندیشه فولادوند 

اگر شعر نمی گفتم دچار گره‌های بدخیمی می‌شدم

من در خانواده ای متولد شدم که شعر و ادبیات در آن ریشه داشت؛ پدر من شاعر است و پدربزرگم هم اهل ادبیات بود و دیگر اعضای خانواده هم همه به این حوزه علاقه مند هستند. من از سن خیلی کم شعر می گفتم. فکر می کنم اولین شعر موزونی که به شکل کلاسیک گفتم وقتی بود که یک دانش آموز سوم دبستانی بودم. از آنجا نوشتن شعر به شکل روزانه در زندگی من آغاز شد. پدرم مشخصا موئثرترین آدمی بود که غرابت با ادبیات را در من پرورش داد.

من در سالهای پیش از دبستان بیشتر اوقات خودم را با پدرم می گذراندم و ایشان آثار ادبیات کلاسیک را برای من می خواندن و کمکم می کردند تا این آثار را حفظ بکنم؛ آثاری مثل شعرهای آقای فردوسی، آقای سعدی و از این دست شاعرها. من اصلا فکر می کنم چاره ی دیگری نداشتم جز اینکه شاعر شوم، نداشتم فکر می کنم اگر که شعر نمی گفتم دچار گره های بد خیمی می شدم. شعر به نوعی ناجی من بود. من متعلق به نسلی هستم که خیلی روزگار پیچیده، پر تب و تاب و گداخته ای را در دوران رشدمان پشت سر گذاشتیم. ما در دوره جنگ متولد شدیم و کودکی مان در همان دوره شکل گرفت. شعر در تمام این سال ها به داد من رسید.
عزت الله خان می گویند که آلن دلون آمده!

اندیشه فولادوند

احمدرضا احمدی بزرگ، شاعر خوب و نازنین، می دانید که خیلی هنرپیشه هوشمند و خوش تیپی بوده. من یک فیلم مستندی درباره ایشان می دیدم که آقای عزت الله خان انتظامی تعریف می کردند که اولین باری که آقای احمدی سر فیلمبرداری می روند آقای عزت الله خان می گویند که آلن دلون آمده. ایشان آکتوری توانا و البته شاعری بزرگ بودند. گاهی فکر می کنم که شاید همین تفاوت این دو عرصه بود که باعث شد احمدرضا احمدی خود خواسته از سینما دور بشود چون به هر حال سینما مزاحمت هایی برای خلوت آدم ایجاد می کند به خصوص برای آکتور که بیشتر جلوی چشم است.

آزردگی‌هایی که از کار رسول صدرعاملی ماند

من چیزی که همیشه درباره این فیلم(«زندگی با چشم های بسته» رسول صدرعاملی) می گویم این است که یادم نمی آید اصلا یک چنین فیلمی بازی کرده باشم. صراحتا این را عرض می کنم من در این فیلم بازی نکرده ام. دلیلش هم آزردگی هایی است که از این فیلم در من ماند و تا به ابد هم با من خواهد بود. اشتباه کردم که تحت تاثیر عواطف، واقعا فقط عواطف، خیلی دوستانه به آن فیلم پیوستم آن هم در زمانیکه واقعا قبول بازی در این فیلم برایم سخت بود.

 چون من هم زمان با آن فیلم در فیلم «سن پترزبورگ» آقای بهروز افخمی کار می کردم و مجبور بودم سر صحنه هر دو فیلم هم زمان حاضر باشم کاری که در کارنامه من بی سابقه است و هیچ وقت نمی بینید که 2 کار را هم زمان قبول کرده و کار کرده باشم. واقعا به خاطر دوستی و علاقه به سازندگان آن فیلم بود که به آن فیلم پیوستم ولی متاسفانه آزردگی های بسیاری در من ماند از جمله اینکه اصلا رلی که من بازی کردم این چیزی نبود که در فیلم وجود دارد و بخش بسیاری از آن از این فیلم حذف شده است.

سانحه ای که یادگار آن هنوز در صورتم است

من در نوجوانی خیلی متمرکز ورزش کاراته را کار می کردم که متاسفانه به علت سانحه ای وحشتناک که برایم پیش آمد آن را کنار گذاشتم. سانحه ای که یادگار آن هنوز در صورتم است ، شکستگی وحشتناک بینی. من 2 بار در ورزش دچار شکستگی بینی شدم که همین مسئله باعث شد این ورزش را در اواخر نوجوانی برای همیشه کنار گذاشتم.

عکس اندیشه فولادوند

اینستاگرام اندیشه فولادوند : instagram / AndishehFouladvand

فرزندی را قبول کنم

درباره مادر شدن هم من نه هم اکنون بلکه از نوجوانی مطمئن بودم علاقه ای ندارم فرد دیگری را به این دشت مشوش اضافه بکنم. اما اگر روزی و روزگاری این کمبود را در مسئولیت پذیری احساس بکنم ترجیح می دهم که از بین این همه بچه هایی که متعلق به دیگران بودند اما امروز در شرایط سخت و بدی دارند رشد می کنند فرزندی را قبول کنم و بعید هم می دانم فرقی با فرزندی که خود به دنیا آورده باشم، بکند. من در واقع هیچ وقت تصمیم نداشته ام خودم را ادامه بدهم.

همسر اندیشه فولادوند

اولین ایرانی که نوبل ادبیات را می گیرد

خیلی دغدغه ها دارم. اما مهم ترین آنها پرفورمنس صوتی است که آماده کرده ام. من طرح این آلبوم را از سال 1383 که سن کمتری داشتم ، نوشتم. یعنی نزدیک به 8 سال است که طرح آن را آماده کرده ام، چیزی نزدیک به عمر جنگ ایران و عراق. این آلبوم که عنوان آن «شلیک کن رفیق» است، البته عنوان کتاب دوم من هم همین است، الان آماده شده. تهیه کننده آن آقای علی اوجی هستند. جناب آقای کارن همایونفر آهنگ های آن را ساخته اند. اجرا هم خودم به عهده داشتم. شرکت «سوته دلان» هم مسئولیت پخش آن را پذیرفته است. این آلبوم درباره جنگ است. جنگ جزو جدایی ناپذیر اشعار و جهان فردی من است.

 سال های کودکی ام در جنگ گذشت و نوجوانی ام تحت تاثیر مسائل بعد از جنگ شکل گرفت. بزرگترین آرزو و دغدغه من در این لحظه انتشار این آلبوم است. این کار در مراحل نهایی خود است و از همه شما خواهش می کنم دعا کنید این آلبوم از چند مرحله باقی مانده هم به سلامت عبور کند. گذشته از آن یک آرزو و دغدغه محرمانه ای هم دارم که به شما می گویم: آرزو دارم من اولین ایرانی باشم که نوبل ادبیات را می گیرد ، البته اگر کس دیگری هم بگیرد قطعا خیلی خوشحال می شوم اما شما دعا کنید من بگیرم.

ازدواج اندیشه فولادوند

فیلم های سینمایی اندیشه فولادوند

بوف کور(احمد رضا معتمدی۱۳۹۵)
انزوا(۱۳۹۵)
اینجا امن نیست (۱۳۹۵)

مرداد (۱۳۹۵)
گاهی (۱۳۹۴)
دو ساعت بعد مهرآباد (علیرضا فرید، ۱۳۹۲)

خانوم (تینا پاکروان، ۱۳۹۲)
کلاشینکف (سعید سهیلی، ۱۳۹۲)
نفرین (علی توکل نیا، ۱۳۸۹)

سنگ اول (ابراهیم فروزش، ۱۳۸۸)برنده «نخل زرین» بهترین بازیگر نقش اصلی زن از سومین جشنواره فیلم «جام جم»
سن پترزبورگ (بهروز افخمی، ۱۳۸۸)
زندگی با چشمان بسته (رسول صدرعاملی، ۱۳۸۷) با حضور افتخاری

تهران در جستجوی زیبایی (اپیزود سوم، تهران، سیم آخر مهدی کرم پور، ۱۳۸۷) شعر
چهارانگشتی (سعید سهیلی، ۱۳۸۵)
سنگ، کاغذ، قیچی (سعید سهیلی، ۱۳۸۵)

ستاره‌ها ۳: ستاره بود (فریدون جیرانی،۱۳۸۴)
ستاره‌ها ۲: ستاره است (فریدون جیرانی، ۱۳۸۴)
ستاره‌ها ۱: ستاره می‌شود (فریدون جیرانی، ۱۳۸۴)

سربازهای جمعه (مسعود کیمیایی، ۱۳۸۲)
مریم مقدس (شهریار بحرانی، ۱۳۷۹)

سریال های اندیشه فولادوند

شیدایی (۱۳۹۰)
تنهایی لیلا (۱۳۹۴)
پشت بام تهران (۱۳۹۴)
چرخ فلک (۱۳۹۵)

کتاب های اندیشه فولادوند

مجموعه شعر: عطسه‌های نحس (۱۳۸۷) (انتشارات  ثالث)
مجموعه شعر: شلیک کن رفیق (۱۳۹۳) (انتشارات  ثالث)

 

بیوگرافی اندیشه فولادوند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

سیما تیرانداز و همسرش + بیوگرافی

سیما تیرانداز

بیوگرافی و زندگینامه

سیما تیرانداز بازیگر سینما تلویزیون وی متولد 9 شهریور 1351 در تهران است و 45 سال سن دارد.

