عکس جدید, عکس هنرمندن, عکسهای داغ هنرمندان, عکس روز

۱۱۸ مطلب با موضوع «بازیگران مرد» ثبت شده است

بیوگرافی رضا عطاران و همسرش

رضا عطاران

بیوگرافی و زندگینامه

رضا عطاران بازیگر نویسنده و کارگردان ایرانی متولد 20 اردیبهشت 1347 در مشهد می باشد و 49 سال سن دارد.

وی فرزند سوم خانواده است و دوخواهر بزرگتر از خودش دارد و پدرش اصالتا اهل کاخک گناباد می باشد. وی مادر خود را در همانا سال اول تولدش به دلیل زلزله از دست داد.وی متاهل است و ازدواج کرده است.

تحصیلات : او دیپلم اقتصاد خود را از مشهد گرفت. عطاران برای ادامه تحصیل در رشته طراحی صنعتی به تهران آمد و در دانشکده هنر های زیبایی مشغول به تحصبل شد. 

رضا عطاران کار اصلی خود را در دهه 1360 در تئاتر مشهد با حسن حامد شروع کرد. 

وی برای اولین بار در سال 1372 در مجموعه پرواز 57 به کارگردانی مهران مدیری و شیرین جاهد جلوی دوربین رفت.  بعد از آن در سال 73 نیز در مجموعه ساخت خوش مدیری حضور یافت و بعد از در سال 78 با کارگردانی اولین مجموعه تلویزیونی اش به نام سیب خنده به خوبی شناخته شد.

او چندین سال هست که نه کاری برای تلویزیون ساخت است و نه به تلویزیون آمده است.

رضا عطاران سال 92 در سی و دومین جشنواره فیلم فجر برای طبقه حساس برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد شد. 

رضا عطاران در سال 93 لقب پوسازترین بازیگر سینمای ایران را گرفت .


ازدواج و همسرش

رضا عطاران در سال 1373 با فریده فرامرزی که او هم از بازیگران سینما هست ازدواج نمود.این زوج فرزندی ندارند و در این خصوص گفته است :

من بچه خیلی دوست دارم و وقتی بچه های مردم را می بینم حسودی ام میشود که اینقدر دوست داشتنی، باحال و زیباترین موجودات روی زمین هستند. اگر قرار را بر بودن یا نبودن بگذارید به نظرم نبودن بهتر است.

قبل از ازدواج بر فرزنددار نشدن توافق کردیم

عطاران خاطرنشان می سازد:از ابتدا هم با همسرم هم عقیده بودیم و از قبل از ازدواج هم به صورت جدی بر فرزنددار نشدن توافق کردیم.

عطاران با همسر خود در فیلم استراحت مطلق هم بازی بود که تماس بدنی این زوج در آن فیلم جنجال ساز شد. 

اینستاگرام رضا عطاران : instagram / Rezaattaran

همسر رضا عطاران

رضا عطاران و همسرش فریده فرامرزی


گفتگو با رضا عطاران

 تنبلم، کم می‌نویسم

سناریوی اغلب سریال‌هایی که تا امروز ساخته‌ام را خودم نوشته‌ام، در «ساعت خوش» هم کار اصلی‌ام نویسندگی بود تا بازیگری، اما چون در کل آدم تنبلی هستم، دوست ندارم زیاد وارد حیطه نویسندگی شوم. طرح اولیه فیلم «خوابم می‌اد» نیز متعلق به آقای حمید نعمت الله و همسرشان بود که ۴ سال پیش نوشته بودند، بعد از اینکه آقای احمد رفیعی‌زاده آن را بازنویسی کردند، وسوسه شدم بعد از یک بازنویسی نهایی، این فیلم را بسازم. از این ساختار خوشم آمد و بر اساس آن، یکسری خاطرات دوران بچگی خودم را هم به داستان اضافه کردم. فیلمنامه کار بعدی‌ام را هم خودم دارم می‌نویسم. همیشه نویسندگی عامل محرکی برای من بوده اما نه اینکه بخواهم تمرکزم را روی این حوزه بگذارم. دلیلش هم به دلیل تنبلی است، چون کار بسیار سختی است.
رضا عطاران

کارگردانی یا مو‌هایم را می‌گیرد یا سفید می‌کند

گرایش و علاقه اصلی من به بازیگری است تا کارگردانی و نویسندگی؛ آن هم به دلیل وجود کلمه «بازی» در بازیگری که اسمش رویش است. بازیگری برای من مثل یک سرگرمی است که تنها در یک بخش مسئولیت پیدا می‌کنی اما وقتی کارگردان باشی، مسئولیت تمام جزئیات کار بر گردن توست. واقعا بد از هر کاری که کارگردانی‌اش برعهده من است، از موهای سفیدی که در سر و صورتم پدیدار می‌شوند و کچلیای که بیشتر می‌شود، پی به فشار کار، فکر و مسئولیت زیادی که پشت سر گذاشته‌ام می‌برم. وقتی کارگردانی، باید حواست به همه جا باشد اما وقتی قرار است بازی کنی، مثل بازی‌های دوران بچگی‌ات می‌ماند که انگار از همه چیز و همه کس فارغ می‌شوی و احساس خوشحالی داری؛ بازیگری برای من یک راه فرار خوب از مشکلات خانه و زندگی است؛ اصلا برای فرار از زندگی سراغ بازیگری آمدم.

فیلم من و خاطرات دوران کودکی‌ام

بخش زیادی از دوران کودکی‌ام را در «خوابم می‌اد» به تصویر کشیدم؛ مثل‌‌ همان صحنه‌ای که سرهنگی در کوچه‌مان زندگی می‌کند و چون از نظر مالی وضعیت خوبی دارد، توانسته در آن زمان تلویزیون بخرد و هفته‌ای یک بار که کارتون یا برنامه‌های جالب از تلویزیون پخش می‌شود، اجازه می‌دهد اهل محل به خانه‌اش بیایند و تلویزیون ببینند. البته خاطراتی از این دست خیلی زیاد دارم اما باید از آن‌هایی استفاده می‌کردم که به ماجرای داستانمان می‌خورد و قصه را پیش می‌برد. چون داستان ما، درباره ترس رضا (کاراک‌تر اصلی فیلم)، به خاطر دزدی‌ای که باید انجام بدهد و این مسائل بود بنابراین باید توسط عناصری که در کار وجود داشت داستان را پیش می‌بردیم، به همین دلیل نمی‌توانستم بسیاری از خاطرات دوران کودکی‌ام را در این فیلم به کار ببرم. بیشتر سعی کردم آن بخش‌هایی که به داستانمان نزدیک است را به کار ببرم، مثل آن بخشی که از خانه همسایه‌مان دزدی می‌کنم یا آن دختر همسایه که در فیلم می‌بینیم و…

  من اعتراف می‌کنم

درباره اینکه می‌گویید در زندگی واقعی خودم هم اتفاق افتاده به دلیل مسئله‌ای دست به دزدی بزنم یا نه باید بگویم جدی‌ترین موردش همانی بوده که در فیلم می‌بینیم، وگرنه الان همه به شوخی می‌گویند برویم بانک بزنیم پولدار شویم و…؛ الان بیشتر شوخی است! نه اینکه بگویم من خیلی آدم سالم یا درستکاری‌ام، واقعیتش این است که از دزدی بیزارم.

البته دزدی و کارهای دیگر از جمله چیزهایی هستند که همه آدم‌ها به نوعی زمینه انجامش را دارند و ممکن است همه‌مان در آینده بر اثر اتفاقی که نمی‌دانیم چیست، دست به کارهایی از این جنس بزنیم. شرایط خیلی چیز‌ها را عوض می‌کند و بار‌ها در اطرافمان آدم‌هایی را دیده‌ایم که شاید خودشان هم تصور نمی‌کرده‌اند روزی مجبور شوند دست به کارهایی بزنند که از جنس خلاف هستند اما این اتفاق برایشان افتاده! هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و تنها این خود آدم‌ها هستند که می‌فه‌مند در درونشان چه اتفاقی در حال رخ دادن است. شاید بسیاری باشند که از نظر خودشان انسان‌های مثبت، سالم و درستکاری هستند اما وقتی در جایگاه، پست یا محبوبیت قرار می‌گیرند و شرایطشان عوض می‌شود، دیگر آن آدم سابق نباشند و کارهایی بکنند که خودشان هم از خودشان توقع نداشته‌اند!

  می‌شد بهتر از این هم این فیلم را ساخت

با وجودی که شرایطمان هنگام ساخت «خوابم می‌اد» خیلی ایده آل نبود اما ‌‌نهایت سعی‌ام را کردم تا کار خوبی از آب دربیاد و اتفاق خوبی در سینمای ایران بیفتد اما به نظرم کیفیت این کار را حتی تا ۲ برابر هم می‌شد ارتقا داد. درباره دلایلش هم بهتر است صحبت نکنم چون چیزی نیست که به بیننده مربوط باشد؛ برای بیننده نتیجه کار و تاثیری که فیلم رویش می‌گذارد مهم است، نه اینکه چه اتفاقی پشت صحنه برای ما افتاده است. واقعیتش نتیجه کار آنچنان که باید به دل خودم نچسبید و می‌شد به مراتب بهتر این فیلم را ساخت اما متاسفانه شرایطمان اصلا ایده آل نبود!

  در هر وضعی باشم، راضی‌ام

بیشترین خصوصیات مشترک بین من و کاراکترهایی که تا امروز بازی کرده‌ام، به کاراکترم در فیلم «هوو» مربوط می‌شود که احساس می‌کردم بیشترین درصد نزدیکی با روحیات و شخصیت واقعی خودم را دارد؛ البته منظورم این نیست که کارهایی که آن کاراک‌تر می‌کرد را من هم انجام می‌دهم! بلکه حال و هوایی که آن آدم داشت مثل راحت بودن، مهم نبودن مال و منال دنیا آنقدر که دوست ندارد هیچ چیز در میان باشد و حتی از اینکه پول به دستش بخورد بدش می‌آید، اینکه دوست دارد در حال زندگی کند و از هر اتفاقی که می‌افتد حتی اگر بد‌ترین هم باشد، لذت ببرد و… همیشه یک مثال دارم که با تکرارش در ذهنم، سعی می‌کنم خودم را از شرایط موجود راضی نگه دارم؛ با این مضمون که اگر شرایط دنیا به گونه‌ای بود که بعد از متولد شدنم می‌انداختنم در یک اتاق ۲ در ۲ متری باز هم سعی می‌کردم بهم خوش بگذرد!

  امیدوارم فیلمی ماندگار شود

«خوابم می‌اد» به دلیل استفاده از یکسری تکنینک‌های مثل صدای نریشن یا دیدن خاطرات و تلفیقش با زمان حال و پیش بردن همزمان قصه با ۳ داستان مختلف، از آن دسته فیلم‌هایی است که در سینمای ایران کمتر اتفاق افتاده‌اند، احساس کردم این فیلم می‌تواند شکلی را بوجود بیاورد که در سینمایمان بسیار کم رخ داده و اگر خوب دربیاد، قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم ماندگار را دارد.

اکبر عبدی باعث شد فیلممان غیر تکراری باشد

تمام ذهن و تصمیم‌هایم در زندگی از ریسک سرچشمه می‌گیرد، در کل آدم اهل ریسکی هستم و اگر باور کنید، نخستین کسی که برای نقش مادر رضا به ذهنم رسید، اکبر عبدی بود! دلیلش را نمی‌دانم اما انگار یک دفعه در ذهنم اتفاقاتی افتاد که به این نتیجه رسیدم اکبر عبدی بهترین گزینه برای ایفای این نقش است؛ این کار نه تنها یک ایده تازه بود بلکه پیامدهای بسیار خوبی به همراه داشت. یکی از آن‌ها ارتباط خانوادگی است که همیشه در سینمای ایران با محدودیت‌ها و مشکلاتی رو به رو بوده و دوست داشتم نشان دهم اگر این مشکلات نباشد، چقدر در روند فیلم تاثیر مثبتی خواهد گذاشت. مثل رابطه زن و شوهر، پدر و پسر، مادر و پسر و ارتباطاتی که در فیلم‌ها هست اما هیچ وقت باورشان نمی‌کنیم! با انتخاب اکبر عبدی برای این نقش، دستمان برای نشان دادن ارتباطات انسانی باز بود. از طرفی وقتی همه این اتفاقات را در فیلم می‌دیدیم، احساس تازگی می‌کردیم و این بسیار مهم است وقتی فیلم می‌بینید، احساس کنید دارید یک چیز غیر تکراری می‌بینید. یکی از دلایلی که بسیاری از فیلم‌ها یا سریال‌های خوب هرگز دیده نمی‌شود همین است؛ مثلا وقتی یک سریال جدید را می‌بینیم، فکر می‌کنیم همانی است که سال پیش دیده‌ایم؛ چون زن و شوهر، یک یا چند سال پیش دیده‌ایم! همین باعث می‌شود نفهمیم این یک سریال جدید است! به نظرم حضور اکبر عبدی در نقش یک مادر اتفاقی بود که به فیلم تازگی می‌داد و برای تماشاگر بسیار جدید بود.
رضا عطاران و ترانه علیدوستی

رضا عطاران و ترانه علیدوستی

نمی‌شد کار را جدی بگیریم

وقتی به تهیه کننده فیلم (آقای محمدرضا تخت کشیان) و سایر عوامل گفتم تصمیم دارم برای نقش مادر رضا از اکبر عبدی استفاده کنم، از این پیشنهاد شوکه شدند! یکی گفت ایده خوبی است، دیگری گفت نمی‌شود و…! به هر صورت آقای عبدی را آوردیم و ایشان با تیز هوشی بالایی که دارد، بعد از صحبت با ما قرارداد نبست و گفت اول باید یک جلسه بگذاریم و گریم کنم؛ آن جلسه را برقرار کردیم و ایشان یک روز بعدازظهر آمد و گریم توسط ایمان امیدواری روی صورتش انجام شد.

بعد از آن بود که از این نقش خوشش آمد. بعد از پایان کار، آقای عبدی با‌‌ همان گریم و لباس رفت خانه تا ببیند عکس العمل اهالی خانه‌شان نسبت به این اتفاق چیست. بعد از آن بود که برای این کار با او قرارداد بستیم. به نظرم بزرگ‌ترین ویژگی «خوابم می‌اد» حضور متفاوت اکبر عبدی است که بسیار خوب از پس نقشش برآمد. فکر می‌کنم تنها جایزه‌ای که از‌‌ همان روز اول جشنواره صاحبش قطعی بود، نقش اکبر عبدی بود؛ چون نمی‌توانستی هیچ نقصی در آن پیدا کنی و ایرادی از آن بگیری. در کل حضور اکبر عبدی در این فیلم چه به عنوان بازیگر و چه پشت صحنه آنقدر جالب و خاص بود که هرچه سعی می‌کردیم کار را جدی بگیریم نمی‌شد. واقعا با حضور ایشان به همه‌مان خوش می‌گذشت. مسلما چون بازی روبه روی یکدیگر زیادی داشتیم، بار‌ها اتفاق افتاد که نتوانیم خنده‌مان را کنترل کنیم!

خوش به حال اکبر عبدی

چرا باید دروغ بگویم؟ واقعا آن زمانی که اکبر عبدی در فیلم‌هایی مانند «ای ایران»، «آدم برفی»، «دزد عروسک‌ها»، «دلشدگان»، «هنرپیشه»، «مادر» و… بازی می‌کرد، هرگز تصور نمی‌کردم روزی قرار است در فیلمی بازی کند که خودم کارگردانش هستم! واقعا خوش به حال اکبر عبدی که در بهترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران، آن هم در کنار بزرگ‌ترین کارگردانان بازی کرده است. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده که فیلم‌هایی با این کیفیت ساختاری، آن طور که باید دیده نشده‌اند! حتی دیده‌ایم خودش هم در مراسم اختتامیه جشنواره به این موضوع اعتراض کرد و نام فیلم‌هایی که به زبان می‌آورد و از توجه نشدن به‌شان دلگیر بود چقدر بزرگ و مهم بودند. به این آدم فقط باید غبطه خورد، همین…

من و مهران مدیری؟ شاید سال بعد

به هر حال رئیس ما «ساعت خوشی»‌ها مهران مدیری بود که هنوز هم جایگاه خودش را حفظ کرده و سردمدار ماست. از اول هم او بود که همه ما را دور هم جمع کرد و آن کار را شروع کردیم. فکر می‌کنم مهران مدیری به خاطر پیگیری سبک خاصش، تک خال است و نمی‌توانی تصور کنی یک نفر در یک زمینه و ژانر این همه پیگیری کند و همیشه هم موفق باشد. همیشه در ذهن جفتمان بوده که یک کار مشترک دیگر با هم کار کنیم. حتی قرار بود در «پاورچین» بازی کنم که به خاطر اینکه سر کار دیگری بودم شرایطم فراهم نشد یا یک مورد دیگر هم پیش آمد که باز نشد! در هر صورت هیچ مشکلی بین ما وجود ندارد، حتی ممکن است سال دیگر این اتفاق رقم بخورد.

  دوست دارم از آدم‌ها استفاده کنم

از جایگاهم راضی‌ام ولی به هر حال شرایط است دیگر؛ چه بگویم؟ اینکه ‌‌نهایت من چه جایگاهی است، از جمله چیزهایی است که همیشه به آن فکر می‌کنم اما در جواب دادنش می‌مانم! مسلما من هم به جایگاه امروزم فکر می‌کنم و برای بهتر شدنش، پیش خودم فکر می‌کنم و تصمیم می‌گیرم. بعضی وقت‌ها که فکر می‌کنم، می‌بینم ایجاد حس تازگی در کار‌ها، بهترین اتفاق برای تماشاچی خواهد بود که با دیدنش متوجه شود دارد یک کار جدید می‌بیند. دوست دارم همیشه از آدم‌ها درست استفاده کنم، هر کسی به درد کاری می‌خورد و مسلما همه آدم‌ها قابل استفاده‌اند. فقط پیدا کردن جایگاه صحیحشان است که ممکن است یک مقدار سخت باشد. مثلا در کار ما با توجه به شرایط، تصمیم می‌گیریم مثلا فلان فیلمبردار که خیلی هم خوب است و کار بلد، تکنیکش به درد این کار نمی‌خورد و ممکن است آسیب بزند، بنابراین با یک انتخاب مناسب، می‌توان موفقیت را تضمین کرد. همه این‌ها برای آدم درگیری فکری درست می‌کند.

