بیوگرافی و زندگینامه
مهناز افشار Mahnaz Afshar بازیگر سینما و تلویزیون متولد 21 خرداد 1356 در تهران می باشد و اصالتا تهرانی است و 40 سال سن دارد.
تحصیلات : وی دارای دیپلم رشته تجربی است و بعد از آن به مدت 4 سال در رشته تدوین آموزش دیده است.
افشار یک دوره بازیگری را در کلاس های استاد حمید سمندریان گذرانده است.
شروع بازیگری : وی بازیگری را از سال 1377 با بازی در مجموعه گمشده ساخته مسعود نوابی در تلویزیون و همان سال با فیلم سینمایی دوستان در سینما آغاز نمود و بعد از آن سال 79 با بازی در فیلم شور عشق توانست به خوبی شناخته شود و اکنون تبدیل به سوپر استار زن سینمای ایران شده است.
ازدواج و همسرش
مهناز افشار در سال 1393 با محمدیاسین رامین ازدواج کرد.همسر او 4 سال از خودش کوچکتر می باشد . این زوج در خرداد ماه سال 94 صاحب فرزند دختری شدند که اسم لیا را برای او انتخاب کردند.
همسر مهناز افشار کیست ؟
بیوگرافی محمدیاسین رامین همسر مهناز افشار
محمد یاسین رامین متولد ۱۳۶۰، فرزند ارشد محمد علی رامین، با مدرک دکترا از دانشگاه کشور آلمان، دارای دو ملیت ایرانی و آلمانی است که پیش از این یک بار ازدواج کرده است. پسر رامین در دولت احمدینژاد از معاونین و مشاورین رئیس سازمان هلال احمر بود.
مهناز افشار و دخترش
مهریه مهناز افشار
همسر مهناز افشار در مورد رد شایعات مهریه ۲۰ میلیاردی مهناز افشار بیان می دارد: مهریه همسرم 5 شاخه گل نرگس، یک جلد کلام الله مجید و آینه و شمعدان بوده است.
ساره بیات در کنار مهناز افشار و همسر او
مهناز افشار محبوب ترین و پرفالوترین بازیگر زن ایرانی در اینستاگرام !
وی با حدود 6.3 میلیون فالور در اینستاگرام پرفالوترین بازیگر زن ایران این شبکه اجتماعی می باشد . آدرس صفحه اینستاگرام : instagram/Mahnaz_Afshar – کانال تلگرام : Telegram/MahnazAfsharT
گفتگو و مصاحبه با مهناز افشار
شما کارتان را در سینما از دهه هفتاد شروع کردید. وضعیت بازیگری آن روزها با امروز تفاوت داشت؟ بازیگر برای دیده شدن باید بیشتر از حالا تلاش میکرد؟
یادم است بعد از دیپلم، رشته تربیتبدنی قبول شدم و چون آن رشته را دوست نداشتم، دانشگاه نرفتم و به واسطه همسر داییام که معاون امور تئاتر در دانشگاه سوره بود به موسسهای معرفی شدم و آنجا به مدت چهار سال تدوین خواندم. آن موقع به عنوان کسی که میشد او را پشت دوربین حساب کرد، مخاطب خیلی خوبی بودم. اگر اشتباه نکنم «عروس» و «قرمز» جزو فیلمهایی بودند که ایران با نمایش آنها تکان خورد و از همان فیلمها میشد فهمید، ورود افراد به عرصه بازیگری چقدر سخت است.
آن زمان خانم افسانه بایگان و جمشید هاشمپور بعد از یک دهه فعالیت به سوپراستار تبدیل میشدند، آنها سوپراستارهای موفق آن دوره بودند و خیلی سال طول کشید تا چهرههای جدیدتری چون خانم هدیه تهرانی یا خانم نیکی کریمی یا بعد از فاصله ای خانم لیلا حاتمی، بعد از گذراندن دورانی، وارد سینما شوند. آنها به سختی وارد شدند و برای حفظ موقعیت شان تلاش کردند. اگر اشتباه نکنم اولین فیلمی که در سینما بازی کردم، «دوستان» بود.