تحصیلات : تیرانداز دارای مدرک کارشناسی ادبیات نمایشی از دانشگاه آزاد و کارشناسی ارشد کارگردانی و بازیگری از دانشکده سینما و تاتر است. 

اولین تجربه سینمایی سیما تیرانداز مربوط به سال 1368 می باشد که وی در آن سال در فیلم هامون ساخته داریوش مهرجویی بازی کرد. 

ازدواج ها و همسرش

سیما تیرانداز متاهل است و ازدواج کرده است البته ازدواج اول او با ناصر هاشمی به طلاق منجر شد و بعد از آن با مجید جوزانی ازدواج نمود و یک پسر به اسم آریانا نیز دارد.

سیما تیرانداز و همسر جدیدش

سیما تیرانداز و همسرش

سیما تیرانداز و همسر جدیدش مجید جوزانی

سیما تیرانداز و پسرش آریانا

سیما تیرانداز و پسرش

گفت و گو با سیما تیرانداز 

طولانی ترین روز زندگی تان کی بود؟ چرا به نظرتان اینقدر طولانی آمد؟

– هر موقع منتظر یک خبر فاجعه آمیز بوده ام، طولانی ترین روز زندگی ام بوده، خیلی از این روزها داشتم ولی روزهایی که خیلی به نظرم طولانی می رسند، روزهای امتحانند، روزهایی که بعدازظهر امتحان دارم، صبح تا بعدازظهر خیلی طولانی می گذرد.

سیما تیرانداز ,بیوگرافی سیما تیرانداز ,عکس سیما تیرانداز

اگر آخرین بازمانده زمین باشید، چه کار می کنید؟

– برای حفظ بقا تلاش می کنم. سعی می کنم چیزهایی پیدا کنم که حداقل زنده بمانم. اول می خواستم بگویم که می دوم و ذوق می کنم اما بعد که فکر کردم، دیدم کار عاقلانه این است که اول سعی کنم زنده بمانم!

می خواهید به سیاره دیگری سفر کنید، فقط می توانید یک چیز با خودتان ببرید، چه چیزی را همراه تان برمی دارید؟ چرا؟

– اگر بخواهم فقط یک چیز بردارم، قطعا اول بچه ام را می گذارم زیر بغل و می برم ولی اگر قرار باشد وسیله ای را با خودم ببرم احتمالا تلویزیون را می برم. البته بین تلویزیون و تلفن یک مقدار شک دارم ولی حتما یکی از این دو وسیله است.

اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید و بفهمید صندوق دریافت مسیج هایتان در فیس بوک یا وایبر و … به صورت عمومی درآمده، چه کار می کنید؟ چیزی هست که بابت آن خیلی نگران شوید؟

– قطعا یکسری حرف های خصوصی و یکسری غیبت هایی هست که آدم با دوست ها و آشناهایش دارد و اگر اینها عمومی شود، حتما نگران می شوم. خیلی احساس بدی است اگر یکسری افراد اینها را ببینند و آدم خبر نداشته باشد. آنقدرها هم بد نیست اما وقتی خودت خبر داری اوضاع خیلی بدتر است.

اگر به خاطر یک اظهارنظر شخصی در فضای مجازی مورد هجوم کاربران قرار بگیرید، چه کار می کنید؟

– خیلی برایم مهم نیست و با وجود اینکه خیلی به نظر آدم ها احترام می گذارم اما اگر ببینم دارند نظر من را محکوم می کنند، حتما آنها را دیلیت می کنم اما اگر کسی نظر خودش را مطرح کند و با رعایت احترام و اصول اخلاقی بخواهد نظر بدهد سعی می کنم بشنوم اما قبول نمی کنم چون وقتی من یک عقیده ای دارم حتما روی آن خیلی فکر کرده ام. البته نمی توان همه را راضی نگه داشت چون به تعداد آدم های روی زمین نظر وجود دارد.

اگر بخواهید فیلم زندگی یک نفر را بسازید، فیلم چه کسی را می سازید؟

– خیلی پروین اعتصامی را دوست دارم و فروغ فرخزاد را؛ اگر بخواهم زمانی از زندگی یک نفر فیلمی بسازم، ترجیح می دهم فیلم زندگی یکی از این افراد باشد. کلا خانم هایی که در زمان خودشان برجسته می شوند به نظرم خیلی مهمترند تا آقایان.

یک جمله، شعر، ذکری هست که در موقع نگرانی ها آرامتان کند؟ چه جمله ای است؟

– خیلی اهل استفاده از شعر و جمله های حکیمانه نیستم. بیشتر با کلمه ها و جمله های شخصی خودم آرام می شوم، سعی می کنم از دایره واژگان خودم استفاده کنم در این جور مواقع.

سیما تیرانداز و همسرش

اینستاگرام سیما تیرانداز : instagram/sima_tirandaz

به دردنخورترین اختراع بشر چه چیزی بوده است؟ چرا؟

– اختراع به درد نخور که خیلی زیاد است؛ مثلا دماسنج تخم مرغ یا مثلا تخم مرغ آبپزکن، خب این داخل قابلمه هم آبپز می شود، نیازی به این همه دم و دستگاه نیست یا یک وسیله دیگر دیدم که یک کارد لبه دار بود برای خرد کردن سبزی که وقتی سبزی خرد می شد با لبه کارد می توانستی سبزی ها را جمع کنی، من به این اختراع ها، اختراع های جیب مردم را خالی کن می گویم چون تقریبا هیچ فایده ای ندارند.

دوست دارید به چه چالشی دعوت شوید؟ چرا؟ (یا تا به حال دعوت شده اید؟ پذیرفته اید یا نه؟ اگر نه، چرا؟)

– من احساس بدی نسبت به چالش ها ندارم و خیلی هم به نظرم جالب نیستند. اتفاقی که در آن می افتد مهمتر است؛ مثلا چالش سطل آب یخ را کاملا قبول دارم و کلا اینکه آدم ها را دعوت می کنی به تجربه یک لحظه احساس درد مشترک با یک بیمار به نظرم خوب است. تازگی هم یک چالشی به راه افتاده بود به نام چالش هنرپیشه ها و مادرانشان که آن هم به نظرم خیلی بد نیست اما به نظرم به هر مسئله ای بایدبه شکل درستش نگاه کرد. در کل اگر دعوت بشوم به نظرم بانمک است اگر هم دعوت نشوم، فرقی نمی کند.

همین الان چه کسی، چه کار کند خیلی ذوق خواهید کرد؟

– همین الان اگر در خانه را بزنند و بگویندی ک چمدان پول برنده شده اید، خیلی هیجان انگیز است! اگر در بزنند و ببینم دوستانی که خیلی دوست شان دارم پشت درند هم خیلی خوشحال می شوم. دیگر اینکه اگر همین الان بگویند تمام بلیت های نمایشم در 30 روز آینده پیش فروش شده و حتی به بازار سیاه هم کشیده شده خیلی ذوق می کنم.

اگر مجبور باشید بین یک اورانگوتان، ایگوانا، اسب آبی و زرافه یکی را به عنوان حیوان خانگی یک هفته نگه دارید، کدام را انتخاب می کنید؟

– زرافه حتما، از اورانگوتان و اسب آبی خیلی بهتر است.

دوست دارید جای کدام کاراکتر داستان/ فیلم های عاشقانه باشید؟ یا دوست دارید کدام فیلم را دو نفره ببینید؟

– من همیشه دوست داشتم نقش ژولیت را در رومئو و ژولیت بازی کنم اما کلا دوست ندارم جای یک کاراکتر زندگی کنم چون اکثر کاراکترهاو شخصیت ها با مشکلات دست و پنجه نرم می کنند و اما جای شخصیت های دانشمند دوست داشتم زندگی کنم؛ شخصیت هایی مثل ماری کوری یا مادر ترزا چون اینها اگر با مشکلات هم مواجه بوده اند، حداقل مثمرثمر واقع شده اند.

