عکس جدید, عکس هنرمندن, عکسهای داغ هنرمندان, عکس روز

۱۶۷ مطلب با موضوع «بیوگرافی هنرمندان» ثبت شده است

بیوگرافی باران کوثری و همسرش + عکسها و گفتگو

 باران کوثری ,جهانگیر کوثری ,رخشان بنی اعتماد

بیوگرافی و زندگینامه

باران کوثری بازیگر زن سینما و تلویزیون ایران متولد 25 مهر 1364 در تهران می باشد و هم اکنون 32 سال سن دارد.

تحصیلات : وی فارغ التحصیل رشته نمایش هنرستان سوره است.

کوثری از سال 1370 با فیلم بهترین بابای دنیا به کارگردانی داریوش فرهنگ وارد عرصه بازیگری شده است. و بعد از ان در فیلمهای مادرش حضور یافت.

باران کوثری

ازدواج و همسر

باران کوثری تا کنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد.

همسر باران کوثری

اینستاگرام باران کوثری : instagram / barankosari


باران کوثری و پدرش و مادرش رخشان بنی اعتماد

پدر و مادر باران کوثری

جهانگیر کوثری پدر باران کوثری از تهیه کنندگان سینما و کارشناس فوتبال است و مادرش رخشان بنی اعتماد  یکی از معروف ترین کارگردانان ایرانی است. 


گفت و گو با باران کوثری

باران کوثری جزو هنرمندانی است که توانست خودش  را از زیر سایه نام های بزرگ بیرون بکشد و به عنوان یک شخصیت مستقل معرفی کند. خیلی سخت بود؟ چون حتی همین اواخر هم چنین اظهارنظرهایی گفته شد.

من حرفم این است که اصلا بگویند! من از اول برخوردم با این ماجرا این طور بوده که بله ! من جزو معدود کسانی هستم که پدرو مادرم در این رشته بودند و در هر مصاحبه ای و روی هر صحنه ای که جایزه گرفتم خودم دوباره این را یادآوری و تاکید کردم که افتخار زندگی من این است که زیر سایه این دو اسم زندگی می کنم! چرا باید خودم، خودم را از زیر این سایه بیرون بیاورم.

باران کوثری

نه! زیر سایه بودن که بد نیست. اما بحث این است که کیفیت کار خود شما معرف شماست. هیچ وقت این سختی را حس کردید؟! صادقانه!

بله! می گویم کجا! اینکه مرا دیرتر جدی گرفتند. در حالی که معتقدم به لحاظ کیفی خیلی دور از بقیه نبودم. شاید بهتر نبودم. مثلا در بیست ویکی، دوسالگی کیفیت بازی ام خیلی دور از بقیه نبود اما من دیرتر جدی گرفته شدم. حتی بعد از آنکه برای خون بازی و روز سوم جایزه گرفتم. مشکلی که اتفاقا من در تئاتر کمتر داشتم.

در حالی که شما از سینما وارد تئاتر شدید!

برای اینکه در این روند خودم توانستم خودم را بشناسانم. خیلی ها بودند که از دانشگاه پدر و مادرم مرا ندیده بودند. خیلی ها برخورد نزدیک نداشتند. خیلی از تئاتری های جوان تر بودند که من باعث آشنایی شان با خانواده ام بودم. برای همین در تئاتر من از اول جدی تر گرفته می شدم.

اما این سختی! بله! من این سختی را حس کردم. به همین دلیلی که گفتم. اما واقعیت این است که سختی به چشمم نیامد. برای آنکه نکات مثبت و با ارزش و بی نظیر داشتن چنین خانواده ای برایم خیلی بیشتر بود.

شاید اگر بخواهیم صادق باشیم یکی از چیزهایی که کمک کرد تا شما به قول خودتان جدی گرفته شوید حضور شما در تئاتر بود. به این معنا که تئاتر بی رحم تر از سینماست. سینما می تواند دست کم در کوتاه مدت حتی ناتوانی را هم به نوعی مخفی کند. اما در تئاتر این گونه نیست…

امیدوارم و ضمن اینکه به خودم هم کمک کرد. نه اینکه هدف مهم تر من سینما باشد که مثلا بیایم از تئاتر برداشت کنم برای سینما. تئاتر برای من تبدیل به یک نیاز شده است. در 10 سال اخیر حداقل من سالی یک تئاتر کار کرده ام!

باران کوثری و همسرش

عکسی از باران کوثری و حامد بهداد در پشت صحنه فیلم سد معبر

چرا چنین نیازی را حس می کنید؟

نیاز به این معنا که تجربه ای است که هیچ جای دیگر به دست نمی آید. مثل خود بازیگری. خیلی تجربه نابی است. من تجربه روی صحنه رفتن را با هیچ چیز دیگری نمی توانم مقایسه کنم. نمی توانم بگویم اگر مثلا چنان فیلمی بازی کنم مثل تجربه ای می شود که روی صحنه لذتش را می برم.

برای همین حداقل سالی یک تئاتر کار می کنم. خیلی خیلی معتقدم که به بازیگری من در سینما کمک کرده است. به قول شما چه به دید تماشاگر نسبت به من، چه به بازی خودم.

جدا از این لذت بخش بودن، برای شما در تجربه سینما و تئاتر کدام روی کدام تاثیر می گذارد؟

نمی توانم بگویم. بعضی فیلم ها لذت شان از بعضی تئاترها بیشتر است و بالعکس. نظر کلی نمی توانم درباره این بدهم که کدام تجربه را بیشتر ترجیح می دهم واقعا هر دو…

این محافظه کاری است؟!

نه اصلا! آن تئاترهایی که لذت شان را با هیچ چیز عوض نمی کنم شاید برخی شان شرایط خاصی داشتند که تعداد کمی آنها را دیده باشند. نه! حرف محافظه کارانه ای نیست! برای این نمی گویم که نخواهم جواب بدهم. بعضی تئاترها به آدم نمی چسبد.

مثل بعضی فیلم ها ولی تجربه بازی کردن جلوی حسن معجونی در نمایش «در میان ابرها» را تقریبا می توانم بگویم با کمتر فیلمی عوض می کنم. هنوز که بعد از  10 سال آن تئاتر را اجرا می کنیم به اندازه روز اول از بازی کردن در آن نمایش و بازی مقابل حسن معجونی لذت  می برم.

در حال حاضر مقوله بازیگری در کشور ما به نوعی مساله شده است. تئاترها دارند ستاره محور می شوند. که بخشی از آن هم طبیعی است. با تزریق پول و خصوصی شدن چنین روندی غیرمعمول هم نیست…

کجای دنیا این طور نیست؟! مگر در برادوی هر فصل ستارگان سینما در تئاتر حضور ندارند؟! حرفم با آنهایی است که چنین نقدی دارند.

اما از طرف دیگر موضوعی که به نوعی در حال پنهان شدن است، خود بازیگری است. اینکه کیفیت بازی بازیگران ما در چه حد است. برخی تعریف و تمجید می کنند و برخی دیگر هم به شدت منتقد هستند و هنوز بازیگران قدیمی را ترجیح می دهند. شما چه فکر می کنید؟

یکی اینکه اصولا در سینمای هیچ جای جهان این طور نیست که حتما نقشی که بازیگر بازی می کند زمین تا آسمان با نقش قبلی متفاوت باشد. این واقعا فرصتی برای هر بازیگر است. بازیگران درجه یک در جهان از آن استفاده می کنند.

در ایران هم همین طور. یک عده هم استفاده نمی کنند. نکته بعد اینکه من اصلا به این اعتقاد ندارم که تئاتر ما ستاره محور شده. برای اینکه بازیگران جوانی دارند تئاتر کار می کنند. کارشان درجه یک است و اتفاقا کارشان بیشتر از تئاترهایی فروش می کند که مثلا از ستاره ها استفاده می کنند.

منظور البته ستاره های سینماست وگرنه ستارگان خود تئاتر هم هستند…

اینکه اشکالی ندارد! بله! حسن معجونی گیشه دارد و  آدم ها به خاطر او می آیند تئاتر می بینند. به خاطر سعید چنگیزیان و الهام کردا آدم ها تئاتر می بینند. ستاره اسکندری و پانته آ بهرام را در تئاتر همانقدر پیگیری می کنند که در سینما و تلویزیون. طبیعی است که هر کس دلش بخواهد با بهترین های هر حرفه ای کار کند. حتی در مورد بازیگران سینما هم همین است.

همان طور که درهای سینما روی بازیگران تئاتر باز است، بازیگران سینما هم حق دارند اگر پیشنهاد خوب تئاتری دارند بیایند و بازی کنند. اگر جواب نداد دیگر این کار را نخواهند کرد. اگر هم خوب بود به نظرم هر بازیگری حق دارد در همه عرصه ها فعالیت کند.

به نظرم این بی انصافی است که ما محدود کنیم. کسی جای کسی را نگرفته است. هر کارگردانی حق انتخاب دارد. نقش های متفاوت یک فرصت است. من خودم از آن بازیگرانی هستم که حتی به قیمت بد بازی کردن ترجیح می دهم متفاوت بازی کنم. نه اینکه بدانم بد می شود و بازی کنم…


جوایز و افتخارات

۱۳۹۳ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن بخش سودای سیمرغ / سی و سومین دوره جشنواره فیلم فجر کوچه بی‌نام برنده
۱۳۹۲ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن بخش مسابقه سینمای ایران / سی و دومین جشنواره فیلم فجر عصبانی نیستم نامزدشده

۱۳۹۰ جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن بخش فیلم‌های اول نگاه نو / سی‌امین جشنواره فیلم فجر بغض نامزدشده
۱۳۸۹ بهترین بازیگر زن یکمین جشنواره ملی فیلم جوان ایرانی ابله برنده

۱۳۸۷ سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن بخش مسابقه سینمای ایران / بیست و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر حیران نامزدشده
۱۳۸۶ جایزه بهترین بازیگر زن نخستین جایزه اسکرین آسیا پاسیفیک؛ استرالیا خون بازی نامزدشده
۱۳۸۶ تندیس بهترین بازیگر نقش اول زن یازدهمین جشن خانه سینما خون بازی برنده

۱۳۸۵ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن بخش مسابقه سینمای ایران / بیست و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر خون بازی
روز سوم برنده
۱۳۸۵ دیپلم افتخار بهترین نقش‌آفرینی بخش مسابقه بین‌الملل / بیست و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر خون بازی برنده
۱۳۷۹ دومین بازیگر کودک و نوجوان سال به انتخاب منتقدین زیر پوست شهر
باران و بومی

فیلم سینمایی های باران کوثری

۱۳۹۶ استیگمات
1396 عرق سرد
۱۳۹۵ بی‌نامی
1395  شنل
1395 سد معبر

۱۳۹۴ هفت ماهگی
لانتوری
۱۳۹۳ خنده‌های آتوسا
 1393 فیلم خانه دختر

جامه دران
کوچه بی‌نام
۱۳۹۲ مستانه
شب بیرون
عصبانی نیستم
۱۳۹۰ آزمایشگاه
بغض
قصه‌ها

۱۳۸۹ اسب حیوان نجیبی است
من مادر هستم
قصه پریا
۱۳۸۸ لطفاً مزاحم نشوید
هیچ

۱۳۸۷ آسمان سیاه شب (مستند)
آوانتاژ (فیلم کوتاه)
پستچی سه بار در نمی‌زند
۱۳۸۶ شیرین
توفیق اجباری
دایره زنگی
کتونی سفید

حیران
میزاک
۱۳۸۵ روز سوم
خون بازی
نسل جادویی
۱۳۸۴ حاشیه مرکزی (مستند داستانی)

تقاطع
خنگ آباد
۱۳۸۳ خوابگاه دختران
گیلانه
۱۳۸۱ رقص در غبار
برگ برنده
۱۳۸۰ روزگار ما (مستند)

۱۳۷۹ زیر پوست باران (مستند)
زیر پوست شهر
۱۳۷۸ داستان‌های جزیره (فیلم اپیزودی)
۱۳۷۶ بانوی اردیبهشت
۱۳۷۳ روسری‌آبی
۱۳۷۰ نرگس
بهترین بابای دنیا

عکسهای باران کوثری

سریال های باران کوثری

۱۳۹۴ دندون طلا
۱۳۹۳ کلاه قرمزی ۹۳
۱۳۸۷ کلاه قرمزی ۸۸
۱۳۸۷ بازی درمانی در کودکان

۱۳۸۵ صاحبدلان
۱۳۷۷ بگذار آفتاب برآید

 تاتر های باران کوثری

1391 روایت ناتمام یک فصل معلق
1390 زن، رویا، کابوس
1389 منهای دو
1388 سگ سکوت

1386 کوارتت
1384 در میان ابرها
1376 آن سوی آینه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی رضا عطاران و همسرش

رضا عطاران

بیوگرافی و زندگینامه

رضا عطاران بازیگر نویسنده و کارگردان ایرانی متولد 20 اردیبهشت 1347 در مشهد می باشد و 49 سال سن دارد.

وی فرزند سوم خانواده است و دوخواهر بزرگتر از خودش دارد و پدرش اصالتا اهل کاخک گناباد می باشد. وی مادر خود را در همانا سال اول تولدش به دلیل زلزله از دست داد.وی متاهل است و ازدواج کرده است.

تحصیلات : او دیپلم اقتصاد خود را از مشهد گرفت. عطاران برای ادامه تحصیل در رشته طراحی صنعتی به تهران آمد و در دانشکده هنر های زیبایی مشغول به تحصبل شد. 

رضا عطاران کار اصلی خود را در دهه 1360 در تئاتر مشهد با حسن حامد شروع کرد. 

وی برای اولین بار در سال 1372 در مجموعه پرواز 57 به کارگردانی مهران مدیری و شیرین جاهد جلوی دوربین رفت.  بعد از آن در سال 73 نیز در مجموعه ساخت خوش مدیری حضور یافت و بعد از در سال 78 با کارگردانی اولین مجموعه تلویزیونی اش به نام سیب خنده به خوبی شناخته شد.

او چندین سال هست که نه کاری برای تلویزیون ساخت است و نه به تلویزیون آمده است.

رضا عطاران سال 92 در سی و دومین جشنواره فیلم فجر برای طبقه حساس برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد شد. 

رضا عطاران در سال 93 لقب پوسازترین بازیگر سینمای ایران را گرفت .


ازدواج و همسرش

رضا عطاران در سال 1373 با فریده فرامرزی که او هم از بازیگران سینما هست ازدواج نمود.این زوج فرزندی ندارند و در این خصوص گفته است :

من بچه خیلی دوست دارم و وقتی بچه های مردم را می بینم حسودی ام میشود که اینقدر دوست داشتنی، باحال و زیباترین موجودات روی زمین هستند. اگر قرار را بر بودن یا نبودن بگذارید به نظرم نبودن بهتر است.

قبل از ازدواج بر فرزنددار نشدن توافق کردیم

عطاران خاطرنشان می سازد:از ابتدا هم با همسرم هم عقیده بودیم و از قبل از ازدواج هم به صورت جدی بر فرزنددار نشدن توافق کردیم.

عطاران با همسر خود در فیلم استراحت مطلق هم بازی بود که تماس بدنی این زوج در آن فیلم جنجال ساز شد. 

اینستاگرام رضا عطاران : instagram / Rezaattaran

همسر رضا عطاران

رضا عطاران و همسرش فریده فرامرزی


گفتگو با رضا عطاران

 تنبلم، کم می‌نویسم

سناریوی اغلب سریال‌هایی که تا امروز ساخته‌ام را خودم نوشته‌ام، در «ساعت خوش» هم کار اصلی‌ام نویسندگی بود تا بازیگری، اما چون در کل آدم تنبلی هستم، دوست ندارم زیاد وارد حیطه نویسندگی شوم. طرح اولیه فیلم «خوابم می‌اد» نیز متعلق به آقای حمید نعمت الله و همسرشان بود که ۴ سال پیش نوشته بودند، بعد از اینکه آقای احمد رفیعی‌زاده آن را بازنویسی کردند، وسوسه شدم بعد از یک بازنویسی نهایی، این فیلم را بسازم. از این ساختار خوشم آمد و بر اساس آن، یکسری خاطرات دوران بچگی خودم را هم به داستان اضافه کردم. فیلمنامه کار بعدی‌ام را هم خودم دارم می‌نویسم. همیشه نویسندگی عامل محرکی برای من بوده اما نه اینکه بخواهم تمرکزم را روی این حوزه بگذارم. دلیلش هم به دلیل تنبلی است، چون کار بسیار سختی است.
رضا عطاران

کارگردانی یا مو‌هایم را می‌گیرد یا سفید می‌کند

گرایش و علاقه اصلی من به بازیگری است تا کارگردانی و نویسندگی؛ آن هم به دلیل وجود کلمه «بازی» در بازیگری که اسمش رویش است. بازیگری برای من مثل یک سرگرمی است که تنها در یک بخش مسئولیت پیدا می‌کنی اما وقتی کارگردان باشی، مسئولیت تمام جزئیات کار بر گردن توست. واقعا بد از هر کاری که کارگردانی‌اش برعهده من است، از موهای سفیدی که در سر و صورتم پدیدار می‌شوند و کچلیای که بیشتر می‌شود، پی به فشار کار، فکر و مسئولیت زیادی که پشت سر گذاشته‌ام می‌برم. وقتی کارگردانی، باید حواست به همه جا باشد اما وقتی قرار است بازی کنی، مثل بازی‌های دوران بچگی‌ات می‌ماند که انگار از همه چیز و همه کس فارغ می‌شوی و احساس خوشحالی داری؛ بازیگری برای من یک راه فرار خوب از مشکلات خانه و زندگی است؛ اصلا برای فرار از زندگی سراغ بازیگری آمدم.

فیلم من و خاطرات دوران کودکی‌ام

بخش زیادی از دوران کودکی‌ام را در «خوابم می‌اد» به تصویر کشیدم؛ مثل‌‌ همان صحنه‌ای که سرهنگی در کوچه‌مان زندگی می‌کند و چون از نظر مالی وضعیت خوبی دارد، توانسته در آن زمان تلویزیون بخرد و هفته‌ای یک بار که کارتون یا برنامه‌های جالب از تلویزیون پخش می‌شود، اجازه می‌دهد اهل محل به خانه‌اش بیایند و تلویزیون ببینند. البته خاطراتی از این دست خیلی زیاد دارم اما باید از آن‌هایی استفاده می‌کردم که به ماجرای داستانمان می‌خورد و قصه را پیش می‌برد. چون داستان ما، درباره ترس رضا (کاراک‌تر اصلی فیلم)، به خاطر دزدی‌ای که باید انجام بدهد و این مسائل بود بنابراین باید توسط عناصری که در کار وجود داشت داستان را پیش می‌بردیم، به همین دلیل نمی‌توانستم بسیاری از خاطرات دوران کودکی‌ام را در این فیلم به کار ببرم. بیشتر سعی کردم آن بخش‌هایی که به داستانمان نزدیک است را به کار ببرم، مثل آن بخشی که از خانه همسایه‌مان دزدی می‌کنم یا آن دختر همسایه که در فیلم می‌بینیم و…

  من اعتراف می‌کنم

درباره اینکه می‌گویید در زندگی واقعی خودم هم اتفاق افتاده به دلیل مسئله‌ای دست به دزدی بزنم یا نه باید بگویم جدی‌ترین موردش همانی بوده که در فیلم می‌بینیم، وگرنه الان همه به شوخی می‌گویند برویم بانک بزنیم پولدار شویم و…؛ الان بیشتر شوخی است! نه اینکه بگویم من خیلی آدم سالم یا درستکاری‌ام، واقعیتش این است که از دزدی بیزارم.

البته دزدی و کارهای دیگر از جمله چیزهایی هستند که همه آدم‌ها به نوعی زمینه انجامش را دارند و ممکن است همه‌مان در آینده بر اثر اتفاقی که نمی‌دانیم چیست، دست به کارهایی از این جنس بزنیم. شرایط خیلی چیز‌ها را عوض می‌کند و بار‌ها در اطرافمان آدم‌هایی را دیده‌ایم که شاید خودشان هم تصور نمی‌کرده‌اند روزی مجبور شوند دست به کارهایی بزنند که از جنس خلاف هستند اما این اتفاق برایشان افتاده! هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و تنها این خود آدم‌ها هستند که می‌فه‌مند در درونشان چه اتفاقی در حال رخ دادن است. شاید بسیاری باشند که از نظر خودشان انسان‌های مثبت، سالم و درستکاری هستند اما وقتی در جایگاه، پست یا محبوبیت قرار می‌گیرند و شرایطشان عوض می‌شود، دیگر آن آدم سابق نباشند و کارهایی بکنند که خودشان هم از خودشان توقع نداشته‌اند!

  می‌شد بهتر از این هم این فیلم را ساخت

با وجودی که شرایطمان هنگام ساخت «خوابم می‌اد» خیلی ایده آل نبود اما ‌‌نهایت سعی‌ام را کردم تا کار خوبی از آب دربیاد و اتفاق خوبی در سینمای ایران بیفتد اما به نظرم کیفیت این کار را حتی تا ۲ برابر هم می‌شد ارتقا داد. درباره دلایلش هم بهتر است صحبت نکنم چون چیزی نیست که به بیننده مربوط باشد؛ برای بیننده نتیجه کار و تاثیری که فیلم رویش می‌گذارد مهم است، نه اینکه چه اتفاقی پشت صحنه برای ما افتاده است. واقعیتش نتیجه کار آنچنان که باید به دل خودم نچسبید و می‌شد به مراتب بهتر این فیلم را ساخت اما متاسفانه شرایطمان اصلا ایده آل نبود!

  در هر وضعی باشم، راضی‌ام

بیشترین خصوصیات مشترک بین من و کاراکترهایی که تا امروز بازی کرده‌ام، به کاراکترم در فیلم «هوو» مربوط می‌شود که احساس می‌کردم بیشترین درصد نزدیکی با روحیات و شخصیت واقعی خودم را دارد؛ البته منظورم این نیست که کارهایی که آن کاراک‌تر می‌کرد را من هم انجام می‌دهم! بلکه حال و هوایی که آن آدم داشت مثل راحت بودن، مهم نبودن مال و منال دنیا آنقدر که دوست ندارد هیچ چیز در میان باشد و حتی از اینکه پول به دستش بخورد بدش می‌آید، اینکه دوست دارد در حال زندگی کند و از هر اتفاقی که می‌افتد حتی اگر بد‌ترین هم باشد، لذت ببرد و… همیشه یک مثال دارم که با تکرارش در ذهنم، سعی می‌کنم خودم را از شرایط موجود راضی نگه دارم؛ با این مضمون که اگر شرایط دنیا به گونه‌ای بود که بعد از متولد شدنم می‌انداختنم در یک اتاق ۲ در ۲ متری باز هم سعی می‌کردم بهم خوش بگذرد!

  امیدوارم فیلمی ماندگار شود

«خوابم می‌اد» به دلیل استفاده از یکسری تکنینک‌های مثل صدای نریشن یا دیدن خاطرات و تلفیقش با زمان حال و پیش بردن همزمان قصه با ۳ داستان مختلف، از آن دسته فیلم‌هایی است که در سینمای ایران کمتر اتفاق افتاده‌اند، احساس کردم این فیلم می‌تواند شکلی را بوجود بیاورد که در سینمایمان بسیار کم رخ داده و اگر خوب دربیاد، قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم ماندگار را دارد.

اکبر عبدی باعث شد فیلممان غیر تکراری باشد

تمام ذهن و تصمیم‌هایم در زندگی از ریسک سرچشمه می‌گیرد، در کل آدم اهل ریسکی هستم و اگر باور کنید، نخستین کسی که برای نقش مادر رضا به ذهنم رسید، اکبر عبدی بود! دلیلش را نمی‌دانم اما انگار یک دفعه در ذهنم اتفاقاتی افتاد که به این نتیجه رسیدم اکبر عبدی بهترین گزینه برای ایفای این نقش است؛ این کار نه تنها یک ایده تازه بود بلکه پیامدهای بسیار خوبی به همراه داشت. یکی از آن‌ها ارتباط خانوادگی است که همیشه در سینمای ایران با محدودیت‌ها و مشکلاتی رو به رو بوده و دوست داشتم نشان دهم اگر این مشکلات نباشد، چقدر در روند فیلم تاثیر مثبتی خواهد گذاشت. مثل رابطه زن و شوهر، پدر و پسر، مادر و پسر و ارتباطاتی که در فیلم‌ها هست اما هیچ وقت باورشان نمی‌کنیم! با انتخاب اکبر عبدی برای این نقش، دستمان برای نشان دادن ارتباطات انسانی باز بود. از طرفی وقتی همه این اتفاقات را در فیلم می‌دیدیم، احساس تازگی می‌کردیم و این بسیار مهم است وقتی فیلم می‌بینید، احساس کنید دارید یک چیز غیر تکراری می‌بینید. یکی از دلایلی که بسیاری از فیلم‌ها یا سریال‌های خوب هرگز دیده نمی‌شود همین است؛ مثلا وقتی یک سریال جدید را می‌بینیم، فکر می‌کنیم همانی است که سال پیش دیده‌ایم؛ چون زن و شوهر، یک یا چند سال پیش دیده‌ایم! همین باعث می‌شود نفهمیم این یک سریال جدید است! به نظرم حضور اکبر عبدی در نقش یک مادر اتفاقی بود که به فیلم تازگی می‌داد و برای تماشاگر بسیار جدید بود.
رضا عطاران و ترانه علیدوستی

رضا عطاران و ترانه علیدوستی

نمی‌شد کار را جدی بگیریم

وقتی به تهیه کننده فیلم (آقای محمدرضا تخت کشیان) و سایر عوامل گفتم تصمیم دارم برای نقش مادر رضا از اکبر عبدی استفاده کنم، از این پیشنهاد شوکه شدند! یکی گفت ایده خوبی است، دیگری گفت نمی‌شود و…! به هر صورت آقای عبدی را آوردیم و ایشان با تیز هوشی بالایی که دارد، بعد از صحبت با ما قرارداد نبست و گفت اول باید یک جلسه بگذاریم و گریم کنم؛ آن جلسه را برقرار کردیم و ایشان یک روز بعدازظهر آمد و گریم توسط ایمان امیدواری روی صورتش انجام شد.

بعد از آن بود که از این نقش خوشش آمد. بعد از پایان کار، آقای عبدی با‌‌ همان گریم و لباس رفت خانه تا ببیند عکس العمل اهالی خانه‌شان نسبت به این اتفاق چیست. بعد از آن بود که برای این کار با او قرارداد بستیم. به نظرم بزرگ‌ترین ویژگی «خوابم می‌اد» حضور متفاوت اکبر عبدی است که بسیار خوب از پس نقشش برآمد. فکر می‌کنم تنها جایزه‌ای که از‌‌ همان روز اول جشنواره صاحبش قطعی بود، نقش اکبر عبدی بود؛ چون نمی‌توانستی هیچ نقصی در آن پیدا کنی و ایرادی از آن بگیری. در کل حضور اکبر عبدی در این فیلم چه به عنوان بازیگر و چه پشت صحنه آنقدر جالب و خاص بود که هرچه سعی می‌کردیم کار را جدی بگیریم نمی‌شد. واقعا با حضور ایشان به همه‌مان خوش می‌گذشت. مسلما چون بازی روبه روی یکدیگر زیادی داشتیم، بار‌ها اتفاق افتاد که نتوانیم خنده‌مان را کنترل کنیم!

خوش به حال اکبر عبدی

چرا باید دروغ بگویم؟ واقعا آن زمانی که اکبر عبدی در فیلم‌هایی مانند «ای ایران»، «آدم برفی»، «دزد عروسک‌ها»، «دلشدگان»، «هنرپیشه»، «مادر» و… بازی می‌کرد، هرگز تصور نمی‌کردم روزی قرار است در فیلمی بازی کند که خودم کارگردانش هستم! واقعا خوش به حال اکبر عبدی که در بهترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران، آن هم در کنار بزرگ‌ترین کارگردانان بازی کرده است. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده که فیلم‌هایی با این کیفیت ساختاری، آن طور که باید دیده نشده‌اند! حتی دیده‌ایم خودش هم در مراسم اختتامیه جشنواره به این موضوع اعتراض کرد و نام فیلم‌هایی که به زبان می‌آورد و از توجه نشدن به‌شان دلگیر بود چقدر بزرگ و مهم بودند. به این آدم فقط باید غبطه خورد، همین…

من و مهران مدیری؟ شاید سال بعد

به هر حال رئیس ما «ساعت خوشی»‌ها مهران مدیری بود که هنوز هم جایگاه خودش را حفظ کرده و سردمدار ماست. از اول هم او بود که همه ما را دور هم جمع کرد و آن کار را شروع کردیم. فکر می‌کنم مهران مدیری به خاطر پیگیری سبک خاصش، تک خال است و نمی‌توانی تصور کنی یک نفر در یک زمینه و ژانر این همه پیگیری کند و همیشه هم موفق باشد. همیشه در ذهن جفتمان بوده که یک کار مشترک دیگر با هم کار کنیم. حتی قرار بود در «پاورچین» بازی کنم که به خاطر اینکه سر کار دیگری بودم شرایطم فراهم نشد یا یک مورد دیگر هم پیش آمد که باز نشد! در هر صورت هیچ مشکلی بین ما وجود ندارد، حتی ممکن است سال دیگر این اتفاق رقم بخورد.

  دوست دارم از آدم‌ها استفاده کنم

از جایگاهم راضی‌ام ولی به هر حال شرایط است دیگر؛ چه بگویم؟ اینکه ‌‌نهایت من چه جایگاهی است، از جمله چیزهایی است که همیشه به آن فکر می‌کنم اما در جواب دادنش می‌مانم! مسلما من هم به جایگاه امروزم فکر می‌کنم و برای بهتر شدنش، پیش خودم فکر می‌کنم و تصمیم می‌گیرم. بعضی وقت‌ها که فکر می‌کنم، می‌بینم ایجاد حس تازگی در کار‌ها، بهترین اتفاق برای تماشاچی خواهد بود که با دیدنش متوجه شود دارد یک کار جدید می‌بیند. دوست دارم همیشه از آدم‌ها درست استفاده کنم، هر کسی به درد کاری می‌خورد و مسلما همه آدم‌ها قابل استفاده‌اند. فقط پیدا کردن جایگاه صحیحشان است که ممکن است یک مقدار سخت باشد. مثلا در کار ما با توجه به شرایط، تصمیم می‌گیریم مثلا فلان فیلمبردار که خیلی هم خوب است و کار بلد، تکنیکش به درد این کار نمی‌خورد و ممکن است آسیب بزند، بنابراین با یک انتخاب مناسب، می‌توان موفقیت را تضمین کرد. همه این‌ها برای آدم درگیری فکری درست می‌کند.

  آقای گیتی جاه از کوچه اقاقیا آمد

سر سریال «کوچه اقاقیا» بود که چند روزی افتخار همکاری با آقای ناصر گیتی جاه را داشتم؛ همیشه وقتی یکسری بازیگران را می‌بینم که احساس می‌کنم آن استعداد ناب بازیگری را دارند تا روی که احساس کنم وقتش رسیده، برای تنوع در کارم با آن‌ها همکاری می‌کنم. به نظرم «خوابم می‌اد» بهترین موقعیت برای استفاده از ناصر گیتی جاه در نقش پدر رضا بود. الان یکی از مشخصه‌های خوب کار، حضور ایشان است.

  آن‌هایی که سیمرغ گرفتند و فراموش شدند

آدمی نیستم که بخواهم برای زندگی‌ام برنامه ریزی کنم چون زندگی کردن و خوش گذراندن در حال را به هر چیزی ترجیح می‌دهم، برای همین خودم هم نمی‌توانم حدس بزنم سال بعد در کاری مثل «توفیق اجباری» بازی خواهم کرد یا قرار است فیلمی بسازم که به واسطه‌اش ۲ ماه با عواملمان فقط خوش بگذرانیم! با همه این تفاسیر، این در ذهنم هست که روند خوب امروزم را برای سال بعد هم نگه دارم تا اتفاقاهای بهتری برایم بیفتد. بله، سیمرغ یا جوایزی از این دست باعث دردسر خیلی از بازیگر‌ها شده، نمی‌توانم نام کسی را ببرم چون شاید باعث دلخوری این بازیگر شود اما طیف بسیار زیادی از بازیگرانمان بوده‌اند که بعد از دریافت سیمرغ و وسواس‌های بیش از حدی که در انتخاب کار‌ها برای خودشان اعمال کرده‌اند، خیلی وقت از خاطر همه فراموش شده‌اند! بسیاری از این آدم‌ها چون ابتدای راه‌شان بوده و با کار خوب شروع کرده‌اند و خواسته‌اند با واسواس خاصی جلو بروند، ترمزشان کشیده شده و برای همیشه از دور خارج شده‌اند!


  از هیچ کس مشاوره نمی‌گیرم اما به همه مشاوره می‌دهم!

متاسفانه هیچ وقت برای کارهایی که تصمیم دارم بسازم از کسی مشاوره نمی‌گیرم و یک جورهایی آدم خودرایی هستم اما همیشه سعی می‌کنم به دیگران برای کار‌هایشان مشاوره بدهم. البته این خصوصیت، فقط هنگام انتخاب بازیگر و سایر عوامل وجود دارد وگرنه وقتی کار شروع می‌شود، از تک تک نظرات و پیشنهادات بازیگران و دیگر عوامل ‌‌نهایت استفاده را می‌کنم. اصلا هم بهم برنمی خورد یک نفر هنگام کار نظر بدهد چون همیشه بهترین اتفاق‌ها در همین گفت‌و‌گو‌ها و ردوبدل کردن نظر‌ها رخ می‌دهد. شاید نصف اتفاق‌های خوب همین فیلم «خوابم می‌اد»، به من تعلق نداشته باشد! چون حین کار مدام پیشنهاداتی مطرح می‌شد که اگر احساس می‌کردم خوب است، در اجرا خوب درمی آوردمش.

بیوگرافی رضا عطاران

دوست داشتم در «درباره الی…» بازی کنم

چند جا بدون هیچ تعارفی گفته‌ام دوست داشتم در «درباره الی…» اصغر فرهادی بازی می‌کردم یا همیشه به بازی‌های درخشان مرحوم خسرو شکیبایی غبطه خورده‌ام. خسرو شکیبایی به خاطر شخصیت وجودی‌اش خیلی خاص بود. همیشه یاد گرفته‌ام از ایشان و دیگران چیزهای خوب وجودشان را بیرون بکشم و به خودم اضافه کنم تا یکی شوم مثل خودشان.

خودم هم می‌دانم دیگر آن رضای سابق نیستم

الان که نگاه می‌کنم، به نظرم وقتی جوان‌تر بودم، مثلا در دوران دانشجویی، خیلی انسان بهتری بودم! حتی «خوابم می‌اد» هم فیلمی بود در ستایش درستکاری که شخصیتی به نام رضا تا به حال در زندگی‌اش خلاف نکرده و چون درستکار است، باید آخر فیلم بمیرد! بعید است در یک فیلم کمدی ببینیم شخصیت اصلی‌اش بمیرد! به نظرم در این شرایط اگر بخواهی زنده بمانی یا باید تیز هوش. این نفکرات، نتیجه اتفاق‌ها و شرایطی است که در زندگی‌ام با آن روبه رو شده‌ام، خودم هم می‌دانم آن رضای قدیم نیستم! معلوم است که دوست داشتم‌‌ همان شکلی بودم. اصلا انگار انسان از وقتی متولد می‌شود، هر چه جلو‌تر می‌رود خصوصیات خویش از او کم می‌شوند! زندگی مانند جاده‌ای می‌ماند که ابتدایش انسان بار خوب و ارزشمندی با خود به همراه دارد اما طی مسیر مجبور می‌شود بارش را مدام این ور و آنور جاده خرج کند و زمین بگذارد. راستگویی، درستکاری، سالم بودن، اخلاقیات و… از آن خصوصیتا مهمی هستند که حین راه از انسان کم می‌شوند.

  وقتی ازدواج می‌کنی باید خودت را اصلاح کنی

واقعا به آن دیالوگی که در «بی‌خود و بی‌جهت» می‌گویم (همه مشکلات از خانم‌ها سرچشمه می‌گیرد) اعتقادی ندارم اما در داستان فیلم می‌بینیم همه دردسر‌ها به خاطر آن هاست! اگر محسن (نام کاراکتری که عطاران در فیلم بازی کرده) و دوستش (احمد مهرانفر) را‌‌ رها کنی، دوست دارند در آن شرایط سخت اسباب کشی پارک بروند و خوش بگذرانند! اما فسلسفه ازدواج این است که دیگر تنها نیستی و نمی‌توانی هر تصمیمی دلت می‌خواهد بگیری و هر طور دوست داری رفتار کنی! وقتی ازدواج می‌کنی، دیگر نصفی از وجود یک نفر دیگر هم هستی. فرضا اگر مردی بی‌خیال است و همسری با خصوصیات بر عکس خودش دارد، باید سعی کند حواسش به خصوصیات همسرش باشد و به خاطر آن‌ها هم که شده، خودش را اصلاح کند، در غیر این صورت جدا شوند، بهتر است!


فیلم های سینمایی عطاران

۱۳۹۶ مصادره
۱۳۹۶ توفیق اجباری ۲
۱۳۹۶ ما شما را دوست داریم خانم یایا
۱۳۹۶ هزارپا
۱۳۹۵ نهنگ عنبر 2 سلکشن رؤیا

۱۳۹۴ آبنبات چوبی
۱۳۹۴ دراکولا
۱۳۹۴ من سالوادور نیستم
۱۳۹۳ گینس
۱۳۹۳ نهنگ عنبر
۱۳۹۲ کلاشینکف

۱۳۹۲ رد کارپت
۱۳۹۲ طبقه حساس
۱۳۹۲ استراحت مطلق
۱۳۹۱ آینه شمعدون
۱۳۹۱ دهلیز

۱۳۹۱ چه خوبه که برگشتی
۱۳۹۰ بی‌خود و بی‌جهت
۱۳۹۰ خوابم می‌آد
۱۳۸۹ سه درجه تب
۱۳۸۹ اسب حیوان نجیبی است
۱۳۸۹ اخلاقتو خوب کن

۱۳۸۹ هرچی خدا بخواد
۱۳۸۹ ورود آقایان ممنوع
۱۳۸۸ بعد از ظهر سگی سگی
۱۳۸۸ از ما بهترون
۱۳۸۸ نیش زنبور
۱۳۸۷ آقای هفت رنگ
۱۳۸۷ صندلی خالی
۱۳۸۷ هفت و پنج دقیقه
۱۳۸۶ تسویه حساب

۱۳۸۶ توفیق اجباری
۱۳۸۶ خروس جنگی
۱۳۸۶ قرنطینه
۱۳۸۶ تیغ‌زن
۱۳۸۵ کلاهی برای باران

۱۳۸۴ هوو
۱۳۸۱ کلاه قرمزی و سروناز
۱۳۷۹ سیندرلا
۱۳۷۶ کلید ازدواج

رضا عطاران و احسان علیخانی

سریال های رضا عطاران

۱۳۹۲ زندگی در شهر بزرگ
۱۳۹۱ فصل سوم سریال قلب یخی
۱۳۹۱ گپ
۱۳۹۰ نقطه سر خط

۱۳۸۹ موج و صخره
۱۳۸۸ زن بابا
۱۳۸۷ بزنگاه
۱۳۸۶ سه در چهار
۱۳۸۵ ترش و شیرین

۱۳۸۵ کتاب‌فروشی هدهد
۱۳۸۴ متهم گریخت
۱۳۸۳ خانه به دوش
۱۳۸۲ کوچه اقاقیا
۱۳۸۱ دریایی‌ها
۱۳۸۰ زیر آسمان شهر
۱۳۷۹ قطار ابدی
۱۳۷۸ ستاره ها
۱۳۷۸ حرف تو حرف
۱۳۷۷ مجید دلبندم

۱۳۷۶ سیب خنده
۱۳۷۶ سرزمین سبز
۱۳۷۵ دنیای شیرین
۱۳۷۴ سال خوش
۱۳۷۳ ساعت خوش
۱۳۷۲ پرواز ۵۷
۱۳۶۹ بیداران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی الهام حمیدی و همسرش

الهام حمیدی ,بیوگرافی الهام حمیدی ,عکس الهام حمیدی

بیوگرافی و زندگینامه

الهام حمیدی بازیگر زن سینما و تلویزیون متولد 8 آذر 1356 در تهران می باشد و هم اکنون 40 سال سن دارد.

تحصیلات : حمیدی دارای مدرک لیسانس حسابداری از دانشگاه آزاد رودهن می باشد. 

شروع بازیگری : وی فعالیت هنری خود را از سال 1380 با بازی در فیلم دنیا ساخته منوچهر مصیری آغاز نمود. 

الهام حمیدی در سال ۱۳۸۴ برای بازی در فیلم سینمایی «خیلی دور خیلی نزدیک»، موفق به کسب تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل زن، از جشن خانه سینما شد.

وی در سال 82 با حضور در سریال مسافری از هند توانست به خوبی دیده شود.

ماجرای ازدواج و همسرش

الهام حمیدی در سن پایین یک بار ازدواج کرده است اما این ازدواج منجر به جدایی و طلاق شده است . اما وی در برنامه دورهمی گفت تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد است .

وی در خصوص پاسخش در خصوص ازدواج گفت : من در یک لحظه فکر کردم باید این پاسخ را بدهم و شاید خیلی خوب نباشد روی آنتن جزئیات ازدواج و زندگی شخصی ام را بیان کنم .

همسر الهام حمیدی

الهام حمیدی و خانواده اش / پدر مادر و برادر الهام حمیدی

الهام حمیدی و پدرش

الهام حمیدی و پدرش

آدرس پیج اینستاگرام الهام حمیدی : instagram / elhamhamidiiii


گفت و گو با الهام حمیدی 

چهره شما کاراکتر ویژه‌ای دارد این مسئله آیا دست‌و پایتان را در پذیرش و ایفای نقش‌های متفاوت نبسته است؟

نه. من نقش خاکستری هم بازی کردم و بیننده آن را پذیرفته است. در ابتدا شاید منفی بوده و با بازی من تبدیل شده به یک نقش خاکستری. نقش دختر شر و شور را هم بازی کرده‌ام. اما این بستگی به این دارد که آن نقش را چطور برای خودت پرورش بدهی و بازی کنی.

شاید هم به‌ خاطر همین تا به حال به من نقش منفی پیشنهاد نشده است، البته خودم هم دوست ندارم، ولی تا حالا نقش‌هایی متفاوت را در عین مثبت بودن بازی کرده‌ام و چهره‌ام جواب داده است. فکرش را هم که می‌کنم تا به حال کارگردانی پیشنهاد نقش منفی به من نداده است، صد در صد به‌خاطر نوع چهره‌ام بوده است. اما شاید بشود با گریم، بازی و ایفای نقش در فیلمنامه نقش را درآورد اما مردم نمی‌پذیرند.

آیا نقش خاصی هست که همیشه منتظر پیشنهادش باشید؟

نه نقش خاصی را مدنظر ندارم، اما هیچ‌وقت هم نقش منفی را دوست نداشتم. هر چقدر هم قدرت و توانایی بازیگری داشته باشم ولی چهره و نوع نگاهم این را نشان ندهد، بیننده پس می‌زند. بیننده الان از من انتظار ندارد که نقش یک جانی یا خلافکار را بازی کنم. چون همیشه در نقش‌هایم مثبت بودم. اما می‌توانم خاکستری باشم.

رو کار سینمایی داشتم که تازه به شبکه خانگی آمده که کاملا کار متفاوت و خاکستری بود. این نقش‌ها جای کار دارد که البته در عین‌حال متفاوت است. اما نقش‌های منفی را دوست نداشتم تجربه کنم. الان به مرحله‌ای رسیده‌ام که آنقدر کارهای مختلف کرده‌ام که منتظر یک اتفاقم. منتظر یک فیلمنامه خاص و قوی. خدا را شکر کارهایی که تا به‌حال بازی کرده‌ام دیده‌شده است.

به همین دلیل هم هست که در انتخاب فیلمنامه و کار خیلی دچار شک و تردید می‌شوم. اما متاسفانه آنقدر فیلمنامه‌های ما ضعیف هستند که مجبوری از بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنی. دیگر به‌ندرت پیش می‌آید که فیلمنامه‌ای میخکوبت کند. همیشه این دغدغه برای همه ما بازیگران است که چه چیزی انتخاب کرده و کار کنیم.

خطر شغلی ما این است که اگر زیاد بیکار بمانی از یاد می‌روی. برای روحیه خودمان و بقای شغلی‌مان که بیکاری نابودش می‌کند مجبوریم گزینه‌ای را انتخاب کنیم. از طرفی هم نمی‌شود گفت فیلمنامه خوب پیدا نمی‌شود، باید دانست که انگشت‌شمار است و آیا آنقدر شانس داریم که از میان این‌همه بازیگر نصیب ما بشود یا نه. این خودش شانس بزرگی‌می‌خواهد!

بیوگرافی الهام حمیدی

فیلمنامه‌های پیشنهادی را چگونه انتخاب می‌کنید؟

سعی کرده‌ام انتخاب‌هایم طوری باشد که در مقابل مردم رو سفید باشم وتا به حال این اتفاق هم افتاده است. در شبکه یک سیما در ارزیابی‌ای که در برنامه «سین مثل سریال» شده بود مردم خیلی لطف داشتند و من را به‌‌‌عنوان بازیگر اول زن در این دهه، یعنی دهه ۸۰-۹۰، انتخاب کردند. این برای یک بازیگر بسیار افتخار آفرین است که از طرف مردم پذیرفته شود.

خستگی از تن آدم در می‌آید، اما انتخاب را برای بازیگر سخت می‌کند. این رأی‌های مردمی بازیگر را در انتخاب نقش و فیلمنامه وسواسی می‌کند. اما اگر مردم ضعفی در کار ما بازیگران می‌بینند باید درک‌مان کنند، چون به هر حال ما بازیگر هستیم و باید کار کنیم.

کارنامه خودتان را تا امروز چگونه می‌بینید؟

فقط می‌دانم تا به حال کاری نکرده‌ام که به‌خاطر آن کار بخواهم خودم را مواخذه کنم. نمی‌توانم بگویم کارهایم در سطح عالی بوده اما خوب بوده است. یعنی اگر سریال بوده بیننده ۹۰درصد داشته، از «زیر تیغ»، مسافری از هند گرفته تا «یوسف پیامبر»، «مختارنامه»، «شوق پرواز» و… یا سینمایی‌هایم سینمایی‌هایی نبوده که تجربه بدی بوده باشد.

«مهیا» بعد از «خیلی دور خیلی نزدیک» خیلی تاثیرگذار بود. کسی را ندیدم که این فیلم را ندیده باشد. کارنامه من در سطح خوب بوده است. روندی را که پیش گرفتم به همان شکل باید جلو بروم. اینکه تا کی بتوانم این رویه را داشته باشم و در انتخاب‌ها ثابت قدم باشم نمی‌دانم تا کی ادامه دارد اما سعی کردم که کارهای خوب انجام دهم.

در تاریخ بازیگری‌تان پیش آمده با بازیگر مقابل‌تان مشکل داشته باشید و نخواهید بازی کنید؟

شاید پیش آمده باشد که صد در صد راضی نبودم، اما پیش نیامده که بازیگر مقابلم کسی باشد که اصلا نتوانم بازی کنم. فکر می‌کنم بازیگر مقابل با آدم بده و بستان خاصی دارد که مثل بازی پینگ‌پنگ است. اگر بازیکن (بازیگر) مقابلت توپ را خوب بزند تو خوب می‌توانی جواب بدهی ولی اگر طرف مقابل توپ را بد بیندازد باید خیلی ماهر باشی تا بتوانی توپ را درست بزنی که بتوانی به هدف بزنی.

خیلی مهم است کسانی که با هم کار می‌کنند رابطه خوبی با هم داشته باشند. تا به امروز با همه کسانی که کار کردم توانستم ارتباط برقرار کنم و آن حس را رد و بدل کنم. گاهی آن حس با یک‌نفر قوی‌تر است و بازی بهتر می‌شود، طوری که زندگی در آن جریان پیدا می‌کند. خیلی وقت‌ها هم نه!

خاطره خاصی هست که تاثیر زیادی روی شما گذاشته باشد؟

آخرین خاطره‌ای که دارم، از آخرین کاری است که پخش شد. سریال «شوق پرواز» در بخش آخر که شهادت شهید بابایی بود خیلی برای من خاطره‌انگیز بود. آنقدر تحت تاثیر این سکانس قرار گرفته‌بودم که یک هفته مریض شدم و هر وقت یاد آن صحنه شهادت می‌افتم بی‌اختیار گریه‌ام می‌گیرد. همه ناراحت بودند. گاهی به این فکر می‌کنم ما که بازیگر این سریال بودیم چنین حالی برایمان پیش ‌آمد، چه برسد به کسی که واقعا این مسیر را زندگی کرده بود. ما به عنوان بازیگر شاید هیچ‌گاه نتوانیم در زندگی واقعی‌مان این لحظات را تحمل کنیم.

به مرحله سوم نرسیدم

هنوز به دوران سوم بازیگری ام نرسیدم. در دوره اول بازیگری به خاطر اینکه می خواستم حضورم را تثبیت کنم، سعی می کردم تجربه کسب کنم و در فیلم های تلویزیونی، سریال و سینما و در هر ژانری بازی کنم، اما خوشبختانه از همان ابتدا نقش های اصلی به من پیشنهاد شد. بعد از سریال «مسافری از هند»، الهام حمیدی تثبیت شدو من مرحله دوم بازیگری خود را آغاز کردم. همان طور که می دانید «مسافری از هند» بسیار پر بیننده و به طبع، بازی من هم دیده شد. پس از این سریال در فیلم سینمایی «خیلی دور خیلی نزدیک» ایفای نقش کردم که هم در جشنواره فجر و هم در جشن خانه سینما کاندیدای جایزه شدم و فضای بسیار خوبی بود که خودم را نشان دهم و البته جایزه جشن را گرفتم. در این مرحله معمولا سعی می کنم که در پذیرش پیشنهادها کمی بیشتر دقت کنم…

رقـابـت

حس رقابت در هر کاری و هر شغلی وجود دارد، اما من چنین خصلتی نداشتم و در مقابل من هم کسی از بازیگران چنین برخوردی نداشت که برای مثال زیر پایم را خالی کند. زمانی هم که با بزرگان سینمای ایران همبازی بودم، آنان هم چنین برخوردی با من داشتند، مثل سریال «زیر تیغ»، من ۷ ماه در آن مجموعه، نقش دختر پرستویی و معتمد آریا را بازی کردم و خیلی با آنان خو گرفتم… فضای دوستانه زیر تیغ، به شکلی بود که زمان پایان فیلمبرداری همه ناراحت بودند.

درباره سریال یوسف(ع)

اولین بار که وارد دکور عظیم سریال شدم، خیلی برایم خوشایند و جذاب بود! دکور سریال بسیار عظیم بود، همین طور نوع پوشش و گریم… چون من وسط کار به پروژه پیوستم از همان زمان برایم مشخص بود که این سریال برای بیننده هم جذاب خواهم بود.

آن فضاهای بسته ای که شما در سریال دیده اید، مثل کاخ، معبد و منزل زلیخا و… در یک سوله بود در فرهنگسرای خاوران. که قسمت قسمت آن را ساخته بودند، در واقع همه قسمت های داخلی این سریال در آنجا تصویربرداری شد، اما خانه یوسف(ع) در همان شهرکی بود که بخش اصلی آن شهر را شما در سریال دیدید.

البته دکور شهر اصلی و آن ساختمان های عظیم از بتن ساخته شده بود که پشت آن چیزی نبود. یعنی در را باز می کردید، فضای خاصی نبود و این از هنر تصویربرداری مرحوم رسول احدی بود که به واقع زیبا تصویربرداری می کرد، روحش شاد.

داستان حضرت یوسف(ع) را همه می دانستند، اما ریز داستان را خیلی ها نمی دانستند. آن روزی که به من پیشنهاد بازی در سریال را دادند و گفتند که نقش همسر حضرت یوسف(ع) را بازی می کنی، خودم نمی دانستم که حضرت یوسف زنی دیگر، غیر از زلیخا دارد!

در یک سریال تاریخی دیگر هم به نام مختارنامه بازی کردم که تصویربرداری آن تمام شد. در سریال تاریخی شهریار هم بازی کردم.

«آسنات» زنی بود که ارتباط قوی با خدا داشت و زمانی که زلیخا همسر یوسف(ع) شد، گفت که اگر خواست خدا باشد، من اطاعت می کنم. به همین خاطر در داستان نباید نقش یک زن حسود را بازی می کردم.

گریم خانم کتایون ریاحی سه ساعت طول می کشید. من خودم هر روز ساعت ۴ صبح بیدار می شدم و گریم من هم یک ساعت طول می کشید این برای ما مشکل بود. در این سریال دوست داشتم، همین نقش را بازی کنم.

مصطفی زمانی بازیگر بسیار باهوش و بااستعدادی است، دیالوگ ها را به خوبی حفظ می کرد و این برای من جالب بود.

جا دارد از آقای سلحشور و همه عوامل تشکر کنم که این سریال چنین بازتابی پیدا کرده به خصوص برای نوشتن این مجموعه خیلی زحمت کشیدند.

الهام حمیدی

عکس العمل مردم

من از عکس العمل مردم همیشه لذت می برم. مردم به بازیگران توجه زیادی نشان می دهند و این، از لطف شان است. البته بعضی مواقع هم هست که مثلا در رستوران نشسته ای و در حال غذا خوردن هستی و می بینی همه به شما توجه می کنند، شاید آن لحظه کمی اذیت شوی، اما این، از توجه و لطف مردم است که همیشه از ما حمایت می کنند و با محبت رفتار می کنند. همین رفتارهای مردم مشخص می کند که آنان مرا به عنوان یک بازیگر پذیرفته اند که اگر غیر از این باشد و شما رفتار خودخواهانه ای از خودتان نشان بدهید، به طور اطمینان مردم شما را پس می زنند.

سینمای تجاری

دوست داشتم بازی در سینمای تجاری را تجربه کنم که فکر کنم در «دلداده» این اتفاق افتاد، اما دوست دارم در فیلم های تجاری هم بازی کنم. با این حال دلم می خواهد بدون حاشیه باشم.

راحت زندگی می کنم

من با نقش هایم خیلی راحت زندگی می کنم، یعنی سعی می کنم، تکنیک کاری ام طوری باشد که مردم باور کنند. هیچ وقت سعی نکردم بازی کنم، بلکه با آن زندگی می کنم. اگر قرار است گریه کنم، واقعا باید گریه کنم یا خنده… برای مثال در سریال «زیر تیغ»، بیننده به واقع نقش مرا حس کرد. از خودم تعریف نمی کنم، اما خودتان دیدید که در زیر تیغ چگونه نقش را باور کردم، یا در سریال یوسف پیامبر(ع). نقش «آسنات» ویژگی خاصی ندارد، اما سعی کردم دیالوگ هایم را به نوعی دیگر بیان کنم یا نوع برخوردم با «زلیخا». می خواهم بگویم در آن شرایط خودم را جای «آسنات» گذاشتم تا بیننده این نقش را باور کند.

محیـــا

فیلم «محیا» که در جشنواره اکران شد، رسانه ها خیلی به آن پرداختند و خوب هم دیده شد. من برای آن نقش خیلی زحمت کشیدم، اما نمی دانم چرا دیده نشد و من جزو کاندیداها نبودم؟! افرادی که در آن فضا (غسالخانه) کار می کنند، همه شان وجه اشتراکی دارند و آن هم آن بغض فروخورده شان است. وقتی که با این افراد صحبت می کنی، خیلی از آنها از این موضوع رنج می برند که جامعه آنان را به خوبی نمی پذیرد و این باعث آزار روحشان می شود، من سعی کردم این بغض را نشان بدهم و برای اینکه به این نقش نزدیک شوم، خیلی زحمت کشیدم، اما دیده نشد! زمانی که کاندیداها را اعلام کردند من ناراحت شدم. هنوز هم به محیا فکر می کنم که چرا حتی جزو کاندیداها انتخاب نشدم و به طور کلی توقعم زیاد بود.

ستاره سـازی

به نظر من خانم نیکی کریمی و آقایان رضا گلزار و رادان جزو سوپراستارهای انگشت شمار سینمای ایران هستند. اما آنچه که می خواهم بگویم، این است که ما در ایران ستاره سازی را نمی دانیم! در واقع روش ستاره سازی مان اشتباه است، وگرنه بازیگران زیادی داریم که مستعد سوپراستار شدن هستند، اما فضا و عرصه را برایشان باز نمی کنیم یا نمی گذاریم که به این مرحله برسند. اگر عرصه را تنگ نکنند و سینما را به یک سری از بازیگران خاص محدود نکنند، شاید ستاره های بیشتری در هنر ایران ظهور کنند و دیده شوند… اما این روزها به یک شکلی همه چیز ثابت شده است.

ارتباط با مطبوعات

رابطه ام با مطبوعات بد نیست، اما بعضی ها ما را درک نمی کنند. برای مثال من حالا با شما گفتگو کرده ام، چند روز دیگر تماس می گیرند و تقاضای یک گفتگو دارند، من دیگر حرف تازه ای ندارم بزنم. پس باید مدتی زمان بگذرد. اما نباید از نقش حمایتی مطبوعات به راحتی بگذریم، چون سینما و تلویزیون و مطبوعات مانند یک چرخه هستند که باید به هم مرتبط باشند، اما این را هم باید بگویم که هستند! هستند نشریاتی که گفتگوی ۵ سال پیش شما را چاپ می کنند، شما تصور کنید که عقاید ۵ سال پیش تان با امروز تفاوت دارد! آن وقت آن نظراتتان را الان می خوانید چه ذهنیتی به شما دست می دهد؟! در صورتی که شرایط انسان ها عوض می شود. از این رو سعی می کنم با یک سری از نشریات خاص گفتگو کنم. اگر احساس کنم که حرف جدیدی برای گفتن دارم، حتما گفتگو می کنم. گرچه باید عنوان کنم یک سری از نشریات هستند با نام های مختلف که بیشتر به مسائل ناچیز و کم اهمیت می پردازند و این روحیه شما را آزار می دهد.

عکسهای الهام حمیدی

لابـه لای کـلام

گذشته ها که گذشته، امامهم این است که تو در آینده، شرایط گذشته را حفظ کنی و حتی بهتر شوی.

معمولا در فیلم های جدی بازی کردم، اما دوست داشتم ژانر طنز را هم تجربه کنم و به همین خاطر در فیلم سینمایی دلداده بازی کردم، تازه در آن فیلم هم نقش جدی داشتم!

ترجیح می دهم، در یک سریال تلویزیونی بازی کنم تا اینکه در کارهای سطح پایین سینمایی بازی کنم.

منتقدان این نکته را مطرح می کنند که چرا تنها در نقش های مثبت بازی می کنم، اما من معتقدم که بازیگر بنا بر روحیات خود، نقش هایش را انتخاب می کند، مثلا من نقش های صددرصد منفی و منفور را دوست ندارم.

من بیشتر نقش های خاکستری را دوست دارم، از طرفی نقش مطلق مثبت را هم دوست ندارم، با اینکه نظر منتقدان را قبول ندارم، اما به نظرشان احترام می گذارم.

نقاشی را به شکل حرفه ای دنبال نمی کنم، اما خیلی خوب نقاشی می کشم. چرا که دوست دارم به جز شغل اولم که بازیگری است، حرفه دیگری هم داشته باشم، در واقع یک دل مشغولی دیگر داشته باشم.

به بازی گوهر خیراندیش و فاطمه معتمدآریا علاقه فراوانی دارم، در دوران نوجوانی عاشق بازی او بودم و فیلم هنرپیشه با بازی او را چند بار دیدم.

بازی در کنار بازیگران دیده شده و مطرح در بین مردم به شما کمی استرس وارد می کند. درست مثل بازی در زیر تیغ، اما اگر از این فرصت، خوب استفاده کنید، تجارب بسیار خوبی از این بزرگان به دست خواهید آورد.

هر بازیگر دوست دارد که همیشه نقش های خوبی ایفا کند، امیدوارم در سال ۸۸ هم نقش های پیشنهادی باعث رشد در کار هنری ام شود.

بازی با کارگردانان زن را بیشتر دوست دارم، مثل خانم میلانی که یک سکانس کوتاه در فیلم وی بازی کردم و البته بگویم بازی در بچه های ابدی خانم پوران درخشنده…

خیلی از منتقدان هم به من لطف داشتند و من به راحتی با آن کنار آمدم. شما هم همیشه نباید انتظار داشته باشید که از شما تعریف و تمجید کنند، اما بعضی مواقع می بینید که انتقادات به حق نیست و شما ناراحت می شوید.

تاکنون به دنبال مدیر برنامه و مشاور نبودم، اما فکر می کنم خیلی خوب است که این موضوع باب شود، چون به واقع بعضی زمان ها شما احتیاج به یک مشاور خوب دارید تا درست تصمیم بگیرید.


فیلم های سینمایی الهام حمیدی 

ثبت با سند برابر است (۱۳۹۴)
دو دوست (۱۳۹۳)
گهواره‌ای برای مادر (۱۳۹۱)
راه بهشت (۱۳۹۰)
اخلاقتو خوب کن (۱۳۸۹)

ما همه گناهکاریم(۱۳۸۹)
سه درجه تب (۱۳۸۸)
دلداده(قدرت‌الله صلح‌میرزایی، ۱۳۸۷)
ملک سلیمان (شهریار بحرانی، ۱۳۸۷)
محیا (اکبر خواجویی، ۱۳۸۶)

بچه‌های ابدی (پوران درخشنده، ۱۳۸۵)
سرگیجه (علیرضا زرین‌دست، ۱۳۸۵)
شهر آشوب (۱۳۸۴)
خیلی دور، خیلی نزدیک (رضا میرکریمی، ۱۳۸۳)
وعده دیدار (۱۳۸۲)
تیک (۱۳۸۰)
دنیا (منوچهر مصیری، ۱۳۸۰)

الهام حمیدی بی حجاب

سریال های الهام حمیدی 

روزهای بی قراری (۱۳۹۵)
همه چیز آنجاست (۱۳۹۳)
سرزمین کهن (۱۳۹۲)
راز پنهان (۱۳۹۱)

شوق پرواز (۱۳۸۹–۱۳۹۰)
موج و صخره (مجیدصالحی۱۳۸۹)
مختار نامه (داودمیرباقری۱۳۸۱–۱۳۸۹)
تبریز در مه (۱۳۸۹)

آخرین دعوت (۱۳۸۷)
یوسف پیامبر (فرج‌الله سلحشور۱۳۸۷)
شهریار (۱۳۸۵)
زیر تیغ (۱۳۸۵)

مسافری از هند (قاسم جعفری۱۳۸۲)
سقوط آزاد

فیلم های تلویزیونی الهام حمیدی
ای دوست کرا به خاطر آور
لذت حقیقت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی زیبا بروفه و همسرش

زیبا بروفه

بیوگرافی و زندگینامه

زیبا بروفه  Ziba Boroufeh بازیگر سینما و تلویزیون متولد 29 شهریور 1354 در تهران می باشد و 42 سال سن دارد.

تخصیلات : وی دارای مدرک لیسانس حقوق قضایی است. 

بروفه فعالیت هنری و بازیگری خود را از سال 1375 با بازی در فیلم شب روباه ساخته همایون اسعدیان آغاز نمود. اما حضور او در مجموعه مجید دلبندم در سال 77 باعث شد وی به خوبی شناخته شود و یادها بماند.

ازدواج و همسرش

زیبا بروفه متاهل است و چندسالی هست ازدواج کرده است. همسر او پیام صابری از طراحان گریم و چهره پرداز سینما است

زیبا بروفه و همسرش

همسر زیبا بروفه

زیبا بروفه و شوهرش پیام صابری

اینستاگرام زیبا بروفه : instagram/zibabroufeh

گفتگو با زیبا بروفه

من بازیگرم نه کارمند!

من از ابتدای ورودم به سینما آدم منصفی بودم. خیلی دلی کار کردم و هرگز توقع دستمزدهای آنچنانی نداشتم. طی این یکی دو سال اخیر چندان پیشنهاد دلچسبی نداشتم. شاید هم خیلی پرتوقع عمل کردم و مدام منتظر پیشنهادی بهتر ماندم. دوست ندارم به صرف دیده شدن و نقش بازی کردن کاری را قبول کنم؛ این برایم خوشایند نیست. برایم مهم است اگر کار می‌کنم خودم نقش را دوست داشته باشم چون اگر نقشی را دوست نداشته باشم نمی‌توانم مانند کارمند عمل کنم و نقش را بازی و پولم را دریافت کنم و تمام.

خیلی زود به شهرت رسیدم

من در سنین خیلی جوانی و درست زمانی که تنها یک ماه بود کار بازیگری را شروع کرده بودم، به شهرت رسیدم. سریال «مجید دلبندم» آنقدر بین مردم محبوب شد که همه مرا به چهره و نام در کوچه و خیابان می‌شناختند. همین موضوع باعث شد کمی توقعم بالا برود و پیشنهادهای مختلف را رد می‌کردم. پیشنهاد‌ها به حدی زیاد بودند که فرصت نمی‌کردم همه‌شان را بخوانم.

جالب اینکه گاهی وقتی فیلم یا سریالی می‌دیدم، حس می‌کردم چقدر داستان آن آشناست و تازه یادم می‌افتاد که فیلمنامه را قبلا خوانده‌ام و نقشی در آن فیلم یا سریال به من هم پیشنهاد شده بوده. با این اوصاف برایم خوشایند نیست پس از چند سال دوری از سینما با نقشی که دوست ندارم به دنیای بازیگری بازگردم. 

دستمزد پایین‌تر از حد معمول توهین به بازیگر است

در مقوله دستمزد های سینما یک حداقل و یک حداکثری وجود دارد. وقتی میزان دستمزد پیشنهادی از حداقل پایین‌تر باشد، توهین‌آمیز است. مردم از دستمزدهای آنچنانی عده اندکی از بازیگران می‌شنوند و می‌خوانند و فکر می‌کنند ما بازیگران آدم‌های خیلی پولداری هستیم اما الان شرایط به گونه‌ای شده که وقتی پیشنهاد کاری به من داده می‌شود، دستمزدش با دستمزد کارهایم در 10سال پیش برابری می‌کند یا حتی کمتر است! جالب اینکه اگر به تهیه‌کننده اعتراض کنیم، به‌راحتی همکارانی را که با نصف همان دستمزد هم حاضر به کار کردن هستند، جایگزین می‌کنند یا حتی کسانی را دعوت می‌کنند که حاضرند بدون دریافت دستمزد کار کنند.

من به عنوان یک بازیگر تابه‌حال طلب دستمزد غیر متعارف نکرده‌ام. انتظار دارم به اندازه زحمتی که می‌کشم، به من دستمزد داده شود. اتفاقا هفته گذشته یکی از کارگردانان جوان و خوش‌آتیه کشورمان به من پیشنهاد بازی در فیلم سینمایی‌شان را داد ولی رقم پیشنهادی به حدی کم بود که من ترجیح دادم قبول نکنم چون این مبلغ بسیار کمتر از زحمتی است که باید برای انجام کار بکشم. این روزها مردم مرا هر جا می‌بینند از کم کاری‌ام می‌پرسند. این نشان می‌دهد آنها دوست دارند چهره‌های شناخته شده را ببینند. من هم دوست دارم به میزان تجربه و سابقه‌ای که در سینما و تلویزیون دارم، دستمزد دریافت کنم.

بیوگرافی زیبا بروفه

زیبا بروفه

بازیگری را مدتی مسکوت گذاشتم

شاید عده ای فکر کنند قهر یا لجبازی می‌کنم اما من فقط خواستم به‌خاطر شرایط بد سینما و تلویزیون مدتی این کار را مسکوت بگذارم تا شاید اوضاع بهتر شود. من در کیش زندگی می‌کنم.البته خانه و زندگی‌ام در تهران است ولی مدتی از سال را در کیش ساکن هستم.جالب اینکه همین بهانه‌ای شده است تا برخی دوستان بگویند «دوست داشتیم در فیلم‌مان بازی کنی ولی تو که تهران نیستی!» همه‌مان بازیگرانی را می‌شناسیم که  در خارج از کشور زندگی می‌کنند و فقط برای بازیگری به ایران می‌آیند. خوشبختانه در این دوره و زمانه ارسال فیلمنامه فقط با یک لپ‌تاپ و اتصال به اینترنت که همه دارند، میسر است.

نمی‌توانم نقش زن 60 ساله یا دختر 18 ساله را بازی کنم

در این مدت نقش زن60 ساله و دختر 18 ساله به من پیشنهاد شده است. من معتقدم بازیگر باید هر نقشی را بازی کند اما این تفاوت سنی کاراکتر را برای مخاطب غیر قابل باور می‌کند. ممکن است بازیگری این چیزها را بپذیرد ولی برای من قابل درک نیست. شاید بعضی‌ها بگویند«بروفه خودش را می‌گیرد» ولی این هم برایم مهم نیست. آنچه برایم اهمیت دارد خوب ظاهر شدن در نقش و احترام گذاشتن به سلیقه مخاطب است.

همه نقش‌هایم را عاشقانه بازی کرده‌ام

بازیگری را به این دلیل انتخاب کردم که بتوانم در نقش آدم‌های مختلف ظاهر شوم و این برایم بسیار راضی‌کننده و جذاب است. شاید برای‌تان جالب باشد بگویم من هر وقت نقشی را قبول می‌کردم، آنقدر درگیر آن می‌شدم که همسرم به من می‌گفت:« من الان با ریحانه (شخصیت اصلی سریال ریحانه) زندگی می‌کنم.» همه نقش‌هایی که بازی کرده‌ام با عشق همراه بوده است. حتی نقش‌هایی بوده که موقع فیلمبرداری خیلی اذیت شدم اما همچنان نقش را عاشقانه و با حوصله ایفا کرده‌ام چون معتقد بودم  مخاطب این حق را دارد که همیشه و تحت هر شرایطی بهترین را برایش ارائه دهم. 

دغدغه‌ام تنها بازیگری است و شغل دیگری ندارم

دوست خبرنگاری چند روز پیش به من گفت« فکر می‌کنم شما چون شغل‌های دیگری دارید، بازیگری را کنار گذاشته‌اید».  در حالی که من هیچ شغل دیگری جز بازیگری نداشته و ندارم. دغدغه من تنها بازیگری است. وقتی شما را به عنوان بازیگر و با نام بشناسند، می‌توانید وارد هر بیزینس یا شغلی بشوید چون به‌ هرحال نام‌تان باعث جلب‌توجه می‌شود و به سود شرکت یا بیزینس خواهد بود و در شروع هر کاری روبه جلو هستید اما من هرگز چنین کاری نکرده‌ام و دوست هم ندارم وارد حرفه‌ دیگری جز بازیگری شوم.

عکس زیبا بروفه

بودن در کنار همکارانم حس خوبی دارد

چند شب پیش به مراسم افتتاحیه فیلم «چهارشنبه 19 اردیبهشت» به کارگردانی آقای وحید جلیلوند دعوت شدم و پس از مدت‌ها در جوی کاملا سینمایی قرار گرفتم. بودن در کنار دوستان سینماگر و همکارانم حس بسیار زیبایی داشت و به‌شدت من را برای بازیگری و حضور در این جو دلتنگ کرد. بودن در کنار دوستان و همکارانی که با آنها وجه اشتراک زیادی داشته و دارم، برایم شادی‌بخش و خوشایند بود و با خودم گفتم :«زیبا چه خوب است باز هم در کنار دوستانت باشی و از بودن در فضای سینما لذت ببری.»

کیش زیباترین جای جهان است

زمان فیلمبرداری سریال «موج و صخره» ما سه ماه در کیش فیلمبرداری داشتیم. هتل ما در غرب این جزیره و نزدیک به بخش بومی‌نشین و دور از مراکز تجاری و تفریحی بود. در این منطقه سکوت و آرامشی وجود داشت که قبلا تجربه نکرده بودم. وقتی کار فیلمبرداری تمام شد، با همسرم جایی را تهیه کردیم و برای مدتی دیگر در کیش ماندیم. در این مدت حس خیلی خوبی داشتم. فکرکردم چقدر زندگی این‌جا جریان دارد. نه از دود خبری بود و نه از ترافیک و همه جا پر بود از گل‌های کاغذی زیبا ،دریای آبی و… . این جزیره و زندگی در آن لذت‌بخش است و من آرامشم را مدیون کیش هستم و این منطقه برایم زیباترین جای دنیاست.

زیبا بروفه و برادرش میلاد بروفه

با برادرم 14 سال اختلاف سنی دارم

زیبا : من و میلاد 14سال اختلاف سنی داریم و من خوب به یاد دارم وقتی میلاد به دنیا آمده بود من پوشکش را عوض می‌کردم. (می‌خندد) وقتی بزرگتر شد از او مراقبت می‌کردم، به حمام می‌بردمش و غذایش را می‌دادم؛ خلاصه در حقش مادری کرده‌ام.

میلاد : اختلاف سنی من با مادرم زیاد است؛ به همین خاطر ارتباطم با زیبا خیلی نزدیک است. حرف‌هایی که شاید نتوانم به مادرم بگویم به‌راحتی با زیبا مطرح می‌کنم. زیبا واقعا برایم مانند یک مادر است. 

با همه اعضای خانواده‌ام دوستم

میلاد : شاید ارتباطم با خواهرم به‌واسطه شغل‌ و زندگی‌اش در کیش کمتر از سابق باشد اما زمان‌هایی که در کنار هم هستیم ارتباطی قوی داریم و آن زمان را به کارهای دیگر اختصاص نمی‌دهیم. من خواهر کوچک ترم را بیشتر از زیبا می‌بینم اما نوع ارتباطی که با زیبا دارم متفاوت است.

زیبا : من هرگز احساس نکرده‌ام از میلاد بزرگترم و همیشه سعی کرده‌ام میلاد هم این حس را نداشته باشد و ارتباط‌مان دوستانه باشد. من حتی با پدر و مادرم هم به همین شکل ارتباط را دارم و سعی می‌کنم با آنها هم دوست باشم.

میلاد بروفه: کلا زیبا این توانایی را دارد که با افراد در هر سن و سالی ارتباط برقرار کند و دوست باشد. 

بینی‌مان را عمل نکرده‌ایم

زیر همه عکس‌هایم در اینستاگرام می‌نویسند که من بینی جراحی کرده‌ام یا پروتز لب و گونه گذاشته‌ام. برخی می‌نویسند: « این خانم همه صورتش را عمل کرده و دیگر جای غیرعملی ندارد ». (می‌خندد) بامزه اینکه یکبار عکسی از میلاد در صفحه‌ام گذاشتم و یکی از کاربران نوشته بود: « برادرش هم بینی‌اش را عمل کرده.» درحالی‌که نه من و نه برادرم هرگز جراحی زیبایی نداشته‌ایم. همان موقع به شوخی به میلاد گفتم به جمع ما خوش آمدی. (می‌خندد) 

میلاد صبور و آرام است

 میلاد بسیار صبور، آرام و ملاحظه‌کار است و از کودکی هم همینطور بوده. خوب به یاد دارم یکبار وقتی فقط چند ماهه بود در آغوش گرفته بودمش و در آشپرخانه می‌چرخیدم. تا اینکه به سمت اجاق‌گاز رفتم و بدون آنکه متوجه باشم دست میلاد به ظرف روغن داغ خورد و سوخت اما این بچه که فقط چند ماه داشت نه جیغ و داد کرد و نه گریه بلند. به صورتش نگاه کردم، دیدم فقط بغض کرده و آرام گریه می‌کند.

یکبار هم وقتی چهار ساله بود و در پارکینگ خانه سه‌چرخه‌سواری می‌کرد زمین خورد و چانه‌اش پاره شد؛ به شکلی که همه لباسش خونی شده بود. من و مادرم حسابی هول شدیم و به سمتش دویدیم اما میلاد بااینکه درد زیادی داشت برای اینکه من و مادرم نترسیدم به خون روی لباسش اشاره کرد و گفت: « چیزی نیست، هیچیم نشده، اینا ربه ». (می‌خندد)

در کل برادرم صبور است و به نسبت سن و سالی که دارد همیشه بسیار پخته و عاقلانه عمل می‌کند. میلاد بچه مثبت خانواده ماست. (می‌خندد)

بیوگرافی زیبا بروفه

زیبا بروفه در مجید دلبندم

زیبا بروفه در مجید دلبندم

فیلم های سینمایی زیبا بروفه

پایان دوم (یعقوب غفاری ۱۳۸۹)
پرتقال خونی (سیروس الوند ۱۳۸۹)
احضار شدگان (آرش معیریان ۱۳۸۶)
یک مرد، یک شهر (حسن هدایت ۱۳۸۶)
دوشیزه (محمد درمنش ۱۳۸۱)

بی همتا (جهانگیر جهانگیری ۱۳۸۰)
پر پرواز (خسرو معصومی ۱۳۷۹)
مانی و ندا (پرویز صبری ۱۳۷۹)
شب روباه (همایون اسعدیان ۱۳۷۵)
سایه‌ها (حسین شهابی ۱۳۸۴)

سریال های زیبا بروفه

سریال هاتف
آسپرین
رخنه (حسین تبریزی) (۱۳۹۲)
موج و صخره (مجید صالحی ۱۳۹۰)

مار و پله (۱۳۸۵)
ریحانه (۱۳۸۴)
پول کثیف (۱۳۸۴)
طلسم‌شدگان (۱۳۸۳)

مجید دلبندم ( رضا عطاران ۱۳۷۷)
با اجازه (۱۳۷۵–۱۳۷۴)
زیر گنبد کبود (۱۳۷۴)

زیبا بروفه

فیلم های تلویزیونی

حس تماس (داریوش یاری ۱۳۹۱)
دوباره زندگی (سید علی سجادی ۱۳۸۸)
سکو

نشانی لاله‌ها (اکبر منصورفلاح)
بلور باران (شاهد احمدلو ۱۳۸۹)
آخرین مجرد (محمدرضا فاضلی ۱۳۸۹)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

مصطفی زمانی و همسرش

مصطفی زمانی

بیوگرافی و زندگینامه

مصطفی زمانی متولد 30 خرداد 1361 در فریدونکار می باشد و اصالتا از خطه شمال کشور می باشد. او هم اکنون 35 سال سن دارد.

تحصیلات وی کارشناس مدیریت صنعتی می باشد.

وی در سال 1383 با حضور در سریال یوسف پیامبر به کارگردانی مرحوم فرج اله سلحشور به عنوان نقش اصلی اش ( حضرت یوسف یا یوزارسیف ) توانست به خوبی شناخته شود.

پس از آن پیشنهای بسیاری برای بازی در فیلم های سینمایی و سریالهای تلویزیونی داشت.

سریال در چشم باد دومین سریالی بود که او در آن حضور داشت و بعد از ان بیشتر در پروژه های سینمایی مشغول بود.

وی در سال 94 در سریال شهرزاد به کارگردانی حسن فتحی که به یکی از پرطرفدارترین و پربیننده ترین مجموعه تبدیل گردد به عنوان یکی از نقش های اصلی ( نقش فرهاد ) حضور داشت.

ازدواج و همسر

مصطفی زمانی تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد. وی در این خصوص گفته : ازدواج به قصد نیست. می افتی توی ش. هر وقت شد می پریم.

اینستاگرام مصطفی زمانی : instagram / mostafazamanif

مصطفی زمانی و همسرش

مصطفا زمانی

عکس از مصطفی زمانی در پشت صحنه سریال شهرزاد

بیوگرافی مصطفی زمانی

گفتگو با مصطفی زمانی

مصطفی زمانی: عشق هورمونی است
قدیمی ها می گفتند مرد گریه نمی کند، شما با این طرز فکر موافقید یا مثل فرهاد، گریه را برای مرد عار نمی دانید؟
مرد گریه نمی کند؟ مرد غلط می کند! مرد مگر انسان نیست؟

اگر برای بازی در یک نقش مجبور باشید گریه کنید و گریه تان نگیرد، چه می کنید؟
تا به حال چنین اتفاقی نیفتاده است. نمی دانم چرا، گریه همیشه دم دستم است.

پس راحت گریه می کنید؟
ای… غم به دل ما راحت می نشیند.

چرا راحت گریه می کنید؟
این به ذات و طبیعت هر کسی بر می گردد و من با طبیعتم نمی جنگم.
در این صورت نقش فرهاد به شخصیت خودتان شبیه است.
بله به دوران بیست و دو سالگی ام نزدیک است ولی به الان نه.

الان چه فرق هایی با آن دوران کرده اید؟
الان بیشتر به احساسات می خندم.

اگر الان در موقعیت مشابه در سریال شهرزاد و در مثلث عشق قرار داشتید، عکس العمل شخصی تان چه بود؟

مصطفی زمانی مرد عاشق پیشه شهرزاد : مرد غلط می کند گریه نکند!

نمی دانم. فکر می کنم خودزنی می کردم. یعنی تسلیم منِ خودم می شدم. می دانید چه می گویم؟
نه!
یعنی سعی نمی کردم با این مسئله بسازم. خودم را می خوردم. از خودم و درون خودم که باعث شده این اتفاق عاشقانه برایم بیفتد، انتقام می گرفتم.
چطور انتقام می گرفتید؟
پدر خودم را در می آوردم و به خودم خیانت می کردم. قطعا با این اتفاق نمی ساختم.

این نساختن شما از جنس مقاومت نبود؟ اینکه با رقیب عشقی مبارزه کنید؟
نه ببینید فرهاد به جای اینکه مبارزه کند، می پذیرد.
این ماجرا در مورد شخصیت خودتان چطور است؟ خود شما چطور رفتار می کنید؟

من می توانم بپذیرم، اما به نظرم خوشمزگی اش به این است که نپذیری. می دانید، گاهی اوقات دلت می خواهد به خودت خیانت نکنی. دلت می خواهد بپذیری. اصلا از نظر من عشق پذیرفتنی نیست. عشق باید جور دیگری دست و پا بزند، به همین خاطر پذیرفتن مسخره است.

به نظرتان فرهاد چقدر بازنده است و چقدر عاشق؟
بازنده کسی است که در عشق فکر می کند. فرهاد که فکر نمی کند. فرهاد، اگر دقت بکنید، یک عشق را تا ته می رود. عشق برنده و بازنده ندارد. عشق رفتن است که فرهاد می رود. فرهاد آدمی است که با قلبش زندگی می کند. جهان اطرافش را درک می کند اما تصمیماتش را با قلبش می گیرد.

شما با چندضلعی عشقی موافقید؟
خیلی. اصلا طنز عشقی راه بیندازیم. این جمله از یک دوست عزیزی است که می گوید عشق هم جزئی از عمل و عکس العمل است. من خیلی وقت ها دوست داشتم، عشق ها را واکاوی کنم، نهایتان به طنز عجیبی می رسیم. خیلی وقت ها خودمان هم نمی دانیم چیست، به نظر من خیلی از عشق ها به غرایز باز می گردد.

یعنی عشق ها را هورمونی می بینید؟
آره. به نظر من هورمونی است. یعنی حتی عکس العمل و عمل هم نیست. خیلی عقب افتاده تر از این حرف هاست. بیشتر هورمونی است.
به نظر شما، شکل عشق ها در گذشته و حال فرق کرده؟
نه. به نظر من عشق های قدیم با عشق های الان فرقی نکرده است. تصوری که عاشق ها از هم دارند فرق می کند. می دانید، تصویر یکدیگر را دوست دراند. چون دنیا به وسیله اینترنت بزرگتر شده، آدم ها به خودشان در عشق شان شک می کنند. قبلا ثبات داشتند. عشق یک خلوت لازم دارد و الان دنیا در این خلوت هست و خودت را مقایسه می کنی در حالی که عشق منحصر به فرد است و نباید قیاسش کرد. شما اگر چیزی را باور کنید، هست و اگر چیزی را باور نکنید، نیست. الان دلشان نمی خواهد باور کنند. قدیم ها باور می کردند و آدم ها با باورهایشان زندگی می کردند اما الان نه.

شما تا به حال عاشق شده اید؟
دوبار! اولین بار فکر کنم 19 یا 20 سالم بود. دومین بار هم بماند.

در این عشق ها اتفاقات بامزه ای برایتان افتاده است؟
بامزگی و جذابیتش این است که نمی دانی و نمی فهمی که عاشق شدی و این خیلی برایم بامزه بود. یعنی آن موقعی که فهمیدم یک خنده قشنگ به خودم کردم. گفتم باریکلا! بالاخره شدی.

همان 19 سالگی؟
نه. بعدیش. 19 سالگی خیلی زجر داشت. خیلی احساسی بودم.

مصطفی زمانی | mostafa zamani

تا به حال نقش کمدی به شما پیشنهاد شده است؟
نقش کمدی نه، اما موقعیت کمدی خوب، آره. نقش کمدی، بستگی به این دارد که چه نقشی باشد. چیزی که طنز در آن باشد را من خیلی دوست دارم، درواقع عاشقش هستم. ولی کاراکتری که خوشمزه باشد را نمی فهمم. چون در آن صورت باید براساس خوشمزگی هایی که مردم دوست دارند جلو برویم و در این صورت ساختارمان با هم نمی خواند.
یعنی خیلی با جنس کمدی های امروز سینما موافق نیستید.
قطعا همینطور است. یعنی خوشمزگی ذات آدم هاست و نمی شود اسم آن را سینمای کمدی بگذاریم.

از ژانر فرهیخته شهرزاد، می توانید بروید به نقش زینال بندری؟

آره. خیلی راحت. برای من خیلی آسان است البته به شرطی که بجا باشد. مثل همین کار «آه ای عبدالحلیم» که امیدوارم خوب دربیاید. اگر همه چیز سر جایش باشد، هر نقشی را می توان بازی کرد به شرطی که من در روحیات زندگی ام سرجایم باشم. کار هنری یک کار گروهی است و به نظر من به همین دلیل است که فیلم های خوب زیادی ساخته نمی شود.

عجیب ترین بیماری ای که به آن دچار شده اید چه بوده؟

دو سال پیش می خواستم روزه بگیرم. روز اول روزه گرفتن آپاندیسم ترکید. برایم اتفاق بامزه ای بود.
اگر یکی به شما بگوید می خواهد حرف مهمی بزند و شما را کنجکاو کند ولی بعد بگوید ولش کن مهم نیست، با او چه کار می کنید؟
من خودم این شیطنت را برای کسانی که کنجکاو هستند دارم. یعنی اگر بدانم کنجکاو هستند، از قصد این کار را با آنها می کنم.

اگر کسی این کار را با خود شما بکند، چه کار می کنید؟

هیچی. وقتی خودم این رکب را به همه از کسی چنین رکبی نمی خورم. ولی ممکن است ادا دربیاورم و خواهش کنم بگوید که فکر کند حرفتان مهم است.
رابطه تان با سلفی چطور است؟
من اصلا نمی فهمم این دنیایی را که آدم ها از خودشان عکس می گیرند ولی خب، مجبورم بندازم. وقتی از خودم عکس می اندازم خیلی خیلی برایم خنده دار است. چون همیشه یکی در مغزم می گوید که آدمیزاد مگر از خودش عکس می گیرد نمی دانم این به عادت هر کسی بر می گردد، نه اینکه بگویم خوب یا بد است.

 

mostafazamani_04

سلفی مصطفی زمانی با ترانه علیدوستی و حسن فتحی

فیلم های سینمایی

سارا و آیدا
لابی
یک روز بخصوص
تیک آف

ماهی سیاه کوچولو
جامه دران
خط ویژه
آینه شمعدون

برلین ۷-
جیب بر خیابان جنوبی
من همسرش هستم
قصه عشق پدرم

ملکه
یک عاشقانه ساده
سوت پایان
پریناز

بوی گندم
قصه پریا
کیفر
بدرود بغداد
آل

سریالها

شهرزاد (فصل 1و 2 و 3)
در چشم باد
یوسف پیامبر

مصطفی زمانی در شهرزاد

عکسی از مصطفی زمانی و شهاب حسینی و حسن فتحی در پشت صحنه سریال شهرزاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

مهناز افشار و همسرش


مهناز افشار

بیوگرافی و زندگینامه

مهناز افشار  Mahnaz Afshar بازیگر سینما و تلویزیون متولد 21 خرداد 1356 در تهران می باشد و اصالتا تهرانی است و 40 سال سن دارد.

تحصیلات : وی دارای دیپلم رشته تجربی است و بعد از آن  به مدت 4 سال در رشته تدوین آموزش دیده است. 

افشار یک دوره بازیگری را در کلاس های استاد حمید سمندریان گذرانده است. 

شروع بازیگری : وی بازیگری را از سال 1377 با بازی در مجموعه گمشده ساخته مسعود نوابی در تلویزیون و همان سال با فیلم سینمایی دوستان در سینما آغاز نمود و بعد از آن سال 79 با بازی در فیلم شور عشق توانست به خوبی شناخته شود و اکنون تبدیل به سوپر استار زن سینمای ایران شده است.

ازدواج و همسرش

مهناز افشار در سال 1393 با محمدیاسین رامین ازدواج کرد.همسر او 4 سال از خودش کوچکتر می باشد . این زوج در خرداد ماه سال 94 صاحب فرزند دختری شدند که اسم لیا را برای او انتخاب کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی و زندگینامه مریم شاه ولی

مریم شاه ولی

بیوگرافی و زندگینامه

مریم شاه ولی بازیگر جوان تلویزیون متولد سال 1375 می باشد و 21 سال سن دارد.

تحصیلات : وی دانشجوی مهندسی عمران می باشد.

وی دوره های بازیگری را در دانشگاه تهران گذرانده است و در کارگاههای بازیگر هومن سیدی و سیامک صفری نیز شرکت کرده است.

وی در فیلمهای پارادیس به کارگردانی علی عطشانی و جوراب شو و ویولن به کارگردانی علیرضا محمودزاده و سریال کیمیا حضور داشته است . جدیدترین کار او نیز حضور در سریال نفس شیرین در نقش مبینا دختر حاج علی می باشد که ایام محرم 96 از شبکه سه سیما پخش گردیده است.

صفحه رسمی در اینستاگرام : instagram / maryamshahvaliii

عکسهای مریم شاه ولی

عکسهای مریم شاه ولی

بیوگرافی مریم شاه ولی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی حمید گودرزی و همسرش

حمید گودرزی

بیوگرافی و زندگینامه

حمید گودرزی متولد 2 آذرماه سال 1356 در تهران می باشد و 40 سال سن دارد. وی اصالتا اهل بروجرد لرستان می باشد.

تحصیلات :وی فارغ التحصیل بازیگری از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد تهران است.

وی بازیگری در تلویزیون را با سریال دانی و من در سال 78  ور در سینما را از سال 1378 با یک نقش کوتاه در فیلم سهراب سعید سهیلی آغاز نمود و بعد از در مجموعه ها دیگر حضور یافت . در سال 1381 با مجموعه مسافری از هند و بعد از در سال 83 با بازی در سریال تب سرد قاسم جعفری توانست به خوبی دیده شود.

ازدواج و همسرش و طلاق

گودرزی در سال 1383 با ماندانا دانشور ازدواج کرد اما این ازدواج بعد از 12 سال منجر به طلاق و جدایی شان شد .وی فرزندی از این ازدواج نداشت. دلیل این جدایی از زبان حمید گودرزی در برنامه دورهمی این بود که :

من 12 سال با همسرم زندگی کردم و زندگی خوبی داشتیم اما امسال سال بدی برای من بود زیرا از همسرم جدا شدم و احساس می‌کنم تنها شدم.

من دوبار عاشق شدم و دومین باری که عاشق شدم ازدواج کردم و ۱۲ سال زندگی کردیم اما به نظرم گاهی زیاد خواهی و طمع از هر دو طرف باعث می‌شود عاشقیت کمرنگ شود و به جدایی منجر شود.

گودرزی ادامه داد: من نمی‌توانم واقعیت و دلایل طلاق خود را بگویم اما می‌توانم بگویم که در مسئله جدایی از همسرم ،من ۱۰ درصد مقصر هستم.

اینستاگرام حمید گودرزی  : instagram/Hamidgoodarzi

حمید گودرزی و همسرش

حمید گودرزی در کنار همسر سابقش و خواهرش

شما از نسلی هستید که برای ورود به سینما پارامترهایی مثل استعداد و سختکوشی را داشتید و علاقه‌تان به این حرفه خالص بود و خیلی درگیر اداهایی که امروز مدشده نبودید. چقدر بین تصورتان و فضای حاکم بر سینما و یا کسانی‌که به‌تازگی ورود پیدا کردند فاصله می‌بینید؟

زمانی‌که ما چنین دغدغه‌ای داشتیم دوستان مدرسه می‌رفتند (می‌خندد)، اما به‌طورکلی بخش بزرگی از این حرفه حاشیه است. این‌که چه‌جوری سر صحنه فیلمبرداری بیایی یا به چه‌کسی سلام کنی یا با چه‌اشخاصی رفاقت کنی، نهار با گروه بخوری یا نخوری؟ این حواشی نه‌تنها در جزییات که در کلیات این حرفه هم وجود دارد و آن‌قدر زیادشده که جای اصل قضیه را گرفته و تو را به‌عنوان یک بازیگر از هدف اصلیت دور می‌کند چراکه تمرکزت را گذاشته‌ای روی حاشیه، نه‌متن.

در‌حال‌حاضر انتخاب یک بازیگر برای نقشی و فعالیت او بیش از این‌که وابسته به تفکر و تصمیم مستقل کارگردان و تهیه‌کننده باشد، توسط باند و گنگ‌های سینما هدایت می‌شود. چقدر این مسئله به کارنامه کاری حمید گودرزی لطمه زده است؟

این گنگ‌ها که قرار نیست استانبول را فتح کنند. نهایت سه یا چهار فیلم جابه‌جا می‌شود. برخی از تهیه‌کنندگان هم به این مسئله تن دادند و آقا و یا خانم ایکس را میاورند چون معروف و مورد تایید این گنگ‌هاست، اما من برایم این گنگ‌ها اصلا اهمیتی ندارد و خودم را درگیر این بازی‌ها نکردم.

چقدر تعلق خاطر به فضای مجازی دارید؟

امروز از فامیل و اقوام گرفته تا هواداران، همگی در فضای مجازی حضور دارند. بالطبع من‌هم فعالیت دارم، اما وقت‌گذاشتن بیش‌ازحد، هرکسی را از کار و زندگی می‌اندازد.

مسئله‌ای که این‌روزها خیلی از چهره‌ها را آزار می‌دهد، حمله‌های اینستاگرام ی است. برای شما چقدر این حمله‌ها اتفاق افتاده و آزرده‌تان کرده است؟

این حمله‌ها همیشگی است و من همیشه در کنار تعریف و تمجیدها، نقدهایی که برایم نوشته شده را نگه‌می‌دارم، اما کامنت‌های مبتذل و یا توهین کاربرهای اینستاگرام به خودم را پاک می‌کنم. متاسفانه زیر پست‌های پیج ما، مانتو می‌فروشند و یا تبلیغ ماست‌بندی می‌کنند.

این‌ها همه از این نشات می‌گیرد که اپلیکیشن‌هایی مثل اینستاگرام و تلگرام، فقط ساخته می‌شود، اما فرهنگ استفاده از آن وجود ندارد و برخی با بی‌فرهنگی کامل وارد این فضا می‌شوند، درنتیجه چنین اتفاقاتی می‌افتد.

زندگی شما در سال ٩۵ متاثر از یک حاشیه بود و آن حاشیه جدایی شما از همسرتان بود، فکر می‌کنید بازتاب این اتفاق در فضای مجازی چقدر باعث دیده‌شدنتان شد؟

خودم نمی‌دانم چقدر این اتفاق باعث دیده‌شدن من شده است، اما به هرترتیب آن‌ها با دخالت‌هایشان وارد حریم شخصیم می‌شوند و من جوابی به آن‌ها نمی‌دهم.

معترض‌نشدن شاید دخالت‌ها را بیشتر کند. تاکجا اجازه می‌دهید وارد حریم شخصیتان شوند و چیزی نمی‌گویید؟

آن‌ها نیازی به اجازه من ندارند و کار خودشان را می‌کنند.

باوجود تمام سروصداهایی که بلند شد، چرا شما به نامه‌ای که از سوی همسر سابقتان منتشر شد، پاسخی ندادید؟

این‌طورکه به من گفتند ظاهرا خانم دانشور درحقیقت مصاحبه‌ای نکردند و متنی که از جانب او منتشرشده شایعه است و حتی تکذیبیه هم منتشر کردند. صادقانه که بگویم همین الان هم نمی‌دانم که آن حرف‌ها واقعا زده شده و یا شایعه بوده است، به‌هرحال من نمی‌خواهم جوابی به این حواشی و اتفاقات بدهم.

شاید اگر جواب می‌دادید داستان‌بافی‌های مردم در مورد قصه جداییتان کمتر می‌شد!

مثلی هست که می‌گویند وقتی جایی خیس است سعی کنیم از آن‌جا رد نشویم، من‌هم همین کار را کردم و تلاش می‌کنم تا خودم را درگیر حاشیه‌ها نکنم.

وقتی که بچه بودید فکر می کردید در آینده می خواهید چه کاره شوید و اساسا الگوی تان چه کسی بود؟

فکر می کردم در آینده قرار است پزشک شوم. تلاش هایی هم کردم و در رشته دندانپزشکی هم قبول شدم اما بعد آن را رها کردم و رفتم دنبال کار هنر.

بعدا رفتید به دانشکده هنر و معماری و بازیگری خواندید؟

– بله. در دانشگاه آزاد که شرکت کرده بودم در رشته بازیگری هم قبول شدم و همین رشته را برای خواندن انتخاب کردم.

گرایش شما به سمت هنر اساسا به خاطر بازیگری بود یا اینکه به چیزهای دیگر و از جمله کارگردانی یا نویسندگی و … فکر می کردید؟

– اولش دنبال کارگردانی بودم و یکی دوتا فیلم کوتاه سوپرهشت میلیمتری هم ساختم. یعنی بیشتر علاقه ام به کارگردانی بود اما کم کم به این مسیر کشیده شدیم.

توانایی شما در بازیگری را اول از همه چه کسی کشف کرد؟

 دقیقا نمی توانم بگویم چه کسی.

شاید هم خودتان کشف کرده باشید.

شاید. به من پیشهاد شد و رفتم بازی کردم و احتمالا خوش شان آمد و پیشنهادهایم برای بازیگری بیشتر شد و این کار ادامه پیدا کرد و شدیم بازیگر حرفه ای.

می دانم اولین اجرای صحنه شما بازی در کار آقای محمد رحمانیان بود. در تئاتر فقط همین یک کار را داشتید؟

– به غیر از کارهای دانشجویی بله. باعث افتخارم هم هست که اولین و تنها کار حرفه ای ام در تئاتر با آقای رحمانیان است.

آیا شخص خاصی هست که وقتی نوجوان بودید الگوی شما بوده باشد؟

 به عنوان الگو نمی شود گفت اما من آقای شکیبایی خدابیامرز را خیلی دوست داشتم.

حمید گودرزی: وقتی که من عاشق شدم…

این مربوط به وقتی است که بازیگر شدید یا مربوط به قبل از آن است؟

 خیلی قبل تر از اینکه بازیگر شوم هم به ایشان علاقه داشتم.

از بازیگران خارجی چه کسی را بیشتر دوست داشتید؟

 آن موقع خیلی رابرت دنیرو را دوست داشتم.

یعنی الان دیگر دوست ندارید؟

 الان هم دوست دارم اما آن موقع همراه با تعصب و پررنگ تر بود. الان دیگر فقط دوست دارم.

دلیل گرایش یا علاقه شما به سمت بازیگری چه بود؟ شهرتش را دوست داشتید یا به بیان تازه ای از خودتان احتیاج داشتید یا…؟ چه چیزی شما را به سمت بازیگری می کشاند؟

شما حرف از تئاتر زدید و از آقای رحمانیان گفتید. قبل از آن هم ما یکسری کارهای دانشجویی داشتیم و در همان کارها، دوستان و همکلاسی ها و استادانم معتقد بودند که من می توانم در کار بازیگری موفق باشم. نمره های درسی ام هم نمره های خوبی بود. خودم هم کم کم علاقمند شده بودم. بنابراین سعی کردم که به این کار خیلی بیشتر بپردازم و بیشتر مطالعه و کار کنم و بالاخره با مسافری از هند بین مردم شناخته شدم. البته قبل از آن هم در کارهای دیگری کار کرده بودم اما مسافری از هند بیشتر از همه دیده شد.

البته خیلی ها هم هستند که بادانی و من و شما خاطره دارند.

 همینطور است. دانی و من کاری است که برای کودک کار کردیم و هنوز هم به قول شما خیلی ها به آن علاقه دارند و حتی شعرهایش را از حفظ هستند. من این کار را در سن پایین شروع کردم اما در هر حال تجربه خوبی بود.

در دانشکده همکلاسی هایی داشتید که بعدا معروف شده باشند؟

 بله. زید بودند. برزو ارجمند، حسام نواب صفوی، کامبیز دیرباز، جواد رضویان، بیژن بنفشه خواه، مهران غفوریان، سیامک انصاری، خانم پرستو گلستانی، خانم سیما تیرانداز و خانم امیرسلیمانی. اینها همه در دانشگاه با ما بودند یا همدوره ما یا یک سال بالاتر یا پایین تر. شاید هم کسانی را فراموش کرده باشم. راستی حامد بهداد و مجید صالحی هم بودند و فکر نمی کنم بعد از آن دوره ای بوده باشد که این همه بازیگر مطرح را بیرون داده باشد.

به نظر شما یک بازیگر برای اینکه استایل خودش را در طول سال ها حفظ کند باید چه کاری انجام دهد؟ آیا زندگی یک بازیگر با بقیه مردم خیلی فرق دارد؟

– طبیعتا توجه یک بازیگر به همه چیز باید خیلی بیشتر از بقیه مردم باشد اما گاهی از اوقات انگیزه ها را از بازیگر می گیرند و سرد می شود و کمتر به خودش و استایل اش توجه می کند. قانونش اینطوری است که یک بازیگر باید نسبت به مردمی که حرفه شان بازیگری نیست توجه بیشتری داشته باشد.

بیوگرافی حمید گودرزی

حمید گودرزی و مادرش

مادر حمید گودرزی

حمید گودرزی و پدرش

پدر حمید گودرزی

گریم حمید گودرزی

گریم حمید گودرزی در سریال پاهای بیقرار

فیلمهای سینمایی

۱۳۹۵: نیوکاسل (محسن قصابیان)
1393: ایران برگر (مسعود جعفری جوزانی)
۱۳۹۳: روباه (بهروز افخمی)
۱۳۸۹: دزدان خیابان جردن (وحید اسلامی)
۱۳۸۹: زن‌ها شگفت انگیزند (مهرداد فرید)

۱۳۸۸: داماد خجالتی (آرش معیریان)
۱۳۸۸: خیابان بیست و چهارم (سعید اسدی)
۱۳۸۷: کیش و مات (جمشید حیدری)
۱۳۸۶: انعکاس (رضا کریمی)

۱۳۸۶: تلافی (سعید اسدی)
۱۳۸۶: قرنطینه (منوچهر هادی)
۱۳۸۶: مجنون لیلی (قاسم جعفری)
۱۳۸۵: بی وفا (اصغر نعیمی)

۱۳۸۵: گناه من (مهرشاد کارخانی)
۱۳۸۴: چپ دست (آرش معیریان)
۱۳۸۴: قتل آنلاین (مسعود آب‌پرور)

۱۳۸۳: بازنده (قاسم جعفری)
۱۳۸۱: پسران مهتاب (ارتشی در تاریکی) (مهدی ودادی)
۱۳۷۸: سهراب (سعید سهیلی)

سریالهای تلویزیونی

1396 – سریال هاتف
1396 – پاهای بی قرار
۱۳۹۵ گشت ویژه

۱۳۹۲ بچه‌های نسبتاً بد
۱۳۹۱ زمانه
۱۳۸۹ قلب یخی (فصل اول)

۱۳۸۸ پنجمین خورشید
۱۳۸۳ کمکم کن
۱۳۸۳ تب سرد
۱۳۸۱ مسافری از هند
۱۳۷۸ دانی و من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی شاهرخ استخری و همسرش

شاهرخ استخری

بیوگرافی و زندگینامه

شاهرخ استخری بازیگر سینما و تلویزیون متولد 14 مهرماه سال 1359 در تهران می باشد و 37 سال سن دارد و اصالتا اهل شیراز است.

تحصیلات : وی فارغ التحصیل لیسانس رشته مهندسی صنایع است.

وی عضو یک خانواده 5 نفر است و دو خواهر کوچکتر از خود دارد.

شروع فعالیت بازیگر او از سال 84 با یک تله فیلم بود اما در سال 86 با حضور در سریال پریدخت وارد تلویزیون گردید . سال 1388 با حضور در سریال دلنوازان حسین سهیلی زاده با نقش بهزاد توانست به خوبی دیده و شناخته شود و بعد از آن در سریالهای دیگری حضور یافت.

ازدواج و همسرش

شاهرخ استخری متاهل است و چندین سال است که با سپیده بزمی پور ازدواج کرده است . عکس از همسر وی تاکنون منتشر نشده است و خود او دوست ندارد که این اتفاق بیفتد و در یکی از برنامه های تلویزیونی در این مورد توضیح داد.

شاهرخ استخری و همسرش

چندی پیش عکسهایی از فریبا نادری در کنار او منتشر شده بود و شایعاتی مبنی بر ازدواجشان دست به دست می شد که توسط هر دو تکذیب گردید.

دختر شاهرخ استخری

پناه استخری دختر شاهرخ در سال 1392 به دنیا آمد. وی در یکی از مصاحبه های خود گفته است : بزرگترین نقطه ضعفم در حال حاضر دخترم «پناه» است. آینده و اتفاقاتی که ممکن است برای او بیفتد، باعث ترس و نگرانی من است. همه تلاشم این است که همه چیز برای او به خوبی فراهم باشد.

شاهرخ استخری و دخترش

شاهرخ استخری و دخترش پناه

اینستاگرام شاهرخ استخری : instagram.com/Shahrokh_estakhri


گفتگو و مصاحبه

از طریق یک عکس بازیگر شدم

چقدر به این موضوع معتقدید که خصوصیات ظاهری می‌تواند به پیشرفت یک بازیگر کمک کند؟

به نظرم در شروع کار خصوصیات ظاهری می‌تواند خیلی به بازیگر کمک کند. برای خود من که اینطور بود. علیرضا امینی عکس من را در دفتر کارش دید و اگر او عکس من را نمی‌پسندید هرگز نمی‌توانستم به این عرصه وارد شوم. ولی برای بازیگری تیپ و ظاهر خاص الزامی نیست. ما بازیگرهای زیادی داریم که دارای چهره جذاب و خاص نیستند اما موفق هستند و به دلیل بازیگری‌شان زیبا به نظر می‌رسند.

فامیلی استخری از کجا می‌آید؟

استخر شهری بود در استان فارس. اصالت پدری من به آن منطقه برمی‌گردد. در حال حاضر آنجا دیگر شهر نیست و بیشتر زمین‌های زراعی، آن محدوده را احاطه کرده است.

در چه شرایطی بزرگ شدی؟ از شرایط کودکی و منطقه‌ای که در آن زندگی کردی برایمان بگو.

تا سوم دبستانم، در بلوار کشاورز زندگی می‌کردیم و از آن به بعد در شهرک غرب. سوم دبستان را در مدرسه 15خرداد و دوره راهنمایی‌ام را در آزادی و در دبیرستان فجر دانش تحصیل کردم.

در دوران مدرسه‌ات که دیر از خواب بیدار می‌شدی و تنـبیه می‌شدی، دلهره پیدا می‌کردی یا نه کلا آدم راحتی بودی؟

بیشتر دلهره را پدر و مادرم داشتند! تن من فقط یک‌بار لرزید و آن موقعی بود که من را ترساندند که من را می‌فرستند مدرسه‌ای که شبانه‌روزی‌ است! می‌گفتند باید مثل کوزت کار کنی … تصویر تناردیه و یک جای نمناک پر از موش جلوی چشمم آمد و حسابی مرا ترساند.

در دبیرستان در چه رشته‌‌ای درس می‌خواندی؟

رشته ریاضی.

بیوگرافی شاهرخ استخری

شغل دوم

وی علاوه بر بازیگری یک فروشگاه طلا و زیور آالات به نام سنجاق دارد که در شهرهای تهران و مشهد شعبه دارد.

ازدواج ، بچه‌دار شدن و فکر نان مسائلی است که باعث می‌شود به این فکر بیفتی که حالا با شغل بازیگری که اصلا درآمد تضمین‌شده‌ای ندارد، چطور می‌توانی خانواده‌ات را از نظر اقتصادی تامین کنی؟ اینکه در کنار بازیگری چه کار دیگری انجام بدهم، مساله‌ای بود که 4سال فکر مرا درگیر کرده بود. با دوستانم همفکری کردم. خیلی علاقه‌ای به رستوران داری نداشتم؛ از دوستانی که سراغ این کار رفته بودند هم در این رابطه پرسیده بودم و شنیدم که این شغل تمام وقت‌شان را می‌گیرد؛ مگر اینکه شریکی داشته باشید که سنگینی کار کم شود.

کارهای دیگری هم بود که درباره آنها تحقیق کرده بودم که درنهایت رسیدیم به کار طلا. از دو سال پیش در مورد این کار و بازارش شروع به تحقیق کردیم تااینکه به جایگاهی رسیدیم که امروز از طراحی کارها تا تولید و درنهایت فروش، همه زیر نظر مستقیم خودمان انجام می‌شود. تحقیق ما تحقیق جامعی بود، اینکه ایران چه سهمی از بازار دنیا را دارد، تهران چه سهمی از بازار ایران را دارد و کدام شهرها در خرید طلا در رتبه بالاتری هستند که اصفهان و شمال در رتبه‌های بالا هستند.

منظورم این است از همان ابتدا طرح توسعه کار نیز مشخص بود و فقط قرار نبود به یک مغازه اکتفا کنیم. فکر اولیه ما این بود که طی یک پروسه چند ساله شعب دیگری را با برند خودمان توسعه دهیم؛ ضمن اینکه گالری ما گالری طلاست، نه جواهرات. این کار با جواهرات فرق می‌کند. گالری ما طلاهای مدرن و امروزی را طراحی می‌کند که از رنج قیمت 100 هزار تومان شروع می‌شود تا طلای میلیونی.

پناه استخری

مصائب پدر شدن شاهرخ

ابتدای امر من و همسرم با مساله بازیگری کنار آمده بودیم که شغلی است که یک روز هست و یک روز نیست و با این قضیه مشکلی نداشتیم که یک روز نان و پنیر بخوریم و یک روز نان و کباب ولی وقتی پای بچه به میان آمد و دخترم، پناه متولد شد دیگر نمی‌توانستم هیچ عذر و بهانه‌ای داشته باشم. از همان روز اول، آینده فرزندت مساله‌ای می‌شود که فکر تو را مشغول می‌کند و این مساله هزینه دارد.

من از همان روزهای اول بازیگری به خیلی از مسائل تن ندادم و نمی‌دهم. به یاد دارم روزهای اول که تله‌فیلم «تلخو » را بازی کرده بودم، گاهی کاری سینمایی پیشنهاد می‌شد و من رد می‌کردم برخی از دوستان تعجب می‌کردند و می‌گفتند: «بابا حالا مگه کی هستی!؟» همین الان هم کسی نیستم و هیچ‌وقت ادعایی نداشتم ولی حداقل حق من این است که نقشی را که دوست دارم انتخاب کنم؛ نمی‌توانم نقشی را که دوست ندارم بازی کنم.

همیشه هر کاری که بازی کرده ام را دوست داشتم و همیشه همه دغدغه فکری من این بوده که مردم کار را دوست داشته باشند. هرگز برای گرفتن یک نقش، ‌مهمانی نداد‌ه‌ام و با بریز و بپاش هیچ نقشی را نگرفته‌ام. به همین دلیل است که با تولد دخترم، تصمیم گرفتم شغل دیگری دست‌وپا کنم تا بتوانم آینده او را تامین کنم.

shahrokh estakhri

سختی‌های کارهای تجاری

می‌دانستم انجام کارهای تجاری یا به قول خودمان کاسبی کردن، سخت است چون پیش از این هم در سال 83 تجربه یک کافی‌شاپ را داشتم ولی اینکه تو در تمام مراحل یک کار حضور داشته باشی کمی کار را سخت‌تر می‌کند. از مرحله تولید تا فروش عملا 5 تا 6 کار را در کنار هم باید انجام دهیم.
نظر مثبت و موافق همسر
استخری: نظر همسرم درباره راه‌اندازی این کار کاملا مثبت و موافق است چون در ابتدای کار، دفتری نداشتیم که جلسات‌مان آنجا شکل بگیرد؛ به همین دلیل اکثر اوقات متین به منزل ما می‌آمد و همسرم از روز اول در تمام مشورت‌ها و رایزنی‌های ما حضور داشت. آنقدر به این ایده چکش زدیم تااینکه امروز این شکل را به خود گرفته است. دوست داریم این کار را توسعه دهیم و فکرهای زیادی هم در این زمینه داریم. سعی داریم به زودی شعبه‌های دیگری در شهرهای مختلف هم داشته باشیم.

شاهرخ استخری

در دانشگاه و مدرسه درس خوان بودی؟

در دانشگاه دولتی درس خواندم اما هیچ‌وقت درسخوان نبودم. در حدی درس خواندم که شب امتحان کارم راه بیفتد. تنها چیزی که از آن دوران یادم می‌آید اصرار پدر به درس خواندن من بود. پدرم شب امتحان خیلی برایش مهم بود و دوست داشت تحصیلم را ادامه بدهم. شاید اگر آنقدر تحصیلات من برای پدرم مهم نبود از ابتدا تئاتر می‌خواندم و مسیرم از ابتدا سمت هنر بود.

در دانشگاه چند ساله درست تمام شد؟

4 سال و نیم. یعنی 9 ترم. در واقع یک ترم مشروطی داشتم. بنابه دلایلی حال و حوصله درس‌خواندن نداشتم. روز امتحان مجبور شدم ورقه‌های امتحانم را سفید تحویل دهم. جالب این است که من برگه‌های امتحان را سفید رد کرده بودم اما در یکی از درس‌هایم نمره 2 گرفته بودم. یادم می‌آید نسبت به آن نمره اعتراض پر کردم. من که فقط اسم و فامیل روی برگه امتحانی‌ام را نوشته بودم چرا باید نمره 2 می‌گرفتم.

در صحبت‌هایت خیلی از پدرت حرف زدی. تو در کل از پدرت حساب می‌بری و رابطه مرشد و شاگردی بین شما وجود دارد؟

بله. فکر می‌کنم این احترام بین همه بچه‌های هم‌نسل من وجود دارد. احترامی که البته در نسل جدید روزبه‌روز کم‌رنگ‌تر می‌شود. اما پدر و مادر برای من جایگاه ویژه‌ای دارند.

ماجرای فوتبال بازی کردن و مخالفت پدرت چه بود؟

من در تیم جوانان فوتبال بازی می‌کردم. یادم می‌آید مربی با منزل ما تماس گرفت به پدرم گفت به بازیکن بااخلاق ما بگویید در تمرین حاضر شود. پدرم جواب داد پسرم درس دارد و تلفن را قطع کرد. اینطور بود که پرونده فوتبال بازی کردن من تا ابد بسته شد. شاید پدرم دوست داشت من تحصیلم را تا فوق‌لیسانس و دکترا ادامه بدهم، اما شرط من از ابتدا لیسانس بود و بعد از آن رفتم سراغ دنیای هنر. البته برای کارشناسی ارشد در رشته سینما شرکت کردم، اما قبول نشدم. البته طبیعی بود که قبول نشوم چون با اطلاعات مهندسی صنایع در کنکور سینما شرکت کردم.

   به خدمت سربازی رفته‌ای؟

نه. چون پدرم 8 سال در منطقه جنگی خارک مشغول به کار بود و من  از خدمت سربازی معاف شدم.

   شما بازیگری را با تئاتر شروع کردی. چقدر خودت را تئاتری می‌دانی؟

من به هیچ وجه خودم را تئاتری نمی‌دانم. اگر تئاتری هم کار کردم بیشتر در کلاس‌های آقای پرستویی و نمایشنامه‌خوانی‌ها و اجراهایی که با بچه‌ها داشتیم، بود. درست است که تئاتر ما در سالن اصلی به نمایش گذاشته شد اما من نقش اصلی نداشتم فقط تجربه‌ای به حساب می‌آید که مقابل 300 نفر روی صحنه داشتم  و همین تجربه برایم جالب بود.

2 سریال بازی کردم بدون پول
شاید باور نکنید؛ اما من برای بازی در سریال «پریدخت» و «تلخون» هیچ دستمزدی دریافت نکردم. اصلا پولی در کار نبود. در واقع اولین درآمد من از بازیگری برای بازی در سریال «مثل هیچ‌کس» درماه مبارک رمضان بود و ماهی 800هزارتومان برای آن سریال دریافت کردم که سریال خوبی هم از آب درآمد که حدود 78درصد بیننده داشت.

   خب، شاید طبیعی است که تو برای بیشتر دیده شدن باید برای کارهای اولیه‌ات دستمزدی دریافت نمی‌کردی. شاید برای ورود به هر شغلی یک دوره بی‌درآمدی را پشت‌سر بگذاری.

بله. من آنقدر خوشحال بودم که انتظار کسب درآمد نداشتم. بعدها بیشتر از آن دو کاری که پولی دریافت نکردم دستمزد گرفتم. می‌دیدم شرایطی را که خیلی‌ها حاضر بودند پول بدهند تا بتوانند نقش بگیرند. به نظرم اگر کسی برای کار اولش پول بدهد و بازی کند در کار بیستم هم به او می‌گویند چقدر پول می‌دهی تا یک کار را شروع کنیم، باز هم کسی حاضر نیست به او پول بدهد. اعتقاد دارم اگر یک روزی بخواهی از این راه درآمد داشته باشی. نباید بابت هیچ نقشی پول بدهی. مگر اینکه صرفا قصدت دیده شدن باشد.

  نزدیک به 10 سال از اولین بازی‌ات می‌گذرد. در این مدت هیچ‌وقت احساس پشیمانی و ناامیدی به تو دست نداده است؟

به هیچ وجه.

  چه ویژگی در بازی وجود دارد که این حس رضایت را به آدم‌ها می‌دهد. چون اصولا آدم‌ها از جایگاهی که قرار دارند احساس رضایت ندارند.

شاید دوست داشته باشم که پیشرفت کنم اما از اینکه خودم را با 4، 5 سال پیش مقایسه کنم و اینکه در چه کارهایی بازی می‌کردم و الان چه کارهایی به من پیشنهاد می‌شود و دوست دارم چه کارهایی در آینده به من پیشنهاد داده شود و در کل از این مسیری که پله‌پله آن را طی می‌کنم راضی هستم. هیچ عجله‌ای برای زودتر رسیدن ندارم. به نظرم دوام این آرام‌آرام قدم برداشتن بیشتر است.

شاهرخ استخری و خواهرانش

سریالهای تلویزیونی

۱۳۸۶ پریدخت
۱۳۸۷ مثل هیچ‌کس
۱۳۸۷ ماه عسل
۱۳۸۸ دلنوازان

۱۳۸۹ فاصله‌ها
۱۳۸۹ پرانتز باز
۱۳۹۳ آمین
۱۳۹۵ ماه و پلنگ
1396 پرواز در ارتفاع صفر


تله فیلمها و سینمایی

۱۳۹۴ آن آواز غمناک
۱۳۹۳ دوربین
۱۳۹۳ تعطیلات
۱۳۹۲ تقدیر نهایی

۱۳۹۱ کبریت سوخته
۱۳۹۱ سوگند
۱۳۹۰ پس کوچه‌های شمرون
۱۳۹۰ برگشت‌ناپذیر

۱۳۹۰ ساعت شلوغی
۱۳۹۰ یک دو سه
۱۳۹۰ چک

۱۳۸۶ تلخون
۱۳۸۷ شریک
۱۳۸۴ یک شب همین طوری کنارم باش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی سحر دولتشاهی و همسرش

سحر دولتشاهی

بیوگرافی و زندگینامه

سحر دولتشاهی بازیگر سینما و تلویزیون و تئاتر متولد 16 مهر ماه سال 1358 در تهران می باشد و 38 سال سن دارد و اصالتا تهرانی می باشد.

تحصیلات : وی دارای مدارک لیسانس ادبیات نمایشی و لیسانس مترجمی زبان فرانسه می باشد. 

شروع فعالیت سینمایی و بازیگری سحر دولتشاهی در سال 1384 بود که در آن سال وی در فیلم چهارشنبه سوری ساخته اصغر فرهادی ایفای نفش نمود. 

او با حضور در سریال مسافران که در سال 88 که به کارگردانی رامبد جوان پخش گردید توانست به خوبی شناخته شود.

ازدواج و همسرش و جدایی

سحر دولتشاهی در اسفندماه سال 1387 با رامبد جوان ازدواج کرد .این زوج از طریق دوستان مشترکشان در تئاتر با هم آشنا شده بودند . ازدواج این زوج در سال 1393 در سکوت خبری به جدایی کشیده شد طوری که هیچ یک از دو طرف از دلیل طلاق شان صحبتی نکردند.

البته دولتشاهی معتقد بود کسی نباید وارد حریم خصوص شان شود . البته او همسر دوم رامبد جوان بود و جوان پیش از ازدواجش با وی یک زندگی ناموفق داشته بود.او بعد از جدایی از وی با نگار جواهریان که از بازیگران زن سینما است ازدواج کرد.

اینستاگرام : instagram/ sahardolatshahi

سحر دولتشاهی و رامبد جوان

سحر دولتشاهی و همسرش

مادر وی نائیب رئیس فدراسیون شنا و پدرش مهندس و در تورهای دوچرخه سواری در ایران و خارج از کشور فعال است.

پدر سحر دولتشاهی

سحر دولتشاهی و پدرش


گفتگو و مصاحبه

برخلاف خیلی ها، سحر دولتشاهی کاملا آهسته و  پیوسته کارش را با اولین و شاید مهم ترین مدوم بازیگری یعنی تئاتر آغاز کرد. پس گفت و گو را هم با رجوع به همان ابتدای کارتان آغاز می کنیم. حضور در عرصه تئاتر چگونه رخ داد؟

اول، این را بگویم که رشته تحصیلی ام مترجمی فرانسه و ادبیات نمایشی است، دانشگاه ما به این شکل بود که از همان ابتدا گرایشی را که می خواستیم، انتخاب می کردیم. استادهای بسیار خوبی در این رشته داشتم، خودم و آنها امید زیادی داشتیم که من روزی در بخش نوشتن، این حرفه را ادامه دهم، ولی همان سال ها بازیگری را با تئاترهای دانشجویی آغاز کردم.

 اولین کار حرفه ای ام در تئاتر هم کاری بود به نام «نیمروز خواب آلود» به کارگردانی آیت نجفی که در همان دوران دانشجویی کار کردم، عضویت در آن گروه برایم خیلی جالب بود. ما کار کارگاهی می کردیم، ساعت ها و روزهایی طولانی تمرین کردیم که نتیجه تلاشمان روی صحنه بردن متنی بود که فقط سه شب فرصت اجرایش را پیدا کردیم. بعد از آن بود که با گروه تئاتر «پرچین» و آقای امجد کار کردم و دو کار روی صحنه بردیم که در آنها دستیاری هم می کردم. به این ترتیب از همان سال های 80، 79 کار حرفه ای را در تئاتر شروع کردم.

بیوگرافی سحر دولتشاهی

گفتید استادهایتان می گفتند نویسنده شوید، بهتر است، چه انگیزه یا چه اتفاقی باعث شد که بازیگری را ترجیح دهید؟

هنوزم معتقدم نوشتن خیلی متعالی است و فعالیت در این بخش جزو آرزوهایم باقی مانده، ولی به مرور زمان به این نتیجه رسیدم که جنس توانایی ام در زمینه خلاقیت هنری به کارهای گروهی بیشتر می خورد، در حالی که نوشتن با توجه به ماهیتش تنهاطلبی بیشتری نیاز دارد.

این یک بخش ماجراست، ولی بیشتر می خواهیم به آن جرقه اولیه برسیم؛ آن جرقه ای که وقتی زده شد، خانم دولتشاهی با خودش گفت من باید بازیگر شوم.

خب من از دوران بچگی تماشاگر حرفه ای تئاتر بودم، یادم هست که وقتی هشت سالم بود با پدرم برای دیدن یک تئاتر به سالن چهارسو رفتیم. وقتی فضا تاریک شد،درست قبل از اینکه تئاتر آغاز شود، تپش قلب شدیدی گرفتم، نمی دانم چگونه می شود  آن حس را توصیف کرد، ولی انگار احساس می کردم به این فضا تعلق دارم.

هنوز هم که هنوز است، من از آن دسته تماشاگرانی هستم که دیدن یک تئاتر یا فیلم خوب به شدت هیجان زده ام می کند؛ مثلا در بچگی همه تئاترهای کانون پرورش فکری در پارک لاله را دوبار دوبار می دیدم یا خاطرم هست 11، 12 سالم بود که پدرم فیلم «چریکه تارا» یا «مرگ یزدگرد» به کارگردانی آقای بیضایی را با کیفیت بسیار نازلی پیدا کرده بود، وقتی آن فیلم ها را دیدم، به قدری به هیجان آمدم که با خودم می گفتم آخرش من بازیگر می شوم. (می خندد)

آن تئاتری را که هشت سالگی رفتید، به خاطر دارید؟

خیلی دنبال کردم که ببینم چه بود، اتفاقا به آقای پسیانی گفتم که آقای خسروی یک اجرا از «باغ آلبالو»ی آنتوان چخوف در آن سال ها روی صحنه برده که فکر می کنم آن را دیده ام. آقای پسیانی گفت این تئاتر اجرا شده ولی آن سال ها در سالن چهارسو اجرا نشده، فعلا که کمی آدرس هایم اشتباه است. با این حال مطمئنم که کاری از چخوف بود. پدرم هم چون خیلی من را به تماشای تئاتر می برد، دقیقا یادش نیست کدام تئاتر، اثر ماندگاری روی من داشته، ولی خیالتان راحت، قطعا پیدایش می کنم. (می خندد)

از پدرتان گفتید، شما را تئاتر می بردند و فیلم های خوب را حتی با کیفیت پایین پیدا می کردند و شما هم تماشایشان می کردید. زمانی که تصمیم گرفتید از قالب تماشاگر خارج شوید و بازیگری را به عنوان مسیر اصلی زندگیتان انتخاب کنید، موضع پدر یا کلی تر خانواده تان چه بود؟

خانواده ما عموما در رشته هایی غیر از این، مثل شاخه های مهندسی و پزشکی تحصیلات دارند، زمانی که می خواستم از رشته مهندسی شیمی در دانشگاه انصراف بدهم و وارد این مسیر شوم، خانواده و پدرم تاکید داشتند شغلی را انتخاب کنم که بشود انتخابش کرد نه اینکه منتظر باشم تا برایش انتخابم کنند، ولی زمانی که عشق زیادم به کاری که انجام می دهم دیدند،  حمایتم کردند. البته خدا را شکر در خانواده ای بزرگ شدم که تصاویر زیادی از کتاب خواندن آنها در ذهنم وجود دارد؛ خانواده ای که هنر را دوست دارند حتی با اینکه هنر راهی نیست که از آن پول درآورند.

حالا که سیمرغ گرفته اید، آن نگاه مهربانانه و تاییدآمیز نهایی را از جانب خانواده تان می بینید؟

خیلی چیزها آماده کرده بودم که اگر سیمرغ گرفتم، بگویم اما آن قدر استرس گرفتم که تمامش یادم رفت،  با این حال اسم تک تک اعضای خانواده ام را گفتم؛ چرا که فقط بحث تشویق کردن هایشان نبود، آنها بزرگ ترین منتقدان من هم هستند. خواهر و برادرم آدم های با معلوماتی هستند و هروقت قرار است خانواده ام بیایند و کار جدیدی از من ببینند، به شدت هیجان زده می شود که نکند الان این یکی را نپسندند؛ مثلا این جوری نیست که پدرم برای هرکاری که بازی می کنم، بگوید:«به به دخترم چه کارهای خوبی کرده» بعضی وقت ها انتقادهای تند و تیزی به کارهایم دارد و سر بعضی کارها نشسته ایم و با هم ساعت های جدی بحث کرده ایم. گاهی وقت ها فکر می کنم پدرم باید منتقد سینمایی می شد. خانواده ام همیشه نگرانی های خاص خودشان را داشته اند ولی این باعث نشده که لحظه ای دست از حمایت من بکشند. حالا هم که خدا را شکر همه چیز بهتر هم شده. (می خندد)

عکسهای سحر دولتشاهی

 کدام تجربه تان در تئاتر بود که از آن به بعد در خودتان احساس کردید که «نه واقعا کاری که دارم انجام می دهم بازیگریست»؟

الان که فکر می کنم حقیقتش همه کارهای صحنه ای ام را دوست دارم. هرشب اجرای تئاتر با توجه به رو در رویی مستقیم با تماشاگر تجربه جدید و متفاوتی است ولی کاری که خیلی دلم برایش تنگ می شود و بارها به کارگردانش گفته ام که دوست دارم می شد هرچند سال یک بار دوباره آن را بازی کنم «تجربه های اخیر» به کارگردانی محمدرضا کوهستانی است.

فضای کار به گونه ای بود که هر بار به آن فکر می کنم، احساس متفاوتی درخصوص آن دارم، مثل فیلم هایی است که هر چند وقت یکبار دوباره آنها را می بینی و احساس می کنی چیز جدیدی در آنها کشف کرده ای. از این نظر «تجربه های اخیر» خیلی برایم عزیز است ولی خوشحالم که کارنامه کاری ام در تئاتر به گونه ای است که می توانم تمام قد پشت همه کارهایی که انجام داده ام بایستم.

اولین باری را که جلوی دوربین قرار گرفتید، به خاطر دارید؟

دقیقا. پلانی بود که من و خانم هدیه تهرانی در «فرزند صبح» مقابل هم بودیم. اولین بار بود که دوربین  35 میلی متر می دیدم، بوقش را که شنیدم، این قدر ترسیدم که با خودم گفتم:«خب دیگه الان بهتر است برگردم خانه» فشار زیادی تحمل کردم؛ چون برای اولین بار با دنیایی از بازیگری آشنا شدم که ادبیات خاص خودش را داشت و با آنچه تا آن زمان تجربه کرده بودم، متفاوت بود. یادم هست که چقدر خانم تهرانی در آن کار پارتنر خوبی برای من بود و چقدر صادقانه و مهربانانه هر کمکی که از دستش بر می آمد، دریغ نمی کرد. حضور او در اولین تجربه سینمایی ام آرامش خیلی زیادی به من داد.

آن ترسی که در اولین تجربه جلوی دوربین داشتید از کدام فیلم به بعد از بین رفت؟

هیچ وقت از بین نرفت. من هنوزم هر فیلمنامه ای که می خوانم و برای حضور در آن قرارداد می بندم، آن استرس را با خود دارم، فقط با این تفاوت که الان این استرس با آگاهی و دانش همراه شده است که کنترل  کردنش را برایم ساده تر کرده. شما حساب کنید من هنوز هم برای دیدن تئاتر، همان هیجان کودکی را دارم. بازی کردن که جای خودش را دارد.

از آن انتخاب شدن هایی که غافلگیرتان کرد و خیلی دوستش داشتید، یکی را تعریف کنید.

خب خیلی از انتخاب ها غافلگیرم کرد. حتی خیلی از آنها که در نهایت به دلایل مختلف امکان همکاری پیدا نکردیم. ولی از آنها که کاملا یادم هست، انتخابم برای بازی در فیلم «آسمان زرد کم عمق» به کارگردانی بهرام توکلی بود و فکر می کنم آقای ملکان هم من را برای بازی در آن نقش پیشنهاد کردند. خب من خیلی دوست داشتم با آقای توکلی همکاری داشته باشم، خیلی زیاد. دیدن فیلم های آقای توکلی همیشه از علاقه مندی های من بوده و هست. به همین خاطر وقتی برای این فیلم به من زنگ زدند، خیلی خوشحال شدم، مدتی هم بود که از سینما دور بودم، هیجان من از حضور در این کار خیلی زیاد بود؛ آن قدر زیاد که بلافاصله بعد از آن تماس، زنگ زدم به ترانه علیدوستی و با ذوق و  شوق هیجانم را با او تقسیم کردم.

مسائل مالی چقدر در انتخاب های شما موثر است؟ مثلا اگر پیشنهادی شود که از نظر کیفیت شاید خیلی نظر خانم دولتشاهی را جلب نکند ولی به لحاظ مالی کاملا مقرون به صرفه باشد، قبول می کنید؟

راستش من تا امروز کاری نکرده ام که پول خیلی عجیب و غریب بابتش بگیرم (می خندد) و از طرفی هم به خوب زندگی کردن اعتقاد دارم. ولی همیشه سعی کرده ام استانداردهایی را که برای کار کردن در نظر گرفته ام، رعایت کنم چون کاری که دوست نداشته باشم به شدت از لحاظ روحی به من فشار وارد می کند و دوست ندارم به خاطر پول این فشار را تحمل کنم.

همسر سحر دولتشاهی

بالعکس این چطور؟ یعنی مثلا پول خیلی خوبی به شما ندهند، ولی بدانید نتیجه کار برایتان خوب خواهدبود.

تاحالا خیلی انتخاب های این مدلی داشته ام؛ انتخاب هایی که حال و هوای رفاقتی تری داشته اند یا شرایط پروژه به گونه ای بوده که از لحاظ مالی چندان نمی توانسته تامین کننده سقف معمول دستمزدم باشد ولی با این حال چون کار را دوست داشتم، حاضر شدم در مورد مساله مالی سختگیری نکنم. هرچند کی بدش می آید که هم کار خوب بکند و هم دستمزد خوبی بگیرد. البته منظورم رقم های نجومی نیست. همان حد استاندارد را هم بدهند ما راضی هستیم (می خندد). راستش دوست ندارم از فیلمنامه ای خوشم بیاید، ولی بگویند پول ندارم، همیشه امیدوارم پول به آن پروژه هایی برسد که با سلیقه من جور است، ولی تا به حال خیلی این جوری نبوده.

از آن دسته بازیگران ی هستید که اعتبار کارنامه کاریتان بیشتر به کارهایی بر می گردد که نقش مکمل بوده اید. حتی اولین سیمرغ تان را هم برای یک نقش مکمل گرفتید. به این اعتقاد دارید که اصولا در سینما چه در ایران و چه در جهان بازیگرهایی هستند که برای نقش های اصلی ساخته شده اند و بازیگرانی هم هستند که خوراکشان درخشیدن در نقش های مکمل است.

من معتقدم اندازه نقش نمی تواند بازیگر خوب را محدود کند. ولی خب کارنامه کاری من به گفته شما پر از نقش های مکمل است، پس بنابراین تا زمانی که تعداد نقش های اصلی ام به اندازه نقش های مکملی که بازی کرده ام، نشود نمی توانم درخصوص حرفی که می زنید، قضاوت درستی کنم؛ مثلا فیلم «ماراتن زمین» به کارگردانی کمال تبریزی که چهار سال پیش  آن را بازی کردم، هنوز دیده نشده و اولین فیلمی که به عنوان نقش اصلی دیده شدم «مستانه» بود و  امیدوارم فیلم «نیم رخ ها» به کارگردانی آقای ایرج کریمی که به تازگی در آن بازی کردم هم به خوبی دیده شود و نظرها را درخصوص آن بشنوم.

کم کم وقتی اندازه نقش های اصلی ام به اندازه نقش های مکملم شود، می توانم این قضاوت را داشته باشم که در کدام زمینه موفق ترم، ولی طبق همان حرفی که زدم اگر بازیگری کارش را بلد باشد از پس هر اندازه نقشی بر می آید.

از خیلی  ها شنیدم پشت دوربین از آن دسته بازیگرانی هستید که شوخ و پرانرژی اند. با توجه به اینکه به هر حال در زندگی روزمره هر آدمی مشکلات و منحنی های خاصی وجود دارد، زمانی که قرار است جلوی دوربین یا روی صحنه بروید، چقدر همه مشکلات را پشت در لوکیشن می گذارید و بعد وارد کارتان می شوید؟ اصلا به این روش اعتقاد دارید؟

خیلی خوشحالم که پشت سرم حرف های خوبی زده می شود. به نظر همه سرمایه یک بازیگر، دردها و لحظات شیرینی است که تجربه کرده، اگر قرار باشد سر فیلمی سکانسی را بازی کنم و از تجربیات شخصی و زندگی ام وام نگیرم، خیلی تنگدستم. هیچ وقت رابطه زندگی خودم را با زندگی نقش قاطی نمی کنم. بنابراین هیچ وقت چیزی از خودم را پشت در نمی گذارم.

به نظرتان «عصر یخبندان» همان فیلمی بود که حقتان بود برایش سیمرغ بگیرید؟ یا بهتر بگوییم خودتان چنین احساسی برای سیمرغی که گرفتید، دارید؟

واقعا نمی توانم بگویم حق من بود سیمرغ بگیرم یا دوستان دیگرم که نامزده شده بودند، ولی می توانم با اطمینان بگویم که برای این فیلم خیلی زحمت کشیدم. تک تک عوامل از بازیگران و کارگردان انرژی بسیار خوبی به من دادند و کمک های زیادی برای بهترشدن نقش کردند. نقشی که در «عصر یخبندان» بازی کردم ریسک بسیار بزرگی برای من بود، چون با یک اشتباه کوچک نقش می توانست تبدیل به یک تیپ کلیشه ای شود، اما خوشبختانه همه چیز دست به دست هم داد تا این تلاش گروهی ثمربخش باشد.

با توجه به اینکه نقش های امسالتان در «عصر یخبندان» و «شکاف» مملو از اکت های حسی بیرونی و لحظات پرتنش فراوان بود، شاید جالب باشد برایمان بگویید سخت ترین لحظاتی که در این دو فیلم تجربه کردید، کجا بود؟

خب «شکاف» واقعا یک پیچ مهم در بازیگری ام بود و سکانس پایانی فیلم واقعا تمام ابعاد زندگی ام را تحت الشعاع قرار داد. شخصا برایم تجربه بسیار عیجبی بود. اما در مورد نقشم در عصر یخبندان این نکته جالب است که وقتی اولین بار فیلمنامه را خواندم،خودم این شخصیت را پیدا نمی کردم و خیلی دوستش نداشتم، خب مطمئن بودم با این ذهنیت و نگاه نمی توانم نقش را درست بازی کنم، چون من حتما باید نقشی را که بازی می کنم، دوست داشته باشم و بغلش کنم.

چی شد که توانستید نقش را بغل کنید؟

دلم برایش سوخت و دیدم عسل برای بقایش چه ماسک های مختلفی زده و چقدر از واقعیتی که دارد فرار کرده. البته در پیداکردن خیلی از ریزه کاری های این شخصیت، آقای کیایی به من کمک کردند.

و بالاخره سوال آخر، سال 93 تمام شد و وارد سال 94 می شویم. خانم دولتشاهی سال 93 را برای خودش چگونه تعریف می کند و دوست دارد سال 94 چگونه برایش تعریف شود؟

سال 93 در عین حال که سال شلوغی برایم بود در تنهایی لذت بخشی هم سپری شد. نه فقط به عنوان یک بازیگر، بلکه در خیلی جهات رشد خوبی داشتم، سال 93 غم شیرینی برایم داشت و یک رهایی جالبی برایم بود. برای سال 94 و همه سال هایی که می آیند هم امیدوارم مهر بیشتری وجود داشته باشد هم از طرف من نسبت به اطرافیانم و هم از طرف آنها نسبت به من.

دوست دارم حال مردم کشورم خوب باشد، آرزوهای خیلی خوبی برایشان دارم، خصوصا در دورانی که احساس می کنم کمی بیش از حد طبیعی دلمردگی و ناراحتی در آنها وجود دارد، خیلی دوست دارم خیابان های کشور همیشه پر از مردم سالم و سرحال و خندان باشد.

خط قرمزی به نام حریم خصوصی که نباید حتی نزدیک آن شد

یکی زمانی بازیگر یا هر شخص دیگری اطلاعات بخشی از زندگی خصوصی اش را در مصاحبه ها یا روابط اجتماعی اش به شکل عمومی در اختیار مخاطبان قرار می دهد. من هم {متاسفانه} در مقطعی این کار را کردم.

خب بعد از اینکه این اطلاعات را دارید، مخاطب پیگیر آن بخش زندگی خصوصی شما می شود، این مساله را کاملا درک می کنم، ولی گاهی مسائلی پیش می آید و طی آن سوالاتی از شما می شود که با تمام احترامی که برای پرسش کننده اش قائل می شود اما جواب دادن به آن سوال ها باعث می شود پای افراد ذینفع دیگری غیر از خود شخص هم به میان بیاد از اینجا به بعد ماجرا اصلا قشنگ نیست.

یادمان باشد که گاهی کنجکاوی های ته ذهن ما زخم یک نفر است که ما مدام در حال کندن آن هستیم. خیلی بهتر است قبل از پرداختن به هر موضوعی به این نکته فکر کنیم. واقعا مقابل این حجم از کنجکاوی ها ایستادن، کار بسیار سختی است. با این حال من از مردم می خواهم نه تنها در این مورد، بلکه در بسیاری از موضوعات روزمره زندگیشان این جمله را فراموش نکنند که چیزی را که برای خودشان دوست ندارند برای دیگران هم دوست نداشته باشند.

علت کم کاری در تلویزیون 

من نه تنها به تلویزیون کاری ندارم، بلکه تاثیرگذاری و  اهمیت آن را به خوبی درک می کنم. خیلی ها می گویند الان مردم پای شبکه های ماهواره ای می نشینند یا مدیوم های دیگری را برای سرگرم شدن انتخاب می کنند ولی اگر بخواهیم فراگیر به این مساله نگاه کنیم، می بینیم که اتفاقا هنوز هم خیلی از ایرانی ها همچنان انتخاب اولشان تلویزیون خودمان است.

در این شرایط، آدم نباید حضور در چنین مدیومی را از دست بدهد؛ چرا که وقتی می بینم هنوز هم مردم من را با شخصیت «سرهنگ ناهید» در «مسافران» می شناسند یا «نابرده رنج» را به یاد دارند، متوجه قدرت و نفوذ این مدیوم در بین مردم می شودم ولی خب طبق حرف های قبلی مان شرط اصلی حضورم در هر کاری کیفیت است، بنابراین اگر کار با کیفیتی هم درتلویزیون به من پیشنهاد شود و شرایط حضور در آن کار  را به لحاظ زمانی داشته باشم، چرا که نه.

سحر دولتشاهی بی حجاب

فیلم های سینمایی

۱۸- عرق سرد (۱۳۹۶)
۱۸- ارادتمند؛ نازنین بهاره تینا (۱۳۹۵)
۱۷- لابی (۱۳۹۵)
۱۶- بارکد (۱۳۹۴)

۱۵- وارونگی (۱۳۹۴)
۱۴- دلم می خواد (۱۳۹۳)
۱۳- شکاف (۱۳۹۳)
۱۲- عصر یخبندان (۱۳۹۳)
۱۱- مرگ ماهی (۱۳۹۳)

۱۰- مستانه (۱۳۹۳)
۹- نیمرخ‌ها (۱۳۹۳)
۸- متروپل (۱۳۹۲)
۷- آسمان زرد کم عمق (۱۳۹۱)
۶- دونده زمین (۱۳۸۹)

۵- طلا و مس (۱۳۸۷)
۴- فرزند صبح (۱۳۸۷)
۳- وقتی همه خوابیم (۱۳۸۷)
۲- میم مثل مادر (۱۳۸۵)
۱- چهارشنبه سوری (۱۳۸۴)

sahar dolatshahi

سریال ها

کتابفروشی هدهد (مرضیه برومند) (۱۳۸۶)
مسافران (رامبد جوان) (۱۳۸۸)
نابرده رنج (علیرضا بذرافشان) (۱۳۸۸)

توطئه فامیلی (رامبد جوان) (۱۳۸۹)
آب پریا (مرضیه برومند) (۱۳۸۹)
قلب یخی (فصل سوم) (سامان مقدم) (۱۳۹۱)شبکه خانگی

تئاترها

نیمروز خواب‌آلود (آیت نجفی) (۱۳۸۰)
مرغ دریایی (آیت نجفی) (۱۳۸۰)
قوی‌تر (سحر دولتشاهی و آیت نجفی) (۱۳۸۱)
دوشیزه ژولی (آیت نجفی) (۱۳۸۱)
زائر (حمید امجد) (۱۳۸۲)

خبرهایی از تهران ۲ (آیت نجفی) (۱۳۸۳)
کلاغ و دوچرخه (آتیلا پسیانی) (۱۳۸۳)
بی شیر و شکر (حمید امجد و سید مهرداد ضیایی) (۱۳۸۳)
هی مرد گنده گریه نکن (جلال تهرانی) (۱۳۸۳)

تجربه‌های اخیر (امیررضا کوهستانی) (۱۳۸۳)
تلخ مثل عسل (آتیلا پسیانی) (۱۳۸۳)
سیفون (آروند دشت‌آرای) (۱۳۸۴)
بازگشت به خان نخست (آروند دشت‌آرای) (۱۳۸۴)
تیغ و ماه (آتیلا پسیانی) (۱۳۸۵)

زخمه بر رمل (آتیلا پسیانی) (۱۳۸۵)
آناتو تیغ (آتیلا پسیانی) (۱۳۸۶)
یک سمفونی ناکوک (آتیلا پسیانی) (۱۳۸۶)
کشتی شیطان (آتیلا پسیانی) (۱۳۸۸)
زنی از گذشته (محمد عاقبتی) (۱۳۹۰)

پاورقی (احمد کچه‌چیان) (۱۳۹۰)
دراکولا (ستاره پسیانی) (۱۳۹۰)
جاده طولانی مارپیچ (رضا گوران) (۱۳۹۱)
ترن (نیما دهقان) (۱۳۹۱)

تن‌تن و راز قصر مونداس (آروند دشت‌آرای) (۱۳۹۱)
خانه سربی (علی نرگس‌نژاد) (۱۳۹۲)
ترانه‌های قدیمی (محمد رحمانیان) (۱۳۹۲)
از بیت‌المقدس تا اریحا (بیتا الهیان) (۱۳۹۲)

خشکسالی و دروغ (محمد یعقوبی) (۱۳۹۳)
دور همی زنان شکسپیر (بهاره رهنما) (۱۳۹۳)
پرفورمنس خارش (امیر کنجانی) (۱۳۹۴)
مرگ هوتن (یوسف باپیری) (۱۳۹۵)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil