بیوگرافی و زندگینامه
شاهرخ استخری بازیگر سینما و تلویزیون متولد 14 مهرماه سال 1359 در تهران می باشد و 37 سال سن دارد و اصالتا اهل شیراز است.
تحصیلات : وی فارغ التحصیل لیسانس رشته مهندسی صنایع است.
وی عضو یک خانواده 5 نفر است و دو خواهر کوچکتر از خود دارد.
شروع فعالیت بازیگر او از سال 84 با یک تله فیلم بود اما در سال 86 با حضور در سریال پریدخت وارد تلویزیون گردید . سال 1388 با حضور در سریال دلنوازان حسین سهیلی زاده با نقش بهزاد توانست به خوبی دیده و شناخته شود و بعد از آن در سریالهای دیگری حضور یافت.
ازدواج و همسرش
شاهرخ استخری متاهل است و چندین سال است که با سپیده بزمی پور ازدواج کرده است . عکس از همسر وی تاکنون منتشر نشده است و خود او دوست ندارد که این اتفاق بیفتد و در یکی از برنامه های تلویزیونی در این مورد توضیح داد.
چندی پیش عکسهایی از فریبا نادری در کنار او منتشر شده بود و شایعاتی مبنی بر ازدواجشان دست به دست می شد که توسط هر دو تکذیب گردید.
دختر شاهرخ استخری
پناه استخری دختر شاهرخ در سال 1392 به دنیا آمد. وی در یکی از مصاحبه های خود گفته است : بزرگترین نقطه ضعفم در حال حاضر دخترم «پناه» است. آینده و اتفاقاتی که ممکن است برای او بیفتد، باعث ترس و نگرانی من است. همه تلاشم این است که همه چیز برای او به خوبی فراهم باشد.
شاهرخ استخری و دخترش پناه
اینستاگرام شاهرخ استخری : instagram.com/Shahrokh_estakhri
گفتگو و مصاحبه
از طریق یک عکس بازیگر شدم
چقدر به این موضوع معتقدید که خصوصیات ظاهری میتواند به پیشرفت یک بازیگر کمک کند؟
به نظرم در شروع کار خصوصیات ظاهری میتواند خیلی به بازیگر کمک کند. برای خود من که اینطور بود. علیرضا امینی عکس من را در دفتر کارش دید و اگر او عکس من را نمیپسندید هرگز نمیتوانستم به این عرصه وارد شوم. ولی برای بازیگری تیپ و ظاهر خاص الزامی نیست. ما بازیگرهای زیادی داریم که دارای چهره جذاب و خاص نیستند اما موفق هستند و به دلیل بازیگریشان زیبا به نظر میرسند.
فامیلی استخری از کجا میآید؟
استخر شهری بود در استان فارس. اصالت پدری من به آن منطقه برمیگردد. در حال حاضر آنجا دیگر شهر نیست و بیشتر زمینهای زراعی، آن محدوده را احاطه کرده است.
در چه شرایطی بزرگ شدی؟ از شرایط کودکی و منطقهای که در آن زندگی کردی برایمان بگو.
تا سوم دبستانم، در بلوار کشاورز زندگی میکردیم و از آن به بعد در شهرک غرب. سوم دبستان را در مدرسه 15خرداد و دوره راهنماییام را در آزادی و در دبیرستان فجر دانش تحصیل کردم.
در دوران مدرسهات که دیر از خواب بیدار میشدی و تنـبیه میشدی، دلهره پیدا میکردی یا نه کلا آدم راحتی بودی؟
بیشتر دلهره را پدر و مادرم داشتند! تن من فقط یکبار لرزید و آن موقعی بود که من را ترساندند که من را میفرستند مدرسهای که شبانهروزی است! میگفتند باید مثل کوزت کار کنی … تصویر تناردیه و یک جای نمناک پر از موش جلوی چشمم آمد و حسابی مرا ترساند.
در دبیرستان در چه رشتهای درس میخواندی؟
رشته ریاضی.
شغل دوم
وی علاوه بر بازیگری یک فروشگاه طلا و زیور آالات به نام سنجاق دارد که در شهرهای تهران و مشهد شعبه دارد.
ازدواج ، بچهدار شدن و فکر نان مسائلی است که باعث میشود به این فکر بیفتی که حالا با شغل بازیگری که اصلا درآمد تضمینشدهای ندارد، چطور میتوانی خانوادهات را از نظر اقتصادی تامین کنی؟ اینکه در کنار بازیگری چه کار دیگری انجام بدهم، مسالهای بود که 4سال فکر مرا درگیر کرده بود. با دوستانم همفکری کردم. خیلی علاقهای به رستوران داری نداشتم؛ از دوستانی که سراغ این کار رفته بودند هم در این رابطه پرسیده بودم و شنیدم که این شغل تمام وقتشان را میگیرد؛ مگر اینکه شریکی داشته باشید که سنگینی کار کم شود.
کارهای دیگری هم بود که درباره آنها تحقیق کرده بودم که درنهایت رسیدیم به کار طلا. از دو سال پیش در مورد این کار و بازارش شروع به تحقیق کردیم تااینکه به جایگاهی رسیدیم که امروز از طراحی کارها تا تولید و درنهایت فروش، همه زیر نظر مستقیم خودمان انجام میشود. تحقیق ما تحقیق جامعی بود، اینکه ایران چه سهمی از بازار دنیا را دارد، تهران چه سهمی از بازار ایران را دارد و کدام شهرها در خرید طلا در رتبه بالاتری هستند که اصفهان و شمال در رتبههای بالا هستند.
منظورم این است از همان ابتدا طرح توسعه کار نیز مشخص بود و فقط قرار نبود به یک مغازه اکتفا کنیم. فکر اولیه ما این بود که طی یک پروسه چند ساله شعب دیگری را با برند خودمان توسعه دهیم؛ ضمن اینکه گالری ما گالری طلاست، نه جواهرات. این کار با جواهرات فرق میکند. گالری ما طلاهای مدرن و امروزی را طراحی میکند که از رنج قیمت 100 هزار تومان شروع میشود تا طلای میلیونی.
مصائب پدر شدن شاهرخ
ابتدای امر من و همسرم با مساله بازیگری کنار آمده بودیم که شغلی است که یک روز هست و یک روز نیست و با این قضیه مشکلی نداشتیم که یک روز نان و پنیر بخوریم و یک روز نان و کباب ولی وقتی پای بچه به میان آمد و دخترم، پناه متولد شد دیگر نمیتوانستم هیچ عذر و بهانهای داشته باشم. از همان روز اول، آینده فرزندت مسالهای میشود که فکر تو را مشغول میکند و این مساله هزینه دارد.
من از همان روزهای اول بازیگری به خیلی از مسائل تن ندادم و نمیدهم. به یاد دارم روزهای اول که تلهفیلم «تلخو » را بازی کرده بودم، گاهی کاری سینمایی پیشنهاد میشد و من رد میکردم برخی از دوستان تعجب میکردند و میگفتند: «بابا حالا مگه کی هستی!؟» همین الان هم کسی نیستم و هیچوقت ادعایی نداشتم ولی حداقل حق من این است که نقشی را که دوست دارم انتخاب کنم؛ نمیتوانم نقشی را که دوست ندارم بازی کنم.
همیشه هر کاری که بازی کرده ام را دوست داشتم و همیشه همه دغدغه فکری من این بوده که مردم کار را دوست داشته باشند. هرگز برای گرفتن یک نقش، مهمانی ندادهام و با بریز و بپاش هیچ نقشی را نگرفتهام. به همین دلیل است که با تولد دخترم، تصمیم گرفتم شغل دیگری دستوپا کنم تا بتوانم آینده او را تامین کنم.
سختیهای کارهای تجاری
میدانستم انجام کارهای تجاری یا به قول
خودمان کاسبی کردن، سخت است چون پیش از این هم در سال 83 تجربه یک کافیشاپ
را داشتم ولی اینکه تو در تمام مراحل یک کار حضور داشته باشی کمی کار را
سختتر میکند. از مرحله تولید تا فروش عملا 5 تا 6 کار را در کنار هم باید
انجام دهیم.
نظر مثبت و موافق همسر
استخری: نظر همسرم درباره راهاندازی این کار کاملا مثبت و موافق است چون
در ابتدای کار، دفتری نداشتیم که جلساتمان آنجا شکل بگیرد؛ به همین دلیل
اکثر اوقات متین به منزل ما میآمد و همسرم از روز اول در تمام مشورتها و
رایزنیهای ما حضور داشت. آنقدر به این ایده چکش زدیم تااینکه امروز این
شکل را به خود گرفته است. دوست داریم این کار را توسعه دهیم و فکرهای زیادی
هم در این زمینه داریم. سعی داریم به زودی شعبههای دیگری در شهرهای مختلف
هم داشته باشیم.
در دانشگاه و مدرسه درس خوان بودی؟
در دانشگاه دولتی درس خواندم اما هیچوقت درسخوان نبودم. در حدی درس خواندم که شب امتحان کارم راه بیفتد. تنها چیزی که از آن دوران یادم میآید اصرار پدر به درس خواندن من بود. پدرم شب امتحان خیلی برایش مهم بود و دوست داشت تحصیلم را ادامه بدهم. شاید اگر آنقدر تحصیلات من برای پدرم مهم نبود از ابتدا تئاتر میخواندم و مسیرم از ابتدا سمت هنر بود.
در دانشگاه چند ساله درست تمام شد؟
4 سال و نیم. یعنی 9 ترم. در واقع یک ترم مشروطی داشتم. بنابه دلایلی حال و حوصله درسخواندن نداشتم. روز امتحان مجبور شدم ورقههای امتحانم را سفید تحویل دهم. جالب این است که من برگههای امتحان را سفید رد کرده بودم اما در یکی از درسهایم نمره 2 گرفته بودم. یادم میآید نسبت به آن نمره اعتراض پر کردم. من که فقط اسم و فامیل روی برگه امتحانیام را نوشته بودم چرا باید نمره 2 میگرفتم.
در صحبتهایت خیلی از پدرت حرف زدی. تو در کل از پدرت حساب میبری و رابطه مرشد و شاگردی بین شما وجود دارد؟
بله. فکر میکنم این احترام بین همه بچههای همنسل من وجود دارد. احترامی که البته در نسل جدید روزبهروز کمرنگتر میشود. اما پدر و مادر برای من جایگاه ویژهای دارند.
ماجرای فوتبال بازی کردن و مخالفت پدرت چه بود؟
من در تیم جوانان فوتبال بازی میکردم. یادم میآید مربی با منزل ما تماس گرفت به پدرم گفت به بازیکن بااخلاق ما بگویید در تمرین حاضر شود. پدرم جواب داد پسرم درس دارد و تلفن را قطع کرد. اینطور بود که پرونده فوتبال بازی کردن من تا ابد بسته شد. شاید پدرم دوست داشت من تحصیلم را تا فوقلیسانس و دکترا ادامه بدهم، اما شرط من از ابتدا لیسانس بود و بعد از آن رفتم سراغ دنیای هنر. البته برای کارشناسی ارشد در رشته سینما شرکت کردم، اما قبول نشدم. البته طبیعی بود که قبول نشوم چون با اطلاعات مهندسی صنایع در کنکور سینما شرکت کردم.
به خدمت سربازی رفتهای؟
نه. چون پدرم 8 سال در منطقه جنگی خارک مشغول به کار بود و من از خدمت سربازی معاف شدم.
شما بازیگری را با تئاتر شروع کردی. چقدر خودت را تئاتری میدانی؟
من به هیچ وجه خودم را تئاتری نمیدانم. اگر تئاتری هم کار کردم بیشتر در
کلاسهای آقای پرستویی و نمایشنامهخوانیها و اجراهایی که با بچهها
داشتیم، بود. درست است که تئاتر ما در سالن اصلی به نمایش گذاشته شد اما من
نقش اصلی نداشتم فقط تجربهای به حساب میآید که مقابل 300 نفر روی صحنه
داشتم و همین تجربه برایم جالب بود.
خب، شاید طبیعی است که تو برای بیشتر دیده شدن باید برای کارهای اولیهات دستمزدی دریافت نمیکردی. شاید برای ورود به هر شغلی یک دوره بیدرآمدی را پشتسر بگذاری.
بله. من آنقدر خوشحال بودم که انتظار کسب درآمد نداشتم. بعدها بیشتر از
آن دو کاری که پولی دریافت نکردم دستمزد گرفتم. میدیدم شرایطی را که
خیلیها حاضر بودند پول بدهند تا بتوانند نقش بگیرند. به نظرم اگر کسی برای
کار اولش پول بدهد و بازی کند در کار بیستم هم به او میگویند چقدر پول
میدهی تا یک کار را شروع کنیم، باز هم کسی حاضر نیست به او پول بدهد.
اعتقاد دارم اگر یک روزی بخواهی از این راه درآمد داشته باشی. نباید بابت
هیچ نقشی پول بدهی. مگر اینکه صرفا قصدت دیده شدن باشد.
نزدیک به 10 سال از اولین بازیات میگذرد. در این مدت هیچوقت احساس پشیمانی و ناامیدی به تو دست نداده است؟
به هیچ وجه.
چه ویژگی در بازی وجود دارد که این حس رضایت را به آدمها میدهد. چون اصولا آدمها از جایگاهی که قرار دارند احساس رضایت ندارند.
شاید دوست داشته باشم که پیشرفت کنم اما از اینکه خودم را با 4، 5 سال پیش مقایسه کنم و اینکه در چه کارهایی بازی میکردم و الان چه کارهایی به من پیشنهاد میشود و دوست دارم چه کارهایی در آینده به من پیشنهاد داده شود و در کل از این مسیری که پلهپله آن را طی میکنم راضی هستم. هیچ عجلهای برای زودتر رسیدن ندارم. به نظرم دوام این آرامآرام قدم برداشتن بیشتر است.
سریالهای تلویزیونی
۱۳۸۶ پریدخت
۱۳۸۷ مثل هیچکس
۱۳۸۷ ماه عسل
۱۳۸۸ دلنوازان
۱۳۸۹ فاصلهها
۱۳۸۹ پرانتز باز
۱۳۹۳ آمین
۱۳۹۵ ماه و پلنگ
1396 پرواز در ارتفاع صفر
تله فیلمها و سینمایی
۱۳۹۴ آن آواز غمناک
۱۳۹۳ دوربین
۱۳۹۳ تعطیلات
۱۳۹۲ تقدیر نهایی
۱۳۹۱ کبریت سوخته
۱۳۹۱ سوگند
۱۳۹۰ پس کوچههای شمرون
۱۳۹۰ برگشتناپذیر
۱۳۹۰ ساعت شلوغی
۱۳۹۰ یک دو سه
۱۳۹۰ چک
۱۳۸۶ تلخون
۱۳۸۷ شریک
۱۳۸۴ یک شب همین طوری کنارم باش