تا به حال اسمتان را در گوگل سرچ کرده اید؟ هر چند وقت یک بار این کار را می کنید؟

– بله، سرچ کرده ام و آخرین بار فکر می کنم حدود شش هفت ماه قبل بود؛ آن هم برای پیگیری اطلاعات نمایشم بود و خیلی دنبار اخبار و حاشیه نیستم چون خیلی وقت ها یک نفر یک چیزی می نویسد و به عنوان حقیقت پراکنده می شود با اینکه منبع مشخصی هم ندارد.

می توانید جایی/ کسی/ چیزی را نام ببرید که زندگی تان را به دو قسمت قبل و بعد تقسیم کرده باشد؟ قبلش چی فکر می کردید، بعدش چی؟

– فکر می کنم وقتی در سال 80 خانه خریدم، کلا شکل زندگی ام و مسئولیت هایم عوض شد. قبل از آن با مادرم زندگی می کردم و شکلی دیگر اما وقتی خانه خریدم در موقعیت متفاوتی قرار گرفتم. قبل از آن به دنبال درس خواندن و «ز گهواره تا گور دانش بجوی» و … بودم اما در سال 80 بیشتر به فکر مستقل شدن و موفقیت در کار و کارگردانی و … افتادم.

اگر فردا دنیا تمام شود، چه کار انجام نداده ای دارید؟

– یک میهمانی می گیرم و همه را دعوت می کنم، سعی می کنم با دوستانم بگوییم و بخندیم و در آخر هم همه با هم بمیریم و تنها نباشیم.

سیما تیرانداز

به نظر شما آخرش چه می شود؟!

– آخرش چیز خاصی اتفاق نمی افتد، آخرش همین لحظه ای است که الان هست. یک ثانیه بعد می تواند آخرش باشد. من سعی می کنم هیچ وقت به آخرش فکر نکنم و از همین آنی که الان هست، لذت ببرم.

فیلم های سیمایی تیر انداز

هامون (داریوش مهرجویی ۱۳۶۸)
بانو (داریوش مهرجویی ۱۳۷۰)
سایه‌های هجوم (احمد امینی ۱۳۷۱)

جاده عشق (رجب محمدین ۱۳۷۲)
پاداش سکوت (مازیار میری ۱۳۸۵)
شکلات داغ (حامد کلاهداری ۱۳۸۸)

ع ش ق (قاسم جعفری ۱۳۹۳)
وروجک‌ها (فرزاد اژدری ۱۳۹۳)
فراری (علیرضا داوودنژاد ۱۳۹۴)
ماجان (رحمان سیفی‌آزاد ۱۳۹۵)

بیوگرافی سیما تیرانداز

سریال های سیما تیرانداز 

آئینه (سری سوم) (۱۳۶۶)
پنجره‌ای رو به آفتاب (۱۳۷۰)
زندگی (۱۳۷۱–۱۳۷۰)
پنجره‌ای رو به باغچه (۱۳۷۲)

پشت پردهٔ تخت طاووس (۱۳۷۴)
بی‌بی‌یون (۱۳۷۴)
دور باغ گذشت (۱۳۷۴)
وکلای جوان (۱۳۷۵–۱۳۷۴)

دومین انفجار (۱۳۷۵)
آژانس دوستی (۱۳۷۶)
قصه‌های شهرک سینمایی (۱۳۷۹–۱۳۷۸)
چای قند پهلو (۱۳۸۰)

جوانی (۱۳۸۰)
باران عشق (۱۳۸۰)
خانه‌ای در تاریکی (۱۳۸۲)
حلقه سبز (۱۳۸۶)

در چشم باد (۱۳۸۲)
ستایش (۹۰–۱۳۸۸)
سی‌امین روز (۱۳۸۹)
چهار بهار (تله‌فیلم ۱۳۸۶)

پس از مه (تله‌فیلم)
سرگیجه (تله فیلم، ۱۳۸۷)
دودکش (۱۳۹۲)
ستایش ۲ (۱۳۹۲)

بین خودمون
نفس گرم (۱۳۹۴)
پادری (۱۳۹۵)

عکس سیما تیرانداز

تاتر های سیما تیرانداز

مرگ یزدگرد(بازیگر ۱۳۷۰)
هتل عروس (کارگردان)
دخترک شب طولانی (کارگردان)

محاله فکر کنید اینطوری هم ممکنه بشه (کارگردان و بازیگر)
تله تئاتر بازرس کل (بازیگر ۱۳۸۱)
نمایش حیات خلوت (بازیگر ۱۳۸۵)

نمایش مانیفست چو (بازیگر ۱۳۸۷)
نمایش پری خوانی عشق و سنگ (بازیگر ۱۳۸۹)
نمایش آواز از دورترین کرانه مه آلود زمین (بازیگر ۱۳۸۹)

نمایش خانمچه و مهتابی (بازیگر ۱۳۸۹)
نمایش خدای کشتار (بازیگر ۱۳۹۲)
نمایش تقدیر بازان (کارگردان، بازیگر، طراح لباس، طراح نور ۱۳۹۴)
نیازمندیها (طراح و کارگردان ۱۳۹۵)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی فرزاد فرزین و همسرش +عکسها اینستاگرام

 فرزاد فرزین

بیوگرافی و زندگینامه

فرزاد فرزین خواننده پاپ ایرانی وی متولد 3 تیر 1360 در تهران است و 36 سال سن دارد.

وی در رشته ریاضی فیزیک تحصیل کرده است.

او تک پسر خانواده است و یک خواهر هم دارد.

پدرش مشاور وزیر راه و ترابری و هم اینک بازنشسته است و مادرش هم رئیس ثبت احوال منطقه یک بوده و الان بازنشسته است. که خانواده اش با خوانندگی او موافق نبودند

فرزین به‌جز خوانندگی در آلبوم‌هایش، ترانه‌سرایی و تنظیم‌کنندگی هم کرده‌است. 

وی فعالیت هنری خود را از سال 1378 آغاز نمود.

یکی از ویژگی های اصلی فرزاد فرزین اجرای کنسرت‌های نمایشی همراه با اتفاقات جالب است که وی را از دیگر خوانندگان متمایز کرده است. 

فرزاد فرزین با ترانه سرایانی چون یاحا کاشانی، روزبه بمانی، پویان بوترابی و زهرا عاملی همکاری کرده است.

فرزاد فرزین علاوه بر خوانندگی بازیگری کرده است . وی در فیلم سگ های پوشالی اولین بار در سینما حضور یافت و بعد از آن نیز هم اکنون در سریال عاشقانه به عنوان یکی از نقشهای اصلی حضور دارد.

ازدواج و همسرش

فرزاد فرزین ازدواج کرده است و  متاهل می باشد و همسر او شیوا کاکاخانی می باشد .

تاکنون عکسی از وی به همراه همسرش منتشر نشده و تصاویر موجود مربوط به همکاران و هوادران او می باشد.

فرزاد فرزین و همسرش

کنسرتهای فرزاد فرزین

اینستاگرام فرزاد فرزین : instagram/farzadfarzin1

بیوگرافی فرزاد فرزین

 

فرزاد فرزین و علی ثابت

فرزاد فرزین و علی ثابت رهبر ارکستر جدیدشفرزاد فرزین

فرزاد فرزین ,عکس فرزاد فرزین ,بیوگرافی فرزاد فرزین

آلبوم های فرزاد فرزین 

شراره
شوک
شانس

شلیک
شخصی
شش

فرزاد فرزین ,عکس فرزاد فرزین ,بیوگرافی فرزاد فرزین

فیلم های فرزاد فرزین و بازیگری او

سگ های پوشالی
پسران آجری
کنسرت روی آب
سریال عاشقانه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی سیاوش خیرابی و همسرش +عکسها

سیاوش خیرابی

بیوگرافی و زندگینامه

سیاوش خیرابی بازیگر سینما و تلویزیون در تاریخ 23 آذر 1363 در تهران به دنیا آمد و هم اکنون 33 سال سن دارد و اصالتا تبریزی است.

تحصیلات:سیاوش خیرابی دارای مدرک لیسانس کامپیوتر از دانشگاه آزاد تهران می باشد.

وی دو برادر به نام های آرش و اورنگ نیز دارد.

خیرابی با بازی در سریال ترانه مادری به کارگردانی حسین سهیلی زاده در سال 1387 به خوبی شناخته شد.

وی علاوه بر بازیگری رستوران داری هم میکند و رستورانی به نام کنجد نیز دارد.

 

ازدواج و همسرش

سیاوش خیرابی تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد.

در برخی از سایت ها عکسهایی از او و همکاران یا طرفدارانش منتسب به همسر او منتشر شده است که واقعیت ندارد.