  آقای گیتی جاه از کوچه اقاقیا آمد

سر سریال «کوچه اقاقیا» بود که چند روزی افتخار همکاری با آقای ناصر گیتی جاه را داشتم؛ همیشه وقتی یکسری بازیگران را می‌بینم که احساس می‌کنم آن استعداد ناب بازیگری را دارند تا روی که احساس کنم وقتش رسیده، برای تنوع در کارم با آن‌ها همکاری می‌کنم. به نظرم «خوابم می‌اد» بهترین موقعیت برای استفاده از ناصر گیتی جاه در نقش پدر رضا بود. الان یکی از مشخصه‌های خوب کار، حضور ایشان است.

  آن‌هایی که سیمرغ گرفتند و فراموش شدند

آدمی نیستم که بخواهم برای زندگی‌ام برنامه ریزی کنم چون زندگی کردن و خوش گذراندن در حال را به هر چیزی ترجیح می‌دهم، برای همین خودم هم نمی‌توانم حدس بزنم سال بعد در کاری مثل «توفیق اجباری» بازی خواهم کرد یا قرار است فیلمی بسازم که به واسطه‌اش ۲ ماه با عواملمان فقط خوش بگذرانیم! با همه این تفاسیر، این در ذهنم هست که روند خوب امروزم را برای سال بعد هم نگه دارم تا اتفاقاهای بهتری برایم بیفتد. بله، سیمرغ یا جوایزی از این دست باعث دردسر خیلی از بازیگر‌ها شده، نمی‌توانم نام کسی را ببرم چون شاید باعث دلخوری این بازیگر شود اما طیف بسیار زیادی از بازیگرانمان بوده‌اند که بعد از دریافت سیمرغ و وسواس‌های بیش از حدی که در انتخاب کار‌ها برای خودشان اعمال کرده‌اند، خیلی وقت از خاطر همه فراموش شده‌اند! بسیاری از این آدم‌ها چون ابتدای راه‌شان بوده و با کار خوب شروع کرده‌اند و خواسته‌اند با واسواس خاصی جلو بروند، ترمزشان کشیده شده و برای همیشه از دور خارج شده‌اند!


  از هیچ کس مشاوره نمی‌گیرم اما به همه مشاوره می‌دهم!

متاسفانه هیچ وقت برای کارهایی که تصمیم دارم بسازم از کسی مشاوره نمی‌گیرم و یک جورهایی آدم خودرایی هستم اما همیشه سعی می‌کنم به دیگران برای کار‌هایشان مشاوره بدهم. البته این خصوصیت، فقط هنگام انتخاب بازیگر و سایر عوامل وجود دارد وگرنه وقتی کار شروع می‌شود، از تک تک نظرات و پیشنهادات بازیگران و دیگر عوامل ‌‌نهایت استفاده را می‌کنم. اصلا هم بهم برنمی خورد یک نفر هنگام کار نظر بدهد چون همیشه بهترین اتفاق‌ها در همین گفت‌و‌گو‌ها و ردوبدل کردن نظر‌ها رخ می‌دهد. شاید نصف اتفاق‌های خوب همین فیلم «خوابم می‌اد»، به من تعلق نداشته باشد! چون حین کار مدام پیشنهاداتی مطرح می‌شد که اگر احساس می‌کردم خوب است، در اجرا خوب درمی آوردمش.

بیوگرافی رضا عطاران

دوست داشتم در «درباره الی…» بازی کنم

چند جا بدون هیچ تعارفی گفته‌ام دوست داشتم در «درباره الی…» اصغر فرهادی بازی می‌کردم یا همیشه به بازی‌های درخشان مرحوم خسرو شکیبایی غبطه خورده‌ام. خسرو شکیبایی به خاطر شخصیت وجودی‌اش خیلی خاص بود. همیشه یاد گرفته‌ام از ایشان و دیگران چیزهای خوب وجودشان را بیرون بکشم و به خودم اضافه کنم تا یکی شوم مثل خودشان.

خودم هم می‌دانم دیگر آن رضای سابق نیستم

الان که نگاه می‌کنم، به نظرم وقتی جوان‌تر بودم، مثلا در دوران دانشجویی، خیلی انسان بهتری بودم! حتی «خوابم می‌اد» هم فیلمی بود در ستایش درستکاری که شخصیتی به نام رضا تا به حال در زندگی‌اش خلاف نکرده و چون درستکار است، باید آخر فیلم بمیرد! بعید است در یک فیلم کمدی ببینیم شخصیت اصلی‌اش بمیرد! به نظرم در این شرایط اگر بخواهی زنده بمانی یا باید تیز هوش. این نفکرات، نتیجه اتفاق‌ها و شرایطی است که در زندگی‌ام با آن روبه رو شده‌ام، خودم هم می‌دانم آن رضای قدیم نیستم! معلوم است که دوست داشتم‌‌ همان شکلی بودم. اصلا انگار انسان از وقتی متولد می‌شود، هر چه جلو‌تر می‌رود خصوصیات خویش از او کم می‌شوند! زندگی مانند جاده‌ای می‌ماند که ابتدایش انسان بار خوب و ارزشمندی با خود به همراه دارد اما طی مسیر مجبور می‌شود بارش را مدام این ور و آنور جاده خرج کند و زمین بگذارد. راستگویی، درستکاری، سالم بودن، اخلاقیات و… از آن خصوصیتا مهمی هستند که حین راه از انسان کم می‌شوند.

  وقتی ازدواج می‌کنی باید خودت را اصلاح کنی

واقعا به آن دیالوگی که در «بی‌خود و بی‌جهت» می‌گویم (همه مشکلات از خانم‌ها سرچشمه می‌گیرد) اعتقادی ندارم اما در داستان فیلم می‌بینیم همه دردسر‌ها به خاطر آن هاست! اگر محسن (نام کاراکتری که عطاران در فیلم بازی کرده) و دوستش (احمد مهرانفر) را‌‌ رها کنی، دوست دارند در آن شرایط سخت اسباب کشی پارک بروند و خوش بگذرانند! اما فسلسفه ازدواج این است که دیگر تنها نیستی و نمی‌توانی هر تصمیمی دلت می‌خواهد بگیری و هر طور دوست داری رفتار کنی! وقتی ازدواج می‌کنی، دیگر نصفی از وجود یک نفر دیگر هم هستی. فرضا اگر مردی بی‌خیال است و همسری با خصوصیات بر عکس خودش دارد، باید سعی کند حواسش به خصوصیات همسرش باشد و به خاطر آن‌ها هم که شده، خودش را اصلاح کند، در غیر این صورت جدا شوند، بهتر است!


فیلم های سینمایی عطاران

۱۳۹۶ مصادره
۱۳۹۶ توفیق اجباری ۲
۱۳۹۶ ما شما را دوست داریم خانم یایا
۱۳۹۶ هزارپا
۱۳۹۵ نهنگ عنبر 2 سلکشن رؤیا

۱۳۹۴ آبنبات چوبی
۱۳۹۴ دراکولا
۱۳۹۴ من سالوادور نیستم
۱۳۹۳ گینس
۱۳۹۳ نهنگ عنبر
۱۳۹۲ کلاشینکف

۱۳۹۲ رد کارپت
۱۳۹۲ طبقه حساس
۱۳۹۲ استراحت مطلق
۱۳۹۱ آینه شمعدون
۱۳۹۱ دهلیز

۱۳۹۱ چه خوبه که برگشتی
۱۳۹۰ بی‌خود و بی‌جهت
۱۳۹۰ خوابم می‌آد
۱۳۸۹ سه درجه تب
۱۳۸۹ اسب حیوان نجیبی است
۱۳۸۹ اخلاقتو خوب کن

۱۳۸۹ هرچی خدا بخواد
۱۳۸۹ ورود آقایان ممنوع
۱۳۸۸ بعد از ظهر سگی سگی
۱۳۸۸ از ما بهترون
۱۳۸۸ نیش زنبور
۱۳۸۷ آقای هفت رنگ
۱۳۸۷ صندلی خالی
۱۳۸۷ هفت و پنج دقیقه
۱۳۸۶ تسویه حساب

۱۳۸۶ توفیق اجباری
۱۳۸۶ خروس جنگی
۱۳۸۶ قرنطینه
۱۳۸۶ تیغ‌زن
۱۳۸۵ کلاهی برای باران

۱۳۸۴ هوو
۱۳۸۱ کلاه قرمزی و سروناز
۱۳۷۹ سیندرلا
۱۳۷۶ کلید ازدواج

رضا عطاران و احسان علیخانی

سریال های رضا عطاران

۱۳۹۲ زندگی در شهر بزرگ
۱۳۹۱ فصل سوم سریال قلب یخی
۱۳۹۱ گپ
۱۳۹۰ نقطه سر خط

۱۳۸۹ موج و صخره
۱۳۸۸ زن بابا
۱۳۸۷ بزنگاه
۱۳۸۶ سه در چهار
۱۳۸۵ ترش و شیرین

۱۳۸۵ کتاب‌فروشی هدهد
۱۳۸۴ متهم گریخت
۱۳۸۳ خانه به دوش
۱۳۸۲ کوچه اقاقیا
۱۳۸۱ دریایی‌ها
۱۳۸۰ زیر آسمان شهر
۱۳۷۹ قطار ابدی
۱۳۷۸ ستاره ها
۱۳۷۸ حرف تو حرف
۱۳۷۷ مجید دلبندم

۱۳۷۶ سیب خنده
۱۳۷۶ سرزمین سبز
۱۳۷۵ دنیای شیرین
۱۳۷۴ سال خوش
۱۳۷۳ ساعت خوش
۱۳۷۲ پرواز ۵۷
۱۳۶۹ بیداران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

مصطفی زمانی و همسرش

مصطفی زمانی

بیوگرافی و زندگینامه

مصطفی زمانی متولد 30 خرداد 1361 در فریدونکار می باشد و اصالتا از خطه شمال کشور می باشد. او هم اکنون 35 سال سن دارد.

تحصیلات وی کارشناس مدیریت صنعتی می باشد.

وی در سال 1383 با حضور در سریال یوسف پیامبر به کارگردانی مرحوم فرج اله سلحشور به عنوان نقش اصلی اش ( حضرت یوسف یا یوزارسیف ) توانست به خوبی شناخته شود.

پس از آن پیشنهای بسیاری برای بازی در فیلم های سینمایی و سریالهای تلویزیونی داشت.

سریال در چشم باد دومین سریالی بود که او در آن حضور داشت و بعد از ان بیشتر در پروژه های سینمایی مشغول بود.

وی در سال 94 در سریال شهرزاد به کارگردانی حسن فتحی که به یکی از پرطرفدارترین و پربیننده ترین مجموعه تبدیل گردد به عنوان یکی از نقش های اصلی ( نقش فرهاد ) حضور داشت.

ازدواج و همسر

مصطفی زمانی تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد. وی در این خصوص گفته : ازدواج به قصد نیست. می افتی توی ش. هر وقت شد می پریم.

اینستاگرام مصطفی زمانی : instagram / mostafazamanif

مصطفی زمانی و همسرش

مصطفا زمانی

عکس از مصطفی زمانی در پشت صحنه سریال شهرزاد

بیوگرافی مصطفی زمانی

گفتگو با مصطفی زمانی

مصطفی زمانی: عشق هورمونی است
قدیمی ها می گفتند مرد گریه نمی کند، شما با این طرز فکر موافقید یا مثل فرهاد، گریه را برای مرد عار نمی دانید؟
مرد گریه نمی کند؟ مرد غلط می کند! مرد مگر انسان نیست؟

اگر برای بازی در یک نقش مجبور باشید گریه کنید و گریه تان نگیرد، چه می کنید؟
تا به حال چنین اتفاقی نیفتاده است. نمی دانم چرا، گریه همیشه دم دستم است.

پس راحت گریه می کنید؟
ای… غم به دل ما راحت می نشیند.

چرا راحت گریه می کنید؟
این به ذات و طبیعت هر کسی بر می گردد و من با طبیعتم نمی جنگم.
در این صورت نقش فرهاد به شخصیت خودتان شبیه است.
بله به دوران بیست و دو سالگی ام نزدیک است ولی به الان نه.

الان چه فرق هایی با آن دوران کرده اید؟
الان بیشتر به احساسات می خندم.

اگر الان در موقعیت مشابه در سریال شهرزاد و در مثلث عشق قرار داشتید، عکس العمل شخصی تان چه بود؟

مصطفی زمانی مرد عاشق پیشه شهرزاد : مرد غلط می کند گریه نکند!

نمی دانم. فکر می کنم خودزنی می کردم. یعنی تسلیم منِ خودم می شدم. می دانید چه می گویم؟
نه!
یعنی سعی نمی کردم با این مسئله بسازم. خودم را می خوردم. از خودم و درون خودم که باعث شده این اتفاق عاشقانه برایم بیفتد، انتقام می گرفتم.
چطور انتقام می گرفتید؟
پدر خودم را در می آوردم و به خودم خیانت می کردم. قطعا با این اتفاق نمی ساختم.

این نساختن شما از جنس مقاومت نبود؟ اینکه با رقیب عشقی مبارزه کنید؟
نه ببینید فرهاد به جای اینکه مبارزه کند، می پذیرد.
این ماجرا در مورد شخصیت خودتان چطور است؟ خود شما چطور رفتار می کنید؟

من می توانم بپذیرم، اما به نظرم خوشمزگی اش به این است که نپذیری. می دانید، گاهی اوقات دلت می خواهد به خودت خیانت نکنی. دلت می خواهد بپذیری. اصلا از نظر من عشق پذیرفتنی نیست. عشق باید جور دیگری دست و پا بزند، به همین خاطر پذیرفتن مسخره است.

به نظرتان فرهاد چقدر بازنده است و چقدر عاشق؟
بازنده کسی است که در عشق فکر می کند. فرهاد که فکر نمی کند. فرهاد، اگر دقت بکنید، یک عشق را تا ته می رود. عشق برنده و بازنده ندارد. عشق رفتن است که فرهاد می رود. فرهاد آدمی است که با قلبش زندگی می کند. جهان اطرافش را درک می کند اما تصمیماتش را با قلبش می گیرد.

شما با چندضلعی عشقی موافقید؟
خیلی. اصلا طنز عشقی راه بیندازیم. این جمله از یک دوست عزیزی است که می گوید عشق هم جزئی از عمل و عکس العمل است. من خیلی وقت ها دوست داشتم، عشق ها را واکاوی کنم، نهایتان به طنز عجیبی می رسیم. خیلی وقت ها خودمان هم نمی دانیم چیست، به نظر من خیلی از عشق ها به غرایز باز می گردد.

یعنی عشق ها را هورمونی می بینید؟
آره. به نظر من هورمونی است. یعنی حتی عکس العمل و عمل هم نیست. خیلی عقب افتاده تر از این حرف هاست. بیشتر هورمونی است.
به نظر شما، شکل عشق ها در گذشته و حال فرق کرده؟
نه. به نظر من عشق های قدیم با عشق های الان فرقی نکرده است. تصوری که عاشق ها از هم دارند فرق می کند. می دانید، تصویر یکدیگر را دوست دراند. چون دنیا به وسیله اینترنت بزرگتر شده، آدم ها به خودشان در عشق شان شک می کنند. قبلا ثبات داشتند. عشق یک خلوت لازم دارد و الان دنیا در این خلوت هست و خودت را مقایسه می کنی در حالی که عشق منحصر به فرد است و نباید قیاسش کرد. شما اگر چیزی را باور کنید، هست و اگر چیزی را باور نکنید، نیست. الان دلشان نمی خواهد باور کنند. قدیم ها باور می کردند و آدم ها با باورهایشان زندگی می کردند اما الان نه.

شما تا به حال عاشق شده اید؟
دوبار! اولین بار فکر کنم 19 یا 20 سالم بود. دومین بار هم بماند.

در این عشق ها اتفاقات بامزه ای برایتان افتاده است؟
بامزگی و جذابیتش این است که نمی دانی و نمی فهمی که عاشق شدی و این خیلی برایم بامزه بود. یعنی آن موقعی که فهمیدم یک خنده قشنگ به خودم کردم. گفتم باریکلا! بالاخره شدی.

همان 19 سالگی؟
نه. بعدیش. 19 سالگی خیلی زجر داشت. خیلی احساسی بودم.

مصطفی زمانی | mostafa zamani

تا به حال نقش کمدی به شما پیشنهاد شده است؟
نقش کمدی نه، اما موقعیت کمدی خوب، آره. نقش کمدی، بستگی به این دارد که چه نقشی باشد. چیزی که طنز در آن باشد را من خیلی دوست دارم، درواقع عاشقش هستم. ولی کاراکتری که خوشمزه باشد را نمی فهمم. چون در آن صورت باید براساس خوشمزگی هایی که مردم دوست دارند جلو برویم و در این صورت ساختارمان با هم نمی خواند.
یعنی خیلی با جنس کمدی های امروز سینما موافق نیستید.
قطعا همینطور است. یعنی خوشمزگی ذات آدم هاست و نمی شود اسم آن را سینمای کمدی بگذاریم.

از ژانر فرهیخته شهرزاد، می توانید بروید به نقش زینال بندری؟

آره. خیلی راحت. برای من خیلی آسان است البته به شرطی که بجا باشد. مثل همین کار «آه ای عبدالحلیم» که امیدوارم خوب دربیاید. اگر همه چیز سر جایش باشد، هر نقشی را می توان بازی کرد به شرطی که من در روحیات زندگی ام سرجایم باشم. کار هنری یک کار گروهی است و به نظر من به همین دلیل است که فیلم های خوب زیادی ساخته نمی شود.

عجیب ترین بیماری ای که به آن دچار شده اید چه بوده؟

دو سال پیش می خواستم روزه بگیرم. روز اول روزه گرفتن آپاندیسم ترکید. برایم اتفاق بامزه ای بود.
اگر یکی به شما بگوید می خواهد حرف مهمی بزند و شما را کنجکاو کند ولی بعد بگوید ولش کن مهم نیست، با او چه کار می کنید؟
من خودم این شیطنت را برای کسانی که کنجکاو هستند دارم. یعنی اگر بدانم کنجکاو هستند، از قصد این کار را با آنها می کنم.

اگر کسی این کار را با خود شما بکند، چه کار می کنید؟

هیچی. وقتی خودم این رکب را به همه از کسی چنین رکبی نمی خورم. ولی ممکن است ادا دربیاورم و خواهش کنم بگوید که فکر کند حرفتان مهم است.
رابطه تان با سلفی چطور است؟
من اصلا نمی فهمم این دنیایی را که آدم ها از خودشان عکس می گیرند ولی خب، مجبورم بندازم. وقتی از خودم عکس می اندازم خیلی خیلی برایم خنده دار است. چون همیشه یکی در مغزم می گوید که آدمیزاد مگر از خودش عکس می گیرد نمی دانم این به عادت هر کسی بر می گردد، نه اینکه بگویم خوب یا بد است.

