عکس جدید, عکس هنرمندن, عکسهای داغ هنرمندان, عکس روز

۱۱۸ مطلب با موضوع «بازیگران مرد» ثبت شده است

بیوگرافی داریوش اسدزاده و همسرش

داریوش اسدزاده

بیوگرافی و زندگینامه

  داریوش اسدزاده بازیگر سینما و تلویزیون متولد 1 آذر 1302 در کرمانشاه می باشد و هم اکنون 94 سال سن دارد.

او فارغ التحصیل از دانشکده بازرگانی و دارایی است. وی فعالیت هنری خود را سال 1324 در تئاتر تهران آغاز کرد و از طرف مرکز هنرهای ملی به جشنواره تئاتر پاریس اعزام شد و بعد از مراجعت به کارگردانی تئاتر مشغول شد و در سال 1346 بنا به دعوت یکی از استودیوهای فیلمبرداری عازم مینالوتا آمریکا شد و در فیلم «در آمریکا اتفاق افتاد» به عنوان نویسنده و بازیگر فعالیت سینمایی خود را آغاز کرد.

وی در سال 1365 به وطن بازگشت و درسینما و تلویزیون ایران مشغول شد. از دیگر فعالیت های وی می توان به سمت ریاست انجمن بازیگران سینمای ایران و در سه دوره جزء اعضای داوران فیلم های ایرانی خانه سینما اشاره کرد. او همچنین ریاست هیأت مدیره مؤسسه فرهنگی هنری «کیمیا» را عهده دار است.

پدرش ارتشی بود و زاده تهران و ساکن و بزرگ شده خیابان ری. او فرزند اول خانواده و دارای دو خواهر و یک برادر است. او تا پنج سالگی به همراه خانواده، در کرمانشاه زندگی کرد و در سال ۱۳۰۷ همراه با خانواده به تهران مراجعت کرده و دوره‌های تحصیلی از ابتدایی تا دانشگاه را در تهران سپری کرد.

داریوش اسدزاده در سال 91 نشان درجه یک فرهنگ و هنر را از سوی وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی دریافت نمود.

بواسطه رابطه خود با دولت مردان قبل از انقلاب و فعالیت وی در هنر در سال ۱۳۳۵ از طرف اداره کل هنرهایی زیبایی که دست داماد شاه بود برای بزرگترین فستیوال بین المللی تئاتر برای اولین بار بعنوان نماینده ایران عازم پاریس شد و به مدت سه ماه به تحقیق و مطالعه پرداخت

ازدواج و همسر

داریوش اسدزاده در سن 76 سالگی در سال 78 با طاهره خاتون میرزایی ازدواج کرده است، حاصل این ازدواج دو فرزند پسر بنام های کوروش و آرش می باشد.

عکس داریوش اسدزاده و همسرش

داریوش اسدزاده و همسرش

عکس دوران جوانی داریوش اسدزاده

عکسی قدیمی از دوران جوانی داریوش اسدزاده در سال 1320

گفتگو با داریوش اسدزاده 

* داریوش اسدزاده چگونه وارد عرصه بازیگری شد؟

این هنرمند می‌گوید: برخلاف میل پدرم وارد عرصه هنرپیشگی شدم. در شباب زندگی و نوجوانی آن زمانی که پدر زنده بود و من را به تعزیه و سیاه‌بازی می‌برد، خیلی علاقه‌مند به سیاه‌بازی شدم. پدرم می‌گفت اگر درس‌هایت را خوب بخوانی سیاه بازی می‌برمت. ما هم به هوای آن درسمان را خوب می‌خواندیم؛ البته جایی نبود، یک محلی بود روبروی پامنار و یک تئاتری بود به نام تئاتر سعادت، آنجا می‌رفتیم و کم کم علاقه‌مند به این کار شدیم. همچنین در عروسی‌هایی که سیاه‌بازها می ‌آمدند و کارهای نمایشی انجام می‌دادند. در سال 1319 برخلاف میل پدرم وارد عرصه هنرپیشگی شدم. بعد از سه سال که دوره دیدم دیگر یک هنرپیشه و هنرمند شده بودم و وارد تماشاخانه تهران شدم که البته در کتاب آخر که نوشتم همه را شرح داده‌ام. کار را ادامه دادیم، کمی پخته شدیم و بعد نویسنده و کارگردان شدیم. نقش اول تئاتر شدیم. از سال 1327 هم وارد سینما شدم. در سال 1335 بود که به جشنواره تئاتر پاریس از طرف اداره هنرهای ملی رفتم. به هر ترتیب دوران را این‌طور گذراندیم.

* داریوش اسدزاده  هنوز خسته نیست

اسدزاده با وجود اینکه 92 سال از خداوند عمر گرفته است از کارش احساس خستگی نمی‌کند و می‌گوید: هر کاری که عاشقش باشید، عشق داشته باشید، مثلا موزیسین باشید، نویسنده باشید یا بازیگر باشید وقتی عاشق باشید هیچ وقت خسته نمی‌شوید. حتی اگر 48 ساعت هم کار کنید. وقتی وارد کار اداری شده بودم وقتی دو ساعت پشت میز می نشستم فرار می‌کردم. اما در سینما این تجربه را داشتم که 48 ساعت بی‌خوابی بکشم، وقتی آدم عاشق باشد خیلی چیزها را تحمل می‌کند.

داریوش اسدزاده می‌گوید: من هنوز هم در سن 92 سالگی عاشقانه به کار ادامه می‌دهم. این کار بدون عاشقی ممکن نیست. من چندین دهه را پشت سرگذاشتم اما هنوز هم عاشق و علاقه‌مند این کار هستم.

داریوش اسدزاده

* هر چه آمدیم جلوتر عقب رفتیم!

وقتی از او می پرسیم چرا سریال‌های قدیمی حس خوبی داشتند؟ پاسخ می‌دهد: بشر رو به تکامل است؛ یعنی هر چه جلوتر می‌آید باید پیشرفت کند. در هر فنی، در هر حرفه‌ای و در هر شغلی. اگر این کار را نکند عقب می‌ماند. اما الان هر چه آمدیم جلوتر، عقب رفتیم و نتوانستیم جلو برویم.   

 * از وضعیت سریال‌ها و فیلم‌هایمان متأسف می‌شویم

داریوش اسدزاده اظهار می‌کند: وضعیت سریال‌ها و فیلم‌هایمان را که می‌بینیم، متأسف می‌شویم؛ البته می‌گوییم که خیلی خوب شده، ولی دروغ می‌گوییم. نمی‌خواهیم قبول کنیم کارها خوب پیش نمی‌رود؛ البته فیلم‌های خوبی هم داریم. در سال، 100 فیلم ساخته می‌شود اما وقتی شما آن‌ها را نگاه می‌کنی شش – هفت فیلم قابل نمره دادن است.

داریوش اسدزاده بازیگر پیشکسوت می‌گوید: آدم بعضی فیلم‌ها را وقتی نگاه می‌کند، یاد فیلم «دختر لر» در سال 1312 می‌افتد. متأسفانه الان خیلی از کارها از نظر سوژه، داستان و کارگردانی ضعیف است.

* «سمندون»؛ اولین کار داریوش اسدزاده بعد از انقلاب
این هنرمند با اشاره به اینکه کارهای زیادی قبل و بعد از انقلاب داشته است، می‌گوید: قبل از انقلاب در 100 فیلم بازی کردم. بعد از انقلاب هم در 100 فیلم بازی کردم، تئاتر بازی کردم و نویسندگی کردم. بعد از انقلاب هم خیلی کارها داشتم. بعد از انقلاب وقتی که آمدم اولین کارم «سمندون» بود و بعد «خانه سبز» و «همه فرزندان من» بود.

عکسهای داریوش اسدزاده

* خاطرات اسدزاده از زنده‌یادان خیرآبادی و شکیبایی
اسدزاده به ارتباط خانوادگی و صمیمی‌اش با خسرو شکیبایی اشاره می‌کند و با بیان خاطره‌ای از او، توضیح می‌دهد: با آقای خسرو شکیبایی خیلی صمیمی بودم، رفت و آمد داشتیم، به خانه ما می‌آمد و با خانواده‌اش – پسر و همسرش – آشنا بودم. با خانم خیرآبادی هم که از سال 1326 در تئاتر کار می‌کردیم، صمیمی بودیم. انسان شاد و گرمی بود و تقریبا یک فامیل بودیم و این صمیمیت بود که کار را گرم می‌کرد. این صمیمیت است که الان تصنعی است و نیست. دیگر آن صمیمیت را نداریم. به داستان‌هایی که می‌توانستیم آن زمان بپردازیم دیگر نیست. اگر هم باشد خیلی کم است. این‌هایی که من می‌بینم کارهای قشنگی نیست.     

* کارهای قدیم خیلی بهتر از الان بود

وقتی از او می‌پرسیم آخرین سریال خوبی که دیدید چه بود؟ می‌گوید: کارهای خوبی که دیده باشم درست یادم نمی‌آید. ذهنم به یغما رفته است، این طبیعت خیلی ظالم است. اما خوب کارهای خوب هم داشته‌ایم. «خانه پدری» بد نبود. بنابراین کارهای قدیم خیلی بهتر از الان بود. اما الان چیزی که بتوانم بگویم ندارم.

* نپرسید! من نمی‌توانم چیزی بگویم
وقتی از داریوش اسدزاده می‌پرسیم چرا هنرپیشه‌های الان چهره‌شان را دست کاری می‌کنند؟ می‌گوید: نپرسید! من بعضی وقت‌ها متأسف می‌شوم که بعضی‌ها فقط برای چهره آمده‌اند و عاشق نیستند. من نمی‌توانم چیزی بگویم چون همه آنها را دوست دارم. من همیشه می‌گویم بچه‌ها بروید مطالعه کنید. بروید بخوانید. هر چه بخوانید در کار واردتر و عمیق‌تر می‌شوید. نگاه کنید، این‌طور نیست که فقط جلوی دوربین بروید، دو کلمه بگویید و بیرون بیایید. یک بازیگر خیلی کار دارد. برای چه می‌گویند اولین شغل دنیا کار بازیگری است. برای اینکه حرف زیادی در آن است هر چه بگویم کم گفتم. اما حالا شده یک چیز کوچه بازاری. شاید من تاکنون هفت، هشت هزار جلد کتاب خواندم و الان هم می‌خوانم. به هر جهت باید به این جوانان بگوییم از توی کوچه خیابان می‌روی، بازیگر می‌شوی، آخر سوادت چیست، چه خوانده‌ای؟

* نقش‌های منفی اصلا به من نمی‌خورد
وقتی از داریوش اسدزاده  می پرسیم کدام یک از نقش‌هایی را که تاکنون ایفا کرده است، دوست دارد، می گوید: نقش های منفی اصلا به من نمی‌خورد، در یکی از سریال‌ها ابتدا نقشم کمی منفی بود، یکی از مخاطبان در خیابان من را دیده بود و می‌گفت شما چرا نقش منفی بازی کردید، اصلا به شما نمی‌آید. من هم گفتم آخر داستان هنوز نرسیده و نقش من کاملا منفی نیست. اما به هر ترتیب به چهره‌ام نقش منفی نمی‌آید.

بیوگرافی داریوش اسدزاده
* تعدد شبکه‌ها را نمی‌پسندم
داریوش اسدزاده درباره‌ی تعدد شبکه‌های تلویزیونی می‌گوید: تعدد شبکه‌ها را نمی‌پسندم، کار قشنگی نیست. مردم را گم می‌کند، گیج می‌کند، 25 تا شبکه است! برای چه، چرا؟ مگر مردم چه می‌خواهند، نمی‌دانم به هر حال عقیده و سیاست است. من وارد سیاست نمی‌شوم. اما به نظر من کار قشنگی نیست.

* تصمیم گرفتم دیگر کار نکنم
وقتی از داریوش اسدزاده می‌پرسیم اگر کاری از طرف تلویزیون پیشنهاد شود کار می‌کنید؟ کمی گله‌مند می‌شود و می‌گوید: تصمیم گرفتم دیگر کار نکنم. چون پول نمی‌دهند، من همیشه طلبکارم. از سینما طلبکارم، از تلویزیون هم طلبکارم. اصلا سابقه نداشته به این وضع گرفتار شوم. تئاتر که کار می‌کردیم شب به شب پولمان را می‌گرفتیم. کارها که دولتی نبود. خصوصی بود. یک شخصی می‌آمد یک تشکیلاتی را درست می‌کرد، پول ما را هم مثل اداره، هفته به هفته ماه به ماه می‌داد. وقتی دولتی شد به این شکل درآمد. هیچ کاری را ترجیح نمی‌دهم. تنمان سالم است اما نمی‌توانیم که کار مجانی انجام بدهیم. خیلی‌ها الان هستند برای اینکه چهره شوند دوست دارند مجانی کار کنند. بروند با همان‌ها کار کنند.

* ورزشکار بودم اما دیگر نمی‌توانم ورزش نمی‌کنم
داریوش اسدزاده به هنرمندی شهرت دارد که تاکنون برای حفظ سلامتی و شادابی‌اش ورزش کردن را فراموش نکرده است. وقتی از او می‌پرسیم راز سلامتی و شادابی شما چیست؟ در پاسخ می‌گوید: دیگر نمی‌توانم ورزش کنم. من بهترین فوتبالیست و والیبالیست بودم، در آن دوران مسابقاتی که شرکت می‌کردم، کسی در دویدن به پای من نمی‌رسید، برنده دو بودم، خب ما خودمان را سالم نگه داشتیم. اینطوری است. در دو یا فوتبال در شهباز ورزشکار شماره 3 بازی می‌کردیم. آن موقع خاکی بود و شن. آنجا ورزش می‌کردیم، زمین می‌خوردیم تمام پاهای من زخم بود. آن موقع که ما ورزش می‌کردیم ورزش به این شکل نبود. خدا بیامرزد مادرم را. همیشه یا شلوارم پاره شده بود یا کفش‌هایم. در امجدیه که الان شهید شیرودی است، جزو ورزشکاران بودم و کسی در دوی صد متر به من نمی‌رسید. الان به این روز افتادیم، روزگار این است دیگر.

فیلمهای داریوش اسدزاده

داریوش اسدزاده در ادامه می‌گوید: ما همش خواندیم، نوشتیم، تئاتر و سینما درجه هنری وزارت ارشاد به من داده. دانشگاه رفتم. خب که چی؟ هیچی؟ اما اگر من عاشق این کارم نبودم الان وزیر دارایی بودم. پشیمان نیستم چون عاشق کارم بودم. هنرپیشه‌های خوب ما که الان کار می‌کنند چه در تئاتر چه در سینما چه ترفیعی دارند جز اینکه یک مجسمه به اسم حلبی به قول اکبر عبدی مجسمه گچی، دریافت کنند. حداکثرش و نهایت افتخار این است.