فعلا برای ازدواج برنامه ای ندارم

نمی خواهی ازدواج کنی؟

– نه از طرف خانواده فشاری برای این کار دارم و نه هنوز خودم برای ازدواج به جمع بندی نهایی رسیده ام فکر می کنم هنوز وقت هست. فعلا دغدغه ام این است که بازیگری را به جای باثباتی برسانم، بعد به ازدواج فکر خواهم کرد.

وقتی بچه بودی فکر می کردی در چه سنی ازدواج خواهی کرد؟

– زمانی که سن و سال کمتری داشتم می خواستم طوری ازدواج کنم که فاصله سنی ام با بچه ام خیلی کم باشد اما این اتفاق نیفتاد، راستش فعلا برای ازدواج برنامه ای ندارم. البته این مسائل چیزی نیست که انسان بخواهد برایش برنامه ریزی داشته باشد. شاید مثل شاهرخ استخری (که از همینجا ازدواج و پدر شدنش را تبریک می گویم) به صورت اتفاقی همه چیز برای ازدواج مهیا شد، یا مثل سام (سام درخشانی) من هم روزی به این شرایط برسم اما فعلا برنامه ای ندارم.

سیاوش خیرابی و همسرش

عکس سیاوش خیرابی و پدر و مادرش

سیاوش خیرابی و خانواده اش

سیاوش خیرابی و بردرانش و پدرش

سیاوش دو برادر بنام های آرش برادر بزرگتر و اورنگ برادر کوچکتر دارد، هم پدر و هم برادرانش در کار عکاسی و رستوران داری مشغولند.

گفتگو با سیاوش خیرابی

آقا سیاوش، هر وقت که به کنجد می آیید، طرفداران تان هم اینجا جمع می شوند، چرا شما پرطرفدارید؟

– من که نمی توانم راجع به این قضیه نظر بدهم ولی خب لطف مردم همیشه شامل حال من بوده است.

چرا نام فست فودتان را «کنجد» گذاشتید؟

– من با برادرهایم خیلی فکر کردیم که اسمی تک سیلابی و خوب بگذاریم، چندتا اسم هم مورد نظر ما بود ولی خب جاهای دیگری به این نام بود. اورنگ داداشم اونموقع بچه دار شده بود، برادرم آرش هنوز بچه نداشت، تاکید داشتم اسمش را بگذاریم «برسام» (نام بچه اورنگ که سال گذشته روی جلد خانواده سبز هم چاپ شده بود)، دیدیم، نه، بعد می گویند اسم برادرزاده اش را گذاشت، برای همین بود که «کنجد» یکهو به ذهن من رسید و به برادرهایم گفتم و آنها هم قبول کردند.

ازدواج سیاوش خیرابی

اینستاگرام سیاوش خیرابی :siavashkheirabi

چرا دست برادران تان را نمی گیرید، ببرید توی سینما؟

– خب برادرهایم عکاسی می کنند و شیفتی هم در کنجد کار می کنند، اگر یکی در کنجد باشد، آن یکی در عکاسی است و بالعکس…

کلا شما چقدر وقت می گذارید واسه کنجد؟

– من هر وقت تایم گیر بیاورم، می آیم کنجد، یعنی هر وقت بیکار باشم، پا می شوم می آیم کنجد.

تو کنجد چی میل می کنید؟

– من پیشنهاد اولم «کالزون برگر» است.

یعنی خودتان همیشه همین را میل می کنید.

– آره، من همیشه که می آیم «کالزرون برگر» می گیرم.

پولش را می دهید به دخل یا همیشه خودت پشت دخل هستی؟

– من به آرش و اورنگ همیشه می گویم که دوستان ما هم می آیند بزنید به حساب من، نمی زنند به حساب من، ما همیشه مهمانیم اینجا…

ماشاءالله بدن را روی فرم نگه داشته اید!

– سعی کردم، یه خورده چاق شدم ولی دارم یه خورده…

خدا را شکر رو فرم هستید. من چند وقت پیش یک گفتگویی از شما دیدم که گفتید من اسیر باندبازی شدم توی سینما، حالا باندزخم بود یا باند فرودگاه؟

– هم زخم و هم فرودگاه. یعنی یک جورهایی ما را زخمی کردند و یک جوری هم ما را توی فرودگاه زمینگیر کردند.

می شه یه خورده بیشتر توضیح بدهید برای ما، باند داستانش چیه؟

– والله نمی دانم که می شود اسمش را گذاشت «باند» یا نه؟ صحبت هایی بود که می گفتند ما بازیگرهای تلویزیون، نمی توانیم برویم سینما ولی حالا این چند وقت این اتفاق یه خورده از بین رفته و می بینیم بچه هایی که حالا توی سینما بوده اند می آیند توی تلویزیون، حالا امیدواریم این طرز فکر از میان برداشته شود.

شما که «نفوذی» را بازی کرده ای باید نفوذش را داشته باشی.

– متاسفانه ندارم نفوذش را…

شاید به خاطر آن دو سه بار پیشنهاد رد کردن شما باشد که آقای شریفی نیا دعوت تان کرد و شما ردش کردید؟

– نه، من رد نکردم، من نقش را دوست نداشتم. من رابطه ام اتفاقا با آقای شریفی نیا خوب است.

شما؟

– والله من اوایل اینجوری فکر می کردم. همیشه فکر می کردم که آقای شریفی نیا یک باند خیلی خوفناکی هست ولی خب چندتا ارتباط با هم داشتیم تا اینکه سفر ما پیش آمد و رفتیم برزیل برای جام جهانی، دیدم نه، واقعا چقدر انسان شریفی هستند، چقدر آدم خوبی هستند. به نظر من ایشان هر جا ببینند که یک نقشی به یک آدم می خورد، حتما آن آدم را معرفی می کند، ربطی ندارد به باند و این جور چیزها…

شاید یکی از موردهایی که می شود اسمش را گذاشت «حسرت»، حسرت شما این هست که توی جشنواره فجر باشید و بالاخره شما هم یک بار بیایید جزو کاندیداها و فیلم ها؛ امسال شما که برنامه ای ندارید؟

– نه، نه… متاسفانه.

بهترین زوج که توی سینما و تلویزیون ایران دیدی چه کسانی هستند؟

– یعنی زن و شوهر باشند؟

نه، زوج هنری.

– حمید جبلی و ایرج طهماسب!

siavash kheirabi

خب، چرا زوج «سیاوش خیرابی و شاهرخ استخری» نتوانستند ادامه کار بدهند کارشان را؟ با اینکه خیلی گل کرده بودند؟

– خب، موضوع اینجاست که این کار را انجام دادیم. اگر به یادداشته باشید فیلم تلویزیونی «تلخون»، ورود من و شاهرخ با همدیگر، در دنیای بازیگری بود. قرار بود «ترانه مادری» را من و شاهرخ با همدیگر بازی کنیم که شاهرخ رفت سر یک سریال دیگر اما در «دلنوازان» این اتفاق افتاد ولی خب بعدش طرز فکرها عوض شد، بعد پیشنهاد هم نشد که با همدیگر کار کنیم.

 پیشنهادهای من یکجوری بود، پیشنهادهای شاهرخ یک جور دیگه. هر کدام مان رفتیم سوی خودمان… اما احتمالا 50 درصد این مژده را بدهم که شاید توی 7، 8 ماه دیگه این اتفاق بیفتد. توی یک سریال خیلی فوق العاده.

توی سال 88 یک گفتگو از شما خوانده ام که خیلی عصبانی بودید و می گفتید خداحافظ بازیگری، یادتان می آید؟

– من!

بله؛ سال 88 دقیقا 5 سال پیش…

– یک تیتری بود که من اصلا راجع بهش صحبت نکرده بودم.

چرا، خیلی هم متن بلندی بود…

– جدی…

آره، توی سایت کافه سینما صحبت کرده بودید.

– خداحافظ سینما…

خداحافظ بازیگری، یعنی من آرامش ندارم، اوضاع واسم سخت شده، فکر کنم آن موقعی بود که سریال شما روی آنتن بود، احتمالا هجوم طرفدارها…

– شاید بچه بودم این حرف ها را زدم!

پس فعلا قصدی نداری که بازیگری را کنار بگذاری؟

– من تمام زندگی ام بازیگری هست، یعنی ممکن است من یه موقع کمک کار شوم، ممکن است نروم سر کار یا ممکنه انتخاب هایم عوض شود اما دوست دارم در این دنیای بازیگری باشم. الان یک چند وقت بعد از سریال «آوای باران» یه ذره طرز فکر من عوض شده نسبت به بازیگری. تصمیم گرفتم شاید سالی یک کار، دو کار، آن هم کار خوب انجام دهم. اگر کار خوب باشد بازی کنم و در هر کاری، بازی نکنم، برای اینکه به طرفدارهایم احترام بگذارم و البته به کارم… دوست ندارم به هر قیمتی هر فیلمی را بازی کنم که طرفدارها را جذب نکند.