 

mostafazamani_04

سلفی مصطفی زمانی با ترانه علیدوستی و حسن فتحی

فیلم های سینمایی

سارا و آیدا
لابی
یک روز بخصوص
تیک آف

ماهی سیاه کوچولو
جامه دران
خط ویژه
آینه شمعدون

برلین ۷-
جیب بر خیابان جنوبی
من همسرش هستم
قصه عشق پدرم

ملکه
یک عاشقانه ساده
سوت پایان
پریناز

بوی گندم
قصه پریا
کیفر
بدرود بغداد
آل

سریالها

شهرزاد (فصل 1و 2 و 3)
در چشم باد
یوسف پیامبر

مصطفی زمانی در شهرزاد

عکسی از مصطفی زمانی و شهاب حسینی و حسن فتحی در پشت صحنه سریال شهرزاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی حمید گودرزی و همسرش

حمید گودرزی

بیوگرافی و زندگینامه

حمید گودرزی متولد 2 آذرماه سال 1356 در تهران می باشد و 40 سال سن دارد. وی اصالتا اهل بروجرد لرستان می باشد.

تحصیلات :وی فارغ التحصیل بازیگری از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد تهران است.

وی بازیگری در تلویزیون را با سریال دانی و من در سال 78  ور در سینما را از سال 1378 با یک نقش کوتاه در فیلم سهراب سعید سهیلی آغاز نمود و بعد از در مجموعه ها دیگر حضور یافت . در سال 1381 با مجموعه مسافری از هند و بعد از در سال 83 با بازی در سریال تب سرد قاسم جعفری توانست به خوبی دیده شود.

ازدواج و همسرش و طلاق

گودرزی در سال 1383 با ماندانا دانشور ازدواج کرد اما این ازدواج بعد از 12 سال منجر به طلاق و جدایی شان شد .وی فرزندی از این ازدواج نداشت. دلیل این جدایی از زبان حمید گودرزی در برنامه دورهمی این بود که :

من 12 سال با همسرم زندگی کردم و زندگی خوبی داشتیم اما امسال سال بدی برای من بود زیرا از همسرم جدا شدم و احساس می‌کنم تنها شدم.

من دوبار عاشق شدم و دومین باری که عاشق شدم ازدواج کردم و ۱۲ سال زندگی کردیم اما به نظرم گاهی زیاد خواهی و طمع از هر دو طرف باعث می‌شود عاشقیت کمرنگ شود و به جدایی منجر شود.

گودرزی ادامه داد: من نمی‌توانم واقعیت و دلایل طلاق خود را بگویم اما می‌توانم بگویم که در مسئله جدایی از همسرم ،من ۱۰ درصد مقصر هستم.

اینستاگرام حمید گودرزی  : instagram/Hamidgoodarzi

حمید گودرزی و همسرش

حمید گودرزی در کنار همسر سابقش و خواهرش

شما از نسلی هستید که برای ورود به سینما پارامترهایی مثل استعداد و سختکوشی را داشتید و علاقه‌تان به این حرفه خالص بود و خیلی درگیر اداهایی که امروز مدشده نبودید. چقدر بین تصورتان و فضای حاکم بر سینما و یا کسانی‌که به‌تازگی ورود پیدا کردند فاصله می‌بینید؟

زمانی‌که ما چنین دغدغه‌ای داشتیم دوستان مدرسه می‌رفتند (می‌خندد)، اما به‌طورکلی بخش بزرگی از این حرفه حاشیه است. این‌که چه‌جوری سر صحنه فیلمبرداری بیایی یا به چه‌کسی سلام کنی یا با چه‌اشخاصی رفاقت کنی، نهار با گروه بخوری یا نخوری؟ این حواشی نه‌تنها در جزییات که در کلیات این حرفه هم وجود دارد و آن‌قدر زیادشده که جای اصل قضیه را گرفته و تو را به‌عنوان یک بازیگر از هدف اصلیت دور می‌کند چراکه تمرکزت را گذاشته‌ای روی حاشیه، نه‌متن.

در‌حال‌حاضر انتخاب یک بازیگر برای نقشی و فعالیت او بیش از این‌که وابسته به تفکر و تصمیم مستقل کارگردان و تهیه‌کننده باشد، توسط باند و گنگ‌های سینما هدایت می‌شود. چقدر این مسئله به کارنامه کاری حمید گودرزی لطمه زده است؟

این گنگ‌ها که قرار نیست استانبول را فتح کنند. نهایت سه یا چهار فیلم جابه‌جا می‌شود. برخی از تهیه‌کنندگان هم به این مسئله تن دادند و آقا و یا خانم ایکس را میاورند چون معروف و مورد تایید این گنگ‌هاست، اما من برایم این گنگ‌ها اصلا اهمیتی ندارد و خودم را درگیر این بازی‌ها نکردم.

چقدر تعلق خاطر به فضای مجازی دارید؟

امروز از فامیل و اقوام گرفته تا هواداران، همگی در فضای مجازی حضور دارند. بالطبع من‌هم فعالیت دارم، اما وقت‌گذاشتن بیش‌ازحد، هرکسی را از کار و زندگی می‌اندازد.

مسئله‌ای که این‌روزها خیلی از چهره‌ها را آزار می‌دهد، حمله‌های اینستاگرام ی است. برای شما چقدر این حمله‌ها اتفاق افتاده و آزرده‌تان کرده است؟

این حمله‌ها همیشگی است و من همیشه در کنار تعریف و تمجیدها، نقدهایی که برایم نوشته شده را نگه‌می‌دارم، اما کامنت‌های مبتذل و یا توهین کاربرهای اینستاگرام به خودم را پاک می‌کنم. متاسفانه زیر پست‌های پیج ما، مانتو می‌فروشند و یا تبلیغ ماست‌بندی می‌کنند.

این‌ها همه از این نشات می‌گیرد که اپلیکیشن‌هایی مثل اینستاگرام و تلگرام، فقط ساخته می‌شود، اما فرهنگ استفاده از آن وجود ندارد و برخی با بی‌فرهنگی کامل وارد این فضا می‌شوند، درنتیجه چنین اتفاقاتی می‌افتد.

زندگی شما در سال ٩۵ متاثر از یک حاشیه بود و آن حاشیه جدایی شما از همسرتان بود، فکر می‌کنید بازتاب این اتفاق در فضای مجازی چقدر باعث دیده‌شدنتان شد؟

خودم نمی‌دانم چقدر این اتفاق باعث دیده‌شدن من شده است، اما به هرترتیب آن‌ها با دخالت‌هایشان وارد حریم شخصیم می‌شوند و من جوابی به آن‌ها نمی‌دهم.

معترض‌نشدن شاید دخالت‌ها را بیشتر کند. تاکجا اجازه می‌دهید وارد حریم شخصیتان شوند و چیزی نمی‌گویید؟

آن‌ها نیازی به اجازه من ندارند و کار خودشان را می‌کنند.

باوجود تمام سروصداهایی که بلند شد، چرا شما به نامه‌ای که از سوی همسر سابقتان منتشر شد، پاسخی ندادید؟

این‌طورکه به من گفتند ظاهرا خانم دانشور درحقیقت مصاحبه‌ای نکردند و متنی که از جانب او منتشرشده شایعه است و حتی تکذیبیه هم منتشر کردند. صادقانه که بگویم همین الان هم نمی‌دانم که آن حرف‌ها واقعا زده شده و یا شایعه بوده است، به‌هرحال من نمی‌خواهم جوابی به این حواشی و اتفاقات بدهم.

شاید اگر جواب می‌دادید داستان‌بافی‌های مردم در مورد قصه جداییتان کمتر می‌شد!

مثلی هست که می‌گویند وقتی جایی خیس است سعی کنیم از آن‌جا رد نشویم، من‌هم همین کار را کردم و تلاش می‌کنم تا خودم را درگیر حاشیه‌ها نکنم.

وقتی که بچه بودید فکر می کردید در آینده می خواهید چه کاره شوید و اساسا الگوی تان چه کسی بود؟

فکر می کردم در آینده قرار است پزشک شوم. تلاش هایی هم کردم و در رشته دندانپزشکی هم قبول شدم اما بعد آن را رها کردم و رفتم دنبال کار هنر.

بعدا رفتید به دانشکده هنر و معماری و بازیگری خواندید؟

– بله. در دانشگاه آزاد که شرکت کرده بودم در رشته بازیگری هم قبول شدم و همین رشته را برای خواندن انتخاب کردم.

گرایش شما به سمت هنر اساسا به خاطر بازیگری بود یا اینکه به چیزهای دیگر و از جمله کارگردانی یا نویسندگی و … فکر می کردید؟

– اولش دنبال کارگردانی بودم و یکی دوتا فیلم کوتاه سوپرهشت میلیمتری هم ساختم. یعنی بیشتر علاقه ام به کارگردانی بود اما کم کم به این مسیر کشیده شدیم.

توانایی شما در بازیگری را اول از همه چه کسی کشف کرد؟

 دقیقا نمی توانم بگویم چه کسی.

شاید هم خودتان کشف کرده باشید.

شاید. به من پیشهاد شد و رفتم بازی کردم و احتمالا خوش شان آمد و پیشنهادهایم برای بازیگری بیشتر شد و این کار ادامه پیدا کرد و شدیم بازیگر حرفه ای.

می دانم اولین اجرای صحنه شما بازی در کار آقای محمد رحمانیان بود. در تئاتر فقط همین یک کار را داشتید؟

– به غیر از کارهای دانشجویی بله. باعث افتخارم هم هست که اولین و تنها کار حرفه ای ام در تئاتر با آقای رحمانیان است.

آیا شخص خاصی هست که وقتی نوجوان بودید الگوی شما بوده باشد؟

 به عنوان الگو نمی شود گفت اما من آقای شکیبایی خدابیامرز را خیلی دوست داشتم.

حمید گودرزی: وقتی که من عاشق شدم…

این مربوط به وقتی است که بازیگر شدید یا مربوط به قبل از آن است؟

 خیلی قبل تر از اینکه بازیگر شوم هم به ایشان علاقه داشتم.

از بازیگران خارجی چه کسی را بیشتر دوست داشتید؟

 آن موقع خیلی رابرت دنیرو را دوست داشتم.

یعنی الان دیگر دوست ندارید؟

 الان هم دوست دارم اما آن موقع همراه با تعصب و پررنگ تر بود. الان دیگر فقط دوست دارم.

دلیل گرایش یا علاقه شما به سمت بازیگری چه بود؟ شهرتش را دوست داشتید یا به بیان تازه ای از خودتان احتیاج داشتید یا…؟ چه چیزی شما را به سمت بازیگری می کشاند؟

شما حرف از تئاتر زدید و از آقای رحمانیان گفتید. قبل از آن هم ما یکسری کارهای دانشجویی داشتیم و در همان کارها، دوستان و همکلاسی ها و استادانم معتقد بودند که من می توانم در کار بازیگری موفق باشم. نمره های درسی ام هم نمره های خوبی بود. خودم هم کم کم علاقمند شده بودم. بنابراین سعی کردم که به این کار خیلی بیشتر بپردازم و بیشتر مطالعه و کار کنم و بالاخره با مسافری از هند بین مردم شناخته شدم. البته قبل از آن هم در کارهای دیگری کار کرده بودم اما مسافری از هند بیشتر از همه دیده شد.

البته خیلی ها هم هستند که بادانی و من و شما خاطره دارند.

 همینطور است. دانی و من کاری است که برای کودک کار کردیم و هنوز هم به قول شما خیلی ها به آن علاقه دارند و حتی شعرهایش را از حفظ هستند. من این کار را در سن پایین شروع کردم اما در هر حال تجربه خوبی بود.

در دانشکده همکلاسی هایی داشتید که بعدا معروف شده باشند؟

 بله. زید بودند. برزو ارجمند، حسام نواب صفوی، کامبیز دیرباز، جواد رضویان، بیژن بنفشه خواه، مهران غفوریان، سیامک انصاری، خانم پرستو گلستانی، خانم سیما تیرانداز و خانم امیرسلیمانی. اینها همه در دانشگاه با ما بودند یا همدوره ما یا یک سال بالاتر یا پایین تر. شاید هم کسانی را فراموش کرده باشم. راستی حامد بهداد و مجید صالحی هم بودند و فکر نمی کنم بعد از آن دوره ای بوده باشد که این همه بازیگر مطرح را بیرون داده باشد.

به نظر شما یک بازیگر برای اینکه استایل خودش را در طول سال ها حفظ کند باید چه کاری انجام دهد؟ آیا زندگی یک بازیگر با بقیه مردم خیلی فرق دارد؟

– طبیعتا توجه یک بازیگر به همه چیز باید خیلی بیشتر از بقیه مردم باشد اما گاهی از اوقات انگیزه ها را از بازیگر می گیرند و سرد می شود و کمتر به خودش و استایل اش توجه می کند. قانونش اینطوری است که یک بازیگر باید نسبت به مردمی که حرفه شان بازیگری نیست توجه بیشتری داشته باشد.

بیوگرافی حمید گودرزی

حمید گودرزی و مادرش

مادر حمید گودرزی

حمید گودرزی و پدرش

پدر حمید گودرزی

گریم حمید گودرزی

گریم حمید گودرزی در سریال پاهای بیقرار

فیلمهای سینمایی

۱۳۹۵: نیوکاسل (محسن قصابیان)
1393: ایران برگر (مسعود جعفری جوزانی)
۱۳۹۳: روباه (بهروز افخمی)
۱۳۸۹: دزدان خیابان جردن (وحید اسلامی)
۱۳۸۹: زن‌ها شگفت انگیزند (مهرداد فرید)

۱۳۸۸: داماد خجالتی (آرش معیریان)
۱۳۸۸: خیابان بیست و چهارم (سعید اسدی)
۱۳۸۷: کیش و مات (جمشید حیدری)
۱۳۸۶: انعکاس (رضا کریمی)

۱۳۸۶: تلافی (سعید اسدی)
۱۳۸۶: قرنطینه (منوچهر هادی)
۱۳۸۶: مجنون لیلی (قاسم جعفری)
۱۳۸۵: بی وفا (اصغر نعیمی)

۱۳۸۵: گناه من (مهرشاد کارخانی)
۱۳۸۴: چپ دست (آرش معیریان)
۱۳۸۴: قتل آنلاین (مسعود آب‌پرور)

۱۳۸۳: بازنده (قاسم جعفری)
۱۳۸۱: پسران مهتاب (ارتشی در تاریکی) (مهدی ودادی)
۱۳۷۸: سهراب (سعید سهیلی)

سریالهای تلویزیونی

1396 – سریال هاتف
1396 – پاهای بی قرار
۱۳۹۵ گشت ویژه

۱۳۹۲ بچه‌های نسبتاً بد
۱۳۹۱ زمانه
۱۳۸۹ قلب یخی (فصل اول)

۱۳۸۸ پنجمین خورشید
۱۳۸۳ کمکم کن
۱۳۸۳ تب سرد
۱۳۸۱ مسافری از هند
۱۳۷۸ دانی و من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی سحر دولتشاهی و همسرش

سحر دولتشاهی

بیوگرافی و زندگینامه

سحر دولتشاهی بازیگر سینما و تلویزیون و تئاتر متولد 16 مهر ماه سال 1358 در تهران می باشد و 38 سال سن دارد و اصالتا تهرانی می باشد.

تحصیلات : وی دارای مدارک لیسانس ادبیات نمایشی و لیسانس مترجمی زبان فرانسه می باشد. 

شروع فعالیت سینمایی و بازیگری سحر دولتشاهی در سال 1384 بود که در آن سال وی در فیلم چهارشنبه سوری ساخته اصغر فرهادی ایفای نفش نمود. 

او با حضور در سریال مسافران که در سال 88 که به کارگردانی رامبد جوان پخش گردید توانست به خوبی شناخته شود.

ازدواج و همسرش و جدایی

سحر دولتشاهی در اسفندماه سال 1387 با رامبد جوان ازدواج کرد .این زوج از طریق دوستان مشترکشان در تئاتر با هم آشنا شده بودند . ازدواج این زوج در سال 1393 در سکوت خبری به جدایی کشیده شد طوری که هیچ یک از دو طرف از دلیل طلاق شان صحبتی نکردند.

البته دولتشاهی معتقد بود کسی نباید وارد حریم خصوص شان شود . البته او همسر دوم رامبد جوان بود و جوان پیش از ازدواجش با وی یک زندگی ناموفق داشته بود.او بعد از جدایی از وی با نگار جواهریان که از بازیگران زن سینما است ازدواج کرد.

اینستاگرام : instagram/ sahardolatshahi

سحر دولتشاهی و رامبد جوان

سحر دولتشاهی و همسرش

مادر وی نائیب رئیس فدراسیون شنا و پدرش مهندس و در تورهای دوچرخه سواری در ایران و خارج از کشور فعال است.

پدر سحر دولتشاهی

سحر دولتشاهی و پدرش


گفتگو و مصاحبه

برخلاف خیلی ها، سحر دولتشاهی کاملا آهسته و  پیوسته کارش را با اولین و شاید مهم ترین مدوم بازیگری یعنی تئاتر آغاز کرد. پس گفت و گو را هم با رجوع به همان ابتدای کارتان آغاز می کنیم. حضور در عرصه تئاتر چگونه رخ داد؟

اول، این را بگویم که رشته تحصیلی ام مترجمی فرانسه و ادبیات نمایشی است، دانشگاه ما به این شکل بود که از همان ابتدا گرایشی را که می خواستیم، انتخاب می کردیم. استادهای بسیار خوبی در این رشته داشتم، خودم و آنها امید زیادی داشتیم که من روزی در بخش نوشتن، این حرفه را ادامه دهم، ولی همان سال ها بازیگری را با تئاترهای دانشجویی آغاز کردم.

 اولین کار حرفه ای ام در تئاتر هم کاری بود به نام «نیمروز خواب آلود» به کارگردانی آیت نجفی که در همان دوران دانشجویی کار کردم، عضویت در آن گروه برایم خیلی جالب بود. ما کار کارگاهی می کردیم، ساعت ها و روزهایی طولانی تمرین کردیم که نتیجه تلاشمان روی صحنه بردن متنی بود که فقط سه شب فرصت اجرایش را پیدا کردیم. بعد از آن بود که با گروه تئاتر «پرچین» و آقای امجد کار کردم و دو کار روی صحنه بردیم که در آنها دستیاری هم می کردم. به این ترتیب از همان سال های 80، 79 کار حرفه ای را در تئاتر شروع کردم.