* افتخارات زیادی داشتم
داریوش اسدزاده با اشاره به افتخاراتی که تاکنون دریافت کرده است، می‌گوید: شما کتابخانه من را ببینید چه قدر افتخارات دارم. از وزیر گرفته تا معاونان. آیا یک قران بابت این‌ها به ما می‌دهند. ما هم زندگی باید کنیم. نمی‌شود خیلی چیزها را گفت. دوره الان خیلی بهتر از قدیم شده. آنقدری که الان تشویق می‌کنند و جایزه می‌دهند قبلا نبود ولی آن چیزی که باید و شاید نیست.

  
* کتاب‌های اسدزاده از زبان خودش

اسدزاده این روزها می‌نویسد. او پیش از این تالیفاتی هم داشته است.

این نویسنده درباره‌ی کتاب‌هایی که تاکنون نوشته است، می‌گوید: کتابی راجع به تئاتر نوشتم با عنوان «سیری در تاریخ تئاتر ایران از قبل از اسلام تا 57»؛ کتاب دیگری نوشتم با عنوان گزیده‌هایی از تاریخ ایران. کتاب سومم هم با عنوان «تماشاخانه تهران» است که حدود سه سال نگارش و تحقیقات آن طول کشیده و با همکاری دوستان خوبم‌، غلامحسین دولت آبادی‌، اعظم کیان افراز و سیدمهدی واقفی به نتیجه رسید. این کتاب درباره تماشاخانه‌ای است که برای اولین بار در ایران احداث شد و اجرای دائمی تئاتر در ایران را بنا گذاشت که در سال‌های پیش از آن وجود نداشت و تئاترها را به صورت خیریه اجرا می‌َ‌کردند. این روند با تلاش سید علی خان نصر آغاز شد. تجربیات و نگاه خودم را به عنوان بازیگر و کارگردان در سال‌های 1320 در این کتاب ارائه کرده‌ام این کتاب حاوی عکس‌هایی قدیمی متعلق به آن دوران هم هست که فکر می‌کنم برای مخاطب پیگیر قابل توجه باشد.

* «تهران قدیم» را می‌نویسم
داریوش اسدزاده می گوید: «تهران قدیم» هم چهارمین کتابی است که تازه شروع کردم بنویسم که دو سه سال طول می کشد. و اکنون در حال چاپ کتابی به نام «تماشاخانه تهران» هستم که سال‌ها شاهد بوده‌ام روایت کنم.

او در ادامه‌ی گفت و گوی خود به کسانی که دنبال هنرپیشگی هستند، می‌گوید: به بچه‌هایی که عشاق سینه چاک هستند توصیه‌ام این است این کار ما بدبختی دارد، این کار ما پول ندارد، این کار ما عشق است، اگر عشق دارند بیایند. اگر نیستند نیایند و عمرشان را تلف نکنند. چهره شدن زندگی نیست، چهره شدن معنا ندارد. باید مطالعه بکنی، گرسنگی بکشی، در اجتماع برخی‌ها مخالفت باشند این چیزهاست. اگر خوب بود بچه‌هایم که خیلی هم عاشق این کار بودند، وارد بازیگری می‌کردم. خیلی از بازیگران هستند که بچه‌هایشان را وارد کار کردند که من مخالفم.

داریوش اسدزاده

داریوش اسدزاده در دورهمی

داریوش اسدزاده در کنار مهران مدیری در برنامه دورهمی

بیوگرافی داریوش اسدزاده و همسرش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی امین زندگانی و همسرش

موضوع :بازیگران مرد ایرانی ، بازیگران و همسرانشان ، بیوگرافی بازیگران مرد ، گفتگو با بازیگران به روز شده :

امین زندگانی ,بیوگرافی امین زندگانی ,همسر امین زندگانی

بیوگرافی و زندگینامه

امین زندگانی بازیگر سینما و تلویزیون متولد 5 شهریور 1351 در تهران می باشد و 45 سال سن دارد.

تحصیلات :زندگانی سال 1370 وارد دانشگاه هنر شد و مشغول به تحصیل در رشته تاتر شد.وی دارای مدرک لیسانس بازیگری تاتر می باشد. 

اولین تجربه بازیگر اش  حضور وی مربوط به سریال وکلای جوان می باشد که در سال 1374 تولید شد. 

پدر امین مرحوم سیاوش زندگانی یکی از اساتید برجسته ی موسیقی بود که در سال 82 از دنیا رفت .

امین زندگانی بارها تلاش کرده تا هنر خود را در غیر از بازیگری محک بزند اما به گفته ی خود او حتی در عرصه ی اقتصادی (بازاری) نتوانسته موفق باشد . وی مدتی با یکی از دوستانش شرکت پخش مواد غذایی راه اندازی کرد که بعد از چند وقت خود را کنار کشید.در نتیجه فقط بازیگری را به عنوان شغل خود انتخاب کرده است.


ازدواج و همسرش

امین زندگانی متاهل است و ازدواج کرده است که البته بار اول ( با همسر سابقش مینا لاکانی) ناموفق بوده است و منجر به جدایی و طلاق شده است. همسر فعلی او الیکا عبدالرزاقی است که او هم از بازیگران سینما و تلویزیون است.

این زوج هنرمند تاکنون فرزندی ندارند.

امین زندگانی و همسرش

همسر امین زندگانی

امین زندگانی و همسرش الیکا عبدالرزاقی

عکس امین زندگانی با همسرش

اینستاگرام امین زندگانی : instagram /Aminzendegani2


گفت و گو با امین زندگانی

آقای زندگانی خودتان را معرفی کنید.

زندگانی: امین زندگانی هستم متولد سال 1351 در محله تهرا‌نپارس بزرگ شده‌ام و الان در نیاوران زندگی می‌کنم.

اگر بازیگر نبودید دوست داشتید چه کاره می‌شدید؟

 زندگانی: دوست داشتم یک رستوران داشته باشم.

دوست دارید با چه کارگردانی کار کنید که تا به حال کار نکرده‌اید؟

زندگانی: کارگردانی که دوست دارد با من کار کند و تا حالا با من کار نکرده است.

 دوست داشتید چه نقشی را بازی کنید که بازی نکرده‌اید؟

 زندگانی: همان نقشی که تا حالا بازی نکردم.

 آیا بوده بعد از سال‌ها از نحوه بازی در فیلمی خجالت بکشید؟

زندگانی: نه!

در بازیگری الگوی خاصی داشتید؟

زندگانی: در رفتار بله اما در بازی خیر، خسروشکیبایی و جمشید مشایخی و بزرگوارانی که اخلاقیاتشان حرف اول را می‌زند الگوهای رفتاری من بوده‌اند.

 به نظر شما رابطه مردم با سینما بهتر است یا تلویزیون؟

زندگانی: با تلویزیون و البته ماهواره

 چرا؟

زندگانی: به دلیل اینکه ظرفیت محدودیت‌های زیادتر از توقعات مردم شده و فکر می‌کنم که این خطر فرهنگ ما را تهدید می‌کند که یک سری سریال‌ها که ارزش فرهنگی ندارد جایگزین سریال‌های خوب ما مثل «امام علی(ع)»، «هزاردستان»، «ابوعلی سینا» و «سربداران» شده است. جای سریال‌های فاخری که در طول این سال‌ها ساخته شده بسیار کم است و متاسفانه سرعت ساخت سریال باعث شده که هویت اصلی سریال‌ها و داستان‌های ایرانی تحت الشعاع سریال‌های ماهواره‌ای قرار بگیرد.

 به نظر شما دستمزد بازیگران منصفانه است؟

 زندگانی: نه، خیلی کم است.

برخی‌ها درباره دستمزد بازیگران جدید اعتراض دارند، این اعتراض‌ها چقدر بجاست؟

 زندگانی: به هر حال در همه جا اعتراض وجود دارد. اما در خصوص بازیگران باید تمیز قائل شد، بازیگر دستمزدی که دریافت می‌کند، دستمزد بازی کردن نیست، دستمزد زندگی نکردن است.

آیا پول بازیگران از پارو بالا می‌رود؟

زندگانی: شاید الان اندازه پاروها کوچک شده است!

بازیگران ما چقدر به مبانی نظری بازیگری تسلط دارند؟

زندگانی:‌ من فکر می‌کنم تفاوت بازیگری که تحصیلات آکادمیک دارد با بازیگری که از در پشتی آمده شاید 12 جلد کتاب باشد! چون متاسفانه سیستم آموزشی بسیار ضعیف است و در نهایت محدودیت‌ها باعث می‌شود که ضعف آموزشی خودش را بروز دهد تا ما شاهد تکرار نقش‌ها و بازی‌ها باشیم.

بیوگرافی امین زندگانی

برخی عنوان می‌کنند که مانکن‌های خوشچهره جای بازیگران واقعی را گرفته‌اند نظر شما چیست؟

زندگانی: این هم یک بخش از نیاز سینما است.به هر حال سینما به تصویر خوب هم نیاز دارد همچنان که به بازی خوب نیاز دارد، ورود چهره‌های خوب و زیبا به قول بعضی ها اجتناب ناپذیر است اما میشود محدودیت‌های آموزشی قائل شد که برای تداوم چهره‌ها و اینکه نسل‌های بعدی فکر نکنند که سینما فقط چهره است، چهره نامتعارف آن‌ها باعث شده تا به عنوان بازیگر جلب توجه کنند.

 رابطه چهره با سینما چیست؟

 زندگانی: چهره به چهره‌اش خیلی رابطه قوی است!

آیا بازیگران با رسیدن به دوره پیری تمام می‌شوند؟

زندگانی: اگر به همین سمتی که حرکت می‌کنیم اصرار بورزیم متاسفانه باید بگویم بله، ولی در تمام دنیا بازیگر وقتی از سن 50 سالگی می‌گذرد میزان نقش‌های پیشنهادی به او بیشتر است و نقش‌های اصلی برایش نوشته می‌شود، اما در ایران با بالا رفتن سن بازیگر نقش‌های یک برای او خیلی کم می‌شود.

فیلم فارسی چیست؟

زندگانی: فیلم فارسی لقب بسیار بدی است که ما در موردش استفاده می‌کنیم و معمولا فیلم فارسی را به عنوان یک ضعف می‌بینیم اما وقتی به دوره فیلم فارسی برگردیم می‌بینیم چقد داستان‌ها جذاب بوده و می‌توانسته مخاطب را پای خودش نگه دارد چون فیلم فارسی قصه گویی خوبی داشت.

 چقدر به سالمندان هم صنف خود سر می‌زنید؟

زندگانی: الحمدلله سالمندان بیشتر از جوان‌ها مشغول کار هستند و انرژی مضاعفی دارند. باید ببینیم آن‌ها چقد وقت دارند یا اصلا ما را می‌پذیرند؟!

 چرا خانه همه بازیگران  در شمال شهر است در صورتی که عمده علاقمندان  به سینما در جنوب شهر هستند؟

زندگانی: الان الحمدلله قیمت ملک در سراسر تهران یکدست شده و جنوب و شمال فقط از نظر جغرافیای معنا دارد.

چرا زندگی شخصی تعداد قابل توجهی از بازیگران دچار مشکل می‌شود؟

 زندگانی: مشکل را برایشان درست می‌کنند.

 دوست داشتید در هالیوود بازی میکردید؟

زندگانی: مطمئنا.

 چرا در بین مردم این اعتقاد وجود دارد که بازیگران تقیدات مذهبی و اخلاقی ندارند؟

زندگانی: چون کسانی که تقید اخلاقی ندارند اصولا در فرهنگ ایرانی جایی ندارند، چون بازیگران جلوی چشم هستند این دسته از بزرگورارانی که اینطور فکر می‌کنند باید این را هم لحاظ کنند که انسان جایزالخطاست. اگر بخواهم منصفانه به این موضوع نگاه کنم، خطای اخلاقی و اجتماعی بازیگران خیلی کمتر از افراد معمولی است اما نمودشان برای خبرسازی و قلم به مزد بودن برخی نشریات زرد باعث بیشتر شدن این موضوع می‌شود.

 اگر روزی علیه ایران جنگ شود، شما برای دفاع شرکت می‌کنید؟

 زندگانی: صد در صد.

همسر سابق امین زندگانی

چرا فیلم‌ها با ژانر دفاع مقدس موردتوجه مردم قرار می‌گیرد؟

 زندگانی: من تا الان فکر می‌کردم قرار نمی‌گیرد! چون من در یک سریال و یک فیلم دفاع مقدس بازی کردم که مورد توجه قرار نگرفت.

 برخی می‌گویند الفاظ رکیک و خنداندن به هر قیمتی در سینما و البته تلویزیون زیاد شده است، نظر شما چیست؟

 زندگانی: وقتی بازار تقاضا زیاد باشد عرضه هم زیاد میشود.

چرا هنرپیشه‌های هالیوود همه جا مثل سومالی در سیاست‌های خارجی شرکت دارند ولی هنرپیشه‌های ما نیستند؟

زندگانی: چون در ساده‌ترین شکل وقتی تصمیم گرفتند در شورای شهر حضور پیدا کنند برخی رسانه‌ها شمشیر را از رو بستند.

 چقدر از اجناسی که مصرف می‌کنید ایرانی است؟

 زندگانی: بیشتر اجناسی که استفاده می‌کنیم چینی است.

 بحث فساد در سینما موضوعی است که بازیگران زیادی درباره آن صحبت کرده‌اند مثل استاد تارخ که گفتند برخی دختران برای ورود به سینما خودشان را عرضه می‌کنند این موضوع چقدر صحت دارد؟

 زندگانی: سکوت!

 اگر یک میلیارد پول داشتید آن چه می‌کردید؟

زندگانی: چون الان درگیر عوض کردن خانه هستم حتما خانه می‌خریدم.

آخرین کتابی که خواندید؟

زندگانی: «انشتین به آرایشگرش چه گفت؟»

آرزوی شما چیست؟

 زندگانی: صلح برای جهان و عاقبت به خیری هنرمندان.

عکس امین زندگانی


فیلم های سینمایی امین زندگانی

نیمکت (۱۳۹۵)
۲۴ سپتامبر (۱۳۹۴)
فصل فراموشی فریبا (۱۳۹۲)

شهابی از جنس نور (۱۳۹۲)
پیشونی سفید (۱۳۹۰)
راه بهشت (۱۳۹۰)

گلوگاه شیطان (۱۳۸۹)
خانواده ارنست (۱۳۸۸)
درخشش پنهان (۱۳۸۷)

ملک سلیمان (۱۳۸۷)
ژرفا (۱۳۸۷)
کابوس (۱۳۸۷)

شهرآشوب (۱۳۸۴)
من و دبورا (۱۳۸۴)
آدمک‌ها (۱۳۸۲)
بازیگر
زن شرقی (۱۳۷۶)


سریالهای امین زندگانی

سریال پرستاران (1395-1396)
چرخ و فلک ایپزود هستی (۱۳۹۵)
ساعت صفر (۱۳۹۴)
همه چیز آنجاست (۱۳۹۳)

خاطرات مرد ناتمام (۱۳۹۱)
مختارنامه(۱۳۸۹)
قفسی برای پرواز (۱۳۸۹)

طلسم شدگان (۱۳۸۳)
معصومیت از دست رفته
به سوی پیروزی

راه سوم
روزگار جوانی
همسفر
چند دقیقه زندگی
نوعروس
وکلای جوان

تاتر های امین زندگانی
تانگوی تخم مرغ داغ تالار وحدت ۱۳۹۳
یک زن، یک مرد (کارگردان: آزیتا حاجیان)
جاده طولانی مارپیچ (کارگردان: رضا گوران)

پایین گذر سقاخانه (کارگردان هادی مرزبان)
به من دروغ بگو (کارگردان: امین زندگانی)

بیوگرافی امین زندگانی

بیوگرافی امین زندگانی و همسرش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ و همسرش

حمیدرضا آذرنگ

بیوگرافی و زندگینامه

حمیدرضا آذرنگ بازیگر سینما تلویزیون و تئاتر متولد سال 1351 در تهران می باشد و 45 سال سن دارد.

تحصیلات : وی دانش‌ آموخته کارشناسی در رشته روانشناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن در سال 1376 است.

او برنده جوایز متعدد سینمایی بوده است که از این جمله می‌توان به جایزه جشن خانه سینما در سال 1393 به عنوان بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای بازی در فیلم ملکه اشاره کرد.

آخرین کار او در تلویزیون نیز بازی در سریال آرماندو در نقش آرمان می باشد که سال 96 از شبکه سه پخش گردید.

ازدواج و همسرش

حمید رضا آذرنگ چندسالی است که با ساناز بیان ازدواج کرده است که این زوج یک فرزند پسر به نام بامداد هم دارند.

همسر حمیدرضا آذرنگ

حمیدرضا آذرنگ و همسرش

عکس همسر حمیدرضا اذرنگ و پسرش

همسر و فرزند حمیدرضا اذرنگ

حمیدرضا اذرنگ

اینستاگرام حمیدرضا آزرنگ : instagram / Hamidreza_Azarang

حمیدرضا آذرنگ و پدرش

پدر حمیدرضا اذرنگ


گفتگو با حمیدرضا آذرنگ

وقتی به کارنامه ی کاری شما نگاه می کنیم وآثار شما را به خاطر می سپاریم متوجه انتخاب های درست و بجا در کارهایتان می شویم. این انتخاب های درست به چه چیزی بستگی دارد؟ شما موقع انتخاب یک اثر به کارگردان یا نویسنده یا همه ی عوامل توجه می کنید؟

در ابتدای امر بازیگر با یک اثر روبرو می شود و این اثر است که قراردادش را با بازیگر می بندد. البته که آدم های پشت اتفاق هم خیلی مهم هستند. خود من چون گهگاهی می نویسم و دستی بر نوشتن دارد، اثر و نفس اثر برایم مهم است. اینکه چقدر می تواند برای من پیش برنده باشد و چقدر من می توانم برای اثر پیش برنده باشم. این دغدغه همواره همراه من بوده و امیدوارم که ترکش نکنم.

در بسیاری از کارهای شما ایفای درست لهجه نقش بسزایی دارد. در نمایش کسوف که همین حالا به روی صحنه است با لهجه افغانی، در نقش سرگرد سرخی سریال شاهگوش و … همیشه به درستی لهجه ها راادا کرده اید. آیا برای این چنین نقش هامشاور لهجه دارید و اینکه چرا بیشتر به سمت چنین نقش هایی می روید؟

من در تئاتر تجربه کردن گویش های متفاوت را داشته ام، اما هرگز به مشاور لهجه فکر نکرده ام. برای نمایش کسوف یک شب دوستی به عنوان مشاور لهجه آمد که البته اصلا پیش برنده نبود. بخاطر اینکه گویش افغانی به گونه ای است که اگر می خواستیم آن را ادامه دهیم به دلیل تخصصی بودنش مخاطب خیلی چیزها را از دست می داد. در غالب کارهایم سعی می کنم در کوتاهترین زمان با زیر و بم لهجه آشنا شوم و نقش را مال خود کنم. خودم به گویش ها و اقوام مختلف علاقه دارم و تجربه کردن روحیات و ادها و هجاهای متفاوت برای من دلچسب و شیرین است.

از لهجه گفتیم، برسیم به سریال جاده قدیم که بخشی از آن به دلیل ماجرای لهجه سانسور شد. سریالی که نتوانست با مخاطب ارتباط برقرار کند. حالا که مدت زیادی هم از زمان ساخت و هم زمان پخشش گذشته است، نظر خودتان در مورد این سریال چیست؟ آیا آن کار در کارنامه ی خود کاری موفق می دانید؟

می توانست کار موفق باشد اما در شرایط خاصی پخش شد. دو قسمت اول این سریال کاملا حذف شد و سر و ته نداشت. .وقتی شخصیت شناخته نمی شود، وقتی قصه در یک اثر اغاز نمی شود، مسلما نباید انتظار ارتباط خوب با مخاطب را داشت. جاده قدیم طنز خوبی داشت. اشاره هایی به شرایط محیطی جامعه می کرد. یک خانواده روستایی که برای بقایشان در کلان شهر تلاش می کردند و تمام دارایی آنها یک گاو بود، این سوژه خیلی خوبی بود. این سریال جزو همان مواردی است که من انتخابش کردم که بازی کردم. اول با نوشته من قرارداد می بندم، بعد با صاحب اثر، مگر در شرایط خاص که اعتماد همه جانبه ی وجود داشته باشد و بازیگر بداند که درست پیش می رود.

گفتید اول با نوشته قرار داد می بندید، اگر فیلم نامه ی کامل نباشد بر چه اساس آن اثر را انتخاب می کنید؟

اگر نوشته کامل نباشد یا رفاقتی است که تلاش می شود در جهت تکمیل آن، جاهایی باید به صاحب اثر اعتماد کرد یا اینکه آن کار را نمی پذیرم. من احساس میکنم اگر کاری را صرفا بخاطر مسائل مالی یا بخاطر اسامی بپذیرم ولی مورد طبع و وثوق خودم نباشد، به همکارانم و به حرفه ام بی احترامی کرده ام.

می گویند روان شناسی، مردم شناسی و جامعه شناسی سه عنصرو ابزار لازم برای بازیگری و ارائه یک کار خوب است، با توجه به اینکه شما تحصیلکرده رشته ی روان شناسی هستید، چقدر این عناصر در کار بازیگری موثر است؟

همه چیز اهمیت دارد، ارتباطات عمومی آدم با اطرافیانش هم در بازیگری تاثیر دارد. هر اثری تلفیقی از همه ی این موارد است برای اینکه شخصیت پردازی شود. اصولا بازیگری اینقدر جامع است و اینقدر به فهم و گسترش گستره ی ذهنی و روانی آدم نیاز دارد ،که نمی شود فقط به یک علم خاص وابسته اش کرد.

اتفاقا یکی از شخصیت هایی که به علم روان شناسی نیازمند است، شخصیت منصور در فیلم عادت نمی کنیم با بازی شماست، شخصیتی عصبی و بیمار که همیشه برای آرام کردن خودش به سیگار پناه می برد. کمی در مورد این شخصیت توضیح دهید واز انتخاب این نقش برایمان بگویید؟

روزی که من قصه ی «عادت نمی کنیم» را خواندم، به سرعت با شخصیت منصور همراه شدم. از جنس منصور قصه ی عادت نمی کنیم در جامعه ی ما به شدت زیاد است. آدم هایی که دردهای فراوانی پشت چهره شان پنهان شده است و در خلوتشان گهگاهی خود را نشان می دهد، اما چون ما آن را نمی بینیم، احساسش نمی کنیم. این نقش به شدت بازی سهل و ممتنعی داشت از این جهت که یکسری شخصیت ها دارای کدها و شناسنامه ی برای ایفا دارند که بازیگر به راحتی با آن کنار می آید ولی برخی شخصیت ها مثل منصور نیاز به پنهان کردن این کدها و اشاره ها است و این شرایط بازی منصور را سخت می کرد. برای ایفای شخصیت منصور یک جاهایی باید هیچ کاری نمی کردم و عین اینکه کاری نباید کرد باید همه کار هم کرد و این سخت بود.

شما در این فیلم با هدیه تهرانی سوپر استار سالیان گذشته سینمای ایران همبازی بودید. از تجربه همبازی شدن با ایشان برایمان بگویید و اینکه آیا به لحاظ بازیگری از جهت اینکه شما تربیت شده ی تئاتر هستید، میان بازی شما و خانم تهرانی تفاوتی وجود داشت؟

من هر وقت می خواهم راجع به هدیه تهرانی صحبت کنم، ابتدا رجعت می کنم به شخصیت بزرگوارشان که هرگز فراموش شدنی نیست. هدیه تهرانی در کارشان خیلی جدی هستند و نسبت به شرایطی در قرار است در آن قرار بگیرند و رویارویی با کارکترشان، تحلیل دارند. احساس میکنم هدیه تهرانی شدن خیلی کار سختی است. من به عنوان یک بازیگر در کنار ایشان احساس ایمنی و راحتی میکردم و انرژی درستی داشتند، که می شد بازیگر به لحاظ بازی خودش را تخلیه کند و تمام وجودش را هزینه کند. خیلی جاها این اتفاق کم می افتد بخاطر شرایط دو انرژی که شاید همگون نیستند.

در مورد کارهای بعدی خود بگویید؟

فعلا که مشغول اجرای نمایش کسوف به نویسندگی و کارگردانی ایوب آقاخانی هستم و درگیر پیشنهادهایی که این روزها به من می شود. برای جشنواره تئاتر امسال هم فعلا برنامه ی ندارم.


بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

فیلمهای سینمایی حمیدرضا آذرنگ

آبا جان (۱۳۹۵)
آذر (۱۳۹۵)
بیست و یک روز بعد (۱۳۹۵)

دعوتنامه (۱۳۹۵)
سمفونی تولد (۱۳۹۵)
قاتل اهلی (۱۳۹۵)

آبجی (۱۳۹۴)
گیتا (۱۳۹۴)
آااادت نمی‌کنیم (۱۳۹۴)

آسمان زرد کم‌عمق (۱۳۹۱)
یک، دو، سه،… پنج (۱۳۹۱)
ملکه (۱۳۹۰)

در امتداد شهر (۱۳۸۹)
بیداری رؤیاها (۱۳۸۸)
نیمه گمشده (۱۳۷۸)

سریالهای حمیدرضا آذزنگ

1396  آرماندو
۱۳۹۵ قرعه
۱۳۹۴ جاده قدیم
۱۳۹۱ یلدا

۱۳۸۹ در مسیر زاینده رود
۱۳۸۷ خرده ستمگران
۱۳۸۶ آن سوی دریا این سوی خاک

شبکه نمایش خانگی :
۱۳۹۴ دندون طلا
۱۳۹۲ شاهگوش

بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ و همسرش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی بهنام تشکر و همسرش و فرزندشان

بهنام تشکر

بیوگرافی و زندگینامه

بهنام تشکر بازیگر، گوینده و دوبلور متولد 4 بهمن 1355 در بندر انزلی می باشد و 41 سال سن دارد.

تحصیلات : وی دارای مدرک کارشناسی اقتصاد بازرگانی از دانشگاه فیروزکوه می باشد. 

تشکر دو برادر نیز دارد که بهروز تشکر از مجریان و بهرام از کارگردانان تئاتر است.

تشکر در دوران نوجوانی، هافبک راست تیم نوجوانان باشگاه ملوان بندر انزلی بوده است، اما بنا به دلایلی، این رشته ورزشی را به صورت حرفه‌ای پیگیری نکرد.

وی با سریال ساختمان پزشکان توانست به خوبی شناخته شود و بعد از آن در سریالهای تلویزیونی بیشتری حضور یافت.


ازدواج و همسرش

بهنام تشکر در سال 1385 با آیدا یزدانی ازدواج کرد .حاصل این ازدواج نیز یک فرزند پسر به اسم کاوه می باشد.

همچنین چندی پیش شایعاتی مبنی بر این که همسر او خواهر عادل فردوسی است منتشر شده بود چرا که شباهت زیادی به او داشت.

 عکس بهنام تشکر و همسرش

همسر بهنام تشکر

بهنام تشکر و پسرش کاوه

بهنام تشکر و پسرش

بهنام تشکر چندین سال در آمریکا و انگلیس زندگی کرده است که مدتی شایئه مهاجرت دائم او به آرمیکا شنیده میشد که در مهر ماه 94 بعد از بازگشت اش این موضوع را تکذیب کرد

او علاوه بر بازیگری عکاسی و نمایش نامه خانی هم میکند می گوید بالغ بر 200 نمایش نامه خوانی شرکت داشته است و 300 عکس کلاسیک با دوربین حرفه ای در آمریکا گرفته و بخاطر احترامی که برای عکاسان ایرانی قائل است هرگز راضی به زدن نمایشگاه نشده است.

گفتگو با بهنام تشکر

بیایید اول از  قصه خودتان شروع کنید قصه که نه حقیقت زندگی شما وقتی به راهی که طی کردید نگاهی میکنیم ذهنمان از دنیای پسرنوجوان فوتبالیست پرت میشود به دنیای علم اقتصاد آکادمیک، در نهایت انتخاب بازیگری.

اینکه گفتید پس از فوتبال و دانشگاه به بازیگری آمدم  باید بگویم که من قبل از دانشگاه رفتن بازیگری را انتخاب کردم، در اصل الفبای تئاتر را  از  همان شهر بندر انزلی شروع و بعد که به ساری رفتیم در آن شهر نیز ادامه همین راه را دادم.همه چیز با  پیشنهاد یکی از دوستان آغاز شد. دوستی که اکنون درایران نیست، من به کارگردان تئاتر معرفی شدم و فعالیت آماتوری در زمینه تئاتر در سن نوجوانی در بندر انزلی را از همان روزها آغاز کردم.وقتی به به ساری رفتیم خیلی ناامید بودم تصور نمیکردم  بتوانم ورودی دوباره به دنیای بازیگری حرفه ای داشته باشم. 