یادم است در جشنواره فجر همان سال خانم تهرانی و خانم کریمی کاندیدا شدند و اگر اشتباه نکنم خانم کریمی برای فیلم «دو زن» جایزه گرفت. آن موقع فیلم های با ارزش و قدرتمندتری ساخته میشد که مشابهش را در سینمای امروز ایران کمتر می بینیم.
اما برای من که دهه هفتاد وارد سینما شدم و پله پله بیست سال در این عرصه کار کردم و تا اینجا آمدم وضعیت طور دیگری بود. شاید من و بهرام رادان یکشبه با فیلم «شور عشق» دیده شدیم، اما حفظ این موقعیت برای من و همنسلانم در سینما اصلا کار سادهای نبود. من از فیلم «سالاد فصل» مسیرم را در سینما عوض و سعی کردم فقط در فیلم هایی که برای دیده شدن ساخته میشوند، بازی نکنم. با این همه به نظرم وارد شدن به سینما نسبت به گذشته راحتتر شده است اما همچنان معتقدم ماندگاری کار سادهای نیست.
اما بر خلاف تلاش شما در گذشته ورودتان به دنیای سینما راحتتر از بازیگران امروز بود. وارد شدن بازیگر به سینمای ایران در حال حاضر کار بسیار سختی است، به نظر میرسد از گذشته سختتر باشد.
من هم خیلی علاقه ای به بازی کردن همه نقش ها ندارم. در همه جای دنیا مثل هالیوود یا سینمای هند و اروپا تنوع بازیگر به چشم می خورد، همه بازیگرها چهره نیستند بلکه بازیگرانی اند که توانمندند نمی دانم ایراد از کجاست که ما به چهرههای جدید یا توانمند اجازه ورود به سینما را نمیدهیم، یعنی من نمیتوانم درباره این مساله به صورت تخصصی صحبت کن.
اما سوالم این است چرا تنوع همان بازیگران مان در سنین مختلف کم است؟ مثلا در رنجهای سنی مان شاید در سن چهل ساله دوتا داریم، در نسل جوانتر دو بازیگر، به همین شکل انتخاب های مان هم محدود میشود. مگر ما چند آموزشگاه بازیگری داریم؟ تعدادشان خیلی محدود است اما اگر کسی از من بپرسد با جان و دل کلاسهای کارنامه و کلاس آقای تارخ را معرفی می کنم. اما واقعا چند کلاس معتبر وجود دارد که خروجیاش بشود بازیگران موفق؟
انگار آموزشگاهها هم تغییر ماهیت دادهاند؟
آفرین. اگر اشتباه نکنم بازیگرانی چون خانم کرامتی و خیلی بازیگرهای دیگر از کلاس های آقای تارخ آمده اند یا مثلا من شاگرد آقای سمندریان بودم. من الان از این موسسه ها خروجی اسمی چندانی نمیبینم.
با این همه به نظر می رسد دایره سینماگران برای ورود بازیگران تازه نفس هم تنگ تر شده خیلی ها از جوان ها از این وضعیت گلایه مند هستند.
متاسفانه من هم شاهد یکسری گلایه ها هستم اما به این مساله باور ندارم. من وقتی وارد سینما شدم دختر هجده ساله ای بودم و از همان ابتدا برای حضورم در سینما دستمزد گرفتم. اولین دستمزد بازیگری ام دویست هزارتومان بود. قبول دارم وضعیت اکران فیلم ها نسبت به قبل سخت تر شده و مثلا جایی مثل حوزه هنری بنا بر سلیقه شخصی و حتی اندکی کج سلیقگی فیلم ها را تحریم می کند، البته من با کلمه تحریم هم به شدت مشکل دارم.
چرا؟
چون به نظرم این سرزمین زخم خورده تحریم است و این واژهای که بین ما باب شده، واژه درستی نیست. هر اتفاقی که میافتد تنها راهی که به نظرمان میرسد، تحریم است. میگوییم تحریم کنیم، جشنواره تحریم شود، در خانه سینما بسته شود. اما دایره سینما به آن شکل تنگ نیست.