بیوگرافی سحر دولتشاهی

گفتید استادهایتان می گفتند نویسنده شوید، بهتر است، چه انگیزه یا چه اتفاقی باعث شد که بازیگری را ترجیح دهید؟

هنوزم معتقدم نوشتن خیلی متعالی است و فعالیت در این بخش جزو آرزوهایم باقی مانده، ولی به مرور زمان به این نتیجه رسیدم که جنس توانایی ام در زمینه خلاقیت هنری به کارهای گروهی بیشتر می خورد، در حالی که نوشتن با توجه به ماهیتش تنهاطلبی بیشتری نیاز دارد.

این یک بخش ماجراست، ولی بیشتر می خواهیم به آن جرقه اولیه برسیم؛ آن جرقه ای که وقتی زده شد، خانم دولتشاهی با خودش گفت من باید بازیگر شوم.

خب من از دوران بچگی تماشاگر حرفه ای تئاتر بودم، یادم هست که وقتی هشت سالم بود با پدرم برای دیدن یک تئاتر به سالن چهارسو رفتیم. وقتی فضا تاریک شد،درست قبل از اینکه تئاتر آغاز شود، تپش قلب شدیدی گرفتم، نمی دانم چگونه می شود  آن حس را توصیف کرد، ولی انگار احساس می کردم به این فضا تعلق دارم.

هنوز هم که هنوز است، من از آن دسته تماشاگرانی هستم که دیدن یک تئاتر یا فیلم خوب به شدت هیجان زده ام می کند؛ مثلا در بچگی همه تئاترهای کانون پرورش فکری در پارک لاله را دوبار دوبار می دیدم یا خاطرم هست 11، 12 سالم بود که پدرم فیلم «چریکه تارا» یا «مرگ یزدگرد» به کارگردانی آقای بیضایی را با کیفیت بسیار نازلی پیدا کرده بود، وقتی آن فیلم ها را دیدم، به قدری به هیجان آمدم که با خودم می گفتم آخرش من بازیگر می شوم. (می خندد)

آن تئاتری را که هشت سالگی رفتید، به خاطر دارید؟

خیلی دنبال کردم که ببینم چه بود، اتفاقا به آقای پسیانی گفتم که آقای خسروی یک اجرا از «باغ آلبالو»ی آنتوان چخوف در آن سال ها روی صحنه برده که فکر می کنم آن را دیده ام. آقای پسیانی گفت این تئاتر اجرا شده ولی آن سال ها در سالن چهارسو اجرا نشده، فعلا که کمی آدرس هایم اشتباه است. با این حال مطمئنم که کاری از چخوف بود. پدرم هم چون خیلی من را به تماشای تئاتر می برد، دقیقا یادش نیست کدام تئاتر، اثر ماندگاری روی من داشته، ولی خیالتان راحت، قطعا پیدایش می کنم. (می خندد)

از پدرتان گفتید، شما را تئاتر می بردند و فیلم های خوب را حتی با کیفیت پایین پیدا می کردند و شما هم تماشایشان می کردید. زمانی که تصمیم گرفتید از قالب تماشاگر خارج شوید و بازیگری را به عنوان مسیر اصلی زندگیتان انتخاب کنید، موضع پدر یا کلی تر خانواده تان چه بود؟

خانواده ما عموما در رشته هایی غیر از این، مثل شاخه های مهندسی و پزشکی تحصیلات دارند، زمانی که می خواستم از رشته مهندسی شیمی در دانشگاه انصراف بدهم و وارد این مسیر شوم، خانواده و پدرم تاکید داشتند شغلی را انتخاب کنم که بشود انتخابش کرد نه اینکه منتظر باشم تا برایش انتخابم کنند، ولی زمانی که عشق زیادم به کاری که انجام می دهم دیدند،  حمایتم کردند. البته خدا را شکر در خانواده ای بزرگ شدم که تصاویر زیادی از کتاب خواندن آنها در ذهنم وجود دارد؛ خانواده ای که هنر را دوست دارند حتی با اینکه هنر راهی نیست که از آن پول درآورند.

حالا که سیمرغ گرفته اید، آن نگاه مهربانانه و تاییدآمیز نهایی را از جانب خانواده تان می بینید؟

خیلی چیزها آماده کرده بودم که اگر سیمرغ گرفتم، بگویم اما آن قدر استرس گرفتم که تمامش یادم رفت،  با این حال اسم تک تک اعضای خانواده ام را گفتم؛ چرا که فقط بحث تشویق کردن هایشان نبود، آنها بزرگ ترین منتقدان من هم هستند. خواهر و برادرم آدم های با معلوماتی هستند و هروقت قرار است خانواده ام بیایند و کار جدیدی از من ببینند، به شدت هیجان زده می شود که نکند الان این یکی را نپسندند؛ مثلا این جوری نیست که پدرم برای هرکاری که بازی می کنم، بگوید:«به به دخترم چه کارهای خوبی کرده» بعضی وقت ها انتقادهای تند و تیزی به کارهایم دارد و سر بعضی کارها نشسته ایم و با هم ساعت های جدی بحث کرده ایم. گاهی وقت ها فکر می کنم پدرم باید منتقد سینمایی می شد. خانواده ام همیشه نگرانی های خاص خودشان را داشته اند ولی این باعث نشده که لحظه ای دست از حمایت من بکشند. حالا هم که خدا را شکر همه چیز بهتر هم شده. (می خندد)

عکسهای سحر دولتشاهی

 کدام تجربه تان در تئاتر بود که از آن به بعد در خودتان احساس کردید که «نه واقعا کاری که دارم انجام می دهم بازیگریست»؟

الان که فکر می کنم حقیقتش همه کارهای صحنه ای ام را دوست دارم. هرشب اجرای تئاتر با توجه به رو در رویی مستقیم با تماشاگر تجربه جدید و متفاوتی است ولی کاری که خیلی دلم برایش تنگ می شود و بارها به کارگردانش گفته ام که دوست دارم می شد هرچند سال یک بار دوباره آن را بازی کنم «تجربه های اخیر» به کارگردانی محمدرضا کوهستانی است.

فضای کار به گونه ای بود که هر بار به آن فکر می کنم، احساس متفاوتی درخصوص آن دارم، مثل فیلم هایی است که هر چند وقت یکبار دوباره آنها را می بینی و احساس می کنی چیز جدیدی در آنها کشف کرده ای. از این نظر «تجربه های اخیر» خیلی برایم عزیز است ولی خوشحالم که کارنامه کاری ام در تئاتر به گونه ای است که می توانم تمام قد پشت همه کارهایی که انجام داده ام بایستم.

اولین باری را که جلوی دوربین قرار گرفتید، به خاطر دارید؟

دقیقا. پلانی بود که من و خانم هدیه تهرانی در «فرزند صبح» مقابل هم بودیم. اولین بار بود که دوربین  35 میلی متر می دیدم، بوقش را که شنیدم، این قدر ترسیدم که با خودم گفتم:«خب دیگه الان بهتر است برگردم خانه» فشار زیادی تحمل کردم؛ چون برای اولین بار با دنیایی از بازیگری آشنا شدم که ادبیات خاص خودش را داشت و با آنچه تا آن زمان تجربه کرده بودم، متفاوت بود. یادم هست که چقدر خانم تهرانی در آن کار پارتنر خوبی برای من بود و چقدر صادقانه و مهربانانه هر کمکی که از دستش بر می آمد، دریغ نمی کرد. حضور او در اولین تجربه سینمایی ام آرامش خیلی زیادی به من داد.

آن ترسی که در اولین تجربه جلوی دوربین داشتید از کدام فیلم به بعد از بین رفت؟

هیچ وقت از بین نرفت. من هنوزم هر فیلمنامه ای که می خوانم و برای حضور در آن قرارداد می بندم، آن استرس را با خود دارم، فقط با این تفاوت که الان این استرس با آگاهی و دانش همراه شده است که کنترل  کردنش را برایم ساده تر کرده. شما حساب کنید من هنوز هم برای دیدن تئاتر، همان هیجان کودکی را دارم. بازی کردن که جای خودش را دارد.

از آن انتخاب شدن هایی که غافلگیرتان کرد و خیلی دوستش داشتید، یکی را تعریف کنید.

خب خیلی از انتخاب ها غافلگیرم کرد. حتی خیلی از آنها که در نهایت به دلایل مختلف امکان همکاری پیدا نکردیم. ولی از آنها که کاملا یادم هست، انتخابم برای بازی در فیلم «آسمان زرد کم عمق» به کارگردانی بهرام توکلی بود و فکر می کنم آقای ملکان هم من را برای بازی در آن نقش پیشنهاد کردند. خب من خیلی دوست داشتم با آقای توکلی همکاری داشته باشم، خیلی زیاد. دیدن فیلم های آقای توکلی همیشه از علاقه مندی های من بوده و هست. به همین خاطر وقتی برای این فیلم به من زنگ زدند، خیلی خوشحال شدم، مدتی هم بود که از سینما دور بودم، هیجان من از حضور در این کار خیلی زیاد بود؛ آن قدر زیاد که بلافاصله بعد از آن تماس، زنگ زدم به ترانه علیدوستی و با ذوق و  شوق هیجانم را با او تقسیم کردم.

مسائل مالی چقدر در انتخاب های شما موثر است؟ مثلا اگر پیشنهادی شود که از نظر کیفیت شاید خیلی نظر خانم دولتشاهی را جلب نکند ولی به لحاظ مالی کاملا مقرون به صرفه باشد، قبول می کنید؟

راستش من تا امروز کاری نکرده ام که پول خیلی عجیب و غریب بابتش بگیرم (می خندد) و از طرفی هم به خوب زندگی کردن اعتقاد دارم. ولی همیشه سعی کرده ام استانداردهایی را که برای کار کردن در نظر گرفته ام، رعایت کنم چون کاری که دوست نداشته باشم به شدت از لحاظ روحی به من فشار وارد می کند و دوست ندارم به خاطر پول این فشار را تحمل کنم.

همسر سحر دولتشاهی

بالعکس این چطور؟ یعنی مثلا پول خیلی خوبی به شما ندهند، ولی بدانید نتیجه کار برایتان خوب خواهدبود.

تاحالا خیلی انتخاب های این مدلی داشته ام؛ انتخاب هایی که حال و هوای رفاقتی تری داشته اند یا شرایط پروژه به گونه ای بوده که از لحاظ مالی چندان نمی توانسته تامین کننده سقف معمول دستمزدم باشد ولی با این حال چون کار را دوست داشتم، حاضر شدم در مورد مساله مالی سختگیری نکنم. هرچند کی بدش می آید که هم کار خوب بکند و هم دستمزد خوبی بگیرد. البته منظورم رقم های نجومی نیست. همان حد استاندارد را هم بدهند ما راضی هستیم (می خندد). راستش دوست ندارم از فیلمنامه ای خوشم بیاید، ولی بگویند پول ندارم، همیشه امیدوارم پول به آن پروژه هایی برسد که با سلیقه من جور است، ولی تا به حال خیلی این جوری نبوده.

از آن دسته بازیگران ی هستید که اعتبار کارنامه کاریتان بیشتر به کارهایی بر می گردد که نقش مکمل بوده اید. حتی اولین سیمرغ تان را هم برای یک نقش مکمل گرفتید. به این اعتقاد دارید که اصولا در سینما چه در ایران و چه در جهان بازیگرهایی هستند که برای نقش های اصلی ساخته شده اند و بازیگرانی هم هستند که خوراکشان درخشیدن در نقش های مکمل است.

من معتقدم اندازه نقش نمی تواند بازیگر خوب را محدود کند. ولی خب کارنامه کاری من به گفته شما پر از نقش های مکمل است، پس بنابراین تا زمانی که تعداد نقش های اصلی ام به اندازه نقش های مکملی که بازی کرده ام، نشود نمی توانم درخصوص حرفی که می زنید، قضاوت درستی کنم؛ مثلا فیلم «ماراتن زمین» به کارگردانی کمال تبریزی که چهار سال پیش  آن را بازی کردم، هنوز دیده نشده و اولین فیلمی که به عنوان نقش اصلی دیده شدم «مستانه» بود و  امیدوارم فیلم «نیم رخ ها» به کارگردانی آقای ایرج کریمی که به تازگی در آن بازی کردم هم به خوبی دیده شود و نظرها را درخصوص آن بشنوم.

کم کم وقتی اندازه نقش های اصلی ام به اندازه نقش های مکملم شود، می توانم این قضاوت را داشته باشم که در کدام زمینه موفق ترم، ولی طبق همان حرفی که زدم اگر بازیگری کارش را بلد باشد از پس هر اندازه نقشی بر می آید.

از خیلی  ها شنیدم پشت دوربین از آن دسته بازیگرانی هستید که شوخ و پرانرژی اند. با توجه به اینکه به هر حال در زندگی روزمره هر آدمی مشکلات و منحنی های خاصی وجود دارد، زمانی که قرار است جلوی دوربین یا روی صحنه بروید، چقدر همه مشکلات را پشت در لوکیشن می گذارید و بعد وارد کارتان می شوید؟ اصلا به این روش اعتقاد دارید؟

خیلی خوشحالم که پشت سرم حرف های خوبی زده می شود. به نظر همه سرمایه یک بازیگر، دردها و لحظات شیرینی است که تجربه کرده، اگر قرار باشد سر فیلمی سکانسی را بازی کنم و از تجربیات شخصی و زندگی ام وام نگیرم، خیلی تنگدستم. هیچ وقت رابطه زندگی خودم را با زندگی نقش قاطی نمی کنم. بنابراین هیچ وقت چیزی از خودم را پشت در نمی گذارم.

به نظرتان «عصر یخبندان» همان فیلمی بود که حقتان بود برایش سیمرغ بگیرید؟ یا بهتر بگوییم خودتان چنین احساسی برای سیمرغی که گرفتید، دارید؟

واقعا نمی توانم بگویم حق من بود سیمرغ بگیرم یا دوستان دیگرم که نامزده شده بودند، ولی می توانم با اطمینان بگویم که برای این فیلم خیلی زحمت کشیدم. تک تک عوامل از بازیگران و کارگردان انرژی بسیار خوبی به من دادند و کمک های زیادی برای بهترشدن نقش کردند. نقشی که در «عصر یخبندان» بازی کردم ریسک بسیار بزرگی برای من بود، چون با یک اشتباه کوچک نقش می توانست تبدیل به یک تیپ کلیشه ای شود، اما خوشبختانه همه چیز دست به دست هم داد تا این تلاش گروهی ثمربخش باشد.

با توجه به اینکه نقش های امسالتان در «عصر یخبندان» و «شکاف» مملو از اکت های حسی بیرونی و لحظات پرتنش فراوان بود، شاید جالب باشد برایمان بگویید سخت ترین لحظاتی که در این دو فیلم تجربه کردید، کجا بود؟

خب «شکاف» واقعا یک پیچ مهم در بازیگری ام بود و سکانس پایانی فیلم واقعا تمام ابعاد زندگی ام را تحت الشعاع قرار داد. شخصا برایم تجربه بسیار عیجبی بود. اما در مورد نقشم در عصر یخبندان این نکته جالب است که وقتی اولین بار فیلمنامه را خواندم،خودم این شخصیت را پیدا نمی کردم و خیلی دوستش نداشتم، خب مطمئن بودم با این ذهنیت و نگاه نمی توانم نقش را درست بازی کنم، چون من حتما باید نقشی را که بازی می کنم، دوست داشته باشم و بغلش کنم.

چی شد که توانستید نقش را بغل کنید؟

دلم برایش سوخت و دیدم عسل برای بقایش چه ماسک های مختلفی زده و چقدر از واقعیتی که دارد فرار کرده. البته در پیداکردن خیلی از ریزه کاری های این شخصیت، آقای کیایی به من کمک کردند.

و بالاخره سوال آخر، سال 93 تمام شد و وارد سال 94 می شویم. خانم دولتشاهی سال 93 را برای خودش چگونه تعریف می کند و دوست دارد سال 94 چگونه برایش تعریف شود؟

سال 93 در عین حال که سال شلوغی برایم بود در تنهایی لذت بخشی هم سپری شد. نه فقط به عنوان یک بازیگر، بلکه در خیلی جهات رشد خوبی داشتم، سال 93 غم شیرینی برایم داشت و یک رهایی جالبی برایم بود. برای سال 94 و همه سال هایی که می آیند هم امیدوارم مهر بیشتری وجود داشته باشد هم از طرف من نسبت به اطرافیانم و هم از طرف آنها نسبت به من.

دوست دارم حال مردم کشورم خوب باشد، آرزوهای خیلی خوبی برایشان دارم، خصوصا در دورانی که احساس می کنم کمی بیش از حد طبیعی دلمردگی و ناراحتی در آنها وجود دارد، خیلی دوست دارم خیابان های کشور همیشه پر از مردم سالم و سرحال و خندان باشد.

خط قرمزی به نام حریم خصوصی که نباید حتی نزدیک آن شد

یکی زمانی بازیگر یا هر شخص دیگری اطلاعات بخشی از زندگی خصوصی اش را در مصاحبه ها یا روابط اجتماعی اش به شکل عمومی در اختیار مخاطبان قرار می دهد. من هم {متاسفانه} در مقطعی این کار را کردم.

خب بعد از اینکه این اطلاعات را دارید، مخاطب پیگیر آن بخش زندگی خصوصی شما می شود، این مساله را کاملا درک می کنم، ولی گاهی مسائلی پیش می آید و طی آن سوالاتی از شما می شود که با تمام احترامی که برای پرسش کننده اش قائل می شود اما جواب دادن به آن سوال ها باعث می شود پای افراد ذینفع دیگری غیر از خود شخص هم به میان بیاد از اینجا به بعد ماجرا اصلا قشنگ نیست.

یادمان باشد که گاهی کنجکاوی های ته ذهن ما زخم یک نفر است که ما مدام در حال کندن آن هستیم. خیلی بهتر است قبل از پرداختن به هر موضوعی به این نکته فکر کنیم. واقعا مقابل این حجم از کنجکاوی ها ایستادن، کار بسیار سختی است. با این حال من از مردم می خواهم نه تنها در این مورد، بلکه در بسیاری از موضوعات روزمره زندگیشان این جمله را فراموش نکنند که چیزی را که برای خودشان دوست ندارند برای دیگران هم دوست نداشته باشند.