 اولین حضورشما  در صحنه های نمایش شهر ساری با یک گروه نمایش کمدی بود، چرا کمدی؟

خودم تئاتر در فضای جدی را میپسندم ولی فرصت حضور در دنیای نمایش مورد علاقهام هنوز میسر نبود همین شد که با نمایشنامه  «میرزا فرفره» حضور پیدا کردم و پس از آن  کار دیگری به نام «غلام دروغگو» که فکر میکنم آن نیز از نوشتههای داوود فتحعلی بیگی بود که در آن جدیترین نقش را بازی کردم. بعد از آن به گروه نمایش دیگری  پیوستم که کار تئاتررا کمدی دنبال نمیکردند و طالب اجرای نمایشهای جدی بودند.

 شما انتخاب کرده بودید بازیگر شوید چرا دانشگاه اقتصاد؟

قبول نشدم، یعنی دانشکده هنر شرکت کردم و قبول نشدم و فکر میکردم که باید بروم دانشگاه.فکر میکنم آنهایی که در فضای بازیگری ایران  ماندند و هستند باید عاشق باشند، یعنی من واقعاً کار دیگری بلد نیستم جز بازیگری، تازه آن را هم همچنان دارم یاد میگیرم . یاد گرفتن این حرفه، لذت کشف و لذت  یاد گرفتن این حرفه برایم مهمترین علت انتخاب این حرفه بود وهست.

خانواده بهنام تشکر

 فضای تئاتر دنیای تخصصی تری را نسبت به فضاهای هنرپیشگی دیگر دارد و شما با تئاتر آغاز کردید با انسانهایی که بازیگری را یک هنر جدی میدانند چگونه تکنیکهای تخصصی این هنر را آموختید؟

به استعداد و جوهری که فرد دارد بر می گردد واین دو رکن از ارکان مهم این فضاست. اگر این دو اصل را همراه خود نداشته باشید و در بهترین دانشکدههای هنر تحصیل کنید، در شهر شکسپیر هم به دنیا بیاید و در آنجا همه نمایشها را ببیند ممکن است بازیگر نشوید حتی اگر عشق بازیگری داشته باشید.به نظرمن تمرین و ممارست مکمل این قضیه میشود و تیزهوشی لازمه هنر بازیگوشی است.البته این تیزهوشی شانس را هم باید با خود همراه داشته باشد.

 این اولین شانس چه وقت در خانه زندگی شما را زد؟

من دو نقطه عطف درفضای هنری داشتم، یکی موقعی بود که برای اولین بار در تئاتر شهر بازیگر یک نمایش بودم و بعد از اولین نمایشم در آن سالن از 14، 13 کارگردان پیشنهاد کار گرفتم که برایم بشدت لذتبخش بود.

 و بین آن کارگردانان شما کدام را با چه نمایشی انتخاب  کردید؟

«چند کاپریس برای ویلن» کاری از محمود رضا رحیمی که پس از پایان روزهای این نمایش بلافاصله ایوب آقاخانی پیشنهاد کار داد و بلافاصه بعد از ایوب آقاخانی،کیومرث مرادی با (ژولیو سزار) و بعد از آن فاصلههای این نمایشنامهها به زمانی کمتر از 4 یا 5 ماه میرسید. در تئاتر هر نقش را که قبول میکنی  یک مدت با آن کاراکتر هستی تا نقش بعدی. فضا بدین شکل نیست که بگویند فلان هنرمند تئاتر، بازیگر کاراکترهای اجتماعی است و بس ولی در سینما اینگونه است. در یک کاراکتر که خوش بدرخشی آن کاراکتر معرف نقشهای دیگر تو میشود و انگار تنها  آن کاراکتر به سراغت میآید به اصطلاح میشوی بازیگر نقشهای کمدی یا اکشن یا… و من چقدر نقش اکشن بازی کردن را دوست دارم.

نقش اکشن؟ نقشی که کلاً در سینمای ایران، جدی گرفته نمی شود ؟

 خیلی ها تصور می کنند که نقش های اکشن فقط برازنده بعضی از بازیگران است.نه! بازیگر نباید بگذارد چنین فضایی در توصیف بازیاش ایجاد شود، زیرا تاریخ مصرفش را تعیین میکند و روزهای خاتمه محبوبیتاش نزدیک میشود، بازیگر باید توانایی این را داشته باشد که هم بازیگری کمدی باشد و هم جدی و این تهیهکنندهها و کارگردانان هستند که با بیاعتمادی خود به بازیگر این فضا را ایجاد میکنند. مثلاً آقای فتحعلی اویسی را تا مدتها در نقشهای اکشن میدیدیم ولی ناگهان میبینیم که در سریالی آنهم در نقش یک داستان کاراکتر کمدی می گیرد و خوب نیز با مخاطب ارتباط برقرار میکند.

قد و سن بهنام تشکر

 بازیگران به حتم میدانند با تکراری بازی کردن یک نوع کاراکتر خود را در خطر بازیگر یکنواخت نقشآفرین قرار میدهند چرا ریسک بازی نکردن در نقشها را قبول نمیکنند تا با جای گرفتن در کاراکترهای مختلف بر بقای خود بیفزایند؟

باید صبر، تحمل زیاد و توانایی مالی خوبی داشته باشد تا از پس زندگی بربیاید، زیرا برای این متفاوت بازی کردن شاید مدتی بیکار بماند و اما این مدت صبر کردن نیز خود خطرناک است، زیرا نبودن در چرخه بازیگری یک خطر بزرگتر ایجاد میشود و آن اینکه بسیار امکان اینکه فراموش شود وجود دارد.

بازی در تئاتر و بازیگر تئاتر بودن در ارتباط مخاطب با دنیای سینما و تلویزیون چه تفاوتهایی دارد؟

در قالب یک خاطره میگویم، سالها در تئاتر بودم و حتی همسایه ام نمیدانست چکاره هستم ولی اولین قسمت سریال (ساختمان پزشکان) از تلویزیون که پخش شد فردا صبح که از در خانه خارج شدم انگشت اشاره مردم بسیاری به سویم بود که این همان بازیگر سریال دیشب است و یک دفعه شناخته میشوی بدون اینکه مانعی برای این شناخت داشته باشی یعنی تا این حد تلویزیون قوی است مردم به تلویزیون توجه دارند و به خاطر همین توجه است که وقتی برنامههای خوبی در تلویزیون ساخته نمیشود نگاه از آن بر میگردانند، به خاطر اینکه تلویزیون یک  عنصر بشدت سرگرم کننده است و مردم در ناخودآگاه به محض رسیدن به خانه آن را روشن میکنند.

 انگار تلویزیون صدای خانه است؟

بله تقریباً میتوان گفت که صدای خانه است، سالها رادیو بود، اکنون تلویزیون شده است و اما بر اساس آن مدیوم متفاوت شناخت مردم نیز با هنرمندان در عرصههای مختلف گوناگون است شاید سالها در تئاتر فعال باشی ولی قشری خاصتو را میشناسند ولی در تلویزیون ناگهان با میلیونها آدم همزمان معرفی میشوی.

کافی است که یک سریال یا برنامه طنز در تلویزیون پخش شود آن زمان است که در کوچه و خیابان و هر جا که میروی حرف آن است و نگاهها به تلویزیونی که از آن دور شدهاند برمیگردد؟

مردم ما مردم غصه مندی هستند به خاطر اینکه انگار طوری شده که از غصه هم بدشان نمی آید، به خاطر همین احتیاج به کمدی و خنده دارند و همه خنده را دوست دارند.

عکسهای بهنام تشکر

چرا خنداندن مردم ایران اینقدر سخت است؟

ما مردم خیلی باهوشی داریم فقط امکانات نداریم. ایرانیان به خاطر شرایط کشورمان و شرایطی که در آن در حال زندگی هستیم و بزرگ شدیم، آدمهای پیچیدهای هستند زیرا در شرایط خیلی ویژهای بزرگ شدیم، ما جنگ را دیدیم، ما بمباران و موشک باران را دیدیم، تحریمها به ما فشار آورده ما خیلی چیزها دیدیم که به نگاه بعضیها مردم جهان اولی ندیدند، به همین دلیل چیزی را که داریم میبینیم راجع به آن فکر میکنیم که آیا بخندیم یا نخندیم. کلاً ما آدمهای راحتی نیستیم.

 یک کمدی درست چیست؟

فیلمنامه هرچقدر صادقانه تر باشد و کمدی درست و به روزی داشته باشد موفقتر است.کمدی درست یعنی که ما سعی نکنیم به هر قیمتی تماشاگر را بخندانیم. این جمله شما خیلی کلیشها ی بود

 کمی بیشتر توضیح دهیدکلیشه ای است؟

چقدر زود همه چیز در کشور ما کلیشهای میشود.یعنی اینکه تماشاگر را گول نزنیم و به او نگوییم: «الکی بخند»، تماشاگر را به زور قلقلک ندهیم، این به زور قلقلک دادن میتواند، در بعضی مواقع نه تنها خنده بر لبانشان نیاورد که برایشان ناخوشایند هم باشد.

فیلم های سینمایی بهنام تشکر

استرداد (۱۳۹۰)
بچگیتو فراموش نکن (۱۳۹۰)
فیلم کوتاه «و پیشتر… باران همه چیز را شسته بود» (۱۳۹۰)

به امید دیدار (۱۳۹۰–۱۳۸۹)
روز رستاخیز (۱۳۸۹) در نقش حصین بن تمیم
زیر آب (۱۳۸۸)

فیلم کوتاه «اتو استاپ» (۱۳۸۲)
واژگونه (دلی یار)
لاک قرمز (۱۳۹۴)

بازدم (۹۵-۱۳۹۴)
اعترافات (۱۳۹۵)


بیوگرافی بهنام تشکر

سریالهای بهنام تشکر

گمشدگان (1396)
پادری – 1395
بین خودمون بمونه – 1394
فرید – 1393

هفت سنگ – 1392-1393
پژمان – 1392
دودکش – 1392

تاکسی پلیس – 1391
دزد و پلیس – 1391
پاپوش – 1390

ساختمان پزشکان – 1389-1390
حبیب – 1389
عشق و نیستی – 1388
تا صبح – 1385

مثل همیشه – 1384
عصای پیری – 1384
مختارنامه – 1383-1388

مروارید سرخ 1383-1384
ابله – 1393
یه شام خوب – 1392
ساخت ایران – 1390-1391


تئاترهای بهنام تشکر

میرزافرفره (۱۳۷۷)
معرکه عشق (۱۳۷۸)
بانوی قهرمان (۱۳۷۷)

سهمی پیش از مردار (۱۳۷۷)
ماه زدگان (۱۳۷۹)
خرس (۱۳۸۱)
خواستگاری (۱۳۸۱)

فالگوش (۱۳۸۲)
چند کاپریس برای ویلون (۱۳۸۲)
اسکوریال شاه (۱۳۸۳)
روزهای زرد (۱۳۸۳)
مردی که گلی به دهان داشت (۱۳۸۳)

رؤیای بسته شده به اسبی که از پا نمی‌افتد (۱۳۸۴)
ژولیوس سزار به روایت کابوس (۱۳۸۵)
سه خواهر (۱۳۸۴)
مکبث (۱۳۸۴)

لبخند باشکوه آقای گیل (۱۳۸۶)
مونسرا (۱۳۸۳)
سانتاکروز (۱۳۸۳)
خرس (۱۳۸۳)

دعوت (۱۳۸۳)
کابوس (۱۳۸۴)
مگس‌ها (۱۳۸۴)
دختر یانکی (۱۳۸۴)
خون (۱۳۸۴)

رستگاری در شب دور (۱۳۸۵)
دنیای دیوانه دیوانه دیوانه (۱۳۸۵)
ژولیوس سزار به روایت کابوس (۱۳۸۵)
طناب می‌زنی عزیزم (۱۳۸۶)

میهمانی درندگان (۱۳۸۶)
خدای کشتار(۱۳۸۷)
ماه زدگان (۱۳۹۰)
عشق اتفاقی نیست که بیفتد (۱۳۹۰)

دختر یانکی (۱۳۹۲)
سه‌گانه پاریسی (۱۳۹۴)
دختر یانکی،اجرای مجدد (۱۳۹۵)

گویندگی و دوبله

2سال گویندگی (دوبله) قرن بیست‌و یک ۱۳۸۵–۱۳۸۳ به مدیریت نصرالله مدقالچی
گویندگی در بیش از ۷۰ فیلم سینمایی در مؤسسه قرن بیست‌ویک زیر نظر نصرالله مدقالچی

گویندگی رادیو از سال ۱۳۸۷
گویندگی در شبکه رادیویی تهران، استودیو صداری شهر

گویندگی در شبکه جهانی صدای آشنا (برنامه‌های قند پارسی، رنگ خدا، ویژه برنامه دهه اول محرم)
گویندگی در شبکه جوان (برنامه ویژه جشنواره تئاتر فجر، مثلث، بین خودمون باشه)

بهنام تشکر

بیوگرافی بهنام تشکر و همسرش و فرزندشان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی رضا داود نژاد و همسرش غزل بدیعی

رضا داود نژاد

بیوگرافی و زندگینامه

رضا داود نژاد بازیگر سینما و تلویزیون متولد 1359 در تهران می باشد.

وی فعالیت هنری و بازیگری را از سال 1365 با بازی در فیلم بی پناه آغاز نمود. 

«مصائب شیرین»، نامش را بر سر زبان ها انداخت و نامزد بهترین بازیگر نقش اول مرد هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم فجر شد و دعوت برای حضور در جشنواره سینمایی فوکوئوکای ژاپن را برایش به ارمغان آورد. 

داوود نژاد داور هفدهمین دوره جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان (1381) بود.

وی پس از چند سال دوری از تلویزیون قرار است در سال 96 به عنوان بازیگر در سریال پنچری حضور داشته باشد.

ازدواج و همسر

همسر رضا داود نژاد غزل بدیعی (خواهر مرحوم عسل بدیعی می باشد) که چند سال پیش با هم ازدواج کرده اند.

رضا داود نژاد و همسرشداستان ازدواج آشنایی شما چطور بود؟

رضا: داستان آشنایی ما بر می گردد به خواهرهای ما 8  سال پیش خواهرمن زهرا، خانه عسل بدیعی خواهر خانم من دعوت بود. برای اولین بار غزل را که می بیند به غزل می گوید بیا عروس ما شو ( می خندد) در واقع آشنایی ما به واسطه خواهرهای ما بود.

غزل: البته از وقتی این جمله ها ردوبدل شد تا آشنایی من و رضا حدود 4 سال گذشت.

رضا: بله 4 سال پیش که غزل را برای اولین بار دیدم،  پسندیدم (هردو می خندند) … یاد می آید وقتی غزل را دیدم تمام دوروبری هایم به من می گفتند غزل؟ عمراً! مرتب به گوشم می رساندند که غزل دوست ندارد ازدواج سینمایی داشته باشد. اما خب چاره ای نبود ( می خندد).

رضا داود نژاد فرزند علیرضا داود نژاد است که از کارگردانان سینما می باشد.

رضا داود نژاد و پدرش

گفتگو با رضا داود نژاد و همسر او / از بیماری اش تا ازدواج

چقدر خوب است که سرحال و سرپایی، الان چطوری؟

در حال حاضر شغل شریف استراحت را سپری می کنم. آبان ماه یک جراحی دیگر دارم بعد از آن هم باید 4-5 ماه استراحت کنم.

همیشه وقتی تورا می دیدم فکر می کردیم چقدر خوب است که کسی بتواند آنقدر اراده داشته باشد و این همه کاهش وزن، اما انگار کلیت ماجرا این است که اگر آدم با چاقی اش کنار بیاید به نفعش است!

واقعیت این است که هرطور که باشی یک حرفی در می آید. وقتی لاغر شدم همه دوروبری هایمان می گفتند بس کن بگذار کمی چاق شوی. آن موقع به 76 کیلو رسیده بودم و در کار «فراموشی» مشغول بودم. مردم که من را می دیدند می گفتند وقتی چاق بودی با نمک تربودی. در حالی که وقتی هم که وزنم بالا بود همه به من گفتند چه کار می کنی داری می ترکی. من هم در کل دائم دنبال یک خطر تعادل هستم که یک جایی آن را پیدا کنم.

الان چند کیلویی؟

به دلیل جراحی هایی که انجام دادم نمی توانم فعالیت کنم و دائم در خانه نشسته ام تا همل جراحی را انجام بدهم. من زمانی که به بیمارستان رفتم 110 کیلو وزن داشتم. در حال حاضر هم بعد از این همه خانه نشینی 94 کیلو هستم. البته مردم به من می گویند رضا چاق شده ای منظورم این است که این جمله چاق شدی، لاغر شدی همیشه با آدم هایی که اضافه وزن دارند هست.

البته خود من شخصاً عاشق چاقی هستم. حتی وقتی لاغر شدم دلم برای وزن زیاد تنگ شده بود احساس می کنم وقتی چاقم بامزه تر هستم. به هر حال حجم و ابعاد زیادم را بیشتر دوست دارم.

به خصوص که شما چهره آشنایی دارید و مردم یک تصویر ذهنی از شما دارند. وقتی آن تصویر تغییر می کند، به خصوص در مرحله کاهش وزن، پوست صورت هم جمع می شود و مردم خوش شان نمی آید.

این مربوط است به تصوری که از آدم دارند. بعد از اینکه حالم بد شد و به بیمارستان رفتم، مردم از روی دلسوزی به من می گفتند ای کاش که هیچ وقت لاغر نمی شدی به هر حال هنوز اندر خم پیچ این کوچه هستم!

بیوگرافی رضا داوود نژاد

اینستاگرام رضا داود نژاد : instagram / rezadavoodnejad

آنقدر نخوردم که افتادم

ظاهراً جراحی های نامتعارفی برای کاهش وزنت انجام دادی که کارت به بیمارستان کشید.

بله، اصل داستان این است که من 10 سال پیش معده ام را کوچک کردم و این جراحی مشکلات زیادی برایم به وجود آورد. بعد از آن سیستم گوارشی ام دچار اختلالاتی شد و مجبور به تحمل بای پس روده ام شدم و باید بعد از این جراحی، خیلی مسائل را رعایت می کردم. باید آمپول و سرم هایی می زدم، اما من وقتی روی دور لاغر شدن افتادم هیچ کدام از مسائل پزشکی ام را رعایت نکردم. این بی خیالی باعث شد که بدنم تحلیل برود. به همین دلیل هم بعد از پیوند بهبود من خیلی طول کشیده. معمولاً بعد از پیوند اعضا افراد خیلی سریع مرخص می شوند. اما من چون ضعف شدید جسمی داشتم جراحی ام خیلی سنگین تر انجام شد.

وقتی شروع می کنی به غذا نخوردن بدن عادت می کند و تو فکر می کنی چقدر خوب که اشتها ندارم.

بله، من یک جنگی با نخوردن پیدا کرده بودم، طوری شده بودم که از غذا خوردن فرار می کردم. غزل (همسرم) متوجه شده بود به محل فیلمبرداری می آمد و مجبورم می کرد رو به رویش بنشینم و غذا بخورم. قبل تر یواشکی و دور از جمع غذا می خوردم الان باید جلوی چشم ها غذا بخورم که دیگران ببینند.

حالا به هم وابسته تریم

خانم بدیعی قاعدتا بیشترین درگیری ها را در این مدت، شما داشتید به خصوص خبرهای نا امید کننده ای که در این وقت به گوشتان می رسید. این مدت را چطور پشت سرگذاشتی.

غزل بدیعی: روزهای خیلی بدی را گذراندم. حجم تلفن ها و ملاقات های رضا هم خیلی زیاد بودو البته این دوران در عین تلخی دوران خوبی برایمان بود. نتیجه این روزها اثار خوبی برای هردوی ما داشت.

رضا داوود نژاد و همسرش

منظورتان از این آثار چیست؟

قبل از این نمی دانستیم مردم تا این حد رضا را دوست دارند. در این دوره مردم دوستان آنقدر به ما محبت کردند که واقعا برای من غیر قابل تصور بود. رضا وقتی درآی سی یو بستری بود از ساعت 3 تا 5 که وقت بازدید بیمارها بود هر روز حدود 200 نفر از دوستان و آشنایان جمع می شدند. تازه رضا هم وضعیتش طوری نبود که بتواند آنها را ملاقات کند و بیشتر من کنارشان بودم . حمایت دوستان در آن دوران خیلی به من کمک کرد.

پشت سرگذاشتن این بحران روی زندگی شخصی شما تاثیر هم گذاشت؟

غزل: فکر می کنم بله خیلی.

رضا: به هرحال ما یک دوره سخت را پشت سر گذاشتیم.  من به مرزهای خیلی خطرناکی نزدیک شدم. این اتفاق بعد از گذشتن 2 سال قبل از ازدواج ما پیش آمد من و غزل 2 سال قبل از ازدواجمان با هم نامزد بودیم و چه در دوره نامزدی و چه در زندگی مان همیشه با هم خوب بودیم و هیچ وقت مشکلی با هم نداشتیم و همیشه فکر می کردیم رابطه مان در آخرین حدی است که می تواند بین زن و شوهر باشد و این دوران بیماری من هم وابستگی مان را خیلی بیشتر کرده است. به هرحال پدرو مادر رابطه فرزندی و پدر و مادری دارند که طبیعی است اما غزل در تمام این روزها کنار من بود و روزهای خیلی سختی را پشت سرگذاشت.

هیچ وقت به روی خودم نیاوردم

تصویری که همیشه از تو وجود دارد تصویر یک فرد با روحیه است که به نظر من این انرژی به تو کمک زیادی کرد.

بله، معمولاً در طول بیماری هم مریض خوبی هستم. روحیه ام را از دست نمی دهم. اگر چه باید اعتراف کنم یکی از دلایلی که آمپول ها و سرم های ویتامینم را نمی زدم ترس بود.

شما در وجود خودت هیچ وقت به ترس از دست دادن رسیدی؟

خوشبختانه فکر می کردم خیلی وضعیت حادی ندارم. تنها چیزی که نگرانم می کرد دوروبری هایم بودند که این موضوع که می دانستم از دست دادن من برایشان خیلی سخت است، توانست من را نگه دارد. یعنی دیدم اگر اتفاقی برای من بیفتد غزل، پدرم، مادربزرگم و خواهرم به کجا می رسند. پذیرفته بودم اتفاقی است که برایم پیش آمده است و خیلی سریع با آن کنار آمدم اما تنها چیزی که دائم فکرم را مشغول می کرد این بود که بعد از این ماجرا چه ضربه ای به آدم های دورو برمن خواهد خورد. این ترس به من انگیره ماندن می داد.

رضا داود نژاد

در این مدت خواب هم می دیدی؟

بله کلا در یک دنیای دیگر سیر می کردم نه اینکه بگویم خواب های عجیب و غریب این دنیا و آن دنیا را دیدم ، نه. اما حال خاصی داشتم امیدورام کسی آن حال را تجربه نکند ولی یک عالم خاصی بود که حسی است و قابل گفتن نیست.

به خاطر ازدواجت تصمیم به لاغر شدن گرفتی؟

نه اتفاقا زمانی که من و غزال آشنا شدیم درست بیشترین وزن زندگی ام را داشتم. من کلا با چاقی ام مشکل نداشتم. شاید دلیل بالا رفتن وزنم هم همین مسئله بود.

گفتیم شاید جزء شرط های ازدواجت پایین آوردن وزن بود.

نه، بعد از دوران آشنایی و نامزدی مان تصمیم گرفتن وزنم را پایین بیاورم. اتفاقا غزل شاکی بود که وزنم را پایین آوردم. به بابام می گفت رضا را به من قالب کرده این چینی است من که دیدمش چاق بود.

فاصله آشنایی تا ازدواجتان چقدر طول کشید؟

2سال مهر 2 سال قبل مراسم ازدواجمان بود.

به نظرم هیچ خانواده ای مثل خانواده داوودنژاد خانواده بودنشان رو نیست. شما همیشه کنار هم هستید در حالی که خیلی ها اهل به نمایش گذاشتن خانواده نیستند.

واقعاً دلیل بودن خودمن در سینما تاثیر مستقیم و کار پدرم در خانواده بود و همه ما به واسطه پدر و تجربه های او وارد سینما شدیم نمی توان این موضوع را نفی کرد.

روزی که گریه کردم

همیشه کنار مادر بزرگ و عمه و عمو بوده اید. آیا هنوز هم همان خانواده احساسی و به هم متصل هستید که ما از بیرون می بینیم؟

رضا: جاب این سوال را باید از غزل بپرسید.

غزل: صددرصد همان صمیمیتی که دیگران تصور می  کنند در خانواده رضا وجود دارد. رابطه همه اعضای خانواده با هم خیلی نزدیک تر از بقیه خانواده هاست. ما هم همه و خاله داریم اما به این شکل در زندگی هم سهم نداریم. ولی خانواده رضا خیلی عاطفی اند و به هم وابستگی دارند.

این جداشدن از خانواده بعد از ازدواجت چقدر برایت سخت بود.

رضا: من از 15 سالگی ام زندگی مجردی را تجربه کردم یعنی از خانواده ام جدا شدم . در فاصله این 15 سالی که تنها زندگی می کردم و بیشتر دوستانم در کنارمن ازدواج کردند متاسفانه بعضی ها طلاق هم گرفتند. حتی دوباره ازدواج کردند و بچه دار هم شدند ولی من هیچ وقت ازدواج نکردم با اینکه از خانواده ام جدا شده بودم همچنان در کنار همدیگر بودیم. مثلا من با مادر بزرگم 2 روز یک بار صحبت می کنم، یا با عمه ام رابطه نزدیکی دارم، با پدر، مادر و خواهرم هم که خیلی بیشتر. ما هرموقع که وقت کنیم دور هم هستیم. این دور همی ها جزء برنامه های اصلی زندگی مان است.

و شب عروسی گریه نکردی؟

رضا: نه اصلا گریه نکردم. غزل دور شدن از پدرو مادرش  برایش آسان نبود و خیلی جای خالی پدرو مادرش را احساس می کرد اما به حد گیره و زاری نرسید.

من اولین بار که خانه گرفتم و از خانه پدرم وسایلم را جمع کردم که به خانه خودم ببرم، این اتفاق برایم افتاد. مادرم و خواهرم گریه کردند اما فقط همان یکبار گریه کردند. چون زمانی که در خانه بودم خیلی شر بودم و همه را اذیت می کردم! بعد از ررفتنم خانواده ام به آرامش رسیدند!
دارم کیک می پزم حرفه ای

تو از 15 سالگی فعالیت کاری داشتی و دستت در جیب خودت بود.

بله وقتی تصمیم گرفتم تنها زندگی کنم پدرم به من گفت باید دیگر دستت هم در جیب خودت باشد. ندارم و پول آب و برق و تلفن من را بدهید وجود ندارد. من اصولا آدمی نیستم که یکجا بنشینم، یعنی همین الان که مجبورم خانه نشین باشم زدم به کار شیرینی پزی و آشپزی مرتب کیک می پزم و می فرستم برای دوستانم. یعنی اینکه بخواهم تنها بنشینم و فیلم ببینم کلافه ام می کند. با توجه به اینکه نور آفتاب و هوای بیرون برایم ضرر دارد تصمیم گرفتم بروم لوازم تخصصی شیرینی پزی بخرم و شروع کنم به شیرینی پزی بعد با سامان گلریز صحبت کردم کلاس آشپزی به من معرفی کرد که بروم دوره آشپزی تخصصی ببینم.

غزل: رضا کلا نمی تواند در خانه بماند آدمی است که در کل آرام و قرار ندارد.

بیماری رضا داود نژاد

در شیرینی پزی به چه مراحلی رسیدی؟

رضا: به مراحل خوبی رسیدم.

غزل: روزی دو مدل شیرینی می پزد آن هم شیرینی حرفه ای.

تصمیم نداری نمایشگاه برگزار کنی؟

نه، برگزاری این نمایشگاه ها کار بقیه بازیگرهاست؛ کار من نیست ( می خندد) .

زندگی با رضا با آن تصوراتی که در ذهنت بود تطبیق داشت یا با آدم جدیدی روبه رو شدی؟

غزل: یکسری از خصوصیات رضا را می شناختم اما خب یکسری چیزها هم هست که در زندگی با آن روبه رو شدم اما آنقدر مسئله دار نبود که جا بخورم. اگر کسی خوب زندگی کند فرقی نمی کند که سینمایی باشد یا غیر سینمایی.

البته شاید دلیل آن هم آشنایی شما با فضای سینما از قبل بوده است.

غزل: بله، خواهر من چندین سال است که در سینما  فعالیت دارد من هم با او به سرصحنه می رفتم و بااین فضا آشنا بودم.

بدترین قسمت زندگی با یک بازیگر چیست؟

رضا: غزل نسبت به من خیلی آدم آرامی است. بعضی  وقت ها به صحنه که می آید همه از من شکایت می کنند. همه به او می گویند «غزل تو چطور با او زندگی می کنی؟ ! رضا ارام و قرار ندارد». من در صحنه آدم پرانرژی ای هستم و حتی شده که ترقه بر تکانم! بچه ها همیشه از شلوغ کاری های من شکایت دارند. غزل هم گاهی صدایش در می آید که بابا رضا کمی مراعات کن.

فیلم های رضا داوود نژاد

فراری (۱۳۹۵)
کلاس هنرپیشگی (۱۳۹۰)
خیابان‌های آرام (۱۳۸۹)

دردسر بزرگ (۱۳۸۹)
زنها شگفت انگیزند (۱۳۸۹)
کنسرت روی آب (۱۳۸۹)
مرهم (۱۳۸۹)

همه چی آرومه (۱۳۸۹)
نیش زنبور (۱۳۸۸)
تیغ زن (۱۳۸۷)

چپ دست (۱۳۸۴)
هوو (۱۳۸۴)
هشت پا (۱۳۸۳)

روایت سه‌گانه (اپیزود دوم، شوخی‌های خدا) (۱۳۸۲)
بانوی کوچک (۱۳۸۰)
بچه‌های بد (۱۳۷۹)

مصائب شیرین (۱۳۷۷)
بی‌پناه (۱۳۶۵)

سریال های رضا داود نژاد

پنجری
پشت کنکوری ها
نون و ریحون

بیوگرافی رضا داود نژاد و همسرش غزل بدیعی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی حامد کمیلی و همسرش

حامد کمیلی

 حامد کمیلی بازیگر سینما و تلویزیون متولد 14 تیر 1361 در اصفهان می باشد و 35 سال سن دارد.

تحصیلات : دارای مدارک کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی و کاردانی کامپیوتر است. 

 حامد کمیلی برندهٔ جایزهٔ بهترین بازیگر  ازجشنواره تئاتر فجر می‌باشد. 

وی نوازنده پیانو و تار است و همچنین بسکتبال هم بازی می کند. 

حامد کمیلی فعالیت سینمایی خود را از سال 1387 با بازی در فیلم تردید ساخته واروژ کریم مسیحی آغاز نمود و با سریال اغما به خوبی شناخته شد.

ازدواج و همسرش

وی تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد.

سال ها پیش عکسی از تینا آخوند تبار و حامد کمیلی منتشر شد، در آن عکس و در ان مرحله این ذو بازیگر برای رهایی از هجمه ها اعلام کردند با یکدیگر محرم بودند و قرار است ازدواج کنند، خبری که در نهایت به ازدواج ختم نشد !

حامد کمیلی و همسرشحامد کمیلی و مهناز افشار

گفتگو با حامد کمیلی 

شاید یکی از بهترین مناسبت ها برای برقراری اینگفت و گو علاوه بر حضورت در سریال «پروانه»، از راه رسیدن روز زن و مادر باشد، به این دلیل که تو متولد تیر ماه هستی و تیر ماهی ها هم در عشق به مادرهایشان زبانزدند. حالا این ویژگی تیرماهی ها در تو هم وجود دارد یا نه؟

(خنده) بله، به هر حال من فرصت به دنیا آمدن در ماه های دیگر سال را که نداشتم، اما قطعا علاقه به مادرم به خاطر تیرماهی بودنم نیستو چیزیست که نمی توانم از خودم جدایش کنم، برایش احترام قائلم و موجودیت امروز خود را مدیون او می دانم. این احترام و رابطه همواره میان ما متقابل است.

راست است که می گویند مردهای تیرماهی خسیس اند؟!

فکر نمی کنم! حالا خودت هم تیر ماهی هستی و می توانی درباره این مسئله نظر بدهی. می دانی… بحث خساست نیست.

آره ولی تو علاوه بر اینکه تیر ماه به دنیا آمدی، اصالتا متولد اصفهان هم هستیی!

ببین این بخش از حرف هایت که می گویی اصفهانی ها خسیس اند را اصلا نمی توانم بپذیرم، نه اینکه فکر کنی چون اصفهانی ام دارم دفاع می کنم، فقط به این دلیل اینقدر محکم این حرف را می زنم چون اصفهانی ها را خیلی خوب می شناسم؛ به نظرم اصفهانی ها «شعورمند» هزینه می کنند؛ این خیلی با خساست فرق می کند. تعریف ما از خساست یعنی به چیزی نیاز داشته باشی اما نخواهی برای به دست آوردنش هزینه اش را بپردازی اما اگر یک اصفهانی به چیزی واقعا نیاز داشته باشد حتما بهترین هزینه را خواهد کرد تا بهترین نوعش را به دست بیاورد. شاید مدت زمان طولانی تری از آن استفاده کنند ولی مطمئنا بهترینش را انتخاب خواهند کرد.

هیچ کس نمی تواند منکر فرهنگ و تمدن غنی اصفهان شود، همه دیگر «اصفهان، نصف جهان را شنیده ایم»؛ وقتی وارد بحث تاریخی این شهر شوی و به آدم هایش در هر کجای دنیا که باشند نگاه کنی پی به فرهنگ غنی شان خواهی برد. خودم دوستان اصفهانی زیادی دارم که امروز آدم های بزرگی شده اند و همیشه به دوستی و ارتباط با آنها افتخار می کنم. من حتی اولین شعبه از برند «گارنو» را نیز در اصفهان تاسیس کردم؛ برندی که کارش انتخاب اقلام متفاوت از نقاط گوناگون جهان است و مخاطبان خاص خودش را دارد. زمانی که تصمیم گرفتم اولین نمایندگی این برند را در اصفهان تاسیس کنیم، همه دوستانم می گفتند چرا می خواهی ریسک کنی و در اصفهان که کسی چنین پول هایی هزینه نمی کند این فروشگاه را بزنی! در حالی که به نظر من اصفهان شیک پوش هایی دارد که از تهرانی ها بیشتر هزینه می کنند. آنچه باید بدانیم تفاوت قائل شدن میان «خساست» و «شعورمند هزینه کردن» است؛ من معتقدم اصفهانی ها بسیار شعورمند پول هایشان را خرج می کنند و این اسمش خساست نیست.

اگر می دانستم روی شهرت اینقدر حساسی مصاحبه مان را از یک جای دیگر شروع می کردم!

نه، اصلا بحث حساسیت نیست. ببین بعضی مواقع صفت هایی درباره آدم ها به کار می برند که ناخودآگاه در ذهن بقیه ماندگار می شود و روی دیدگاه شان تاثیر بسیاری می گذارد در حالی که وقتی وارد جزئیات آن شوی، با دلایل زیبایی روبه رو خواهی شد. وقتی اصفهان را چه به لحاظ جغرافیایی و چه مردم شناسی بررسی می کنی، به یکسری خصوصیات می رسی که حتما برایت جذاب خواهد بود؛ یکی اش همین موضوع که اصولا اصفهانی ها هر گاه تحت فشار قرار گرفته اند آدم های بزرگی از میان شان برخاسته اند. درباره اصفهانی ها این تاکید را دارم و بسیار آگاهانه حاضر به یک بحث کامل هستم چون به شدت معتقدم اصفهانی ها شعورمند خرج می کنند واسم این «خساست» نیست!

حامد کمیلی ,عکس حامد کمیلی ,بیوگرافی حامد کمیلی

هر هفته که گفت و گوهای ما منتشر می شود، خواننده های روزنامه درباره مصاحبه و مصاحبه شونده نظرات مختلفی می دهند. فکر کنم این هفته با دفاعی که ازهمشهری هایت کردی، کلی اصفهانی برایت پیامک تشکر بفرستند.

در هر صورت من همیشه به اصفهانی بودن خودم افتخار کردم.

راست است که آدم ها وقتی به شهرت می رسند و ستاره می شوند زمانی که بخواهند سفر کنند شهر خودشان اولویت دهم شان خواهد شد؟ یعنی اگر قرار باشد به سفر بروی ترجیح می دهی با توجه به توانایی مالی یاحتی دور بودن از نگاه مردمبه خارج از کشور بروی تا اینکه بخواهی از تهران بروی اصفهان و کنار همشهری هایت باشی.

نمی توانم درباره دیگران نظری بدهم ولی برای خودم هرگز این شکلی نبوده است. نمونه اش نگاه و سلیقه خاص خودم به مقوله بیزینس بود که قصد داشتم کنار بازیگری کار دیگری نیز داشته باشم و اولین قدمم را از اصفهان شروع کردم؛ این یعنی باید به واسطه آن کارم هم شده بیشتر به اصفهان سفر کنم و حضور بیشتری آنجا داشته باشم، اگر غیر از این بود کارم را از هر جایی غیر از اصفهان شروع می کردم.

خب تو برادر بزرگ خانواده هستی و ایمان و احسان برادران دوقلو اما کوچک تر خانواده تان هستند. هیچ وقت در خانه تان بحثی با این مضمون که هر چه برادر بزرگ تر بگوید و تعیین و تکلیف کند وجود نداشت؟

هر دو برادر من دوست داشتند با تخصص خاص خودشان وارد کارهایی شوند که دوست دارند. شاید کارهایشان تا حدودی مرتبط با هنر باشد اما را این ارتباط مطلق نیست؛ هر کسی استعداد و علاقه خودش را پیدا کرده و امروز به آن مشغول است. یکی شان معماری می خواند و دیگری عمران؛ هر دویشان هم در همان زمینه تحصیلی شان مشغول کار هستند.

یعنی هیچ وقت نگفتند داداش حالا دست ما رو هم بگیر بازیگر کن؟

صادقانه بگویم شاید یک وقت بهشان گفته باشم بچه ها می خواهید وارد حرفه بازیگری شوید یا نه؟ ولی واقعا گرایش شان به چیزهای دیگری بود؛ هم در بحث ورزش و هم هنر به چیزهای دیگری معتقد بودند و من هم با این شعور به قضیه نگاه کردم که هر کاری دوست دارند و فکر می کنند درست تر است را انجام دهند.

شده تا حالا به این موضوع فکر کنی که کاش سراغ بازیگری نمی رفتی و بههمان نواختن ساز پیانو و سه تارت ادامه داده بودی؟ مثل اینکه اگر سراغ هر کاری غیر از بازیگری می رفتی باز هم در یک رشته هنری فعالیت می کردی.

آره، صادقانه اش این است که این جمله شعار نیست ولی اگر یک بار دیگر هم قرار بود دست به انتخاب شغل بزنم قطعا باز هم سراغ بازیگری می رفتم؛ در بازیگری برای من یک جورهایی عشق بازی وجود دارد. احساسم بر این است که فرصت زندگی آنقدر نیست که بخواهم به چیزی غیر از عشقم فکر کنم. اصولا معتقدم اگر به عشقت بها بدهی و سعی کنی با تمام وجود در خدمتش باشی «برکت» هم به همراهش خواهد آمد؛ یعنی همان عشق می تواند فضایی باشد برای پیشرفتت و شخصیت اجتماعی به ارمغان بیاورد. اینها همه در صورتی اتفاق می افتد که واقعا بهای لازم را برایش قائل شوی. برای همین است که همیشه گفته ام مهم نیست چه کار می کنی، بلکه 

مهم این است که کاری که می کنی عاشقش باشی. من هم مثل خیلی از آدم های همین جامعه زمانی که قرار بود شغلم را انتخاب کنم پیش خودم می گفتم خب این شغل رویای من است و به فلان شغل هیچ علاقه ای ندارم هر چقدر هم بحث مالی اش خوب بوده باشد. من هم مثل خیلی از آدم های دیگر در برهه ای از زندگی ام درگیر این تفکیک بود، تا جایی که در یک دوره از زندگی به خودم گفتم «حامد، دیگر فرصتی نداری! مگر قرار است چند سال زندگی کنی؟ پسعشقت را با تمام وجود باش.» از همان جا کار تئاتر را شروع کردم و خدا را شکر می کنم که از دوران نوجوانی تئاتر به عنوان یک مکمل در کنار تحصیلاتم شروع شد؛ در واقع به لطف خدا آنچه دوست داشتم را خیلی زود پیدا کردم و سراغش رفتم. البته با سختی های زیادی در تئاتر روبه رو شدم و چیزی را به همین راحتی به دست نیاوردم، چون در شرایطی که بودم بسیار دشوار بود.

حدود ۸-۷ سال در اصفهان با چنگ و دندان فقط تئاتر کار کردم؛ از پلاتو بگیر تا کارهایی که با بچه های دانشگاه سوره اصفهان انجام می دادم؛ یعنی دانشجوی رشته کامپیوتر بودم ولی به محض اینکه تعطیل می شدم از دانشگاه مان مستقیم می رفتم پلاتوی دانشگاه سوره اصفهان و مثلا پروژه پایان ترم بچه های سوره را بازی می کردم. از یک مقطع به بعد احساس کردم دیگر لازم است که با تمام وجود در خدمت عشقم باشم و آنجا شروع اتفاق های بزرگ و متفاوت زندگی من بود.

بیوگرافی حامد کمیلی

اینستاگرام حامد کمیلی : instagram / hamedkomaily

مثل اینکه در زندگی ات کلا به واژه «غافلگیری» علاقه زیادی داری؟ چه غافلگیر بشوی و چه بخواهی غافلگیر کنی.

آره، واقعا سورپرایز را دوست دارم، چون یکی از اولویت ها و ایده آل های اصلی زندگی من همواره ریسک و سورپرایز شدن بوده است؛ چون پر از هیجان است و من عاشق هیجانم. ببین من همیشه معتقد بوده ام که زمانی رابطه آدم ها با مشکل مواجه می شود که آنها از یکدیگر انتظار داشته باشند. زمانی که از طرف مقابلت، دوستت، همسرت یا نفر دوم رابطه ات انتظار داشته باشی دو اتفاق ممکن است رخ بدهد؛ یا آن انتظار برآورده می شود یا نه. مثلا تصور کن روز تولدت است و انتظار داری دوستت آن روز را یادش باشد. اگر آن دوستت روز ختولدت را یادش باشد و برایت هدیه ای بفرستد که خب، انتظارات را برآورده کرده است،

در واقع اتفاق عجیبی نیفتاده است و نهایتش این است که ناراحت نشده ای حالا شاید با هدیه اش یک مقدار هم خوشحال شده باشی اما حالا بیاییم اینطوری نگاه کنیم که از یک نفر انتظار نداشته باشی که روز تولدت در خاطرش باشد بنابراین اگر آن روز بهت زنگ بزند با تمام وجودت خوشحال خواهی شد چون منتظرش نبوده ای. حالا تماس همان تماس است اگر یک هدیه هم دریافت کنی که دیگر خوشحالی ات چندین برابر خواهد شد. برای همین است که مبنای زندگی ام را روی عدم انتظار گذاشته ام؛ یعنی ممکن است بی واسطه کاری را انجام دهم و رهایش کنم، آن کار خودش می رود کارمای خودش را ایجاد می کند و به عنوان یک سورپرایز دوباره به سمت خودم بازمی گردد. آن موقع است که غافلگیر می شوم و از آن غافلگیری لذت خواهم برد.

فکر می کنم در زمینه غافلگیر کردن آدم ها دستی هم بر آتش داری!

چطور؟

ببین دلیل سوال قبلی ام این بود که آدم وقتی کارنامه بازیگری ات را روبه رویش قرار می دهد حسابی غافلگیر می شود! به خاطر تفاوت نگاه ها و نقش هایی که تا امروز بازی کردی می گویم. یعنی تو هم تجربه بازی در سریال هایی چون «اغماء»، «پیامک از دیار باقی»، «پرواز در حباب» و… را داری هم «دلقک ها»، «طلاق به سبک ایرانی» و…! یک دنیا تفاوت میان دنیای هر کدامشان دیده می شود. می شود از روی همین انتخاب هایت به این نتیجه رسید که خودت علاقه زیادی به تجربه اتفاق های متفاوت داری.

بله کاملا. همیشه گفته ام که من خودم را در مرحله به دست آوردن تجربه می بینم؛ دارم خودم را پیدا می کنم، بنابراین در این مسیر نیاز دارم که خودم را در قالب های متفاوت ببینم و نشان بدهم. البته درصدی از این ریسک من به تئاتری بودنم برمی گردد؛ یعنی شاید هر کسی به ویژه زمانی که اسمی پیدا کرد و جایگاهش مشخص شد دست به ریسک هایی از این جنس نزند. مثالش زمانی می شود که من آمدم با «اغماء» خودم را در قالب یک نقش جدی و به جامعه قبولاندم و ناگهان آمدم در «پسر آدم، دختر حوا» بازی کردم! این تفاوت ها هم باعث خروج خودم از یکنواختی می شود هم به خودم اجازه می دهد برای شغلم کنکاش کنم؛ بی شک بازی در هر نقشی 

احتیاج به مطالعه، آگاهی و دیدن بسیار دارد و ساده محقق نمی شود. ضمن اینکه این کار باعث می شود تماشاگر هم غافلگیر شود، یعنی تماشاگر همیشه حامد کمیلی را می بیند که خارج از عرف حرکت می کند. مثل همین سریال «پروانه» به کارگردانی آقای «جلیل سامان» که الان در حال پخش از تلویزیون است؛ تماشاگر بعد از مدتی که چشمش به کارهای سینمایی من عادت کرده است، یک دفعه با کاری جدی و تاریخی مواجه می شود که برای خودم هم غافلگیری خوبی به حساب آمده است. این برای خودم هم جالب است که نظر اکثریت درباره حامد کمیلی این است که او متفاوت است و این قشنگ ترین جمله ایست که می توانم بشنوم؛این تفاوت جذابیت زیادی برای خودم هم دارد. در کل تمام سعی ام در این سال ها خارج از شدن سیستم عرف مدار و کلیشه ای رایج سال های اخیر سینماست

به نظرت آن ذهنیتی که مردم بعد از بازی در نقش الیاس در «اغماء» از تو پیدا کردند و تو را با کاراکتر شیطان شناختند امروز و بعد از بازی در نقش های مختلف از بین رفته است؟

به هیچ وجه لازم ندارم آن ذهنیت پاک شود! آنچه لازم دارم این است که تماشاگر من را به عنوان یک بازیگر بپذیرد و زمانی که دارد «پروانه» را می بیند دیگر «حامد کمیلی» را نبیند بلکه «امیر» را ببیند. برایم مهم است اگر یک بار دیگر «اغماء» پخش شد «الیاس» را ببیند نه «حامد کمیلی» را. تمام تلاشم این است که در لابه لای این تفاوت ها اعتماد تماشاگر به خودم را حفظ کنم. این کار سختی است وگرنه بازی کردن نقش های متفاوت بسیار راحت است. قشنگ ترین حالتش این است که به گونه ای بازی کنی که برای تماشاگرت باورپذیر به نظر برسی و تو را در آن نقش قبول کند. این اتفاق حسی بزرگ در من را سیراب می کند.

عکس حامد کمیلی

بیا تصور کنیم آدم یا موجودی سراغت می آید و می گوید من می توانم کاری انجام دهم که تو به ۸-۷ سال پیش برگردی تا جلوی تمام خطاها و احتمالا اشتباهاتی که در این مسیر چند ساله ات تجربه کردی را بگیری. یعنی به سال هایی که تازه قصد ورود به دنیای تصویر و سینما داشتی. آیا حاضری بابت این کار پولی هزینه کنی یا نه از همین روند و جایگاه امروزت راضی ای؟

(بعد از کمی مکث…) بگذار صادقانه بهت بگویم، شاید واقعا این کار را انجام ندهم. می دانی چرا؟ این به معنی این نیست که بگویم در این مسیر ۷ ساله هر کاری انجام داده ام درست بوده است. من در این ۷ سال کارهایی را انجام داده ام که شاید اسمشان را «اشتباه» نگذارم اما قطعا جزو تجربه های نادرست کارنامه بازیگری ام به حساب می آیند؛ تجربه هایی که شاید نباید اتفاق می افتاد ولی هر کدام از آنها درس هایی برای من داشتند که اگر الان بخواهیم برگردیم و دیگر آن تجربیات را نداشته باشم احساس می کنم یک جای کار لنگ می زند. من تا 

امروز در کارنامه ام اشتباهاتی داشته ام که قبلا همبه صورت رسمی درباره شان حرف زده ام، شاید جزو معدود بازیگرانی باشم که یک دفعه آمدم گفتم «من فلان کارم را دوست ندارم و کار من نیست» و با جسارت زیاد از مردم به خاطر اتفاقش عذرخواهی کرده ام ولی امروز می گویم اگر این کار در کارنامه ام نباشد یکی از تجربیات تلخم نیست، در حالی که اگر باشد باعث می شود جای دیگری از زندگی کاری ام دچار این لغزش نشوم.

شاید اگر در آینده این اتفاق تلخ برایم می افتاد شرایط خیلی بدتر می شد. برای همین تمام تجربیات تلخ زندگی ام را لازم دارم و نگه شان می دارم. شاید در این ۷ سالی که از آن حرف می زنی تجربیات تلخی داشته باشم ولی آن تجربیات امروز جزو دردهای ارزشمند زندگی من است.

حتی به قیمت عقب افتادن ۴-۳ ساله ات از آن روند رو به رشدی که یک ستاره به نام «حامد کمیلی» اغماء در حال طی کردنش بود؟

بستگی دارد عقب افتادن را در چه چیزی تعریف کنیم؟ تصور کن این اشتباه من چند سال دیگر اتفاق می افتاد! خدایی که من دارم با آگاهی بیشتری در حال چیدن مسیر زندگی من است. زمانی چید که من لازم داشتم.

فیلم های سینمایی حامد کمیلی 

۱ –  ایتالیا ایتالیا (۱۳۹۵) 
۲ –  بوف کور (۱۳۹۵) 
گیلدا
۳ –  خانه ای کنار ابرها (۱۳۹۲) 
۴ –  زیباتر از زندگی (۱۳۹۰) 

۵ –  اخلاقتو خوب کن (۱۳۸۹) 
۶ –  پایان نامه (۱۳۸۹) 
۷ –  پرستوهای عاشق (۱۳۸۹) 

۸ –  دردسر بزرگ (۱۳۸۹) 
۹ –  هر چی خدا بخواد (۱۳۸۹) 
۱۰ –  دلقک ها (۱۳۸۸) 

۱۱ –  شکلات داغ (۱۳۸۸) 
۱۲ –  پسر آدم، دختر حوا (۱۳۸۷) 
۱۳ –  تردید (۱۳۸۷) 

حامد کمیلی ,عکس حامد کمیلی ,بیوگرافی حامد کمیلی

سریال های حامد کمیلی 

نفس گرم، محمدمهدی عسگرپور، ۱۳۹۴
پرده نشین، بهروز شعیبی ۱۳۹۳
پروانه، جلیل سامان ۱۳۹۲

پیامک از دیار باقی، سیروس مقدم، ۱۳۸۶
خانه شش در، ۱۳۸۶
نقش جهان، ۱۳۸۶

ملک دل، محمد درمنش، ۱۳۸۶
خط شکن، مسعود تکاور، ۱۳۸۶
اغما، سیروس مقدم ۱۳۸۶

به دنیا بگویید بایستد، محمدرضا آهنج ۱۳۸۵
پرواز در حباب، سیروس مقدم، ۱۳۸۵
فیلم های تلویزیونی حامد کمیلی

گوشه نشینان، سیروس مقدم ۱۳۸۵
عبور از شب، مهدی کرم پور ۱۳۸۶
حرف ربط، فریدون خسروی ۱۳۸۶

بگو که رؤیا نیست، مهدی گلستانه ۱۳۸۷
فراری، سعید عالم‌زاده ۱۳۸۸
طلاق به سبک ایرانی، فرید کلهر ۱۳۸۸
وقتی نبودم، داریوش یاری ۱۳۸۸

حامد کمیلی ,عکس حامد کمیلی ,بیوگرافی حامد کمیلی


بیوگرافی حامد کمیلی و همسرش


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بازیگران ایرانی زن و مرد خرداد 96

عکس های جدید از بازیگران و هنرمندان ایرانی ویژه فصل بهار و خرداد ماه ۹۶ را برای شما عزیزان جمع آوری نموده ایم که در ادامه می توانید این آلبوم را مشاهده نمایید.

بازیگران ,عکس بازیگران خرداد 96

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

ویشکا آسایش و همسرش و پسرشان / عکس جدید بازیگران / خرداد 96

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

الیکا عبدالرزاقی و نفیسه روشن بازیگران زن ایرانی / خرداد ماه 96

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

بهاره کیان افشار

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

نسرین مقانلو

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

پریوش نظریه و سعید نعمت الله و بهرنگ توفیقی در پشت صحنه سریال زیر پای مادر

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

سلفی یوسف تیموری با حمید لولایی و اشکان اشتیاق و مهران غفوریان و رضا داود نزاد در پشت صحنه سریال پنچری

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

یوسف تیموری و جواد عزتی بازیگران مرد ایرانی / خرداد 1396

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

رویا تیموریان و دخترش دنیا مدنی

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

مجید واشقانی / عکس جدید

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

رضا یزدانی و مهتاب کرامتی

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

مهدی سلطانی و دخترش

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

مجید نوروزی بازیگر جوان

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

آتیلا پسیانی

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

مهناز افشار و همسرش محمدیاسین رامین

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

برزو ارجمند و همسرش

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

علیرضا کمالی و مادرش

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

بهناز جعفری بازیگر زن

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

ویشکا آسایش و حسن زارعی

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

جمشید هاشم پور و همسرش

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

پژمان جمشیدی و برادرش

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

پژمان بازغی و همسرش و دخترشان نفس در سال 96

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

لیلا حاتمی

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

اشکان خطیبی و همسرش آناهیتا درگاهی

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

حدیث فولادوند و همسرش رامبد شکرابی

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

امین زندگانی و همسرش الیکا عبدالرزافی

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

امیرحسین رستمی و متین ستوده در پشت صحنه فصل دوم سریال لیسانسه ها

عکس بازیگران ,بازیگران خرداد 96

کتایون ریاحی و پسرش پوریا / خرداد 96

عکس جدید بازیگران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی سیاوش خیرابی و همسرش +عکسها

سیاوش خیرابی

بیوگرافی و زندگینامه

سیاوش خیرابی بازیگر سینما و تلویزیون در تاریخ 23 آذر 1363 در تهران به دنیا آمد و هم اکنون 33 سال سن دارد و اصالتا تبریزی است.

تحصیلات:سیاوش خیرابی دارای مدرک لیسانس کامپیوتر از دانشگاه آزاد تهران می باشد.

وی دو برادر به نام های آرش و اورنگ نیز دارد.

خیرابی با بازی در سریال ترانه مادری به کارگردانی حسین سهیلی زاده در سال 1387 به خوبی شناخته شد.

وی علاوه بر بازیگری رستوران داری هم میکند و رستورانی به نام کنجد نیز دارد.

 

ازدواج و همسرش

سیاوش خیرابی تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد.

در برخی از سایت ها عکسهایی از او و همکاران یا طرفدارانش منتسب به همسر او منتشر شده است که واقعیت ندارد.

فعلا برای ازدواج برنامه ای ندارم

نمی خواهی ازدواج کنی؟

– نه از طرف خانواده فشاری برای این کار دارم و نه هنوز خودم برای ازدواج به جمع بندی نهایی رسیده ام فکر می کنم هنوز وقت هست. فعلا دغدغه ام این است که بازیگری را به جای باثباتی برسانم، بعد به ازدواج فکر خواهم کرد.

وقتی بچه بودی فکر می کردی در چه سنی ازدواج خواهی کرد؟

– زمانی که سن و سال کمتری داشتم می خواستم طوری ازدواج کنم که فاصله سنی ام با بچه ام خیلی کم باشد اما این اتفاق نیفتاد، راستش فعلا برای ازدواج برنامه ای ندارم. البته این مسائل چیزی نیست که انسان بخواهد برایش برنامه ریزی داشته باشد. شاید مثل شاهرخ استخری (که از همینجا ازدواج و پدر شدنش را تبریک می گویم) به صورت اتفاقی همه چیز برای ازدواج مهیا شد، یا مثل سام (سام درخشانی) من هم روزی به این شرایط برسم اما فعلا برنامه ای ندارم.

سیاوش خیرابی و همسرش

عکس سیاوش خیرابی و پدر و مادرش

سیاوش خیرابی و خانواده اش

سیاوش خیرابی و بردرانش و پدرش

سیاوش دو برادر بنام های آرش برادر بزرگتر و اورنگ برادر کوچکتر دارد، هم پدر و هم برادرانش در کار عکاسی و رستوران داری مشغولند.

گفتگو با سیاوش خیرابی

آقا سیاوش، هر وقت که به کنجد می آیید، طرفداران تان هم اینجا جمع می شوند، چرا شما پرطرفدارید؟

– من که نمی توانم راجع به این قضیه نظر بدهم ولی خب لطف مردم همیشه شامل حال من بوده است.

چرا نام فست فودتان را «کنجد» گذاشتید؟

– من با برادرهایم خیلی فکر کردیم که اسمی تک سیلابی و خوب بگذاریم، چندتا اسم هم مورد نظر ما بود ولی خب جاهای دیگری به این نام بود. اورنگ داداشم اونموقع بچه دار شده بود، برادرم آرش هنوز بچه نداشت، تاکید داشتم اسمش را بگذاریم «برسام» (نام بچه اورنگ که سال گذشته روی جلد خانواده سبز هم چاپ شده بود)، دیدیم، نه، بعد می گویند اسم برادرزاده اش را گذاشت، برای همین بود که «کنجد» یکهو به ذهن من رسید و به برادرهایم گفتم و آنها هم قبول کردند.