دلم میخواهد بدانم کسانی که به وضعیت فعلی سینما معترضند، آیا به واقع فیلم موفقی در کارنامه کاریشان دارند؟ شاید هم فیلم موفق داشته باشند اما انتخابهای بعدی شان غلط بوده است و انتخابی کردهاند که به فیلم موفق قبلیشان صدمه زده است. مگر ما الان بازیگرانی چون پریناز ایزدیار، طناز طباطبایی، باران کوثری و یا ترانه علیدوستی نداریم؟ خب اینها که از آسمان نیامدهاند! ممکن است یک سالی من خودم فیلم بدی داشته باشم و همان یک فیلم بد به من لطمهای بزند که مجبور شوم ماهها یا سالها کار نکنم.
پیش آمده که من تاوان یک تصمیم اشتباه را دادم و به واسطه همان تصمیم اشتباه یک سال کار نکردهام. ولی به معنی نیست که بگویم سینما مرا در خودش راه نمی دهد.
بازیگرها در دهه 70 به نسبت امروز منفعلتر بودند یا فعالتر؟ چیزی که امروز شنیده میشود این است که بازیگرها در حال حاضر تعیین کنندهتر از گذشته و در اکثر مواقع بر کار سوارند، آنها معمولا برای کل فیلم تعیین تکلیف میکنند.
من با بازیگرهای نسل جدید هم کار کردهام. در گذشته، مثلا 20-10 سال پیش، اگر ساعت پنج صبح آفیش میشدم باید راس پنج صبح جلوی میز گریم میبودم (هنوز هم اینطور فکر میکنم). این را ممکن است در بازیگرهای جدید نبینید و بازیگری بگوید من این ساعت نمیتوانم بیایم. اما شما در روند کاری بازیگری که این عشق و مسوولیت به کار را ندارد، موفقیتی نمیبینید.
درست است آن حساسیت، آن احساس مسوولیت، آن توجه، امروز خیلی کم شده است، ولی به نظر من نتیجهاش را هم میبینیم. امروز برای سینما اصلا دیگر صفی وجود ندارد. موفقیت چند فیلم در سال تیتر روزنامهها میشود؟ یکی؟ دوتا؟ سهتا؟ آن موقع اینطور نبود. شما در سینما «دستهای آلوده»، «قرمز»، «دوزن» یا خیلی فیلمهای خوب دیگر میدیدید. زمان جشنواره مردم برای فیلمها صف میبستند. اما حالا. . . امسال که به نظرم منفعلترین جشنوارههای سالهای اخیر را داشتیم.
مثلا فیلم «گیلدا» که من در آن بازی میکردم، با انگ فمینیستی بودن به جشنواره راه پیدا نکرد، من هم میتوانستم با همین بهانه جشنواره را تحریم کنم، اما چرا باید این کار را بکنم؟! میگویم یکسری سلیقه فیلم «گیلدا» را نپسندیدند. تحریم جشنواره را قبول ندارم اما واقعا دلم میخواهد جشنواره فجر شبیه جشن خانه سینما یا جشن منتقدان یا حتی مثل اسکار، به فیلمهایی جایزه بدهد که در طول سال اکران شده اند و دیگر برای انتخاب فیلم با تعداد آدمهای محدود با سلیقههای محدود روبهرو نباشیم. در این شرایط فیلمها میتوانند خیلی منصفانه تر قضاوت شوند.
حالا همان چیزی که درباره عشق و علاقه بازیگران میگویید، انگار در برخی با میزان دستمزدشان رابطه معکوس دارد، هرچه علاقه کمتر میشود، دستمزدها بالاتر می رود!
برای اینکه انتخاب ها محدود است، یک وقت ممکن است پروژهای لنگ بازیگر باشد و به همین خاطر حاضرند دستمزد او را هر چقدر زیاد و غیر منطقی باشد، بدهند.
شما به عنوان یک بازیگر وقتی قراردادی را امضا میکنید، چقدر خودتان را برای کمک به فروش فیلم متعهد می دانید؟
یک زمانی اسم بازیگر ضامن فروش فیلم بود. من الان به این مساله اعتقاد ندارم. ممکن است بازیگرانی یک بار باعث جذب مخاطب شوند، اما موفقیت یک فیلم به دیده شدن چند باره آن است. به نظرم وقتی قصه و ساختار یک فیلم درست باشد، حالا بازیگرانی که چهره هم هستند میتوانند در مجموع باعث فروش و موفقیت آن شوند. من در بعضی فیلم ها دستمزد واقعی ام را نمیگیرم، یعنی ترجیح میدهم با فیلم شریک شوم که در موفقیتی که انشاءالله نصیب فیلم میشود من هم سهمی داشته باشم.