علت کم کاری در تلویزیون 

من نه تنها به تلویزیون کاری ندارم، بلکه تاثیرگذاری و  اهمیت آن را به خوبی درک می کنم. خیلی ها می گویند الان مردم پای شبکه های ماهواره ای می نشینند یا مدیوم های دیگری را برای سرگرم شدن انتخاب می کنند ولی اگر بخواهیم فراگیر به این مساله نگاه کنیم، می بینیم که اتفاقا هنوز هم خیلی از ایرانی ها همچنان انتخاب اولشان تلویزیون خودمان است.

در این شرایط، آدم نباید حضور در چنین مدیومی را از دست بدهد؛ چرا که وقتی می بینم هنوز هم مردم من را با شخصیت «سرهنگ ناهید» در «مسافران» می شناسند یا «نابرده رنج» را به یاد دارند، متوجه قدرت و نفوذ این مدیوم در بین مردم می شودم ولی خب طبق حرف های قبلی مان شرط اصلی حضورم در هر کاری کیفیت است، بنابراین اگر کار با کیفیتی هم درتلویزیون به من پیشنهاد شود و شرایط حضور در آن کار  را به لحاظ زمانی داشته باشم، چرا که نه.

سحر دولتشاهی بی حجاب

فیلم های سینمایی

۱۸- عرق سرد (۱۳۹۶)
۱۸- ارادتمند؛ نازنین بهاره تینا (۱۳۹۵)
۱۷- لابی (۱۳۹۵)
۱۶- بارکد (۱۳۹۴)

۱۵- وارونگی (۱۳۹۴)
۱۴- دلم می خواد (۱۳۹۳)
۱۳- شکاف (۱۳۹۳)
۱۲- عصر یخبندان (۱۳۹۳)
۱۱- مرگ ماهی (۱۳۹۳)

۱۰- مستانه (۱۳۹۳)
۹- نیمرخ‌ها (۱۳۹۳)
۸- متروپل (۱۳۹۲)
۷- آسمان زرد کم عمق (۱۳۹۱)
۶- دونده زمین (۱۳۸۹)

۵- طلا و مس (۱۳۸۷)
۴- فرزند صبح (۱۳۸۷)
۳- وقتی همه خوابیم (۱۳۸۷)
۲- میم مثل مادر (۱۳۸۵)
۱- چهارشنبه سوری (۱۳۸۴)

sahar dolatshahi

سریال ها

کتابفروشی هدهد (مرضیه برومند) (۱۳۸۶)
مسافران (رامبد جوان) (۱۳۸۸)
نابرده رنج (علیرضا بذرافشان) (۱۳۸۸)

توطئه فامیلی (رامبد جوان) (۱۳۸۹)
آب پریا (مرضیه برومند) (۱۳۸۹)
قلب یخی (فصل سوم) (سامان مقدم) (۱۳۹۱)شبکه خانگی

تئاترها

نیمروز خواب‌آلود (آیت نجفی) (۱۳۸۰)
مرغ دریایی (آیت نجفی) (۱۳۸۰)
قوی‌تر (سحر دولتشاهی و آیت نجفی) (۱۳۸۱)
دوشیزه ژولی (آیت نجفی) (۱۳۸۱)
زائر (حمید امجد) (۱۳۸۲)

خبرهایی از تهران ۲ (آیت نجفی) (۱۳۸۳)
کلاغ و دوچرخه (آتیلا پسیانی) (۱۳۸۳)
بی شیر و شکر (حمید امجد و سید مهرداد ضیایی) (۱۳۸۳)
هی مرد گنده گریه نکن (جلال تهرانی) (۱۳۸۳)

تجربه‌های اخیر (امیررضا کوهستانی) (۱۳۸۳)
تلخ مثل عسل (آتیلا پسیانی) (۱۳۸۳)
سیفون (آروند دشت‌آرای) (۱۳۸۴)
بازگشت به خان نخست (آروند دشت‌آرای) (۱۳۸۴)
تیغ و ماه (آتیلا پسیانی) (۱۳۸۵)

زخمه بر رمل (آتیلا پسیانی) (۱۳۸۵)
آناتو تیغ (آتیلا پسیانی) (۱۳۸۶)
یک سمفونی ناکوک (آتیلا پسیانی) (۱۳۸۶)
کشتی شیطان (آتیلا پسیانی) (۱۳۸۸)
زنی از گذشته (محمد عاقبتی) (۱۳۹۰)

پاورقی (احمد کچه‌چیان) (۱۳۹۰)
دراکولا (ستاره پسیانی) (۱۳۹۰)
جاده طولانی مارپیچ (رضا گوران) (۱۳۹۱)
ترن (نیما دهقان) (۱۳۹۱)

تن‌تن و راز قصر مونداس (آروند دشت‌آرای) (۱۳۹۱)
خانه سربی (علی نرگس‌نژاد) (۱۳۹۲)
ترانه‌های قدیمی (محمد رحمانیان) (۱۳۹۲)
از بیت‌المقدس تا اریحا (بیتا الهیان) (۱۳۹۲)

خشکسالی و دروغ (محمد یعقوبی) (۱۳۹۳)
دور همی زنان شکسپیر (بهاره رهنما) (۱۳۹۳)
پرفورمنس خارش (امیر کنجانی) (۱۳۹۴)
مرگ هوتن (یوسف باپیری) (۱۳۹۵)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی میلاد کی مرام و همسرش

میلاد کیمرام

بیوگرافی و زندگینامه

میلاد کی مرام بازیگر جوان سینما و تلویزیون متولد 4 اردیبهشت ماه 1364 در بندر انزلی می باشد و 32 سال سن دارد.

تحصیلات : وی دارای فوق دیپلم الکترونیک است. او از شاگردان کلاس های بازیگر مسعود کیمیایی بوده است و به گفته خودش شاگرد اول کلاس بوده است.

او عضو یک خانواده 5 نفر است و یک خواهر و یک برادر دارد که از خودش بزرگ تر هستند.

وی بازیگری را با تئاتر از شهر خودش انزلی شروع کرد و بعد از آن در تهران در کلاسهای بازیگری مسعود کیمیایی شرکت می نمود.

وی در  سال 90 با سریال نابرده رنج در نقش جابر به کارگردانی علیرضا بذر افشان توانست به خوبی شناخته شود.

ازدواج و همسرش

میلاد کی مرام تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد . اطلاعات بیشتر در این خصوص در دست نمی باشد.

چندی پیش عکسی از او در کنار ماهور الوند در صفحات اجتماعی منتسب به همسرش منتشر شده بود که این عکس مربوط به پشت صحنه یک فیلم سینمایی (ملی و راههای نرفته) بوده است.

همسر میلاد کی مرام

اینستاگرام میلاد کی مرام : Instagram.com/Miladkeymaram

پدر میلاد کی مرام

میلاد کی مرام و پدرش

بیوگرافی میلاد کی مرام


گفتگو و مصاحبه با میلاد کی مرام

می‌گویند بازیگری را به صورت آکادمیک از کلاس‌های آقای کیمیایی شروع کردید؟

  آره من همان سرایدار مدرسه کیمیایی هستم که توی موتورخانه اش زندگی می کردم با افتخار می گویم که برای هدف هر کاری می کردم، نه هر کاری… شرفم را نفروختم… بی شرفی نکردم، اتفاقا با هیچکس دوست نشدم، دوستی نداشتم، آدمی که می خواهد دوست شود باید پول داشته باشد، من پول نداشتم، هیچی نداشتم صفر، صفر…

من کار هنری را از شهرم (بندر انزلی) شروع کردم. از ابتدا به تئاتر علاقه‌مند بودم و در 16 سالگی با نمایش «شب نشینی در جهنم» به کارگردانی مهرداد رایانی مخصوص جایزه بهترین بازیگر تئاتر منطقه‌ای فجر را دریافت کردم و در‌‌ همان شهرستان دو تجربه تصویری هم داشتم که آقایان پاک‌سرشت و معینی لطف کردند و به من اعتماد کردند.

بعداز این‌که به تهران آمدم، سعی کردم بازیگری را به‌صورت آکادمیک یاد بگیرم، همه جا رفتم، مثل کلاس‌های کارنامه یا کلاس‌های آقای سمندریان. در ‌‌نهایت کلاس‌های آقای کیمیایی را انتخاب کردم. در دوره اول کلاس‌های آقای کیمیایی، شاگرد اول کلاس‌هایشان شدم و این آشنایی سر آغاز اتفاق خوبی بود، چرا که توانستم در فیلم «رئیس» در گروه کارگردانی باشم. مسعود کیمیایی جدا از این‌که الفبای سینما را به من آموخت، یک درس مهم به من داد و آن درس درست زندگی کردن بود.

نگاه من به زندگی را تغییر داد ونگاه درست به پیرامونم را به من یاد داد. بعد از مدتی شروع کردم در یک رستوران کار کردن و یک شب وقتی خانم گلاب آدینه آمده بودند از رستوران شام بخرند در مورد علاقه‌ام به بازیگری با او حرف زدم و خانم آدینه هم آن زمان در تدارک ساخت مجموعه‌ای به نام «خواستگاران» برای شبکه یک بودند و به من گفتند: «بیا و برای بازیگری تست بده» من تست دادم و به جای یک نقش، ۲۱ نقش در این سریال اپیزودیک بازی کردم. بودن در این سریال دریچه جدیدی در زندگی من بود که به خاطر این اتفاق همیشه سپاسگزار خانم آدینه هستم.

پس بعد از فیلم «رئیس» ارتباط شما با مسعود کیمیایی قطع شد.

نه به این صورت، در حقیقت پیشنهادی برای حضور در فیلم‌هایشان نداشتم تا این‌که برای فیلم «متروپل» برای بازی در یکی از نقش‌های اصلی پیشنهاد دادند، قرارداد هم بستم، اما بخت با من یار نبود که در این فیلم حضور داشته باشم. همیشه دوست داشتم ادای دینی به استادم بکنم و متأسفانه چون ساخت این فیلم همزمان با تصویر‌برداری سریال «بچه‌های نسبتاً بد» شد نتوانستم هماهنگی انجام بدهم، این کم سعادتی من بود و امیدوارم روزی برسد که بتوانم مقابل دوربین او باشم.

میلاد کی مرام

از وقتی که قدم در مسیر حرفه‌ای بازیگری گذاشتید تا به امروز تا چه حد نظر منتقدان برایت تعیین‌کننده بوده است؟

خیلی زیاد و فکر کنم از انتخاب‌هایم مشخص باشد. بعد از بازی در فیلم «کوچه ملی» منتقدان من را به مسیر خاصی هدایت کردند و عده‌ای هم معتقد بودند که من به درد بازی درفیلم‌هایی از جنس فیلم‌های مسعود کیمیایی یا سینمای معترض می‌خوردم. اما خب! من از ایستایی بدم می‌آید و همیشه دلم می‌خواهد کاری را انجام بدهم که تا به حال انجام ندادم. در زندگی شخصی‌ام هم همین شکل هستم؛ درست به سمت چیزی می‌روم که از آن می‌ترسم یا تجربه‌اش نکرده‌ام.

این جسارت به موفقیت هر آدمی کمک می‌کند و خدا کمکم کرده که این قدرت ریسک و جسارت همراه من هم باشد. تا اینجا که کارهایم هربار، با رویه قبلی متفاوت بوده و در حال حاضر هم که مشغول بازی در فیلم «خط ویژه» هستم که کاملاً با نقش‌های قبلی من متفاوت است.همیشه سعی می‌کنم خودم را تکرار نکنم و کارنامه متفاوتی داشته باشم. همه این تلاش‌ها برای این است که برای کارگردان‌ها و تهیه‌کننده‌ها از خودم ذهنیت ثابت نسازم.

عکسهای میلاد کی مرام

برخی ازمنتقدان معتقدند که بعضی از بازیگران خودشان را تکرار می‌کنند.

دقیقاً همینطور است، متأسفانه برخی از بازیگران ما در یک قالب ماندند و معدود بازیگرانی هستند که سعی می‌کنند کارهای متفاوتی انجام بدهند. پذیرای انتقادات هستم و دوست دارم ایراد‌هایم گفته شود؛ به آن‌ها فکر کنم و این ایراد‌ها را درست کنم.

در جایی گفته بودید که بازی در سینما و تلویزیون برای شما متفاوت است. تفاوت این دو مدیوم از نگاه شما چیست؟

فکر می‌کنم باید به این موضوع در زمان بهتری پرداخت، اما یکی از دلایل کوچک آن این است که اصولاً مخاطب این دو مدیوم با هم متفاوت است، در تلویزیون بیشتر از نماهای بسته استفاده می‌شود در صورتی که در سینما اینطور نیست اما بعید می‌دانم در جنس بازی بازیگر، این دو مدیوم تفاوتی ایجاد کند. اصولاً مخاطب این دو مدیوم با هم متفاوت است. در تلویزیون برای مردم بازی می‌کنید، علاوه بر این‌که ما در تلویزیون محدودیت‌هایی داریم که نمی‌توانیم آن‌ها را وارد بازی‌مان کنیم اما در سینما شرایط فرق می‌کند و خیلی چیزهای دیگر دخیل است.

زندگینامه میلاد کی مرام

این شرایط سینما را ترجیح می‌دهید یا تلویزیون را؟

برای من کار خوب اولویت دارد. ترجیح من سینما است اما شاید سیروس مقدم تصمیم بگیرد سریال «بچه‌های نسبتاً بد۲» را کلید بزند و مطمئناً نمی‌توانم به او پاسخ منفی دهم و یکسری کارگردان‌های خاص که دوست دارم با آن‌ها تجربه همکاری داشته باشم.

چرا اصولاً کارهای سینما با کیفیت‌تر از تلویزیون است؟

به نظر من کار‌شناسی بیشتری روی یک فیلم سینمایی می‌شود. وقت بیشتری روی فیلمنامه آن یا انتخاب بازیگران می‌شود و با دقت و صبر بیشتری کارمی شود، اما در تلویزیون این اتفاق نمی‌افتد. اما من خودم را خط کشی نمی‌کنم، شاید یک تئا‌تر یا یک فیلم کوتاه خوب، بتواند من را ارضا کند. من کارهایی که از انجامشان لذت می‌برم احساس رضایت می‌کنم وهر اتفاقی که من را به لذت برساند هدف‌های کوتاه مدت زندگی من می‌شود.

همکاری با سیروس مقدم چطور اتفاق افتاد؟

سیروس مقدم قهرمان تلویزیون است. تا وقتی کسی با او کار نکند متوجه منظور من نمی‌شود، سریال‌های او پر طرفدار‌ترین سریال‌های تلویزیون است و این نشان می‌دهد که کارش را بلد است، اسم او هر بازیگری را برای حضور در کارش تحریک می‌کند، بسیاری از بازیگران حال حاضرسینمای ایران که خوش می‌درخشند با سیروس مقدم همکاری داشته‌اند مثل شهاب حسینی که من یکی از طرفداران بازی او هستم، او یکی از بهترین بازی‌های سال‌های ابتدایی بازیگری‌اش در سریال «پلیس جوان» بود.

یا خیلی از بازیگران حرفه‌ای سینما که حداقل یک‌بار در کارهای ایشان حضور داشتند.سیروس مقدم آنقدر اعتماد به نفس می‌دهد که در کنارش احساس آرامش می‌کنی، از طرفی فیلمنامه خوب پیمان عباسی من را بیشتر سر ذوق آورد، شخصیت «سمیر» بسیار متفاوت بود و دوست داشتم آن را طوری ایفا کنم که میلاد کی مرام دوست دارد نه جوری که تا حالا دیدیم. شاید بازی در این نقش را به هر کس دیگری غیر از من پیشنهاد می‌دادند جور دیگری می‌شد. نمی‌گویم خوب یا بد! شاید بهتر از چیزی می‌شد که من بازی کردم اما به این شکل در نمی‌آمد، سعی کردم خاص خودم این شخصیت را پرداخت کنم. «سمیر» شخصیتی بود که دراماتیزه شده بود. بازی در این نقش به من کمک می‌کرد که نقاط مختلف بازی‌ام را نشان بدهم و این برای هر بازیگری ارزشمند است. ساخت ۲۶ قسمت سریال در دو ماه جز کار کردن با سیروس مقدم اتفاق نمی‌افتد.

میلاد کی مرام و دوست دخترش

شهرت تا به امروز چه اثری روی زندگی شخصی تو گذاشته است؟

من همیشه از خدا خواستم اگر می‌خواهد چیزی به من بدهد اول جنبه داشتن آن را به من ارزانی کند خواه شهرت یا هر چیز دیگر. این اتفاق با سریال «نابرده رنج» و «بچه‌های نسبتاً بد» برای من افتاد. نتیجه این است که بعد از مدتی توقع مردم از تو بالا می‌رود و نمی‌توانی از مردم دور باشی و آن‌ها دوست دارند تو را ببینند. این کارم را سخت می‌کند چون سعی می‌کنم کم بازی کنم.

چند روز پیش سر صحنه فیلمبرداری فیلم «خط ویژه» چند جوان موتور سوار من را در خیابان دیدند و گفتند: «کل محل ما مثل سبیلای«سمیر»، تو سریال «بچه‌های نسبتاً بد» گذاشتن، چرا سیبیلاتو زدی؟» شنیدن این جمله یه حال خوبی به من می‌دهد و شاید مردم دوست دارند از الان به بعد من را در این قالب شخصیت بیشتر ببینند و این را به حرف‌های قبلم بر می‌گردانم که بسیاری از مردم دوست دارند بازیگرهایی را که در یک نقش خاص به شهرت می‌رسند در قالب‌‌ همان شخصیت ببینند مثلاً هر وقت هوس دیدن یک جوان عاصی را می‌کنیم سریع به یاد حامد بهداد می‌افتیم در صورتی که حامد بهداد یک بازیگر است که از عهده بازی در هر نقشی بر می‌آید. من بازی در فیلم «خط ویژه» را به این دلیل انتخاب کردم که نقش متفاوتی بازی کنم.

تا به حال این شهرت باعث آزارتان هم شده است؟

چند روز پیش برای خرید یک کت به یک پاساژ رفتم. ساعت ۲ بعد از ظهر رفتم و ساعت ۸ شب از آنجا بیرون آمدم و یک جایی نمی‌دانی باید جواب محبت مردم را چطور بدهی. من استدلالی در زندگی‌ام دارم و این‌که همیشه می‌گویم: «کسی که دلش با خدا باشه از این چیزا نمی‌ترسه» من حرفی را از پدرم به یادگار دارم که سرمشق زندگی‌ام است که می‌گویم: «خدایا هر چیزی که تو رو ازم دور می‌کنه ازم بگیر.» اگر دلت با خدا باشد هیچ اتفاق نمی‌افتد.

اینستاگرام میلاد کی مرام

 

بازیگری شغل عجیبی است، یک بازیگر به دلیل موقعیتی که دارد گاهی تبدیل به یک الگو در جامعه می‌شود که تمام رفتار و حرکاتش زیر ذره بین است. به نظر شما هم بازیگری با شغل‌های دیگر متفاوت است؟

این اتفاق فقط به بازیگری مربوط نمی‌شود تمام افراد مشهور با این اتفاق روبه‌رو هستند، شهرت یکسری عواقب دارد که اگر جنبه آن‌ها را نداشته باشی زود ازآن خسته می‌شوی.

یعنی هیچ وقت تا به حال سعی نکردید از شهرت استفاده کنید؟ مثلاً در یک صف طولانی از دیگران جلو بزنید؟

از اول زرنگ بودم، وقتی می‌رفتم نانوایی سعی می‌کردم دفعه اول با نانوا رفیق شوم که روزهای بعد زود‌تر کارم راه بیفتد(با خنده) اما گاهی اوقات دوستان لطف دارند و کارت را سریع انجام می‌دهند که اگر بخواهی در مقابل لطفشان مقاومت کنی ممکن است فکر کنند خودت را می‌گیری. اما هیچ آدمی نیست که از شهرت و رانت استفاده نکند. شهرت مسئولیت ما را بیشتر می‌کند و فقط باید مراقب رفتارمان باشیم چون خواه یا ناخواه مردم از رفتارهای ما الگو‌برداری می‌کنند.

چیزی هست که از آن بترسید؟

مثلاً از ارتفاع! خدا بیامرزد پیمان ابدی را. نخستین بار من با او جامپینگ کردم با این‌که ترسم ریخت اما هنوزم از فکر کردن به آن ارتفاع می‌ترسم. چیزهایی که من را می‌ترساند معنوی است، اما چیزی که من را ناراحت می‌کند، قضاوت کردن است که متأسفانه شغل اصلی خیلی از مردم شده است خصوصاً در حرفه ما که عجیب و غریب وجود دارد.

شاید کسی نظرش را می‌گوید و شما فکر می‌کنید قضاوت می‌کند.

فکر کنید من مثلاً نظر می‌دهم که این سیب خوشمزه است. خب، می‌توانم نظرم را برای خودم نگه دارم اما وقتی سعی کنی نظرت را به همه القا کنی دیگر اسمش قضاوت است.

milad keymaram

چه پدیده اجتماعی دیگری تو را اذیت می‌کند؟

چیزی که اصولاً ناراحتم می‌کند این است که برخی احترام را با علم اشتباه می‌گیرند. احترام بر مبنای کسوت است. قطعاً کسی که سن و سال بیشتری دارد باید به او احترام گذاشت، اما این دلیل نمی‌شود منی که با ۲۸ سال سن ۱۲ سال در کار هنری بوده‌ام و کسی که ۳ سال است قدم دراین راه گذاشته است علمش از من کمتر باشد. معتقدم در سینما کسی جای کس دیگری را نمی‌گیرد. من هر کمکی از دستم بر بیاید برای آدم‌هایی که دوست دارند وارد این حرفه شوند انجام می‌دهم. متأسفانه یک ذره تعداد آدم‌های بی‌عقده در سینمای ما کم شده است.

خیلی از بازیگران ما در انجام کارهای خیریه پیشقدم هستند و برخی فکر می‌کنند انجام این کار‌ها ریا کاری است، نظر شما چیست؟

من هم کار خیر انجام می‌دهم اما برای دلم کار می‌کنم. یکی از شرط‌های من برای مصاحبه معرفی انجمن حمایت از کودکان مبتلا به سرطان (محک) است این‌که به واسطه حرف زدن من از این انجمن مردم آنجا را بشناسند و کمک کنند اما این کار را با اعتقادم و دلم انجام می‌دهم.

چرا از تئا‌تر فاصله گرفتید؟

اگر کار خوبی پیشنهاد شود حتماً انجام می‌دهم. کارم را از تئا‌تر آغاز کردم و وجب به وجب صحنه را می‌شناسم.

میلاد کیمرام Milad Keymaram

عکسهای جدید و اینستاگرام میلاد کی مرام و بیوگرافی اشمیلاد کی مرام و علی زندوکیلی

میلاد کی مرام و علی زندوکیلی

milad

میلاد کی مرام بیوگرافی

عکس میلاد کیمرام

فیلمهای سینمایی

مَلی و راه‌های نرفته‌اش (۱۳۹۵)
آبنبات چوبی (۱۳۹۴)
امکان مینا (۱۳۹۴)
غیرمجاز (۱۳۹۴)

۳۶۰ درجه (۱۳۹۳)
صفر (۱۳۹۳)
مستانه (۱۳۹۳)
هاری (۱۳۹۳)

برف (۱۳۹۲)
خط ویژه (۱۳۹۲)
روزگاری عشق و خیانت (۱۳۹۲)
متروپل (۱۳۹۲)
ملکه (۱۳۹۰)
کوچه ملی (۱۳۸۹)

کی مرام

سریالهای تلویزیونی

خواستگاران (مجموعه تلویزیونی)
شب هزار و یکم (مجموعه تلویزیونی) (۱۳۸۷، علی بهادر)
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد

نابرده رنج
بچه‌های نسبتاً بد (سیروس مقدم)
ژنرال (مجموعه تلویزیونی) (۱۳۹۲)
سیب ترش (فیلم تلویزیونی)
چرخ فلک (اپیزود کامران)

فیلمهای میلاد کی مرام

جوایز و افتخارات

دوازدهمین جشنواره فیلم مقاومت بهترین بازیگر مرد ملکه برنده
۱۳۹۲ سی و دومین جشنواره فیلم فجر بهترین بازیگر نقش مکمل مرد خط ویژه برنده
۱۳۹۳ شانزدهمین جشن خانه سینما بهترین بازیگر مرد ملکه برنده

دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از سی و دومین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم «خط ویژه» که به بیمارستان محک تقدیم شد.

همچنین دارندهٔ جایزهٔ ۳ سال بهترین بازیگر نقش اصلی سینمای ایران از جشن خانهٔ سینما در سال ۱۳۹۳ که هیچوقت در سینمای ایران تکرار نشده.. (خاص‌ترین جایزهٔ خانه سینما).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی محسن تنابنده و همسرش

محسن تنابنده

بیوگرافی و زندگینامه 

محسن تنابنده بازیگر، کارگردان و نویسنده سینما و تلویزیون است. وی متولد 26 فروردین 1354 در دامغان  است و اهل سمنان می باشد و 42 سال سن دارد. 

تحصیلات : او فارغ التحصیل رشته بازیگری از دانشکده هنر و معماری دانشگاه تهران است

شروع فعالیت بازیگری او با بازی در تئاتر در سال 1371 غاز شد. ورود او به سینما در سال 1380 با بازی در فیلم دانه های ریز برف بود.

تا قبل از حضور او در سریال نوروزی پایتخت کمتر کسی وی را می شناخت اما بعد از حضور او در مجموعه پایتخت در نقش نقی معمولی توانست به خوبی شناخته شود.

طنابنده در جشنواره فجر سال 95 نیز جایزه بهترین بازیگر مرد را برای بازی در فیلم فراری دریافت کرد.

ازدواج و همسر

محسن تنابنده متاهل می باشد و در آبان ماه سال 1394 با روشنک گلپا ازدواج کرد . این زوج تاکنون فرزندی ندارند.

همچنین مدتی پیش خبر ازدواج او با اندیشه فولادوند در سایتها منتشر شده بود که در همان زمان تکذیب گردید و شایعه ای بیش نبود.

اینستاگرام محسن تنابنده : instagram/Mohsen.tanabandeh

محسن تنابنده و همسرش

عکس محسن تنابنده با همسرش روشنک گلپا

گقتگو با محسن تنابنده

چگونگی ورود به دنیای بازیگری

 قبل از اینکه دانشجوی رشته بازیگری بشوم ، بهترین بازیگر جشنواره دانشجویی شدم. از کودکی که در آمفی‌ تئاتر پیکان‌ شهر نقش کرم‌ دندان را بازی می‌کردم تا امروز که کمی در دنیای بازیگری مطرح شده‌ام ، حال و هوایم عوض نشده است. همیشه به فکر تحقیق و پژوهش و بازی کردن و کودکی کردن هستم.

خیلی منطق و فلسفه و مسائل اینچنینی برایم جدی نبوده است. همیشه دوست داشته‌ام بازی بازی کنم و خوش بگذرانم. اما در طول این سال‌ها یکی دو نفر تاثیرات زیادی بر من داشته‌اند؛ مهمترین آنها حامد محمد‌طاهری است. به اعتقاد من او در مقایسه با تمام کسانی که من می‌شناسم تصورات عمیق‌تری نسبت به بازیگری دارد.

بخشی از تجربه‌های ما در یک گروه تئاتری به سرپرستی او، تجربه‌های موفقی نبود اما ما باهم در مورد شکل و شیوه‌های مختلف بازیگری بسیار زیاد با هم کار کردیم و او تاثیرات عمیقی در من گذاشت. بعد از او علیرضا نادری در مورد نگاه به قصه و طراحی یک قصه خوب، پرداخت یک شخصیت‌ و حتی معنی هرکدام از این موارد، تاثیر زیادی بر من گذاشت، هر چند که هنوز هم خودم را فرزند خلفی برای علیرضا نادری نمی‌دانم. چون من به متن به عنوان یک بازیگر نگاه می‌کنم و هنوز نگاه مستقلی به فیلمنامه و شکل‌ دادن به آن ندارم.

بیوگرافی محسن تنابندهنقی پایتخت

محسن تنابنده بازیگر نقش نقی معمولی در سریال پایتخت

محسن تنابنده

عکسهای محسن تنانبده

محسن تنابنده ,بیوگرافی محسن تنابنده

فیلم های سینمایی محسن تنابنده

فراری ۱۳۹۴
گینس ۱۳۹۳
ایران برگر ۱۳۹۳
لامپ ۱۰۰ ۱۳۹۲
محمد رسول‌الله 1388-94

ندارها ۱۳۸۸
سنگ اول ۱۳۸۸
سن پترزبورگ ۱۳۸۸
هفت دقیقه تا پاییز ۱۳۸۸
استشهادی برای خدا۱۳۸۶

زمانی برای دوست داشتن ۱۳۸۶
هندوانه شب یلدا (تله فیلم) ۱۳۸۶
اگه می‌تونی منو بگیر ۱۳۸۵

به خاطر سوگند ۱۳۸۵
آفساید ۱۳۸۴
چند کیلو خرما برای مراسم تدفین ۱۳۸۴
چند می‌گیری گریه کنی ۱۳۸۴
دانه‌های ریز برف ۱۳۸۲
کنار رودخانه ۱۳۸۲


سریالهای محسن تنابنده

پایتخت 5 – 1396
علی البدل ۱۳۹۵
پایتخت ۴ ۱۳۹۴
سرزمین کهن ۱۳۹۲

پایتخت ۳ ۱۳۹۲–۱۳۹۳
پایتخت ۲ ۱۳۹۱–۱۳۹۲
پایتخت ۱۳۸۹–۱۳۹۰
چک برگشتی ۱۳۹۰–۱۳۹۱

چاردیواری ۱۳۸۸–۱۳۸۹
مأمور بدرقه ۱۳۸۷
پیامک از دیار باقی ۱۳۸۶–۱۳۸۷

سریال شاهگوش و سریال ابله ( شبکه نمایش خانگی)


 

محسن تنابنده ,بیوگرافی محسن تنابنده

جوایز و افتخارات

۱۳۹۵ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر فراری  | برنده
۱۳۹۳ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر ایران برگر |  نامزدشده
۱۳۸۹ دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر ندارها | برنده

۱۳۸۹ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر ندارها | نامزدشده
۱۳۸۸ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر سنگ اول و هفت دقیقه تا پائیز | برنده
۱۳۸۶ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر استشهادی برای خدا | برنده

برنده تندیس بهترین بازیگر مرد برای بازی در فیلم فراری از جشنواره بین‌المللی فیلم شهر (بخش بین الملل)

برنده تندیس بهترین فیلمنامه برای فیلمنامه مجموعه تلوزیونی پایتخت ۳ از پانزدهمین جشن جشن دنیای تصویر (جشن حافظ) در سال ۱۳۹۴

برنده تندیس بهترین بازیگر تلویزیونی برای بازی در مجموعه شاهگوش از چهاردهمین جشن جشن دنیای تصویر (جشن حافظ) در سال ۱۳۹۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی حمیدرضا پگاه و همسرش

حمیدرضا پگاه

بیوگرافی و زندگینامه

حمیدرضا پگاه بازیگر سینما و تلویزیون متولد 11 تیر 1350 در تهران می باشد و 46 سال سن دارد.

وی 3 خواهر و یک برادر دارد و خودش دومین فرزند خانواده می باشد. او با نغمه نادری ازدواج کرده است.

پگاه فعالیت بازیگری و هنری خود را از سال 1372 با حضور در مجموعه ضلع ششم ساخته مسعود فروتن در تلویزیون و در سال 81 با فیلم این زن حرف نمی زند در سینما آغاز نمود.

او با حضور در مجموعه تفنگ سر پر که سال 80 پخش شد توانست به خوبی دیده شود .


ازدواج و همسرش

حمیدرضا پگاه متاهل است و ازدواج کرده است . همسر او نغمه نادری نام دارد که از کارگردانان تئاتر می باشد. . وی یک فرزند دختر هم به نام حنا دارد.

وی هیچ صفحه ای در شبکه های اجتماعی از جمله اینستاگرام ندارد.

حمیدرضا پگاه و همسرش

گفت و گو با حمیدرضا پگاه

آقای پگاه از کارهای تازه تان چه خبر؟

در حال حاضر که مشغول به کار جدیدی نیستم. ولی سال گذشته درمینی سریال ” زاویه هفتم” بازی کردم این سریال یک کار پلیسی است که روایت متفاوت از چند زاویه را نشان می دهد

و من به خاطر شکل متفاوتش دوست داشتم آن را تجربه کنم ولی متاسفانه هنوز پخش نشده است.

بیوگرافی حمیدرضا پگاه

به نظر شما دستمزد بازیگران منصفانه است؟

اگر بخواهیم دستمزدمان را با کشورهای دیگر که سینمای حرفه ای دارند مقایسه کنیم باید بگویم دستمزد ما خیلی پایین است.

ولی من درحد خودم دستمزدم را منصفانه می دانم.

می گویند عده ای از بازیگران دستمزدهای کلان می گیرند آیا این قضیه صحت دارد؟

بنده چون اطلاع دقیقی ندارم نمیتوانم اظهار نظر بکنم. ولی اگر کسانی که به این بازیگران دستمزدهای کلان می دهند حتما پتاتسیلی در آن بازیگر دیده اند.

در واقع هیچ بازیگری که به زور نمیتواند دستمزد بگیرد .

دوست داشتید در هالیوود بازی می کردید؟

واقعیت این است که به لحاظ شرایط حرفه ای دوست داشتم چون در هالیوود شرایط بسیار حرفه ای است همه شرایط از قبل محیا می شود تا بهترین اتفاق ممکن بیفتد؛

همه چیز از قبل پیش بینی و برنامه ریزی می شود ، غیر از وجه هنری، وجه صنعتی برایشان خیلی اهمیت دارد.

این ها چیزهایی است که سینمای ما در آن ضعف دارد.

ولی به لحاظ بازیگری، ایده آل من این است که به زبان خودم صحبت کنم و فیلم ایرانی بازی کنم و برایم جذاب تر است.

چقدر به سالمندان هم صنف خود سر می زنید؟

بنده ارتباط خیلی نزدیک با همکاران خود ندارم ولی جویای احوالشان هستم و همیشه برایشان آرزوی سلامتی می کنم و اگر کاری هم از دستم بربیاید برایشان انجام می دهم.

حمیدرضا پگاه ,عکس حمیدرضا پگاه ,بیوگرافی حمیدرضا پگاه

حمیدرضا پگاه در خانواده چگونه فردی است؟

من خیلی عادت ندارم خودم را به لحاظ شخصیتی قضاوت کنم دیگران باید راجب من نظر بدهند.

ولی خیلی خانواده ام را دوست دارم و تمام تلاشم را میکنم که حال بهتری داشته باشیم.

من روی یک سری اصول جدی هستم ولی این به این معنا نیست که اصلا شوخی و خنده نمیکنم اتفاقا شوخی کردن را هم خیلی دوست دارم.

به کارگردانی هم فکر می کنید؟

بله همیشه گوشه ذهنم بوده است و خیلی دوست دارم تجربه کنم.

اگر یک میلیارد پول داشتید با آن چه می کردید؟

نیازهای مادی و معنوی ،مشکلاتی که در زندگی و کارم دارم را برطرف می کردم.

سعی میکردم با فکر و تدبیر در کار خودم هم سرمایه گذاری کنم.

آخرین کتابی که خواندید؟

همسر حمیدرضا پگاه

در حال حاضر مشغول خواندن کتاب ” یوسف آباد؛ خیابان سی و سوم” نوشته سینا دادخواه هستم.

بدترین فیلمی که دیده اید؟

اجازه بدهید نگویم

آروزی شما چیست؟

اول از همه سلامتی، پیشنهاد کار خوب ، بازی خوب ، نقش خوب، که این روزها به شدت بیکاری زیاد شده است و امیدوارم هرچه زودتر این شرایط تغییر کند.

عزت الله انتظامی : پیر سینما /محمدعلی کشاورز : برایشان آرزوی سلامتی دارم / تهمینه میلانی : قصه گوی زنان / اکبر عبدی : هزار چهره / مهران مدیری : طناز

حمیدرضا پگاه

فیلم های سینمایی حمیدرضا پگاه

این زن حرف نمی‌زند (احمد امینی، ۱۳۸۱)
عاشق مترسک (مهدی نوربخش، ۱۳۸۲)
چند تار مو (ایرج کریمی، ۱۳۸۲)

مواجهه (سعید ابراهیمی‌فر، ۱۳۸۳)
شبانه (امید بنکدار و کیوان علیمحمدی، ۱۳۸۳)
صحنه جرم، ورود ممنوع! (ابراهیم شیبانی، ۱۳۸۴)

پرونده هاوانا (علیرضا رئیسیان، ۱۳۸۴)
شبانه‌روز (امید بنکدار و کیوان علیمحمدی، ۱۳۸۷)
برخورد خیلی نزدیک (اسماعیل میهن‌دوست، ۱۳۸۷)
قلاده‌های طلا (ابوالقاسم طالبی، ۱۳۹۰)

یکی می خواد باهات حرف بزنه( منوچهر هادی، ۱۳۹۰)
فرزند خوانده (وحید نیکخواه آزاد، ۱۳۹۰)
شهری که نمی‌خوابد(حسن اخوندپور، ۱۳۹۰)
ستاره(سید روح‌الله حجازی، ۱۳۹۱)

ساعت یک نیمه شب (شاهین باباپور، ۱۳۹۱)
رقص پا(مزدک میرعابدینی،1395)
عاشقانه(منوچهر هادی،1395)
گیلدا (کیوان علیمحمدی و امید بنکدار،1395)

بیوگرافی حمیدرضا پگاه

سریال های حمیدرضا پگاه

فیلمهای حمیدرضا پگاه

سریالهای حمیدرضا پگاه

ضلع ششم (مسعود فروتن، ۱۳۷۲)
به سوی زندگی (مسعود فروتن، ۱۳۷۴)
شن‌های کف رودخانه (یوسف سیدمهدوی، ۱۳۷۶)
تفنگ سرپر (امرالله احمدجو، ۱۳۸۰)

شبی از شب‌ها (رضا کریمی، ۱۳۸۱)
با من بمان (حمید لبخنده، ۱۳۸۱)
آخرین گناه (حسین سهیلی‌زاده، ۱۳۸۵)
تا رهایی (حسین تبریزی، ۱۳۸۸)

یک روز قبل (صادق کرمیار، ۱۳۸۹)
پیدا و پنهان (چراغ هارا خاموش می‌کنم) (شهرام شاه حسینی، ۱۳۹۰۰)
حیرانی(کیوان علیمحمدی و امید بنکدار، ۱۳۹۰)
نیلی تراز مهتاب (محسن یوسفی، ۱۳۹۲)

آوای باران (حسین سهیلی زاده، ۱۳۹۲)
زاویه هفتم (محمود معظمی، ۱۳۹۳)

فیلم های تلویزیونی حمیدرضا پگاه

پیش‌پرده (رضا حامدی‌خواه، ۱۳۸۲)
چکمه های استاین (بیژن صمصامی و رضا حامدی،1382)
ازشنبه تا پنج‌شنبه (حجت قاسم‌زاده اصل، ۱۳۸۴)

جای او دیگر خالی نیست(مهرداد خوشبخت، ۱۳۸۴)
همیشه مادر (شاهد احمدلو، ۱۳۸۵)
زائر (مسعود آب‌پرور، ۱۳۸۶)

نامادری (اصغر نعیمی، ۱۳۸۶)
گامی در تاریکی (آرش معیریان، ۱۳۸۶)
زهر و پادزهر (آرش معیریان، ۱۳۸۶)

این پرونده مختومه نیست (مهرداد خوشبخت، ۱۳۸۶)
بدل(مسعود اب پرور، ۱۳۸۷)
نیرنگ (مهرداد خوشبخت، ۱۳۸۷)

مرد زیبا (بهمن زرین پور، ۱۳۸۷)
انتقال (علیرضا بذرافشان، ۱۳۸۷)
من و شیطان (علیرضا طالب‌زاده، ۱۳۸۷)
عملیات پایتخت (محمدرضا آهنج، ۱۳۸۸)

حباب (بیژن شکرریز، ۱۳۸۸)
مهر بی‌پایان (محسن منشی‌زاده، ۱۳۸۸)
سایه‌های بلند گناه (شهرام شاه‌حسینی، ۱۳۸۸)

مادرانه (محمدعلی سعیدی، ۱۳۸۸)
بدل (مسعود آبپرور، ۱۳۸۸)
هشت (محمد رسولی، ۱۳۸۸

دو روز در جاده (شاهین باباپور، ۱۳۸۹)
دو راهی (شاهین باباپور، ۱۳۹۰)
حرفه‌ای (فلورا سام، ۱۳۹۰)
ساعت صفر(محمد آهنگرانی، ۱۳۹۳)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی احمد ایراندوست و همسرش

احمد ایراندوست

بیوگرافی و زندگینامه

احمد ایراندوست بازیگر و خواننده ایرانی متولد خرداد ماه سال 1349 می باشد و 47 سال سن دارد . وی اصالتا آبادانی است و در همان جا به دنیا امده است.قد او حدود 2 متر و 10 سانتی متر می باشد.

وی پسر شهاب ایراندوست که از قهرمانان کشتی هم دوره تختی بوده است می باشد.

به گفته ی خودش او در یک دوره 13 ساله در خارج از کشور محافظ و بادیگارد چهره ها و بازیگران سرشناس هالیوودی از جمله جنیفر لوپز , نیکلاس کیج، ماریا کری و ویتنی هوستون بوده است و برای هر ساعت 100دلار و بیشتر دستمزد دریافت می کرده است.

شروع بازیگری

وی بعد از بازگشت از خارج کشور در سریال شب های برره مهران مدیری به عنوان بازیگر نقش غول برره حضور یافت و از همان جا توانست به خوبی دیده شود و شناخته شود.

ازدواج و همسر و فرزند

احمد ایراندوست متاهل می باشد و چندین سال است که ازدواج کرده است و یک فرزند دختر هم نیز دارد

وی در یک مصاحبه گفته که پس از ازدواج با همسرش که که خواهر دو شهید بوده به این نتیجه رسیده که زندگی در آمریکا با روحیات و عقایدش سازگار نیست و به ایران بازگشته است .

اینستاگرام : instagram / ahmadirandoost1350

احمد ایراندوست و همسرش و دخترش

عکس احمد ایراندوست با همسر و دخترش

همسر احمد ایراندوست

احمد ایراندوست و همسرش در کنار کامران تفتی

بیوگرافی احمد ایراندوست

خوانندگی و موسیقی

وی علاوه بر بازیگری خوانندگی هم می کند و تا کنون چند ترک منتشر کرده است . خود او گفته است که ابی خواننده لس آنجلسی گفته است صدای او خیلی شبیه صدای دوران جوانی او بوده است.

عکسهای احمد ایراندوست

احمد ایراندوست و سحر قریشی

تولد احمد ایراندوست

فیلمها و سریالها

شب‌های برره در نقش غول برره
مختارنامه در نقش هارون نعل‌بند
اخراجی‌ها ۲ در نقش فرمانده اردوگاه اسرای ایرانی
فیلم جاسم به جبهه می‌رود در نقش افسر عراقی
مجموعه تلویزیونی مسافران

مجموعه تلویزیونی در چشم باد
فیلم دیدار
فیلم «آن» (ANN) در بالیوود
فیلم «دلدار» در بالیوود
طنز خنده بازار

فیلم سینمایی بیداری رؤیاها
فیلم پا تو کفشم نکن
فیلم ۵۰ کیلو آلبالو

ahmadirandoost

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی نصرالله رادش و همسرش

نصرالله رادش

نصرالله رادش بازیگر سینما و تلویزیون ایران متولد 12 آذر 1345 می باشد و 51 سال سن دارد, او اصالتا اهل بهبهان خوزستان است.

شروع بازیگری : رادش فعالیت هنری خود را از سال 1371 با بازی در مجموعه پنچری ساخته هرمز هدایت آغاز نمود.

او با حضور در مجموعه ساعت خوش به کارگردانی مهران مدیری توانست به خوبی شناخته شود و بعد از آن در اکثر کارهای مدیری حضور یافت.

ازدواج ها , همسر سابق و همسر جدید و زندگی شخصی

نصرالله رادش در گذشته‌ای نه‌چندان دور مدتی در بیمارستان بستری بود و در طول مدت درمان همسر سابقش در همان موقع درخواست طلاق خود را داده بود و به همین دلیل از او جدا شد.

بعد از آن مدت نصرالله رادش در سال 96 مجدد ازدواج نمود و عکسی از خود و همسر جدیدش منتشر کرد.

نصرالله رادش و همسرش

نصرالله رادش و همسرش

نصرالله رادش و پسرش

وی یک فرزند پسر به نام پرهام دارد که حاصل ازدواج اول او می باشد.

نصرالله رادش و مادرش

نصرالله رادش و مادرش


گفت و گو با نصرالله رادش 

 یک شروع توفانی با ساعت خوش و بعد افولی طولانی، چرا؟

نمی‌دانم. یکسری از مسائل به خودم بستگی داشت. شاید اشتباهات خودم باعث کم‌کاری‌ام شد. یک مقدارش هم بازمی‌گردد به اشتغال اصلی‌ام در شغلی غیر از بازیگری برای این‌که امنیت مالی داشته باشم. احساس می‌کردم در این صورت خیال راحت‌تری خواهم داشت. دلیل دیگرش هم شاید به مدل خودم مربوط می‌شود. فکر می‌کردم بازیگری دیگر برایم جذابیتی ندارد، اما حالا می‌بینم هنوز هم ممکن است اتفاقاتی در این عرصه بیفتد که برایم جذاب باشد. تلاشم بر این است که کم‌کاری گذشته‌ام را جبران کنم.

در زمان پخش مجموعه ساعت خوش و آن اقبال بی‌نظیر، پیش‌بینی می‌شد که شما یکی از بازیگران پرکار و مطرح سینما و بخصوص تلویزیون در سال‌های آتی باشید. در نهایت اما پیش‌بینی‌ها و گمانه‌زنی‌ها درست از آب درنیامد.

باور کنید خودم هم دلیلش را نمی‌دانم. فکر می‌کنم چیزهایی در این جهان وجود دارد که ما از درک آن عاجز هستیم. خیلی نمی‌خواهم فلسفی صحبت کنم، اما گاهی اتفاقاتی می‌افتد که خود انسان در آن چندان نقشی ندارد. شاید زندگی می‌خواست این درس را به من بدهد که هر چیزی راحت به دست نمی‌آید. قبلا فکر می‌کردم خیلی چیزها را می‌شود راحت و بی‌دردسر به دست آورد. 16 سال پیش که سریال روزگار جوانی را کار می‌کردیم،

کیهان ملکی به من می‌گفت که سینما را مطمئن نیستم اما از این بعد در تلویزیون آنچنان سرت شلوغ خواهد شد که فرصت فراغت نخواهی داشت، اما این اتفاق نیفتاد. نمی‌توانم بگویم آدم بدی هستم یا اذیت می‌کنم؛ شاید مدلم طوری است که کارگردانان ترجیح می‌دهند کمتر با من کار کنند، با آن‌که ظاهرا همه مرا دوست دارند. همه می‌گویند فلانی بچه خوبی است. معمولا می‌گویند هر بازیگری که خوش‌اخلاق است، پرکار هم می‌شود، اما نمی‌دانم چرا این اتفاق برای من نیفتاده است!

بیوگرافی نصرالله رادش

شاید انتخاب‌های خوبی نداشته‌اید. اتفاقا پس از روزگار جوانی در چند اثر اجتماعی دیگر هم بازی کردید، اما هیچ‌کدام نگرفت.

وقتی روزگار جوانی را کار کردم، هم خودم و هم اطرافیانم انتظار داشتیم که پیشنهادهای جدید از راه برسد و پرکار شوم، اما اتفاقا یک مدت طولانی پس از این سریال بیکار ماندم و پیشنهادی نشد. دوباره که سر کار رفتم، عده‌ای به‌به و چه‌چه کردند و منتقدانی هم بودند که ایراد گرفتند چرا تیپ بازی می‌کنی و به سمت نقش‌های رئال نمی‌روی؟ اما من که در روزگار جوانی تیپ‌سازی نکرده بودم، پس چرا بعد از آن ‌هم بیکار ماندم؟ در نهایت حرف زدن درباره این مساله، شخم زدن دوباره است و حالم را خراب می‌کند.

پس من فقط یک سوال دیگر در این باره‌ می‌پرسم و می‌روم سراغ موضوعات دیگر.

(می‌خندد) نه، اگر بتوانم برای این سوال‌ها جوابی پیدا کنم که خیلی خوب است. باید از گذشته‌ها درس بگیرم.

 پس از ساعت خوش باید فیلمنامه‌های زیادی برای بازی به دستتان رسیده باشد، این‌طور نیست؟

بعد از ساعت خوش؟! چه بگویم آخر؟ خیلی دوست ندارم در موردش صحبت کنم.

 بسیاری از دوستان و همبازی‌هایتان در ساعت خوش بعدها راه کارگردانی را در پیش گرفتند. فیلمسازی حوزه مورد علاقه شما نبود؟

من بازیگردانی را خیلی دوست دارم، اما یک مدلی بودم که نمی‌دانم اسمش را بگذارم تنبلی یا نداشتن روابط عمومی خوب. آن اوایل خیال می‌کردم اگر بازیگری خوب باشد همین کافی است و خودشان می‌آیند دنبالش، اما این‌طور نبود. بازیگر خودش باید دنبال نقش برود، اما من زیر بار این قاعده نمی‌رفتم. شاید یکی از دلایل کم‌کاری‌ام هم همین است. بلد نیستم با ارتباطات برای خودم کار بتراشم. اصولا انسان سمجی نیستم.

نصراله رادش

 اگر بازیگردانی را دوست داشتید پس چرا جدی‌اش نگرفتید؟

ببینید، علت اصلی کم‌کاری من پوست کلفت نبودن و احساسی بودن و زود رها کردن بود. حتی اگر بعضی مسائل را نخواهیم به مسائل ماورایی ارتباط دهیم، شکننده بودن خودم را عامل اصلی دوری‌ام از بازیگری می‌دانم. انسان باید در هر کاری حتی بازیگری، پوست‌کلفت باشد. نباید راحت کوتاه بیاید و دنبال کار خودش برود.

شما هم بازیگر نقش‌های طنز بوده‌اید و هم جدی؛ کدام را بیشتر ترجیح می‌دهید؟

من کمدی را خیلی دوست دارم. با این حال معتقدم انسان‌ها معمولا چندان شناختی از توانایی‌هایشان ندارند و گاهی استعدادهایی در یک انسان کشف می‌شود و بروز می‌کند که اصلا قابل باور نیست. یکی از بازیگران مطرح این روزها که شاید جزو چهار هنرپیشه اول ایران قرار بگیرد، همکلاسی من بوده است.

نه من و نه هیچ‌یک از دوستانم تصور نمی‌کردیم که این آدم به چنین جایگاهی برسد. بعید می‌دانم خودش هم دارای چنین تصوری بوده باشد. حالا با توجه به شناختی که من از خودم دارم به نظرم هنوز هم ممکن است اتفاقات بزرگ و خوبی در عرصه طنز و کمدی برایم بیفتد و امیدوارم که این‌گونه هم بشود.

روزی یک کارگردان از من پرسید که چرا کمدی کار می‌کنی؟ در نگاهت یک غم نهفته است و این نگاه اصلا به درد کار کمدی نمی‌خورد. من جواب دادم که‌ ای بابا، من با این بینی‌ام چگونه کار جدی بازی کنم؟! او گفت بینی‌ات چه ربطی به این موضوع دارد و این حرف‌ها از تو بعید است.

به همین خاطر هم نمی‌توانم با اطمینان بگویم قادر هستم یا نیستم که نقش‌های جدی را بازی کنم. به نظرم باید در کار انجام شده قرار گرفت. اگر فرصتی برای بازی در نقش‌های جدی پیش آمد امتحان می‌کنم؛ اگر از عهده‌اش برآمدم که چه بهتر و گرنه عذرخواهی می‌کنم.

با این حال نقش جدی هم نباید چیز پرت و پلایی باشد. مثلا شاید جالب نباشد که من نقش خلبان را بازی کنم. با این حال فکر می‌کنم از عهده اغلب نقش‌های جدی بربیایم. از طرف دیگر، در کارهای هنری ما خلاقیت چندانی دیده نمی‌شود. آدمیزاد با خلاقیت می‌تواند زنده بماند و جوانه بزند. در کار خودمان چیزی خلق نمی‌کنیم؛ ای کاش کشفی می‌کردیم، صدای جدیدی می‌آمد، نگاه جدیدی بود. من عاشق این مدل کار کردن هستم.

 در کارهای طنزتان هم بیشتر شاهد نوعی تیپ‌سازی از شما هستیم.

من تیپ را دوست دارم، اما عاشق سینمای فانتزی هستم. مثلا برای تیپ‌هایی که جانی دپ بازی می‌کند، غش می‌کنم!

 همکاری شما با مهران مدیری در تلویزیون منقطع و با فاصله بوده است؛ ابتدا ساعت خوش، سال‌ها بعد باغ مظفر و حالا در حاشیه. دلیل این همکاری‌های غیرمداوم و منفصل؟

پاسخ ساده پرسش شما این است که مدیری باید دوست داشته باشد با من کار کند و آن قابلیت را در من ببیند. شاید من هم روزی کارگردانی کنم، اما به برادرم نقشی ندهم. این مساله به خیلی چیزها بستگی دارد. مثلا ببینید فلان بازیگر هالیوود افسرده می‌شود و دست به خودکشی ناموفق هم می‌زند اما دوباره به سر کارش بازمی‌گردد. حال من هم مانند همه آدم‌ها می‌تواند بد باشد. خب 9 سال پیش یک‌بار هم حال من بد بوده است، اما هنوز خیلی‌ها تا اسمم را می‌شنوند، می‌پرسند که می‌شود با فلانی کار کرد؟ عجیب و غریب است.

این حرف و حدیث‌ها هم در کم‌کاری من بی‌تاثیر نبوده است. اصلا شنیدن همین حرف‌ها هم آدم را داغان می‌کند. باید برایتان پیش بیاید تا متوجه حال من شوید. من معتقدم یکسری از نقش‌ها را بازیگر می‌تواند حتی با حال بد بازی کند و اتفاقا جایزه هم بگیرد. یکسری مسائل با من مانده است و رهایم نمی‌کند. در این 9 سال کلی کار کرده‌ام، همیشه هم خنده روی لبانم بوده، اما هنوز که هنوز است همه فکر می‌کنند که حالم خراب است. به دکتر که مراجعه می‌کنم می‌پرسد حالت خوب است؟ پاسخ می‌دهم نه، سرما خورده‌ام اما او می‌گوید که حال کلی‌ات را می‌گویم. خب اینها خودش حال انسان را خراب می‌کند.

از نقش‌تان در سریال در حاشیه بگویید.

نقش که خیلی پررنگ نشد و به چشم نیامد. قرار بود سریال 90 قسمتی باشد و این نقش هم به مرور پخته شود. به نظرم نقش پیچیده‌ای نیست. چنین نقش‌هایی را دوست دارم، با این حال خیلی از مسائل در ریتم کار خلل وارد می‌کند و یک بازیگر باید خودش را با کلیت کار هماهنگ کند و همین موضوع باعث می‌شود که گاهی خودت را هم تکرار کنی. من به ریتم کار بیشتر فکر می‌کنم تا نقش خودم. سعی هم می‌کنم که تکرار نشوم. همیشه هم دوست دارم که متفاوت بازی می‌کنم و به گمانم توانایی‌اش را هم دارم. احساس می‌کنم تماشاگر هم از کارم در سریال در حاشیه راضی است.

به نقش‌های منفی علاقه ندارید؟ دوست ندارید تجربه‌اش کنید؟

یک زمانی که خشم‌های درونی‌ام زیاد بود، چرا. حتی تا مدت‌ها دوست داشتم نقش قاتل را هم بازی کنم، اما حالا که به لطف خدا آرامش درونی‌ام زیاد شده این حس و تمایل هم کمتر شده است. یعنی حضور آن آدم‌ها در درونم کمرنگ شده است. اینها شاید به دلیل بالا رفتن سنم هم باشد. در هر حال به نقش‌های منفی علاقه کمتری دارم.

شما نقش یک داروفروش را در سریال در حاشیه بازی می‌کردید که حتی این اواخر کار قصد داشت دارو هم بسازد. نگران نبودید از واکنش‌های احتمالی مثلا داروفروشان یا داروسازان؟

نه، فقط دوست دارم یک چیزی بگویم. اگر شوخی کنیم، اما مسخره نکنیم جامعه هم رشد می‌کند. یک انسان هم تا متوجه عیوبش نشود و آنها را نبیند که نمی‌تواند در رفع و رجوعش بکوشد. من باید خشم را ببینم و احساس کنم تا از خدا بخواهم که آن را در من برطرف کند. جامعه هم باید نواقصش را ببیند تا بتواند برطرفش کند. هنر هم کارش همین است. اصلا ای کاش یکی پیدا شود و یک سریال طنز در مورد خود هنرمندان بسازد؛ هنرمندانی که از مسیر رسالت خود و انسانیت خارج شده‌اند.

به نظرم خیلی جای کار دارد. یک سریال 60 قسمتی خیلی خوب می‌شود. اصلا یکسری از تهیه‌کننده‌ها به بازیگر به چشم یک تیرآهن نگاه می‌کنند. خب همین می‌تواند سوژه یک اثر طنز شود. البته امیدوارم که صنف آهن‌فروش‌ها به این موضوع اعتراض نکنند (می‌خندد).

اگر هنرمندان با خودشان شوخی کنند خیلی از مشکلات مانند روابط ناسالم و غیرانسانی پشت پرده و معضلاتی همچون خرید و فروش نقش حل می‌شود. در عین حال که یک اثر طنز هم تولید شده و در نهایت شاهد اعتراضات کمتری در آینده خواهیم بود، چراکه مردم می‌بینند هنرمندان در وهله اول با خودشان هم شوخی می‌کنند‌.

بیماری نصرالله رادش

فیلم های سینمایی نصرالله رادش 

1378 شیرهای جوان
1384 سرتو بدزد رفیق
1387 نظام از راست
1390 خنده در باران


سریالهای نصرالله رادش 

1371 پنچری
1372 پرواز 57
1374 سال خوش مهران مدیری
1377 روزگار جوانی (سری اول)

1378 روزگار جوانی (سری دوم)
1380 زیر آسمان شهر
1383 او مثبت +o
1385 باغ مظفر

1387 مرد هزارچهره
1388 دفتر مشق کریم
1388 مسافران
1391 مهمانان ویژه سیدجواد رضویان شبکه تهران

1394-١٣٩٣ در حاشیه مهران مدیری شبکه 3
گنج مظفر
شوخی کردم
عطسه

عکسهای نصرالله رادش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی شهرام حقیقت دوست و همسرش

 شهرام حقیقت دوست

بیوگرافی و زندگینامه

شهرام حقیقت دوست بازیگر سینما و تلویزیون متولد 27 اسفند 1351 می باشد و 45 سال سن دارد . او اصالتا اهل رشت می باشد.

تحصیلات: حقیقت دوست دارای مدرک کارشناسی تاتر از دانشگاه آزاد می باشد. 

شهرام حیقیت دوست فعالیت هنری و بازیگری خود را از سال 1376 و با فیلم پسر کارون آغاز نموده است. 

اوج کار او حضور در سریال خط قرمز در سال 79 بود که باعث شهرت او شد و توانست به خوبی شناخته شود.

ازدواج و همسر

چندی پیش شایعاتی مبنی بر ازدواج او با خاطره اسدی از بازیگران زن در سایتها مطرح بود که واقعیت نداشت . حقیقت دوست ازدواج نکرده است و مجرد است .

اینستاگرام شهرام حقیقت دوست : instagram / Shaharam_hds

شهرام حقیقت دوست در خط قرمز

شهرام حقیقت دوست در سریال خط قرمز

پدر شهرام حقیقت دوست

شهرام حقیقت دوست و پدرش

گفتگو و مصاحبه با شهرام حقیقت دوست

شما از آن دست بازیگران هستی که به رغم فعالیت تصویری‌ات در سینما و تلویزیون، هرازگاهی سری به تئاتر هم می‌زنی و در واقع فاصله‌ای نمی‌افتد…

ـ بله، من معمولاً سالی یکی ـ دو تئاتر کار می‌کنم.

شرایط خاصی امروز بر تئاتر و اوضاع و احوالش به لحاظ اقتصادی حاکم است. چه انگیزه‌ای بسیاری از همکاران شما و خودتان را به این سمت می‌برد که هر ازگاهی سری به دنیای نمایش بزنید؟

ـ من فارغ التحصیل تئاترم و سالهاست با همین گروه‌هایی که مشغول هستیم کار کرده و می‌کنم. فضا بسیار خوب است و من فضای تئاتر را به دلیل آموزش و یادگیری که در آن اتفاق می‌افتد ترجیح می‌دهم.

بیوگرافی شهرام حقیقت دوست

با کدام کار به صورت جدی وارد عرصه بازیگری شدید؟

اولین کاری که جدی بود در سال های دانشجویی کار مرحوم حسین پناهی بود که در سالن اصلی تئاتر شهر آن را اجرا می کردیم، در سال 1376 با نام چیزی شبیه زندگی.

بین کارهایی که تاکنون در آنها بازی کرده اید کدام را نقطه عطف می دانید؟

خودم واقعا نمی توانم کارها را به این صورت مرزبندی کنم، چون این گونه مرزبندی ها را خودم ندارم، یکسری زا کارهای تئاتر و تلویزیونی و سینمایی ام است که آنها را دوست دارم، اما نقطه عطف را نمی دانم.

در میان کارهایی که بازی کرده اید کدام را بیشتر دوست دارید و به دلتان بیشتر از سایر نقش هایتان چسبیده است؟

کارهایی که با حسین کیانی در حوزه تئاتر کرده ام که در این سال ها حدود 8، 9 اجرا بوده است و در طول این اجراها خیلی چیزها یاد گرفته ام و خیلی تجربه ها کسب کرده ام، در حوزه سینما هم کارهایی که با آقای سجادی انجام داده ام.
من در طول مدتی که کارکرده ام کار خوب داشته ام، کار متوسط داشته ام اما همیشه همه کارها را با انرژی کامل انجام داده ام و کارهایی هم که بازخوردهای آنچنانی نداشته برای خودم به شخصه تجربه های خوبی بوده است.

با توجه به اینکه تجربه بازی در سه حوزه تلویزیون و نمایش و سینما را دارید، برای انتخاب نقش میان این سه حوزه برای خودتان اولویتی دارید؟

اولویت انتخابم همیشه متن خوب است، در تئاتر نمایشنامه خوب، در حوزه تصویر و سینما هم فیلمنامه خوب، خیلی برایم مرزبندی وجود ندارد. کما اینکه با تمام شرایطی که برای خودم قائل هستم در این انتخاب ها الان دو، سه سالی است که در حوزه تلویزیون کمی با شک و تردید سعی می کنم نقش انتخاب کنم، چون در حال حاضر فضای سریال سازی تلویزیون را خیلی دوست ندارم.

عکسهای شهرام حقیقت دوست

چقدر اهل سینما رفتن و تئاتر دیدن هستید؟

تئاتر که خیلی، معمولا همه کارهای دوستانم را می بینم، چون چندین سال است به هر حال تئاتر کار می کنم و گروه ها را می شناسم و کارهای شان را می بینم و دنبال می کنم. سینما هم می روم اما معمولا در جشنواره فیلم فجر، فیلم هایی را که در طول سال اکران می شود حدود هشتاد درصدش را می بینیم و آنهایی را هم که در جشنواره ندیده ام در طول سال وقت می کنم و در سینما می بینم.

آخرین فیلمی که دیدید؟

عصر یخبندان بوده است.

کارگردانی بوده است که دوست داشته باشید با او همکاری کنید؟

الان آنقدر کارگردان های جوان و خوش ذوقی آمده اند که خیلی از آنها را ما نمی شناسیم و الان دیگر نمی توان گفت که دوست دارم با فلان آدم کار کنم و من انتظارم این است که یک فیلمنامه خوب و یک گروه پرانگیزه معمولا در کنارم باشند. من خودم آدمی هستم که خیلی انگیزه دارم برای کار و تمام توانم را می گذارم. دوست دارم آدم هایی هم که دور و برم هستند، مثل خودم باشند و علاقه دارم با این گروه های کار کنم و اسم خاصی را نمی توانم بیاورم.

جایگاه کتاب در زندگی تان کجاست؟

معمولا کتاب می خوانم، چون اوقاتی که سر کار نیستم، اصولا آدمی نیستم که بریز و بپاش داشته باشم، معمولا خانه ام کتاب می خوانم، فیلم می بینم، به تئاتر می روم.

برای خواندن به ما چه کتابی پیشنهاد می کنید؟

الان یک کتابی در دستم هست به نام «خیابان گاندی» نوشته خانم سید ساناز اصفهانی؛ خیلی نویسنده شناخته شده ای برای عموم مردن نیست اما ما سال ها می شناسیمش، در حوزه تئاتر نقد می نویسد و هم چنین متن های بسیار زیبایی. یک کتابی نوشته به نام «خیابان گاندی» که کتابی اپیزودی است و بسیار خوب و این کتاب را به دوستان پیشنهاد می کنم.

اگر بازیگر نمی شدید دوست داشتید چه کاره می شدید؟

اگر این سوال در سه، چهار سال اول کارم از من پرسیده می شد چون هیجان کار داشتم جوابم قطعا این بود که هیچ و من همیشه بازیگر می ماندم اما الان چون شرایط ما شرایط ویژه ای است در کار هنری در ایران به خصوص در این دو، سه سال اخیر که شرایط به شدت برای کسانی که دارند کار می کنند، دارد اذیت کننده می شود من الان جوابم این است که هم چنان دوست داشتم بازیگر بودم اما در شرایط بهتری در کشور.

چقدر اهل سفر کردن هستید؟

خیلی زیاد، سفر را بسیار دوست دارم، دوست دارم با آدم های جدید در ارتباط باشم، جاهای تازه را ببینم، معمولا هم هر فرصتی که پیش بیاید می روم.

آخرین سفری که رفته اید به کجا بوده؟

آخری سفری که رفته ام، همین چند وقت پیش به ترکیه بوده است.

سفر داخلی چطور؟

سفر داخلی هم چون به واسطه کار خودش پیش می آید، دیگر خودم برای سفر داخلی دورخیز نمی کنم، معمولا به بهانه کارهایی که داریم، می رویم به این سو و آن سو، حتی به جاهایی که تصمیم نداشتی بروی می روی و می بینی و لذت می بری از آن.

برای سفر رفتن اگر بخواهید نقطه ای را انتخاب کنید کجاست؟

واقعا نمی توانم الان بگویم چون معمولا اتفاقی است که پیش می آید به بهانه های مختلف و جای خاصی الان مد نظرم نیست.

در میان سفرهای مختلفی که رفته اید کجا برای شما جذاب تر بوده است؟

تقریبا همه آنها چون جایی است که فضای آن متفاوت تر است نسبت به جایی که در آن زندگی می کنی و با آدم های جدیدی برخورد می کنی و جاهای جدید را می بینی و فرهنگ های تازه را کشف می کنی به همین دلیل همه جا به من خوش می گذرد و جای خاصی نیست که بگویم که آن جا بیشتر به من خوش گذشته، شاید اگر جایی با دوستانم به من بیشتر خوش گذشته و برایم جذاب تر بوده است اما این قطعا یک انتخاب دلی است و انتخاب منطقی ای نبوده است.

اهل کافه گردی و رستوران گردی هم هستید؟

نه، اهل کافه نشینی و رستوران گردی نیست.

آشپزی خودتان چطور است؟

نه، اهل آشپزی نیستم، یا از بیرون سفارش می دهم یا غذای خانگی است که مادرم آن را پخته.

شهرام حقیقت دوست و همسرش

ورزش خاصی انجام می دهید؟

الان نه، چون درگیر کار می شوم و تمام وقت و زمانم گرفته می شود. معمولا خودم خانه ورزش های سبک انجام می دهم در حد نرمش و…

در فضاهای مجازی خیلی عکس از شما دیده اند که در استادیوم بوده اید، استادیوم رفتن از علاقه های تان است؟

استادیوم نه خیلی، شاید به خاطر اینکه یک دوره ای عکس های ما در استادیوم به خاطر بازی های والیبال با دوستانم در صفحه های اجتماعی دیده شد، اینگونه برداشت می شود، اتفاقا ترجیح می دهم که در خانه و شرایط ایده آل بازی ها را از تلویزیون تماشا کنم.

فوتبال را که به استادیوم تا حالا نرفته ام و نمی روم و فضای آن را نمی شناسم اما والیبال را چون با دوستان آشنایی داشتم، دوست داشتم به استادیوم بروم و فضای آن را تجربه کنم و وقتی بازی های ایران بود می رفتم و دنبال می کردم.

سرگرمی و تفریح خاصی دارید؟

سرگرمی هایم در حوزه کاری خودم است، تئاتر بروم و دوره تمرینی که دارم تئاتر کار می کنم واقعا سرگرمی من است، همچنین کتابی که می خوانم و فیلمی که می بینم و بیشتر فیلم می بینم و سرگرمی هایم همین ها هستند.

آدمی هستید که اهل هیجان و خطر باشید؟

ما اینقدر در حوزه کاری مان درگیر هیجان و خطر و استرس و… هستیم، فکر می کنم تمام ماهایی که داریم در این شرایط کار هنری می کنیم مدام در معرض هیجان و خطر هستیم و بیشتر از این هیجان و خطر را دوست ندارم تجربه کنم. واقعا خطرناک ترین کار زندگی من است که دارم در این شرایط کار بازیگری انجام می دهم.

خیلی وقت ها شما را دوربین به دست دیده اند، آیا کار عکاسی هم انجام می دهید؟

من عکاسی را خیلی دوست دارم، یک زمانی سر فیلم هایی که می رفتم دوربین می بردم و در زمانی که خودم خیلی کار نداشتم عکس های پشت صحنه می گرفتم و خیلی به عکاسی علاقه مندم، سوژه خاصی مدنظرم نیست. بیرون می روم و سفر که می روم عکاسی از منظره می کنم یا سر کار از پشت صحنه عکس می گیرم.

قصد برپایی نمایشگاه عکس هم دارید؟

در حال حاضر نه. اما شاید روزی تعدادی از عکس ها را انتخاب و یک نمایشگاه کوچک برگزار کردم، اما الان انگیزه اش را ندارم.

و حرف آخر…

امیدوارم واقعا در شرایط بهتری در حوزه فرهنگ و هنر بتوانیم کار کنیم. این سال ها سال هایی است که همه چیزمان رنگ و بوی سیاسی گرفته است و همه یکجورهایی سیاست زده شده ایم، دوست دارم حوزه فرهنگ و هنر را جدی بگیرند کسانی که در راس مدیریت اتفاق ها قرار دارند که می تواند بسیار بسیار برای سلامت جامعه مفید و کمک کننده باشد.

همسر واقعی شهرام حقیقت دوست

فیلم های سینمایی شهرام حقیقت دوست

۱۳۹۵ – زیر سقف دودی (پوران درخشنده)
۱۳۹۵ – لابی (محمد پرویزی )
۱۳۹۵ – زرد (مصطفی تقی‌زاده)
۱۳۹۲ – هیلانه (شهرام مسلخی)

۱۳۹۲ – کلاشینکف (سعید سهیلی)
۱۳۸۸ – پشت در خبری نیست (شبنم عرفی نژاد)
۱۳۸۷ – پریش (کاظم معصومی) (تله فیلم)
۱۳۸۷ – صبح روز هفتم (مسعود اطیابی)

۱۳۸۶ – موش (شاهد احمدلو)
۱۳۸۶ – احضار شدگان (آرش معیریان)
۱۳۸۶ – مخمصه (محمدعلی سجادی)
۱۳۸۶ – ملودی (جهانگیر جهانگیری)

۱۳۸۵ – سنگ، کاغذ، قیچی (سعید سهیلی)
۱۳۸۴ – چند می‌گیری گریه کنی(شاهد احمدلو)
۱۳۸۳ – تردست (محمدعلی سجادی)
۱۳۸۲ – جنایت (محمدعلی سجادی)

۱۳۸۱ – عطش (محمدحسین فرح‌بخش)
۱۳۸۱ – غوغا (فیلم) (سعید سهیلی)
۱۳۷۶ – درخت گلابی (داریوش مهرجویی)

سریالهای شهرام حقیقت دوست

شاهگوش (نمایش خانگی)
عشق تعطیل نیست (نمایش خانگی)
1393 جاده قدیم
1391 خداحافظ بچه
1391 شوق پرواز

1389 مختارنامه
1383 طلسم شدگان
1380 داستان یک شهر

1381 ثارالله
1380 شب آفتابی
1379 خط قرمز
1378 مهر خوبان

shahram haghighat doost
 
تئاترهای شهرام حقیقت دوست

 مشروطه بانو 1391
دن کامیلو 1384
تکیه ملت 1384
روزی روزگاری آبادان 1384

تیاتر اجباریی 1383
داستان خرس های پاندا 1382
برای آخرین بار 1381

ره بانو 1379
خیابانی صندوق جادو 1378
دو نیم پرده عشق 1377
چیزی شبیه زندگی 1376
ابتدا با عشق انتها از عشق 1376

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil