بیوگرافی و زندگینامه
داریوش اسدزاده بازیگر سینما و تلویزیون متولد 1 آذر 1302 در کرمانشاه می باشد و هم اکنون 94 سال سن دارد.
او فارغ التحصیل از دانشکده بازرگانی و دارایی است. وی فعالیت هنری خود را سال 1324 در تئاتر تهران آغاز کرد و از طرف مرکز هنرهای ملی به جشنواره تئاتر پاریس اعزام شد و بعد از مراجعت به کارگردانی تئاتر مشغول شد و در سال 1346 بنا به دعوت یکی از استودیوهای فیلمبرداری عازم مینالوتا آمریکا شد و در فیلم «در آمریکا اتفاق افتاد» به عنوان نویسنده و بازیگر فعالیت سینمایی خود را آغاز کرد.
وی در سال 1365 به وطن بازگشت و درسینما و تلویزیون ایران مشغول شد. از دیگر فعالیت های وی می توان به سمت ریاست انجمن بازیگران سینمای ایران و در سه دوره جزء اعضای داوران فیلم های ایرانی خانه سینما اشاره کرد. او همچنین ریاست هیأت مدیره مؤسسه فرهنگی هنری «کیمیا» را عهده دار است.
پدرش ارتشی بود و زاده تهران و ساکن و بزرگ شده خیابان ری. او فرزند اول خانواده و دارای دو خواهر و یک برادر است. او تا پنج سالگی به همراه خانواده، در کرمانشاه زندگی کرد و در سال ۱۳۰۷ همراه با خانواده به تهران مراجعت کرده و دورههای تحصیلی از ابتدایی تا دانشگاه را در تهران سپری کرد.
داریوش اسدزاده در سال 91 نشان درجه یک فرهنگ و هنر را از سوی وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی دریافت نمود.
بواسطه رابطه خود با دولت مردان قبل از انقلاب و فعالیت وی در هنر در سال ۱۳۳۵ از طرف اداره کل هنرهایی زیبایی که دست داماد شاه بود برای بزرگترین فستیوال بین المللی تئاتر برای اولین بار بعنوان نماینده ایران عازم پاریس شد و به مدت سه ماه به تحقیق و مطالعه پرداخت
ازدواج و همسر
داریوش اسدزاده در سن 76 سالگی در سال 78 با طاهره خاتون میرزایی ازدواج کرده است، حاصل این ازدواج دو فرزند پسر بنام های کوروش و آرش می باشد.
داریوش اسدزاده و همسرش
عکسی قدیمی از دوران جوانی داریوش اسدزاده در سال 1320
گفتگو با داریوش اسدزاده
* داریوش اسدزاده چگونه وارد عرصه بازیگری شد؟
این هنرمند میگوید: برخلاف میل پدرم وارد عرصه هنرپیشگی شدم. در شباب زندگی و نوجوانی آن زمانی که پدر زنده بود و من را به تعزیه و سیاهبازی میبرد، خیلی علاقهمند به سیاهبازی شدم. پدرم میگفت اگر درسهایت را خوب بخوانی سیاه بازی میبرمت. ما هم به هوای آن درسمان را خوب میخواندیم؛ البته جایی نبود، یک محلی بود روبروی پامنار و یک تئاتری بود به نام تئاتر سعادت، آنجا میرفتیم و کم کم علاقهمند به این کار شدیم. همچنین در عروسیهایی که سیاهبازها می آمدند و کارهای نمایشی انجام میدادند. در سال 1319 برخلاف میل پدرم وارد عرصه هنرپیشگی شدم. بعد از سه سال که دوره دیدم دیگر یک هنرپیشه و هنرمند شده بودم و وارد تماشاخانه تهران شدم که البته در کتاب آخر که نوشتم همه را شرح دادهام. کار را ادامه دادیم، کمی پخته شدیم و بعد نویسنده و کارگردان شدیم. نقش اول تئاتر شدیم. از سال 1327 هم وارد سینما شدم. در سال 1335 بود که به جشنواره تئاتر پاریس از طرف اداره هنرهای ملی رفتم. به هر ترتیب دوران را اینطور گذراندیم.