اگر اشتباه نکنم دهه 80 یعنی در دولت نهم و دهم روند کاریتان تغییر کرد و متفاوت عمل کردید. چه اتفاقی برای تان افتاد که تغییر مسیر دادید؟
پیش از آن حال سینما خیلی بهتر از دوره اخیر و این سالها بود. وقتی فضای فرهنگی جامعه مثبت است ناخودآگاه باعث میشود همه آدمها در هرجایگاهی که هستند، مسیر راحتتری را طی کنند چون ذهن شان برای تصمیم درستتر آماده است. اولین فیلمی که باعث شد این تغییر درست ایجاد بشود «سالاد فصل» بود. تو یک دفعه احساس میکنی چقدر دلت میخواهد دقت کنی، مثلا در دولت گذشته و بیشتر هم این اواخر همه ما با چنگ و دندان کار میکنیم. پیش از این هم ممکن بود فیلم هایی توقیف شوند یا اکران نشوند اما همیشه این امید بود شرایطی فراهم شود که آن فیلم ممیزی را طی کند و اکران شود اما الان اینگونه نیست.
حتی در دولت کنونی؟
در دولت فعلی هم خیلی فیلمها امکان اکران ندارند. مثل فیلم آقای کاهانی یا آقای عیاری و فیلمهای دیگر. در دولتی که برای همه ما اتفاقات خوب کاری میافتاد، امید و انگیزه داشتیم که کارمان نتیجه دارد. الان ممکن است من سر فیلمی بروم که دستمزدم را هم نگیرم و فیلم خیلی سختی هم باشد، و همزمان همه ذهنم درگیر این است نکند این فیلم برود در کمد و هیچ وقت اکران نشود. صحبت عمر است، صحبت زندگی است، صحبت هزینه کردن همه اینها است. همین بیاعتمادی باعث میشود بازیگر بگوید برود در فیلم هایی بازی کند تا خرج زندگیاش دربیاید.
یعنی میخواهید بگویید سیاست تاثیر مستقیم روی فرهنگ دارد؟
سیاست روی همه چیز تاثیر دارد. من تعجب میکنم بعضیها میگویند ما سیاسی نیستیم، مگر میشود؟! الان همه ما سیاستزده هستیم، حتی زندگی های شخصی مان هم تحتالشعاع سیاست قرار گرفته است.
و این سیاستزدگی درست است یا غلط؟
در همه جای دنیا آرتیستها درباره مسائل مختلفی چون انتخابات ریاستجمهوری و خیلی مسائل دیگر نظر میدهند. قطعا این اصلا چیز بدی نمیتواند باشد ولی جایی که شما احساس کنید این سیاستزدگی باعث میشود که هم ما در رفتارهایمان دچار اشتباه شویم، از داوران جشنوارههای سینمایی گرفته تا مجریان و کسانی چون آقای فراستی، خب این شیوه به سینما صدمه وارد میکند و دقیقا از جایی که این صدمه وارد کردنها آغاز میشود، به نظرم اتفاق اشتباهی در حال وقوع است.
یعنی شما به صورت فردی این حق را برای خودتان قایلید که درباره سیاست اظهارنظر کنید؟
بله. به نظرم این حق طبیعی هر شهروندی است. مادر من هم که یک فرد خانهدار است، درباره برنامههای تلویزیون، گرانی و مسائل سیاسی نظر میدهد. او در مورد سیاست جامعه صحبت میکند. پس به نظرم این حق طبیعی هر شهروند است.
این حق را برای آدمها هم قایل هستید که در مورد سینما نظر بدهند؟
به نظر من ذات هنر از سلیقههای متفاوت تشکیل شده است اما ای کاش این تنوع سلیقهها مانع از ادامه کار هنرمند نشوند. تا زمانی که نظر من باعث بررسی اثری شود و به واسطه این نظر نقاط مثبت اثر دیده و نقاط منفیاش اصلاح شود، مشکلی وجود ندارد. اما متاسفانه الان ما هر نظری که میدهیم فقط مانع است، هیچکدام در مسیر بهبود نیست و فقط سنگ اندازی است.