استطاعت مالی دارید اینجا… فست فودتان را می گویم.

– خب خدا را شکر که این اتفاق برای من افتاده، یعنی من حالا از موقعی که اینجا را باز کردم یک جورهایی با دل قرص می روم قرارداد می بندم، یعنی فکر این را نمی کنم که شش ماه نروم سر کار از لحاظ مالی چه پیش می آید. خدا را شکر این اتفاق افتاد و من خیلی خوشحالم از این بابت… من همیشه به دوست های خودم هم می گویم حالا چه آنهایی که از من جوان ترند و تازه آمده اند و چه آنهایی که دوست هایم هستند و سن شان از من بالاتر است، یک کار، کنار بازیگری راه بیندازند، تجربه ثابت کرده که هنرمندهای بزرگ ما هم، یک موقع هایی به یک چیزهایی محتاج می شوند که دیدنش عذاب آور است… خیلی ها می گویند کار بدی است ولی، من کار بدی نمی بینم.

شهرت را دوست دارم

شهرت هنوز هم برایت جذابیت دارد یا با تمام سختی هایش به آن عادت کرده ای؟

– هیچ وقت نتوانسته ام این را هضم کنم که انسان از اینکه آدم های دیگر دوستش داشته باشند، اذیت شود. ببین؛ کسی که بازیگر می شود، باید این موضوع را قبول کندکه شهرت جزوی از زنتدگی اش خواهد شد. یکسری از دوستان می گویند وقتی در رستوران همه نگاه مان می کنندنمی توانیم راحت غذا بخوریم اما باور کن اگر مردم در رستوران من را نگاه نکنند اذیت می شوم و با خودم می گویم یعنی دیگر مردم مرا دوست ندارند؟ همه ما مدیون نگاه مردم هستیم و به همین دلیل به شخصه هیچ وقت از شهرت اذیت نشده ام. بدون هیچ شعاری باید بگویم من از با مردم بودن لذت می برم و تعامل با مردم را دوست دارم.

پس مثل برخی از بازیگرها که می گویند ما برای شهرت بازیگر نشدیم، نیستی …

– با تمام احترامی که برای همکارانم قائلم اما فکر می کنم این حرف، اشتباه است.کسی که وارد بازیگری می شود می داند که یکی از تبعات این حرفه شهرت است، یعنی چی که ما برای شهرت نیامدیم؟ از طرف دیگر همه آدم ها، شهرت ودیده شدن را دوست دارند. یک بار یکی از بچه ها گفت بیا شیشه های ماشینت را دودی کن که راحت در خیابان رفت و آمد داشته باشی! من در جواب گفتم اگر این کار را انجام دهم چطور تشخیص بدهم چه کسی دوستم ندارد؟

عکسهای سیاوش خیرابی

یعنی؛ وابستگی مالی به بازیگری را جدا کردید؟

– نمی شود بگویم که جدا کرده ام، شاید سر یک کاری از لحاظ مالی به توافق نرسم و ممکن است، چندتا کار را انجام ندهم ولی یک کار خوب به من بخورد یا یک کار سینمایی خوب به من پیشنهاد شود که با مبلغ پایین تری می روم کار می کنم، برای اینکه به پولش احتیاج ندارم…

فکر می کنید کدام بازیگر، بیشترین پول را درمی آورد؟ توی بیزینس… بازیگرهای زیادی داریم که بیزینس می کنند.

– بله… خب خیلی ها پشت صحنه خوب پول درمی آورند که ما نمی فهمیم. ولی آن چیزی که من دیدم «رضا گلزار» به نظرم بهترین بیزینس را کرد توی آن تایمی که خوب کار می کرد.

یعنی چه کار می کرد ایشان؟

– کارهای خوب و درست اقتصادی، آن موقع هیچ کس به فکر «مرس کلاب» نبود اما رضا گلزار این کار را کرد، پول خوب هم درآورد. خود من مشتری اش بودم آن موقع ها، حالا بازیگر هم نبودم می رفتم؛ به نظر من رضا گلزار هم از سینما خوب پول درآورد و هم از بیزینسش.

بیوگرافی سیاوش خیرابی

فیلم های سینمایی سیاوش خیرابی

1388 – نفوذی
1388: لج و لجبازی
۱۳۸۶: حس پنهان
۱۳۹۱: یکی برای همه

۱۳۹۰: خیابان یک طرفه
۱۳۹۱: لوک خوش شانس
۱۳۹۱: حال خوب من

۱۳۹۲: همه چی آرومه
۱۳۹۲: جلب سیار
۱۳۹۳: استخر

سریال های سیاوش خیرابی

 ساعت صفر (سعید سلطانی)
۱۳۹۳: سر به راه (سعید سلطانی)
۱۳۹۲: آوای باران (حسین سهیلی زاده)

۱۳۹۰: سه پنج دو (حسین سهیلی زاده)
۱۳۹۰: مادر
۱۳۸۹: همچون سرو (بیژن بی‌رنگ)
۱۳۸۸: از یاد رفته (فریدون حسن‌پور)
۱۳۸۸: دلنوازان (حسین سهیلی زاده)
۱۳۸۷: ترانه مادری (حسین سهیلی زاده)

سیاوش خیرابی

تله فیلم های سیاوش خیرابی

۱۳۸۸: باید رفت (حسین تبریزی)
۱۳۸۸: گنج خانه سفید (شاهد احمدلو)
۱۳۸۷: مرد مجهول (حمید رضا محسنی)

۱۳۸۶: تلخون (علیرضا امینی)
۱۳۸۸: پسرها سرباز به دنیا نمی‌آیند (شاهد احمدلو)
۱۳۸۹: فراموشی (عباس رزیجی)

۱۳۸۹: خانه به خانه (سعید عباسی)
۱۳۹۰: همسر مزاحم (محمد بصیری)
۱۳۹۰: پرواز (محمد حمزه‌ای)

۱۳۹۱: حباب (کریم سربخش)
۱۳۹۲: مرغ تخم طلا
۱۳۹۳: جواد و فرشته

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی و زندگینامه نرگس محمدی

نرگس محمدی

بیوگرافی و زندگینامه

نرگس محمدی بازیگر سینما و تلویزیون متولد 9 فروردین 1364 است و 33 سال سن دارد.

تحصیلات : وی دارای مدرک کارشناسی پرستاری می باشد.

نرگس محمدی با بازی نقش ستایش در سریال ستایش به شهرت رسید و به خوبی شناخته شد.

وی یک خواهر به اسم سارا و یک برادر به نام محسن دارد.

ازدواج و همسر

نرگس محمدی در اردیبهشت ماه سال 96 در سن 33 سالگی با علی اوجی بازیگر و تهیه کننده ازدواج کرده است و متاهل می باشد.

وی پیش از این در برنامه دورهمی گفته بود به دلیل اینکه تاکنون خواستگار نداشته است مجرد مانده است.

نرگس محمدی و همسرش

نرگس محمدی و همسرش علی اوجی

همسر نرگس محمدی کیست : علی اوجی بازیگر و تهیه کننده سینما و موسیقی است که  متولد 17 اسفند ماه 1356 در تهران می باشد و تاکنون در سریالهای نظیر پژمان و در حاشیه حضور داشته است . البته وی بیشتر در زمینه ی تهیه کننده گی و برگزار کننده گی برنامه های فرهنگی و هنری فعالیت دارد و دوستان سینمایی و موسیقیایی زیادی نیز دارد.

عکس نرگس محمدی و شوهرش علی اوجی

گفت و گو با نرگس محمدی

 

نرگس محمدی و مادرش

نرگس محمدی و مادرش فرح خیری

نرگس محمدی و خواهر و برادرش

عکس نرگس محمدی و خواهرش سارا محمدی و برادرش

گفتگو با نرگس محمدی

مقابل دوربین خودت را بازی می کنی؟

بازی می کنم اما نه خودم را. در 10 سال اخیر به خصوص در تلویزیون نقش خیلی عجیب و غریبی برای خانم ها اتفاق نمی افتد، وقتی صحبت در مورد نقش زن ها می شود من همیشه می گویم کار خاصی قرار نیست انجام بدهیم همه ما نقش یک زن معمولی و عادی را در شرایط مختلف بازی می کنیم. جمله « در مورد لایه های نقش تان بگویید» خیلی خنده دار است.