ازدواج سیاوش خیرابی

اینستاگرام سیاوش خیرابی :siavashkheirabi

چرا دست برادران تان را نمی گیرید، ببرید توی سینما؟

– خب برادرهایم عکاسی می کنند و شیفتی هم در کنجد کار می کنند، اگر یکی در کنجد باشد، آن یکی در عکاسی است و بالعکس…

کلا شما چقدر وقت می گذارید واسه کنجد؟

– من هر وقت تایم گیر بیاورم، می آیم کنجد، یعنی هر وقت بیکار باشم، پا می شوم می آیم کنجد.

تو کنجد چی میل می کنید؟

– من پیشنهاد اولم «کالزون برگر» است.

یعنی خودتان همیشه همین را میل می کنید.

– آره، من همیشه که می آیم «کالزرون برگر» می گیرم.

پولش را می دهید به دخل یا همیشه خودت پشت دخل هستی؟

– من به آرش و اورنگ همیشه می گویم که دوستان ما هم می آیند بزنید به حساب من، نمی زنند به حساب من، ما همیشه مهمانیم اینجا…

ماشاءالله بدن را روی فرم نگه داشته اید!

– سعی کردم، یه خورده چاق شدم ولی دارم یه خورده…

خدا را شکر رو فرم هستید. من چند وقت پیش یک گفتگویی از شما دیدم که گفتید من اسیر باندبازی شدم توی سینما، حالا باندزخم بود یا باند فرودگاه؟

– هم زخم و هم فرودگاه. یعنی یک جورهایی ما را زخمی کردند و یک جوری هم ما را توی فرودگاه زمینگیر کردند.

می شه یه خورده بیشتر توضیح بدهید برای ما، باند داستانش چیه؟

– والله نمی دانم که می شود اسمش را گذاشت «باند» یا نه؟ صحبت هایی بود که می گفتند ما بازیگرهای تلویزیون، نمی توانیم برویم سینما ولی حالا این چند وقت این اتفاق یه خورده از بین رفته و می بینیم بچه هایی که حالا توی سینما بوده اند می آیند توی تلویزیون، حالا امیدواریم این طرز فکر از میان برداشته شود.

شما که «نفوذی» را بازی کرده ای باید نفوذش را داشته باشی.

– متاسفانه ندارم نفوذش را…

شاید به خاطر آن دو سه بار پیشنهاد رد کردن شما باشد که آقای شریفی نیا دعوت تان کرد و شما ردش کردید؟

– نه، من رد نکردم، من نقش را دوست نداشتم. من رابطه ام اتفاقا با آقای شریفی نیا خوب است.

شما؟

– والله من اوایل اینجوری فکر می کردم. همیشه فکر می کردم که آقای شریفی نیا یک باند خیلی خوفناکی هست ولی خب چندتا ارتباط با هم داشتیم تا اینکه سفر ما پیش آمد و رفتیم برزیل برای جام جهانی، دیدم نه، واقعا چقدر انسان شریفی هستند، چقدر آدم خوبی هستند. به نظر من ایشان هر جا ببینند که یک نقشی به یک آدم می خورد، حتما آن آدم را معرفی می کند، ربطی ندارد به باند و این جور چیزها…

شاید یکی از موردهایی که می شود اسمش را گذاشت «حسرت»، حسرت شما این هست که توی جشنواره فجر باشید و بالاخره شما هم یک بار بیایید جزو کاندیداها و فیلم ها؛ امسال شما که برنامه ای ندارید؟

– نه، نه… متاسفانه.

بهترین زوج که توی سینما و تلویزیون ایران دیدی چه کسانی هستند؟

– یعنی زن و شوهر باشند؟

نه، زوج هنری.

– حمید جبلی و ایرج طهماسب!

siavash kheirabi

خب، چرا زوج «سیاوش خیرابی و شاهرخ استخری» نتوانستند ادامه کار بدهند کارشان را؟ با اینکه خیلی گل کرده بودند؟

– خب، موضوع اینجاست که این کار را انجام دادیم. اگر به یادداشته باشید فیلم تلویزیونی «تلخون»، ورود من و شاهرخ با همدیگر، در دنیای بازیگری بود. قرار بود «ترانه مادری» را من و شاهرخ با همدیگر بازی کنیم که شاهرخ رفت سر یک سریال دیگر اما در «دلنوازان» این اتفاق افتاد ولی خب بعدش طرز فکرها عوض شد، بعد پیشنهاد هم نشد که با همدیگر کار کنیم.

 پیشنهادهای من یکجوری بود، پیشنهادهای شاهرخ یک جور دیگه. هر کدام مان رفتیم سوی خودمان… اما احتمالا 50 درصد این مژده را بدهم که شاید توی 7، 8 ماه دیگه این اتفاق بیفتد. توی یک سریال خیلی فوق العاده.

توی سال 88 یک گفتگو از شما خوانده ام که خیلی عصبانی بودید و می گفتید خداحافظ بازیگری، یادتان می آید؟

– من!

بله؛ سال 88 دقیقا 5 سال پیش…

– یک تیتری بود که من اصلا راجع بهش صحبت نکرده بودم.

چرا، خیلی هم متن بلندی بود…

– جدی…

آره، توی سایت کافه سینما صحبت کرده بودید.

– خداحافظ سینما…

خداحافظ بازیگری، یعنی من آرامش ندارم، اوضاع واسم سخت شده، فکر کنم آن موقعی بود که سریال شما روی آنتن بود، احتمالا هجوم طرفدارها…

– شاید بچه بودم این حرف ها را زدم!

پس فعلا قصدی نداری که بازیگری را کنار بگذاری؟

– من تمام زندگی ام بازیگری هست، یعنی ممکن است من یه موقع کمک کار شوم، ممکن است نروم سر کار یا ممکنه انتخاب هایم عوض شود اما دوست دارم در این دنیای بازیگری باشم. الان یک چند وقت بعد از سریال «آوای باران» یه ذره طرز فکر من عوض شده نسبت به بازیگری. تصمیم گرفتم شاید سالی یک کار، دو کار، آن هم کار خوب انجام دهم. اگر کار خوب باشد بازی کنم و در هر کاری، بازی نکنم، برای اینکه به طرفدارهایم احترام بگذارم و البته به کارم… دوست ندارم به هر قیمتی هر فیلمی را بازی کنم که طرفدارها را جذب نکند.

استطاعت مالی دارید اینجا… فست فودتان را می گویم.

– خب خدا را شکر که این اتفاق برای من افتاده، یعنی من حالا از موقعی که اینجا را باز کردم یک جورهایی با دل قرص می روم قرارداد می بندم، یعنی فکر این را نمی کنم که شش ماه نروم سر کار از لحاظ مالی چه پیش می آید. خدا را شکر این اتفاق افتاد و من خیلی خوشحالم از این بابت… من همیشه به دوست های خودم هم می گویم حالا چه آنهایی که از من جوان ترند و تازه آمده اند و چه آنهایی که دوست هایم هستند و سن شان از من بالاتر است، یک کار، کنار بازیگری راه بیندازند، تجربه ثابت کرده که هنرمندهای بزرگ ما هم، یک موقع هایی به یک چیزهایی محتاج می شوند که دیدنش عذاب آور است… خیلی ها می گویند کار بدی است ولی، من کار بدی نمی بینم.

شهرت را دوست دارم

شهرت هنوز هم برایت جذابیت دارد یا با تمام سختی هایش به آن عادت کرده ای؟

– هیچ وقت نتوانسته ام این را هضم کنم که انسان از اینکه آدم های دیگر دوستش داشته باشند، اذیت شود. ببین؛ کسی که بازیگر می شود، باید این موضوع را قبول کندکه شهرت جزوی از زنتدگی اش خواهد شد. یکسری از دوستان می گویند وقتی در رستوران همه نگاه مان می کنندنمی توانیم راحت غذا بخوریم اما باور کن اگر مردم در رستوران من را نگاه نکنند اذیت می شوم و با خودم می گویم یعنی دیگر مردم مرا دوست ندارند؟ همه ما مدیون نگاه مردم هستیم و به همین دلیل به شخصه هیچ وقت از شهرت اذیت نشده ام. بدون هیچ شعاری باید بگویم من از با مردم بودن لذت می برم و تعامل با مردم را دوست دارم.

پس مثل برخی از بازیگرها که می گویند ما برای شهرت بازیگر نشدیم، نیستی …

– با تمام احترامی که برای همکارانم قائلم اما فکر می کنم این حرف، اشتباه است.کسی که وارد بازیگری می شود می داند که یکی از تبعات این حرفه شهرت است، یعنی چی که ما برای شهرت نیامدیم؟ از طرف دیگر همه آدم ها، شهرت ودیده شدن را دوست دارند. یک بار یکی از بچه ها گفت بیا شیشه های ماشینت را دودی کن که راحت در خیابان رفت و آمد داشته باشی! من در جواب گفتم اگر این کار را انجام دهم چطور تشخیص بدهم چه کسی دوستم ندارد؟

عکسهای سیاوش خیرابی

یعنی؛ وابستگی مالی به بازیگری را جدا کردید؟

– نمی شود بگویم که جدا کرده ام، شاید سر یک کاری از لحاظ مالی به توافق نرسم و ممکن است، چندتا کار را انجام ندهم ولی یک کار خوب به من بخورد یا یک کار سینمایی خوب به من پیشنهاد شود که با مبلغ پایین تری می روم کار می کنم، برای اینکه به پولش احتیاج ندارم…

فکر می کنید کدام بازیگر، بیشترین پول را درمی آورد؟ توی بیزینس… بازیگرهای زیادی داریم که بیزینس می کنند.

– بله… خب خیلی ها پشت صحنه خوب پول درمی آورند که ما نمی فهمیم. ولی آن چیزی که من دیدم «رضا گلزار» به نظرم بهترین بیزینس را کرد توی آن تایمی که خوب کار می کرد.

یعنی چه کار می کرد ایشان؟

– کارهای خوب و درست اقتصادی، آن موقع هیچ کس به فکر «مرس کلاب» نبود اما رضا گلزار این کار را کرد، پول خوب هم درآورد. خود من مشتری اش بودم آن موقع ها، حالا بازیگر هم نبودم می رفتم؛ به نظر من رضا گلزار هم از سینما خوب پول درآورد و هم از بیزینسش.

بیوگرافی سیاوش خیرابی

فیلم های سینمایی سیاوش خیرابی

1388 – نفوذی
1388: لج و لجبازی
۱۳۸۶: حس پنهان
۱۳۹۱: یکی برای همه

۱۳۹۰: خیابان یک طرفه
۱۳۹۱: لوک خوش شانس
۱۳۹۱: حال خوب من

۱۳۹۲: همه چی آرومه
۱۳۹۲: جلب سیار
۱۳۹۳: استخر

سریال های سیاوش خیرابی

 ساعت صفر (سعید سلطانی)
۱۳۹۳: سر به راه (سعید سلطانی)
۱۳۹۲: آوای باران (حسین سهیلی زاده)

۱۳۹۰: سه پنج دو (حسین سهیلی زاده)
۱۳۹۰: مادر
۱۳۸۹: همچون سرو (بیژن بی‌رنگ)
۱۳۸۸: از یاد رفته (فریدون حسن‌پور)
۱۳۸۸: دلنوازان (حسین سهیلی زاده)
۱۳۸۷: ترانه مادری (حسین سهیلی زاده)

سیاوش خیرابی

تله فیلم های سیاوش خیرابی

۱۳۸۸: باید رفت (حسین تبریزی)
۱۳۸۸: گنج خانه سفید (شاهد احمدلو)
۱۳۸۷: مرد مجهول (حمید رضا محسنی)

۱۳۸۶: تلخون (علیرضا امینی)
۱۳۸۸: پسرها سرباز به دنیا نمی‌آیند (شاهد احمدلو)
۱۳۸۹: فراموشی (عباس رزیجی)

۱۳۸۹: خانه به خانه (سعید عباسی)
۱۳۹۰: همسر مزاحم (محمد بصیری)
۱۳۹۰: پرواز (محمد حمزه‌ای)

۱۳۹۱: حباب (کریم سربخش)
۱۳۹۲: مرغ تخم طلا
۱۳۹۳: جواد و فرشته

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی مجید نوروزی

مجید نوروزی

مجید نوروزی بازیگر جوان تئاتر و تلویزیون متولد 20 فروردین ماه سال 1370 می باشد و 26 سال سن دارد.

ورود او به تئاتر از سال 84  بوده است. همچنین نمایش «بازیگر تعزیه» به کارگردانی میثم یوسفی در تالار هنر هم اولین اجرای عموم وی محسوب می‌شود.
 
 بعد از این کارها تا سال 88 که از هنرستان کمال الملک در رشته‌ی نمایش فارغ التحصیل شد و هیچ تئاتری کار نکرد که بعد از آن تحصیلات آکادمیک بازیگری را در دانشکده هنر و معماری تهران مرکز شروع نمود.

اولین حضور او در تلویزیون در سال 95 با یک نقش کوتاه در سریال ماه و پلنگ اتفاق افتاد اما بعد آن در سریال زیر پای مادر به کارگردانی بهرنگ توفیقی که رمضان 96 پخش گردید در نقش اشکان (پسر خلیل با بازی کامبیز دیرباز) به عنوان یکی از کاراکتر های اصلی سریال توانست به خوبی دیده شود.

ازدواج و همسرش

وی تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد.

مجید نوروزی و همسرش

بیوگرافی مجید نوروزی

عکس مجید نوروزی

عکسهای مجید نوروزی

مجید نوروزی و بهنار جعفری

مجید نوروزی و بهنار جعفری

مجید نوروزی

اینستاگرام مجید نوروزی : instagram / Majid_norouzi

بازیگر نقش اشکان در زیر پای مادر

منبع ariapix.net

مجید نوروزی بازیگر نقش اشکان در سریال زیر پای مادر

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی مهدی سلطانی و همسرش و دخترش

مهدی سلطانی ,بیوگرافی مهدی سلطانی ,عکس مهدی سلطانی

بیوگرافی و زندگینامه

مهدی سلطانی بازیگر سینما و تلویزیون ایران متولد سال 1350 در شیراز می باشد و 46 سال سن دارد.

تحصیلات :وی دارای مدرک دکترای تاتر از فرانسه می باشد.

مهدی سلطانی در حال حاضر عضو هیئت علمی و استادیار دانشکده هنرهای نمایشی و موسیقی پردیس هنرهای زیبا دانشگاه تهران است.

وی فعالیت هنری و بازیگری خود را از سال 1374 با حضور در مجموعه کاراگاه ساخته حسن هدایت آغاز نمود.

آخرین حضور او در تلویزیون در سریال زیر پای مادر در نقش اسماعیل نفر می باشد.

ازدواج و همسرش

مهدی سلطانی چندین سال است که ازدواج کرده است و متاهل است و یک دختر به اسم روژا نیز دارد که سال 92 به دنیا آمد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil