بیوگرافی و زندگینامه
اندیشه فولادوند بازیگر سینما و تلویزیون و تئاتر متولد 7 مهر 1362 در تهران می باشد و 33 سال سن دارد.
فولادوند دارای مدرک کارشناسی فلسفه است.
اندیشه فولادوند برای ایفای نقش در فیلم سینمایی «سنگ اول» اثر «ابراهیم فروزش» برندهٔ «نخل زرین» بهترین بازیگر نقش اصلی زن از سومین جشنوارهٔ فیلم «جام جم» شد.
وی در سال 1387 کتاب شعر خود را با نام عطسه های نحس چاپ کرد.
اندیشه فولادوند فعالیت بازیگری و هنری خود را از سال 1379 با بازی در فیلم مریم مقدس ساخته شهریار بحرانی آغاز نمود.
ازدواج و همسرش
اندیشه فولادوند تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد است. چندی پیش اخبار مبنی بر ازدواج او با محسن تنابنده اعلام شده بود که این اخبار صحت نداشت و شایعه ای بیش نبود . همچنین او با رضا یزدانی نیز نسبتی ندارد و فقط در برخی از پروژه های موسیقی با او همکاری داشته است.
هیچ فکری درباره ازدواج ندارم
در مورد خودم اگر الان هیچ فکری درباره ازدواج وجود ندارد دلیلش وقت گیر بودن کار سینما نیست. دلیل آن این است که من فکر میکنم ازدواج به معنی اضافه شدن به روح دیگری است. شما باید در روح خودتان احساس آن تکامل و کافی بودن برای روح دیگری را داشته باشید تا بتوانید وارد این ماجرا بشوید. من اینقدر کارهای نکرده دارم و اینقدر از برنامه هایی که برای خودم داشتم و دارم، عقب هستم که از هر 24 ساعت، 25 ساعت آن را درگیرم.
اندیشه فولادوند نسبتی با حدیث فولادوند ندارد.
گفت و گو با اندیشه فولادوند
اگر شعر نمی گفتم دچار گرههای بدخیمی میشدم
من در خانواده ای متولد شدم که شعر و ادبیات در آن ریشه داشت؛ پدر من شاعر است و پدربزرگم هم اهل ادبیات بود و دیگر اعضای خانواده هم همه به این حوزه علاقه مند هستند. من از سن خیلی کم شعر می گفتم. فکر می کنم اولین شعر موزونی که به شکل کلاسیک گفتم وقتی بود که یک دانش آموز سوم دبستانی بودم. از آنجا نوشتن شعر به شکل روزانه در زندگی من آغاز شد. پدرم مشخصا موئثرترین آدمی بود که غرابت با ادبیات را در من پرورش داد.
من در سالهای پیش از دبستان بیشتر اوقات
خودم را با پدرم می گذراندم و ایشان آثار ادبیات کلاسیک را برای من می
خواندن و کمکم می کردند تا این آثار را حفظ بکنم؛ آثاری مثل شعرهای آقای
فردوسی، آقای سعدی و از این دست شاعرها. من اصلا فکر می کنم چاره ی دیگری
نداشتم جز اینکه شاعر شوم، نداشتم فکر می کنم اگر که شعر نمی گفتم دچار گره
های بد خیمی می شدم. شعر به نوعی ناجی من بود. من متعلق به نسلی هستم که
خیلی روزگار پیچیده، پر تب و تاب و گداخته ای را در دوران رشدمان پشت سر
گذاشتیم. ما در دوره جنگ متولد شدیم و کودکی مان در همان دوره شکل گرفت.
شعر در تمام این سال ها به داد من رسید.
عزت الله خان می گویند که آلن دلون آمده!
احمدرضا احمدی بزرگ، شاعر خوب و نازنین، می دانید که خیلی هنرپیشه هوشمند و خوش تیپی بوده. من یک فیلم مستندی درباره ایشان می دیدم که آقای عزت الله خان انتظامی تعریف می کردند که اولین باری که آقای احمدی سر فیلمبرداری می روند آقای عزت الله خان می گویند که آلن دلون آمده. ایشان آکتوری توانا و البته شاعری بزرگ بودند. گاهی فکر می کنم که شاید همین تفاوت این دو عرصه بود که باعث شد احمدرضا احمدی خود خواسته از سینما دور بشود چون به هر حال سینما مزاحمت هایی برای خلوت آدم ایجاد می کند به خصوص برای آکتور که بیشتر جلوی چشم است.
آزردگیهایی که از کار رسول صدرعاملی ماند
من چیزی که همیشه درباره این فیلم(«زندگی با چشم های بسته» رسول صدرعاملی) می گویم این است که یادم نمی آید اصلا یک چنین فیلمی بازی کرده باشم. صراحتا این را عرض می کنم من در این فیلم بازی نکرده ام. دلیلش هم آزردگی هایی است که از این فیلم در من ماند و تا به ابد هم با من خواهد بود. اشتباه کردم که تحت تاثیر عواطف، واقعا فقط عواطف، خیلی دوستانه به آن فیلم پیوستم آن هم در زمانیکه واقعا قبول بازی در این فیلم برایم سخت بود.
چون من هم زمان با آن فیلم در فیلم «سن پترزبورگ» آقای بهروز افخمی کار می کردم و مجبور بودم سر صحنه هر دو فیلم هم زمان حاضر باشم کاری که در کارنامه من بی سابقه است و هیچ وقت نمی بینید که 2 کار را هم زمان قبول کرده و کار کرده باشم. واقعا به خاطر دوستی و علاقه به سازندگان آن فیلم بود که به آن فیلم پیوستم ولی متاسفانه آزردگی های بسیاری در من ماند از جمله اینکه اصلا رلی که من بازی کردم این چیزی نبود که در فیلم وجود دارد و بخش بسیاری از آن از این فیلم حذف شده است.
سانحه ای که یادگار آن هنوز در صورتم است
من در نوجوانی خیلی متمرکز ورزش کاراته را کار می کردم که متاسفانه به علت سانحه ای وحشتناک که برایم پیش آمد آن را کنار گذاشتم. سانحه ای که یادگار آن هنوز در صورتم است ، شکستگی وحشتناک بینی. من 2 بار در ورزش دچار شکستگی بینی شدم که همین مسئله باعث شد این ورزش را در اواخر نوجوانی برای همیشه کنار گذاشتم.
اینستاگرام اندیشه فولادوند : instagram / AndishehFouladvand
فرزندی را قبول کنم
درباره مادر شدن هم من نه هم اکنون بلکه از نوجوانی مطمئن بودم علاقه ای ندارم فرد دیگری را به این دشت مشوش اضافه بکنم. اما اگر روزی و روزگاری این کمبود را در مسئولیت پذیری احساس بکنم ترجیح می دهم که از بین این همه بچه هایی که متعلق به دیگران بودند اما امروز در شرایط سخت و بدی دارند رشد می کنند فرزندی را قبول کنم و بعید هم می دانم فرقی با فرزندی که خود به دنیا آورده باشم، بکند. من در واقع هیچ وقت تصمیم نداشته ام خودم را ادامه بدهم.
اولین ایرانی که نوبل ادبیات را می گیرد
خیلی دغدغه ها دارم. اما مهم ترین آنها پرفورمنس صوتی است که آماده کرده ام. من طرح این آلبوم را از سال 1383 که سن کمتری داشتم ، نوشتم. یعنی نزدیک به 8 سال است که طرح آن را آماده کرده ام، چیزی نزدیک به عمر جنگ ایران و عراق. این آلبوم که عنوان آن «شلیک کن رفیق» است، البته عنوان کتاب دوم من هم همین است، الان آماده شده. تهیه کننده آن آقای علی اوجی هستند. جناب آقای کارن همایونفر آهنگ های آن را ساخته اند. اجرا هم خودم به عهده داشتم. شرکت «سوته دلان» هم مسئولیت پخش آن را پذیرفته است. این آلبوم درباره جنگ است. جنگ جزو جدایی ناپذیر اشعار و جهان فردی من است.
سال های کودکی ام در جنگ گذشت و نوجوانی ام تحت تاثیر مسائل بعد از جنگ شکل گرفت. بزرگترین آرزو و دغدغه من در این لحظه انتشار این آلبوم است. این کار در مراحل نهایی خود است و از همه شما خواهش می کنم دعا کنید این آلبوم از چند مرحله باقی مانده هم به سلامت عبور کند. گذشته از آن یک آرزو و دغدغه محرمانه ای هم دارم که به شما می گویم: آرزو دارم من اولین ایرانی باشم که نوبل ادبیات را می گیرد ، البته اگر کس دیگری هم بگیرد قطعا خیلی خوشحال می شوم اما شما دعا کنید من بگیرم.
فیلم های سینمایی اندیشه فولادوند
بوف کور(احمد رضا معتمدی۱۳۹۵)
انزوا(۱۳۹۵)
اینجا امن نیست (۱۳۹۵)
مرداد (۱۳۹۵)
گاهی (۱۳۹۴)
دو ساعت بعد مهرآباد (علیرضا فرید، ۱۳۹۲)
خانوم (تینا پاکروان، ۱۳۹۲)
کلاشینکف (سعید سهیلی، ۱۳۹۲)
نفرین (علی توکل نیا، ۱۳۸۹)
سنگ اول (ابراهیم فروزش، ۱۳۸۸)برنده «نخل زرین» بهترین بازیگر نقش اصلی زن از سومین جشنواره فیلم «جام جم»
سن پترزبورگ (بهروز افخمی، ۱۳۸۸)
زندگی با چشمان بسته (رسول صدرعاملی، ۱۳۸۷) با حضور افتخاری
تهران در جستجوی زیبایی (اپیزود سوم، تهران، سیم آخر مهدی کرم پور، ۱۳۸۷) شعر
چهارانگشتی (سعید سهیلی، ۱۳۸۵)
سنگ، کاغذ، قیچی (سعید سهیلی، ۱۳۸۵)
ستارهها ۳: ستاره بود (فریدون جیرانی،۱۳۸۴)
ستارهها ۲: ستاره است (فریدون جیرانی، ۱۳۸۴)
ستارهها ۱: ستاره میشود (فریدون جیرانی، ۱۳۸۴)
سربازهای جمعه (مسعود کیمیایی، ۱۳۸۲)
مریم مقدس (شهریار بحرانی، ۱۳۷۹)
سریال های اندیشه فولادوند
شیدایی (۱۳۹۰)
تنهایی لیلا (۱۳۹۴)
پشت بام تهران (۱۳۹۴)
چرخ فلک (۱۳۹۵)
کتاب های اندیشه فولادوند
مجموعه شعر: عطسههای نحس (۱۳۸۷) (انتشارات ثالث)
مجموعه شعر: شلیک کن رفیق (۱۳۹۳) (انتشارات ثالث)