زندگی معمولی و شخصی خودت را هم مثل نقش های الان دم دستی می بینی؟

در کل من از روتین بودن زود خسته می شوم. فکر می کنم خدا مرا خیلی دوست داشته است که من وارد این حرفه شده ام. اگر قرار بود کارمند باشم یا در رشته ای که خواندم می ماندم و پرستار می شدم و باید هر روز سر یک ساعتی سر کار می رفتم تا یک ساعت مشخص، زندگی برایم خیلی سخت می شد. الان کلاس های مختلف می روم، گیتار تمرین می کنم و دائم در حال انجام کارهایی هستم تا از روزمرگی نجات پیدا کنم.

چند وقت است که مقابل دوربین هستی؟

از سال 85 ، در این بین به دلیل پیشنهاد نشدن نقش مورد علاقه ام گاهی هشت ماه بیکار بوده ام و این اتفاق برای کسانی که یکدفعه دیده می شوند خیلی می افتد و مدتی بیکار می مانند. خیلی از بازیگر های معمولی که خیلی هم دیده نشده اند، همیشه در حال کار کردن هستند اما بعضی از بازیگران مثل خود من که به اصطلاح یک شبه معروف شده اند با این مشکل روبه رو می شوند. من قبل از معروف شدنم خیلی راحت تر کار می کردم و راحت تر انتخاب می کردم اما حالا هم برای خود من سخت تر شده و هم اطرافیان از من توقع دارند.

در زندگی شخصی از خودت خیلی توقع داری؟ 

بله، تقریبا. معمولا از آنچه هستم و دارم نهایت لذت را می برم اما دوست دارم همیشه به جاهای بالاتری برسم.

در روابط با آدم ها هم همین طور هستی؟

در روابط با آدم ها اینطور نیستم. در کل من آدم وابسته ای هستم به عنوان مثال ممکن است یک اتاق را 10 سال تغییری ندهم برای اینکه دوست دارم هر چیزی را که دارم همانطور برایم بماند. در مورد آدم ها هم همین طور است. من از اول ابتدایی هنوز دوستانم را دارم. وقتی با کسی دوست می شوم فکر می کنم تمام مسائل او به من مربوط است و برعکس؛ یعنی یا تمام و کمال با کسی دوست هستم یا کلا نیستم. برای اینکه آدم سیاستمداری نیستم که مراقب باشم فلان حرف را پیش فلانی نگویم یا اگر برایم سودی دارد آن فرد را حفظ کنم. به همین خاطر ترجیح می دهم دوستانم کامل برای من و من برای آنها باشم.

فکر می کنی غیر از بازیگری چه شغلی می توانستی داشته باشی؟ 

خواندن را همیشه دوست داشتم و هر کاری که به این حوزه مربوط باشد را دوست دارم. غیر از این ها هیچ کاری را نمی توانم انجام بدهم.

عکس نرگس محمدی

اینستاگرام نرگس محمدی : instagram / nargesmohammadi_narges

بزرگ ترین ایرادت چیست؟ 

خیلی زود به آدم ها اعتماد می کنم و فکر می کنم هر کسی که به من نزدیک است دوست من است و بابت این مسئله خیلی ضربه خورده ام اما نمی توانم در این مورد خودم را کنترل کنم. یکی دیگر از اخلاق های بد من این است که وقتی خیلی خسته و گرسنه هستم هر اتفاقی بیفتد داد و فریاد راه می اندازم. از برزیل که آمدم بعد از 15 روز غذای باب میل نخوردن، مادرم برایم ماکارانی درست کرده بود و من از ماکارانی متنفرم و در برزیل کنار همه غذاها ماکارانی هم بود، به همین خاطر بعد از دیدن غذا گریه کردم!

اگر بگویند قرار است بمیری و فقط یک دقیقه فرصت داری و فقط می توانی به یک نفر زنگ بزنی آن یک نفر کیست؟ 

قطعا به مادرم زنگ می زنم. از همه بیشتر برای من ارجحیت دارند.

از اینکه روزی نباشی ناراحت می شوی؟

خدا نکند کسی عزیز از دست بدهد اما وقتی عزیزت را از دست می دهی دیگر کنار آمدن با مسائل کمی برایت آسان تر می شود. از وقتی پدرم از دنیا رفت مرگ را پذیرفته ام و می دانم همه خواهیم رفت. بعد از آن مادربزرگم که خیلی برایم عزیز بود را از دست دادم دیگر با مرگ کنار آمده ام و می دانم دنیای دیگری وجود دارد و ما هیچ وقت تمام نمی شویم.

وقت داری کتاب بخوانی؟

بله. تنها چیزی که خیلی حالم را خوب می کند فیلم دیدن و کتاب خواندن است. این روزها به دلیل مشغله زیاد کمتر وقت می کنم فیلم ببینم اما کتاب همیشه همراهم است حتی سر صحنه با خودم می برم و در زمان های خالی می خوانم و همیشه در ماشین کتاب دارم. رمان ها را خیلی دوست دارم.

بیوگرافی نرگس محمدی

بچه بودی بیش فعال بودی؟

من خیلی آرام بودم چون بچه اول بودم، همیشه مسئولیت بچه های کوچک تر از خودم را داشتم.

اولین باری که عکست را روی جلد مجلات دیدی، چه حسی داشتی؟ 

وقتی کلاس بازیگری می رفتم آرزویم این بود که فقط یک سکانس بازی کنم. وقتی برای اولین بار در مجله فیلم فقط اسمم را زدند حال خیلی خوبی داشتم ولی بعد از سریال ستایش آنقدر همه چیز یکدفعه اتفاق افتاد که من متوجه نشدم چطور در یک روز 10 مجله عکس مرا کار کرده اند.

نرگس محمدی

فیلمهای سینمایی نرگس محمدی

نیمکت (۱۳۹۵)
عملیات مهد کودک (۱۳۹۱)
ساعت شلوغی (۱۳۹۰)

آناهیتا (۱۳۸۷)
سوپر استار (۱۳۸۷)
اخراجی‌ها ۲ (۱۳۸۷)

ریسمان باز (۱۳۸۶)
تنهایی باد (۱۳۸۳)

نرگس محمدی

سریالهای نرگس محمدی

هوای خنک (فیلم تلویزیونی، ۱۳۹۴)
زعفرانی (۱۳۹۴)
معمای شاه (۱۳۹۳)

ما فرشته نیستیم (۱۳۹۳)
ستایش (سری دوم) (۱۳۹۲–۱۳۹۱)
میلیاردر (۱۳۹۱)

شاید برای شما هم اتفاق بیفتد (۱۳۹۰)
ششمین نفر (۱۳۹۰)
ستایش (فصل اول و دوم)-(۱۳۸۹–۱۳۹۲)

تئاتر های نرگس محمدی

به علت ضیغ مکان (1395)
راپورتهای شبانه دکتر مصدق (۱۳۹۵)
نظمیه زنان (۱۳۹۱)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی مژده لواسانی و ماجرای ازدواج و همسرش

مژده لواسانی ,مژده لواسانی و همسرش

بیوگرافی و زندگینامه

مژده لواسانی مجری و گوینده رادیو و تلویزیون متولد 20 آبان ماه سال 1368 در محله شهرآرا تهران می باشد و 28 سال سن دارد.

وی ابتدا در سن 9 سالگی با بازیگری در فیلم پلاک 14 به کارگردانی مهران مدیری وارد تلویزیون شد .

وی تک فرزند خانواده است.

ماجرای ورود او به تلویزیون از زبان خودش

«بسم الله الرحمن الرحیم. من مژده خانم لواسانی هستم». تا این جمله را گفتم همه تعجب کردند و گفتند «چه خانم» هم میگوید. بعد از این اتفاق من کم کم پایم به رادیو باز شد تا اینکه در ۹ سالگی برنامه زنده جشن عاطفه ها را کنار خانم ژاله صادقیان و آقای جاویدنیا اجرا کردم. بعد از آن در 11 سالگی برنامه ای را با نام «بوی گل آفتاب» به تهیه کنندگی محمد طارمی و محیدحمزه به طور رسمی اجرا کردم و بعد از انجام یک تست تخصصی برنامه «من می توانم» را خودم نوشته و اجرایش را هم خودم به عهده داشتم. در 16 سالگی نیز جوان ترین سردبیر تاریخ رادیو شدم».