از یک دورهای خیلی به فعالیتهای انساندوستانه و خیریه رو آوردید. علاقه شخصیتان شما را به این مسیر میکشاند یا…
در گذشته آنقدر شاهد بحران نبودم. نمیگویم کودکآزاری نبود، کارتنخواب نبود، گورخواب نبود، حداقل مانند امروز اینقدر انعکاس پیدا نمیکرد که من به عنوان یک بازیگر متوجه شوم و بخواهم تصمیم بگیرم. از جایی به بعد، من خودم را در برابر این اتفاقات مسوول دانستم. من تزکیه روحم را در این کار یافتم. فکر میکنم روزگار فعلی ما را به مسیری می برد که انسانیت کمرنگ تر میشود و من فقط درگیر جریانات و سختی های زندگی فردی خودم هستم. من بسته تر می شوم و فقط به این فکر میکنم که قبض برق و آبم را بدهم و فرزندم گرسنه نباشد. در شغل و حرفه خودم هم با این شیوه بسته صدمه می خورم. اما وقتی در جامعه هستم و دغدغه ها را می بینم و قدم بر میدارم، میفهمم پیرامونم چه خبر است. الان مهم ترین کار زندگی ام، حفظ انسانیت و اخلاق در چارچوب خانواده خودم است.
در کنار اینها به دیده شدن به واسطه این فعالیتهای انسان دوستانه هم فکر میکنید؟
بله، صددرصد اصلا ذات سلبریتی دیده شدن است. ذات سلبریتی بودن حواشی است. من بازیگری ام که هیچ مشکلی با حواشی ندارم.
یعنی از حواشی استقبال میکنید؟
نه اما هیچ مشکلی با حواشی ندارم. من زمانی که وارد سینما شدم حواشی داشتم اما تلاشی نکردم و اصراری ندارم که از این جمله استفاده کنم که این زندگی شخصی من است و به کسی ربطی ندارد. نه اصلا چنین چیزی نیست. من وقتی عکس سفره هفتسین خانهام را میگذارم دیگر نمی توانم بگویم کسی در مورد خانه من صحبت نکند، وقتی عکس دوران بارداری ام را میگذارم، دیگر نمیتوانم به حواشی اعتراض کنم. چرا اگر بازیگری بودم که فقط عکس های فیلم هایم بیرون بود، آن موقع میتوانم معترض باشم.
اما خیلیها این کار را می کنند! مثلا مسائل زندگی شخصی شان را روی آنتن تلویزیون بیان میکنند و در موردش حرف میزنند و بعد اگر مشکلی پیش بیاید روی همان آنتن بیان میکنند که این زندگی شخصی من است و به شما ربطی ندارد.
من چنین رفتاری را قبول ندارم. حتی در ارتباط با ازدواجم و حواشی آن به هیچ عنوان در جایی اعلام نکردم که زندگی شخصی من است و به هیچ کس ربطی ندارد. تنها کاری که کردم دعوت به سکوت بود و گذر زمان برای اثبات حقیقت.
و از قضاوت دیگران درباره زندگی شخصیتان ناراحت و دلگیر نمیشوید؟
الان میزان ناراحتیام کمتر شده است. سالهای اول به خصوص زمانی که دخترم به دنیا آمد از یک سری مطالب و حواشی آزرده شدم. اما از جایی به بعد گفتم من نمیتوانم تمام عمرم را برای اثبات خودم زمان بگذارم. ما در یک مملکتی زندگی میکنیم که همین الان من میتوانم به شما بگویم دزد. اگر همه آدمها این حرف را بشنوند از من نمی خواهند ادعایم را ثابت کنم، برعکس از شما میخواهند ثابت کنید دزد نیستید! شما چطور میتوانید صورت مساله ای را که از پایه اشتباه است ثابت کنید؟
من در چنین جامعهای چطور میتوانم فردفرد آدمها را توجیه کنم که دارند اشتباه میکنند؟ این کار باعث میشود زمانم، انگیزه و رویاها و فعالیت هایم را از دست بدهم. برای همین می گویم خیلی خب، من کار خودم را انجام میدهم، شما هم میتوانید سوال داشته باشید و من هم در زمانش حتما سوالهای شما را پاسخ خواهم داد.
و این حواشی تاثیر مستقیمی روی کارتان نداشته است؟ همکارانتان موضعی نگرفتند؟
هیچوقت آنقدر که نظر مخاطب و مردمان بیغرض برایم مهم بود، نظر همکارانم برایم مهم نبود به یک دلیل بزرگ. چون همیشه فکر میکردم هیچوقت نمیتواند نظرات آنها در سینمای رقابتی آن هم از نوع منفیاش مهم باشد که من به آن توجه کنم. من الان نزدیک چهل سالم است، قبل از این سه سال یک پیشینهای داشتم. من اگر خیلی آدم وحشتناکی هم باشم واقعا در این سه سال خیلی نمیتوانم تغییر رفتار بدهم. چطور میتوانم در یک دوره سه ساله تبدیل به یک آدم عجیبی شوم؟
من تغییرات دیدگاه مذهبی را میتوانم بپذیرم آن هم البته برایم جای سوال است، اما می شود بعد سی و چند سال آدم، چرخش بزرگی در این زمینه کند، یا مثلا آدم یک شبه میتواند عاشق بشود. ولی ایدئولوژی و یک سری فعالیت ها و اعتقادات به صورت کلی یک شبه نمیتواند تغییر کند. شما اگر به نان حلال اعتقاد دارید یک شبه بعد از سی و اندی سال دیگر نمی توانید نان حرام بخورید. برای همین به سوال شما باز میگردم، از همکارانم تغییر عجیبی ندیدم شاید خودم تصمیم گرفتم همان ابتدا کمتر کار کنم تا بتوانم خودم را بهتر پیدا کنم اما من هیچ وقت گارد یا رفتار عجیبی ندیدهام، اگر هم بوده به گوش من نرسیده است. آن تعدادی که این احساس را داشتهاند هم هیچوقت برایم مهم نیستند.
از جمله آفتهای بازیگری در سال های اخیر نداشتن ایده است، بازیگرها کمتر چیزی از خودشان به نقش اضافه میکنند و صرفا مجری فیلمنامه یا کارگردان هستند. چطور میشود بازیگر همیشه خود را تازه نگه دارد و ایده داشته باشد؟
خب روش مرسومی که همیشه وجود داشته فیلم دیدن و کتاب خواندن است اما باور نمیکنید من گاهی فیلم و سریالهای بیربطی را از آن طرف میبینم که ممکن است بازیگرش مثلا افغانی باشد. مثلا هندی، کرهای، ژاپنی یا اروپایی باشد. همه آنها را نگاه میکنم و دنبال میمیکهای جدید هستم. دنبال انتقال حس جدید هستم و برایش تلاش میکنم. من معمولا روزهای اول که فیلمنامه را میخوانم با کارگردان در جلسات مختلف حرف میزنم و بحث میکنم. بعد وقتی به آن نقطه مشترک رسیدیم ترجیح میدهم خودم را دست او بسپارم.
بازیگری که در جامعه حضور نداشته باشد، میتواند رفتار آدمها را درک و نقشهای مختلف را بازی کند؟
من خرید خانهام از شهروند است. چه حالا که با دخترم میروم و چه زمانی که مجرد بودم. همان جا رفتار آدمها را میبینم و با آنها ارتباط برقرار میکنم. مگر میشود بازیگر باشید و در جامعه نباشید؟ بهترین بازیگران دنیا را هم که در فعالیتهای اجتماعیشان نگاه کنید، تمامشان خیابانها هستند. مگر میشود از جامعه بیخبر باشی و بعد قصهای را انتخاب کنی که درست باشد؟
یعنی بعضی از کارگردانهای نسل گذشته ما، در سینمای دهه ۹۰ ایران حرفی برای گفتن ندارند؟
نگاه کنید آن طرف هنوز وودی آلن، وودی آلن است و فیلم به فیلم هم بهتر میشود. چیز بدی که وجود دارد و تقصیر کارگردانها نیست به نظر من راکد شدن همه اتفاقها در جامعه ما است. انگار ما را گذاشته اند در چالهای و دورمان را بستهاند و هیچ چیز دیگری نمیبینیم. از دنیای روز خبر نداریم.
چقدر ما قصههایمان مثلث و مربع های عشقی شده است؟ یا نهایتا اعتیاد و بحران. این همه قصه در جهان میتواند وجود داشته باشد. چقدر آن طرف قصه هست؟ الان این فیلم لالالند که من معتقدم ادای دینی به سینما است، خب یعنی ما نمیتوانیم با رعایت معیارها و محدودیتهای خودمان چنین فیلم شادی بسازیم؟ قصه های متفاوت بسازیم؟ برای همین است که کارگردان انگیزه ندارد، من بازیگر انگیزه ندارم، مدیر فیلمبردار انگیزه ندارد، گریموری که میتواند با بهترین گریمهای جهان خودش را بهروز کند محدود شده است.
کسی کارگردان و فیلمنامهنویس را به راکد بودن وادار نمیکند!
بله. آیا دولتمردان به من میگویند که هنگام رانندگی کمربند نبندم؟ وقتی من آشغالم را از پنجره بیرون میاندازم یا اگر در پیکنیک کنار رودخانه مینشینم و آشغالم را در آن رود میاندازم و آن رودخانه را آلوده میکنم، مشکلات جامعه باعث این رفتار من شده است؟ مگر ما در خانه مان این کار را میکنیم؟ وقتی من در خانه خودم مواظبم که آشغالها در یک کیسه مرتب باشد و کیسه را هم گره میزنم خب چرا این را در جامعهام و در خیابان انجام نمیدهم؟
ولی ما برای هر چیزی حتی رعایت قوانین هم تاریخ مصرف میگذاریم. حالا در زمینه بازیگری یا کارگردانی انگار که سینماگران ما برای خودشان تاریخ مصرفی در نظر دارند مثلا شما میگویید من نهایتا تا 50 سالگی میتوانم بازی کنم.
این فرهنگ جامعه ما است که سقف دارد. من بارها با سرم به سقف میزنم حتی ممکن است سرم خونی بشود، ولی سقف نمیخواهم. سقف ما آسمان بیکران است. چرا وقتی خلقت من سقف ندارد من برای خودم سقف قایل میشوم؟ به قول نیچه چیزی که تو را نکشد قویترت میکند. تمام بحرانهای زندگی من باعث شد که با سرم سقفم را بشکنم و سرم را بتوانم بالا بیاورم، چون نمیخواهم در جا بزنم و بپوسم. تلاشم این است واقعا نگذارم هیچ چیزی حتی چیزهایی که ممکن است در جامعه آزارم دهند، مانع از انسان بودنم شوند.
بعد از نزدیک به سی سال کار کردن، حالتان بابت گذشته ای که داشتید خوب است؟
بله، گذشته ام را خیلی دوست دارم.
بیشتر از حال؟
الانم را از جنس دیگری دوست دارم. از جنس زخمخوردهای که دیگر مراقبش هستم. در گذشته من اینگونه تجربیات را نداشتم و خیلی راحتتر و رهاتر بودم. الان با کفش آهنی برای رهایی میجنگم که این هم برایم خیلی جذاب است. در گذشته این همه سختی و محدودیت و این همه بحران در جامعه نداشتیم و تو راحتتر نفس میکشیدی. اما من میگویم حالا دیگر باید جنگید و ایستاد. جنگ نه برای صدمه زدن جنگ برای اینکه فقط آدم باشیم و آدم بودن خیلی در این روزها کار سختی است.
چشمانداز آیندهتان در حوزه کاری فکر میکنید شامل چه اتفاقهایی باشد؟
اگر خدا عمری داد خیلی دلم نمیخواهد در آینده فقط بازیگران بمانم و دلم میخواهد که حتما کارگردان و تهیهکننده باشم و بازیگری را در جعبه خوشگلی بگذارم و بگویم که خداحافظ. نه اینکه همزمان بازی هم بکنم.
و فکر میکنید چند سال دیگر از بازیگری سیر میشوید و به این موقعیت میرسید؟
هر وقت که دیگر نخواستم. البته نمی گذارم به اینجا برسد. من آدم لحظه هستم. یک بار از من پرسیدند اگر شما جای خانم علیدوستی بودید مراسم اسکار را تحریم می کردید؟ گفتم با اینکه با تحریم مشکل دارم و از طرفی جزو طرز فکر من نیست، اما آدمی هستم که در لحظه تصمیم می گیرم و نمیدانم در آن موقعیت تصمیمم چه بود.
یعنی ممکن بود که این تصمیم را هم نمی گرفتید؟
بله، ممکن بود.
نظرتان درباره تازه ترین حاشیه سینمای ایران یعنی ورود کمیسیون فرهنگی مجلس به سینما و تجدید نظر درباره اکران فیلم ها چیست؟
کمترین کاری که من و همه همکارانم می توانیم در سینما بکنیم این است که هر اختلاف سلیقه ای و هر خصومتی که وجود دارد، بین خودمان حل کنیم. ارجاع دادن یکسری اتفاقات سینما به نهادهای سیاسی اشتباه محض است و نمیدانم این را چگونه میشود حل کرد. می توانیم به جای اینکه یک کارهایی را بکنیم بیاییم و یک کارهایی را نکنیم؛ به جای اینکه یکسری حرف ها را بزنیم، یکسری حرفها را نزنیم. این خیلی کار سختی است برای فرهنگ پرحرف ایرانی اما واقعا امیدوارم به چنین درک و موقعیتی برسیم.
فیلم های سینمایی مهناز افشار
۱۳۹۶ لس آنجلس تهران
۱۳۹۶ دارکوب
۱۳۹۵ ارادتمند؛ نازنین بهاره تینا
۱۳۹۵ گیلدا
۱۳۹۵ نهنگ عنبر 2 : سلکشن رؤیا
۱۳۹۴ خانهای در خیابان چهل و یکم
۱۳۹۴ نهنگ عنبر
۱۳۹۳ معلم
۱۳۹۲ دلم میخواد
۱۳۹۲ بیگانه
۱۳۹۲ متروپل
۱۳۹۲ چه خوبه که برگشتی
۱۳۹۱ از تهران تا بهشت
۱۳۹۱ هیچکجا هیچکس
۱۳۹۰ پل چوبی
۱۳۹۰ یک عاشقانه ساده
۱۳۸۹ برف روی کاجها
۱۳۸۹ سعادتآباد
۱۳۸۹ قصه پریا
۱۳۸۸ طبقه سوم
۱۳۸۸ پسر آدم، دختر حوا
۱۳۸۸ خاطره
۱۳۸۷ امشب شب مهتابه
۱۳۸۷ پوپک و مش ماشاالله
۱۳۸۷ شیرین
۱۳۸۷ دعوت
۱۳۸۷ شبانهروز
۱۳۸۷ انعکاس
۱۳۸۶ تسویهحساب
۱۳۸۶ صد سال به این سالها
۱۳۸۶ کلاغ پر
۱۳۸۵ رئیس
۱۳۸۵ محاکمه
۱۳۸۴ آتشبس
۱۳۸۴ آکواریوم
۱۳۸۴ تله
۱۳۸۴ چه کسی امیر را کشت؟
۱۳۸۴ کارگران مشغول کارند
۱۳۸۳ سالاد فصل
۱۳۸۲ سیزده گربه روی شیروانی
۱۳۸۲ کما
۱۳۸۱ دختری در قفس
۱۳۸۱ زهر عسل
۱۳۸۰ نگین
۱۳۷۹ خاکستری
۱۳۷۹ شور عشق
۱۳۷۸ دوستان
۱۳۷۸ شیرهای جوان
سریال های مهناز افشار
۱۳۹۵ عاشقانه
۱۳۹۳–۹۴ عشق تعطیل نیست
۱۳۷۷ گمشده
تئاترها
۱۳۹۵ دکلره
۱۳۹۳ دور همی زنان شکسپیر
۱۳۹۱ بیست و یک بار مردن در سی روز
۱۳۹۰ آمدیم، نبودید، رفتیم