* داریوش اسدزاده هنوز خسته نیست
اسدزاده با وجود اینکه 92 سال از خداوند عمر گرفته است از کارش احساس خستگی نمیکند و میگوید: هر کاری که عاشقش باشید، عشق داشته باشید، مثلا موزیسین باشید، نویسنده باشید یا بازیگر باشید وقتی عاشق باشید هیچ وقت خسته نمیشوید. حتی اگر 48 ساعت هم کار کنید. وقتی وارد کار اداری شده بودم وقتی دو ساعت پشت میز می نشستم فرار میکردم. اما در سینما این تجربه را داشتم که 48 ساعت بیخوابی بکشم، وقتی آدم عاشق باشد خیلی چیزها را تحمل میکند.
داریوش اسدزاده میگوید: من هنوز هم در سن 92 سالگی عاشقانه به کار ادامه میدهم. این کار بدون عاشقی ممکن نیست. من چندین دهه را پشت سرگذاشتم اما هنوز هم عاشق و علاقهمند این کار هستم.
* هر چه آمدیم جلوتر عقب رفتیم!
وقتی از او می پرسیم چرا سریالهای قدیمی حس خوبی داشتند؟ پاسخ میدهد: بشر رو به تکامل است؛ یعنی هر چه جلوتر میآید باید پیشرفت کند. در هر فنی، در هر حرفهای و در هر شغلی. اگر این کار را نکند عقب میماند. اما الان هر چه آمدیم جلوتر، عقب رفتیم و نتوانستیم جلو برویم.
* از وضعیت سریالها و فیلمهایمان متأسف میشویم
داریوش اسدزاده اظهار میکند: وضعیت سریالها و فیلمهایمان را که میبینیم، متأسف میشویم؛ البته میگوییم که خیلی خوب شده، ولی دروغ میگوییم. نمیخواهیم قبول کنیم کارها خوب پیش نمیرود؛ البته فیلمهای خوبی هم داریم. در سال، 100 فیلم ساخته میشود اما وقتی شما آنها را نگاه میکنی شش – هفت فیلم قابل نمره دادن است.
داریوش اسدزاده بازیگر پیشکسوت میگوید: آدم بعضی فیلمها را وقتی نگاه میکند، یاد فیلم «دختر لر» در سال 1312 میافتد. متأسفانه الان خیلی از کارها از نظر سوژه، داستان و کارگردانی ضعیف است.
* «سمندون»؛ اولین کار داریوش اسدزاده بعد از انقلاب
این هنرمند با اشاره به اینکه کارهای زیادی قبل و بعد از انقلاب داشته
است، میگوید: قبل از انقلاب در 100 فیلم بازی کردم. بعد از انقلاب هم در
100 فیلم بازی کردم، تئاتر بازی کردم و نویسندگی کردم. بعد از انقلاب هم
خیلی کارها داشتم. بعد از انقلاب وقتی که آمدم اولین کارم «سمندون» بود و
بعد «خانه سبز» و «همه فرزندان من» بود.
* خاطرات اسدزاده از زندهیادان خیرآبادی و شکیبایی
اسدزاده به ارتباط خانوادگی و صمیمیاش با خسرو شکیبایی اشاره میکند و با
بیان خاطرهای از او، توضیح میدهد: با آقای خسرو شکیبایی خیلی صمیمی
بودم، رفت و آمد داشتیم، به خانه ما میآمد و با خانوادهاش – پسر و همسرش –
آشنا بودم. با خانم خیرآبادی هم که از سال 1326 در تئاتر کار میکردیم،
صمیمی بودیم. انسان شاد و گرمی بود و تقریبا یک فامیل بودیم و این صمیمیت
بود که کار را گرم میکرد. این صمیمیت است که الان تصنعی است و نیست. دیگر
آن صمیمیت را نداریم. به داستانهایی که میتوانستیم آن زمان بپردازیم دیگر
نیست. اگر هم باشد خیلی کم است. اینهایی که من میبینم کارهای قشنگی
نیست.
* کارهای قدیم خیلی بهتر از الان بود
وقتی از او میپرسیم آخرین سریال خوبی که دیدید چه بود؟ میگوید: کارهای خوبی که دیده باشم درست یادم نمیآید. ذهنم به یغما رفته است، این طبیعت خیلی ظالم است. اما خوب کارهای خوب هم داشتهایم. «خانه پدری» بد نبود. بنابراین کارهای قدیم خیلی بهتر از الان بود. اما الان چیزی که بتوانم بگویم ندارم.
* نپرسید! من نمیتوانم چیزی بگویم
وقتی از داریوش اسدزاده میپرسیم چرا هنرپیشههای الان چهرهشان را دست
کاری میکنند؟ میگوید: نپرسید! من بعضی وقتها متأسف میشوم که بعضیها
فقط برای چهره آمدهاند و عاشق نیستند. من نمیتوانم چیزی بگویم چون همه
آنها را دوست دارم. من همیشه میگویم بچهها بروید مطالعه کنید. بروید
بخوانید. هر چه بخوانید در کار واردتر و عمیقتر میشوید. نگاه کنید،
اینطور نیست که فقط جلوی دوربین بروید، دو کلمه بگویید و بیرون بیایید. یک
بازیگر خیلی کار دارد. برای چه میگویند اولین شغل دنیا کار بازیگری است.
برای اینکه حرف زیادی در آن است هر چه بگویم کم گفتم. اما حالا شده یک چیز
کوچه بازاری. شاید من تاکنون هفت، هشت هزار جلد کتاب خواندم و الان هم
میخوانم. به هر جهت باید به این جوانان بگوییم از توی کوچه خیابان میروی،
بازیگر میشوی، آخر سوادت چیست، چه خواندهای؟
* نقشهای منفی اصلا به من نمیخورد
وقتی از داریوش اسدزاده می پرسیم کدام یک از نقشهایی را که تاکنون ایفا
کرده است، دوست دارد، می گوید: نقش های منفی اصلا به من نمیخورد، در یکی
از سریالها ابتدا نقشم کمی منفی بود، یکی از مخاطبان در خیابان من را دیده
بود و میگفت شما چرا نقش منفی بازی کردید، اصلا به شما نمیآید. من هم
گفتم آخر داستان هنوز نرسیده و نقش من کاملا منفی نیست. اما به هر ترتیب به
چهرهام نقش منفی نمیآید.
* تعدد شبکهها را نمیپسندم
داریوش اسدزاده دربارهی تعدد شبکههای تلویزیونی میگوید: تعدد شبکهها
را نمیپسندم، کار قشنگی نیست. مردم را گم میکند، گیج میکند، 25 تا شبکه
است! برای چه، چرا؟ مگر مردم چه میخواهند، نمیدانم به هر حال عقیده و
سیاست است. من وارد سیاست نمیشوم. اما به نظر من کار قشنگی نیست.
* تصمیم گرفتم دیگر کار نکنم
وقتی از داریوش اسدزاده میپرسیم اگر کاری از طرف تلویزیون پیشنهاد شود
کار میکنید؟ کمی گلهمند میشود و میگوید: تصمیم گرفتم دیگر کار نکنم.
چون پول نمیدهند، من همیشه طلبکارم. از سینما طلبکارم، از تلویزیون هم
طلبکارم. اصلا سابقه نداشته به این وضع گرفتار شوم. تئاتر که کار میکردیم
شب به شب پولمان را میگرفتیم. کارها که دولتی نبود. خصوصی بود. یک شخصی
میآمد یک تشکیلاتی را درست میکرد، پول ما را هم مثل اداره، هفته به هفته
ماه به ماه میداد. وقتی دولتی شد به این شکل درآمد. هیچ کاری را ترجیح
نمیدهم. تنمان سالم است اما نمیتوانیم که کار مجانی انجام بدهیم. خیلیها
الان هستند برای اینکه چهره شوند دوست دارند مجانی کار کنند. بروند با
همانها کار کنند.
* ورزشکار بودم اما دیگر نمیتوانم ورزش نمیکنم
داریوش اسدزاده به هنرمندی شهرت دارد که تاکنون برای حفظ سلامتی و
شادابیاش ورزش کردن را فراموش نکرده است. وقتی از او میپرسیم راز سلامتی و
شادابی شما چیست؟ در پاسخ میگوید: دیگر نمیتوانم ورزش کنم. من بهترین
فوتبالیست و والیبالیست بودم، در آن دوران مسابقاتی که شرکت میکردم، کسی
در دویدن به پای من نمیرسید، برنده دو بودم، خب ما خودمان را سالم نگه
داشتیم. اینطوری است. در دو یا فوتبال در شهباز ورزشکار شماره 3 بازی
میکردیم. آن موقع خاکی بود و شن. آنجا ورزش میکردیم، زمین میخوردیم تمام
پاهای من زخم بود. آن موقع که ما ورزش میکردیم ورزش به این شکل نبود. خدا
بیامرزد مادرم را. همیشه یا شلوارم پاره شده بود یا کفشهایم. در امجدیه
که الان شهید شیرودی است، جزو ورزشکاران بودم و کسی در دوی صد متر به من
نمیرسید. الان به این روز افتادیم، روزگار این است دیگر.
داریوش اسدزاده در ادامه میگوید: ما همش خواندیم، نوشتیم، تئاتر و سینما درجه هنری وزارت ارشاد به من داده. دانشگاه رفتم. خب که چی؟ هیچی؟ اما اگر من عاشق این کارم نبودم الان وزیر دارایی بودم. پشیمان نیستم چون عاشق کارم بودم. هنرپیشههای خوب ما که الان کار میکنند چه در تئاتر چه در سینما چه ترفیعی دارند جز اینکه یک مجسمه به اسم حلبی به قول اکبر عبدی مجسمه گچی، دریافت کنند. حداکثرش و نهایت افتخار این است.
* افتخارات زیادی داشتم
داریوش اسدزاده با اشاره به افتخاراتی که تاکنون دریافت کرده است،
میگوید: شما کتابخانه من را ببینید چه قدر افتخارات دارم. از وزیر گرفته
تا معاونان. آیا یک قران بابت اینها به ما میدهند. ما هم زندگی باید
کنیم. نمیشود خیلی چیزها را گفت. دوره الان خیلی بهتر از قدیم شده. آنقدری
که الان تشویق میکنند و جایزه میدهند قبلا نبود ولی آن چیزی که باید و
شاید نیست.
* کتابهای اسدزاده از زبان خودش
اسدزاده این روزها مینویسد. او پیش از این تالیفاتی هم داشته است.
این نویسنده دربارهی کتابهایی که تاکنون نوشته است، میگوید: کتابی راجع به تئاتر نوشتم با عنوان «سیری در تاریخ تئاتر ایران از قبل از اسلام تا 57»؛ کتاب دیگری نوشتم با عنوان گزیدههایی از تاریخ ایران. کتاب سومم هم با عنوان «تماشاخانه تهران» است که حدود سه سال نگارش و تحقیقات آن طول کشیده و با همکاری دوستان خوبم، غلامحسین دولت آبادی، اعظم کیان افراز و سیدمهدی واقفی به نتیجه رسید. این کتاب درباره تماشاخانهای است که برای اولین بار در ایران احداث شد و اجرای دائمی تئاتر در ایران را بنا گذاشت که در سالهای پیش از آن وجود نداشت و تئاترها را به صورت خیریه اجرا میَکردند. این روند با تلاش سید علی خان نصر آغاز شد. تجربیات و نگاه خودم را به عنوان بازیگر و کارگردان در سالهای 1320 در این کتاب ارائه کردهام این کتاب حاوی عکسهایی قدیمی متعلق به آن دوران هم هست که فکر میکنم برای مخاطب پیگیر قابل توجه باشد.
* «تهران قدیم» را مینویسم
داریوش اسدزاده می گوید: «تهران قدیم» هم چهارمین کتابی است که تازه شروع
کردم بنویسم که دو سه سال طول می کشد. و اکنون در حال چاپ کتابی به نام
«تماشاخانه تهران» هستم که سالها شاهد بودهام روایت کنم.
او در ادامهی گفت و گوی خود به کسانی که دنبال هنرپیشگی هستند، میگوید: به بچههایی که عشاق سینه چاک هستند توصیهام این است این کار ما بدبختی دارد، این کار ما پول ندارد، این کار ما عشق است، اگر عشق دارند بیایند. اگر نیستند نیایند و عمرشان را تلف نکنند. چهره شدن زندگی نیست، چهره شدن معنا ندارد. باید مطالعه بکنی، گرسنگی بکشی، در اجتماع برخیها مخالفت باشند این چیزهاست. اگر خوب بود بچههایم که خیلی هم عاشق این کار بودند، وارد بازیگری میکردم. خیلی از بازیگران هستند که بچههایشان را وارد کار کردند که من مخالفم.
داریوش اسدزاده در کنار مهران مدیری در برنامه دورهمی