ازدواج و همسرش

مژده لواسانی تا کنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد

عکس پدر مادر مژده لواسانی

مژده لواسانی و پدر مادرش

دوران کودکی مژده لواسانی و قبل از عمل

عکس قدیمی از دوران کودکی مژده لواسانی

بیوگرافی مژده لواسانی

اینستاگرام مژده لواسانی : instagram /Mozhdeh_lavasani

با طنز مهران مدیری پایم به تلویزیون باز شد

خوش سرو زبانی خانم مجری او را در همان سن و سال کودکی به بازیگری نیز کشاند اما انتخاب لواسانی برای حضور در رسانه جدای از بازیگری بود: «سالهای کودکی ام مهران مدیری برنامه طنزی به نام «پلاک ۱۴» داشت و من نقش خواهرزاده اش را در ۹ سالگی بازی کردم. این موضوع هم به خاطر این بود که آقای مدیری مرا در رادیو دیده بود و برای این نقش یک دختر سرزبان دار می خواست. بعد از آن در خانه فرهنگ نیم رخ آقای «محمد حسن زاده» بعد از مجموعه های نیمرخ سریال نوجوانانه ای به نام «خبرنگار» ساخت. در این سریال من در نقش یک دختر خبرنگار به نام «عاطفه» حضور داشتم و «عباس غزالی» و «حسین مهری» نیز هم بازی های من بودند. بعد از آن چند پیشنهاد بازی داشتم اما چون می خواستم با چادر باشم طبعا نمی توانستم این راه را ادامه بدهم. اما سر از کبوتر دات کام در آوردم. حتی یادم است کارگردان آن برنامه آقای علیپور از من پرسید: می خواهی با چادر اجرا کنی؟ گفتم :بله. گفت: چادرت که علی السویه نیست؟ گفتم: نه من همیشه سرم می کنم. اگر دوست ندارید من اجرا نمی کنم. که آقای علیپور گفت: نه و باهم ۹۰ قسمت ضبط کردیم. بعد از آن یک قانونی اعمال شد که یا باید فقط در رادیو کار کنیم یا فقط در تلویزیون که من رادیو را انتخاب کردم».

رادیو را از من می گرفتند افسرده می شدم

مژده لواسانی در کوچه پس کوچه های رادیو بزرگ شده و به قول خودش خیلی بچگی نکرده است. اما پذیرفتن چنین موضوعی برای هر خانواده ای ساده نیست و لواسانی این موضوع را از افتخارات زندگی اش می داند: «خانواده من بسیار سخت گیر است. پدر من یک وکیل کاملا جدی است که اصلا به این نوع فضا تعلق ندارد. نه پدر و نه مادرم هیچ وقت ذوق زده این موضوع نبودند که من رادیو و تلویزیون کار می کنم. هنوز هم گاهی کسی با ذوق و شوق به آنها درباره من می گوید واکنش آنها خیلی عادی است. اما من چون تک فرزندم خیلی حواسشان بود من کاری را که علاقه داشتم انجام بدهم. آنها هم همیشه به این علاقه احترام گذاشته اند. رادیو برای من خیلی اهمیت داشت. شاید اگر آن دوران کسی رادیو را از من می گرفت من کاملا افسرده می شدم. من هیچ وقت زنگ های آخر مدرسه را نبودم. همیشه ماشین رادیو دنبالم می آمد و مرا می برد. این موضوع برای مدرسه حل شده بود. اما پدرو مادرم همیشه به نمرات و معدلم حساس بودند و سخت می گرفتند. اگر درباره من از بسیاری از مجریان مطرح رادیو و تلویزیون بپرسید هنوز از من آن تصویر یک دختر دبستانی با چادر و روپوش مدرسه و یک کوله پشتی توی ذهنشان است. یکبار حتی در یکی از برنامه هایم که خانم «ژاله صادقیان» حضور داشت گفتم من روبروی کسی نشسته ام که یک زمانی چون قدم به میکروفون رادیو نمی رسید من در آغوشش می نشستم برنامه اجرا می کردم.»

حفظ حیا از پوشیدن چادر مهم تر است

لواسانی از مجریانی است که خردسالی وارد کار اجرا شد و در نوجوانی روبروی دوربین تلویزیون قرار گرفت و مخاطبان او در تمام مراحل بزرگ شدنش او را با پوشش چادر دیده اند. او درباره انتخاب این پوشش می گوید: «برای من به لحاظ سبک و سیاق خانواده ام چادر چیز غریبی نبود. و من واقعا چادر را دوست داشتم. پیش از ما هم سریال «درپناه تو» کمکی بزرگی به چادر کرد. چون برای اولین بار یک دختر دانشجوی فعال و با چهره و سیمای خوب را با پوشش چادر نشان داد.

همین موضوع باعث شد بسیاری درآن زمان چادری شوند.من هم همیشه چادر را دوست داشتم و از دوم ابتدایی شروع کردم به سر کردن تا اینکه از سوم ابتدایی پوشش همیشگی ام شد. هیچ وقت هم برایم اجبار نبوده است. آنقدر این آزادانه برخورد کردن با این پوشش برایم دلچسب است که هیچ وقت در زندگی ام این فکرحتی خطور نکرده است که من چون چادری هستم و جایی مثل جشنواره فیلم فجر می روم و بقیه چنین پوششی ندارند سختم باشد. چیزی که بقیه زیاد از من می پرسند. من یا چیزی را انتخاب نمی کنم یا اگر انتخاب کنم تمام قد پایش می ایستم. اما چادر تنها چند متر پارچه نیست. باید حرمت آن نیز حفظ شود. برای همین معتقدم یک سری از برنامه های تلویزیونی را مجری چادری نباید اجرا کند. چون یک فرد یا یک مجری چادری نماینده یک سری باورهای اعتقادی و فرهنگی است که نباید به آن خدشه ای وارد شود. یک سری هم که فکر می کنند با چادر پس زده می شوند به آنها می گویم اقشار مختلف هیچ موضعی نسبت به پوشش شما ندارند مگر اینکه حس کنند اعتقاد شما حقیقی نیست. من تمام برنامه های فرهنگی و کاری ام مثل سینما، کنسرت، جشنواره فیلم فجر را با این پوشش می روم و سعی می کنم جلوتر از پوشش، حیا را حفظ کنم. چون اگر حیا وجود نداشته باشد، پوشیدن چادر هیچ فایده ای ندارد».

مژده لواسانی

وکالت و اجرا نقاط مشترک زیادی دارد

خانم مجری در دانشگاه حقوق خوانده است تا یک جورهایی در تحصیل راه پدر را ادامه دهد. همان پدری که روزی مهمان یکی از برنامه هایش در برنامه عصر خانواده بود که به مسائل حقوقی اختصاص داشت. لواسانی تاکید می کند که اگر مجری نمی شد حتما راه وکالت دنبال می کرده: «من در دانشگاه حقوق خواندم. به نظرم وکالت و اجرا و به خصوص اجرای برنامه های اجتماعی با هم نقاط مشترک زیادی دارد. شما اگر وکیل باشی باید در ساحت دادگاه از موکل خود دفاع کنی. وقتی هم مجری هستی باید در تلویزیون از مردم دفاع کنی و یا آنها را درباره موضوعی مجاب کنی. این «دفاع» در هردوی آنها وجود دارد و در هردو تنها سلاح شما تنها حرف زدن است. یکی از سوژه هایی که همواره دوست داشتم روی آنها کار کنم. زندان زنان و یا دخترانی است که در کانون های اصلاح وتربیت حضور دارند و یا خانه دخترانی که از خانواده های خود به هردلیل فرار کرده اند.همیشه مسأله زنان در جامعه برایم خیلی مهم بوده است البته بدون نگاهی که رنگی از اندیشه های فمنیستی داشته باشد،دغدغه های زنانه را دنبال کرده ام.چند هفته پیش هم بر اساس همین علاقه،با شهرداری تهران همراه شدم و به سامان سراها و مددسراهای شهر که محل نگهداری زنان آسیب دیده اجتماعی شهر هست رفتم و اتفاقا وقتی نگاهم را در صفحه اینستاگرام در مورد آن شب روایت کردم،متوجه شدم مردم هم به شدت همراه هستند و می پسندند،سال گذشته هم بارها از گرمخانه ها و کارتن خواب ها بازدید کردم و با آنها حرف زدم و اطلاع رسانی کردم،حتی چند قسمت از کافه سوال را به این آسیب های اجتماعی اختصاص دادیم.اما اینکه احساس می کنم کاری ازمن برنمی آید بسیار تلخ است. و خیلی دوست دارم برنامه ای در این خصوص بسازم که تاثیرگذار باشد.هنوز هم دوست اگر روزی وکالت کنم وکیل پرونده زنانی باشم که نیاز به دفاع دارند.»

تصمیم های مهم زندگی را برای قبل از ۱۸ سالگی است

مژده لواسانی در ۱۶سالگی سردبیر رادیو شد تا بسیاری از کارهای مهم زندگی اش را پیش از رسیدن به ۱۸ سالگی انجام داده باشدو حالا از ۱۸ سالگی به عنوان یک دروازه ورود یاد می کند: «اگر شما تا پشت درهای ۱۸ سالگی فهمیدید که چه می خواهید؟ تکلیف زندگی تان را مشخص کردید اما اگر هنوز نفهمیدید که چه می خواهید مطمئن باشید نمی توانید جوانی خوبی داشته باشید. تصمیم های قبل از ۱۸ سالگی می تواند یک جوانی باشکوه را برای شما رقم بزند. من تصمیم هایم را قبل از ۱۸ سالگی گرفته بودم و با این حال بسیار از ایده آل هایم عقب تر هستم.» لواسانی معتقد است چون خیلی زود وارد کار شده است وقت کودکی کردن نداشته و حالا جوانی کردنش هم به سبک و سیاق خودش است: «بخش عمده این جوانی که در کار خلاصه شده است. در این جوانی کردن کتاب خیلی نقش داشته، به خصوص دوران ۱۸ تا ۲۲ سالگی ام که همه اش به شهرکتاب گردی گذشت. مدام پیگیر بودم انتشارات مختلف چه کتاب های تازه ای منتشر کرده اند که بخوانم. من به واسطه جو ادبیاتی که در خانواده ام وجود داشت بسیاری از کتاب ها را زودتر از بقیه خواندم. دیگر تفریحی که بخش زیادی از جوانی کردنم را می سازد سفر است. من به شدت اهل سفر هستم و به جز یک سری از استان های غرب کشور همه را رفته ام. دلم هم که می گیرد بلافاصله  به مشهد می روم».

گاهی از دست مهمان هایم عصبانی می شوم

خانم مجری در قاب چهارگوش تلویزیون درست همانی است که در پشت صحنه حضور دارد. حتی اگر عصبانی می شود و یا اینکه از روی احساساتی شدن حرکت غافلگیرکننده ای انجام دهد. اما این احساساتی شدن گاهی کار هم دستش داده است: «در یکی از برنامه ها که مربوط به هفته دفاع مقدس بود. قرار شد پدربزرگ دایی و پسردایی من به عنوان سه نسل از خانواده جانبازان و شهدا بیایند. اما قرار نبود لو بدهیم که آنها با من نسبت دارند. در برنامه یک جایی پدربزرگم خاطره ای تعریف می کند و شروع به گریه کردن می کند. این حرکت او حسابی احساسات مرا بر انگیخته می کند و ناخودآگاه به سمتش می روم و دستش را می بوسم. بعد از این کار مجبور شدیم اعلام کنیم که با من نسبت دارند. اما من به این موضوع افتخار می کنم و هرچیزی از علاقه به شهدا در من وجود دارد از پس این خانواده است. البته گاهی هم شده که در برنامه عصبانی شوم. به خصوص جایی که حس می کنم مسئول مربوطه جواب درست و قانع کننده ای نمی دهد و من هرچه تلاش می کنم فایده ای ندارد. چهره ام حتی این موضوع را نشان داده است. بعد از برنامه هم به روی آن مسئول آوردم که شما نتوانستید مرا قانع کنید. یک بار مهمانمان آقای مدیری بود که به همین شکل حرف زد. من هم بعد از برنامه  حرفم را زدم او هم ناراحت شد و حتی مشارکتش با برنامه را به هم زد.»

mozhde lavasani

اجرای برنامه اربعین را بیشتر از همه دوست دارم

اجرای ۷ روزه خانم لواسانی در بام حرم امام حسین (ع) در ایام اربعین تبدیل به بهترین خاطره اش در اجرا شد. طوری که بارها از لذت های آن اجرای متفاوت تعریف می کند: «اگر از من بپرسید کدام اجرایت را بیشتر دوست داری. قطعا ۷ روز اجرای اربعین را می گویم. هیچ وقت فکر نمی کردم که جلوی دوربین بلرزم. آن روز همه چیز آماده بود. من هم از خودم مطمئن بودم اما تا شروع شد و دیدم پشت سرم گنبد حرم امام حسین (ع) است و جمعیت بسیار زیادی در بین الحرمین حضور دارند. صدای جمعیت واقعا تنم را لرزاند. آن روز معجزه زندگی من بود و به من ثابت کرد که هرکاری هم که انجام بدهی همه چیز همانطور که قرار باشد اتفاق می افتد.»

خانم مجری در جواب این سوال که آرزو دارد چه کسی به عنوان مهمان روبرویش بنشیند؟ و تابه حال کدام مهمان حالش را خوب کرده است جواب جالبی می دهد: « واقعا آرزو دارم  «سردار سلیمانی» یک روز مهمان برنامه ام باشد اما می دانم چنین چیزی غیرممکن است. تابه حال مهمان های زیادی داشته ام که سادگی آنها در اوج موفقیتی که به دست آورده اند برایم سرشار از انرژی مثبت بوده است. چند روز پیش «محمدعلی کیانی» یک جوان ساده و بی نظیر  از کهکیلویه و بویر احمد مهمان برنامه ام بود که قصه ی زندگی و مبارزه اش برایم جذاب بود. آقای کیایی دانشگاه شهید بهشتی قبول شده بود و چون یکی از نمرات دبیرستانش نرسید از دانشگاه با معدل ۱۹ اخراج می شود. اما نا امید نمی شود و دوباره تلاش می کند. مجبور می شود دوسال به خاطر همین اخراج شدن پشت کنکور بماند و سربازی برود و بعد از آن مجدد کنکور می دهد و این بار با رتبه بهتری در دانشگاه تهران قبول می شود. سختکوشی این آدم برای خود من حقیقتا درس بود و کلی انرژی گرفتم.»

به نوشتن جدی تر فکر می کنم

تصمیم ها و آرزوهای قبل از ۱۸ سالگی خانم مجری هنوز همه اش برآورده نشده است و او همچنان به فکر روزهایی است که خودش را در قالب دیگری به جز اجرا به مخاطبش معرفی کند: «همیشه سودای برنامه سازی داشته ام اما سودای تهیه کنندگی نداشتم چون به صورت حرفه ای آن را در رادیو تجربه کرده ام. خوبی رادیو در این است که دغدغه مالی به عهده تهیه کننده نیست. اما تهیه کنندگی در تلویزیون دغدغه مالی خیلی جدی دارد و شما به عنوان تهیه کننده باید مدام در فکر بازاریابی باشید. اما قصه می نویسم. شعر سپید می گویم.

حتی اگر شما به صفحه اینستاگرام من بروید نامی از اینکه «مجری» هستم نبرده ام و نوشته ام «نوشتن همه سهم من از لذت های زندگیست». شعر زیاد می خوانم از مولانا و ابتهاج بگیر تا منزوی و بهمنی و فاضل و مدام شعرهای دوست داشتنی ام را تکرار می کنم:«مرا سریست با تو که گر خلق روزگار، دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم!»یا اینکه هر روز این ذکر روزانه را تکرار می کنم و می گویم: «مرا هزار امید است و هر هزار تویی» دنیای کتاب برایم بسیار شیرین است غیر از غزل که به شدت می خوانم و اساسا «من زنده ام و هنوز غزل فکر می کنم» بسیار قصه و نمایشنامه را دوست دارم. مصطفی مستور، رضا امیرخانی، گلی ترقی، گابریل گارسیا مارکز، سلینجر، رومن گاری و نمایشنامه های اریل امانوئل اشمیت را بسیار دوست دارم و گهگاه دوباره مرروشان می کنم. حتی کلاس داستان نویسی حرفه ای می روم و یکی از دغدغه های مهم زندگی ام این است روزهایی که سرشلوغی های اجرا تمام شود حتما نوشتن را جدی تر دنبال کنم و به سرانجام برسانم».

مژده لواسانی و مهران مدیری در برنامه دورهمی

اجراهای تلویزیونی مژده لواسانی

    کبوتر دات‌کام (شبکهٔ یک)(از سری برنامه‌های نیم‌رخ
    سه‌نقطه (شبکهٔ تهران)
    به خانه برمی‌گردیم (شبکهٔ تهران)
    روز از نو (شبکهٔ دو)
    عصر خانواده (شبکهٔ دو)

    ویژه‌برنامه‌های تبریک، خانوادهٔ عزیز، پابوس و… (شبکهٔ دو)
    کافه سؤال (شبکهٔ دو)
    رو به راه (شبکهٔ دو)
    جزیرهٔ مجنون (شبکهٔ پنج)

بیوگرافی مژده لواسانی و ماجرای ازدواج و همسرش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil