عکس جدید, عکس هنرمندن, عکسهای داغ هنرمندان, عکس روز

۴۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

دانلود تیتراژ سریال نفس

دانلود تیتراژ سریال نفس

دانلود آهنگ تیتراژ پایانی سریال نفس با خواننده گی محمد اصفهانی با کیفیت اصلی 320

ترانه سرا : عبدالجبار کاکایی , اهنگساز : فرید سعادتمند

این سریال ایام رمضان ۹۶ به کارگردانی جلیل سامان از شبکه سه پخش میگردد.

اهنگ سریال نفس

 

دانلود با لینک مستقیم | Download

داستان سریال نفس در مورد جوانی پر شر و شور است که در بحبوحه وقایع انقلاب رازی در زندگی اش فاش می شود… او برای رسیدن به حقیقت حوادث پیچیده ای را پشت سر می‌گذارد.

منبع : www.ariapix.net

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

دانلود سریال عاشقانه قسمت نهم

دانلود سریال عاشقانه قسمت نهم

دانلود قسمت ۹ سریال عاشقانه با 4 کیفیت و لینک مستقیم

سریال عاشقانه قسمت 9

 

آنچه در قسمت 9 خواهید دید :  رابطه بین «گیسو» و «حاج یونس» وخیم تر شده و نقشه هایی در سر گیسو است که پدر را وادار به پرداخت پول می کند.
از طرفی، «پگاه» که مشکوک است کسی از او به سهیل نزدیکتر باشد، از زبان «درسا» می شنود که سهیل با «گیسو» در ارتباط است و همین خبر، مشکلات بین آن ها را دامن می زند.

لینک های دانلود | Download Link

دانلود با کیفیت 1080 (پیشنهادی) (قیمت 2000)

دانلود با کیفیت 720P (قیمت 1800)

دانلود با کیفیت 480p (قیمت 1500)

دانلود با کیفیت 360p (قیمت 1000)

توجه : این لینک ها پیش فروش قسمت 9 است و دارای رمز است که صبح روز دوشنبه 8 خرداد ماه ساعت 10 صبح در همین جا و کانال تلگرام ما قرار میگیرد. لطفا جهت دریافت پسورد حتما در کانال تلگرام ما عضو شوید . آدرس کانال : @ariapix

تیزر قسمت نهم – دانلود

دانلود قسمت نهم سریال عاشقانه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی سیروس گرجستانی و همسرش

سیروس گرجستانی

بیوگرافی و زندگینامه :

سیروس گرجستانی بازیگر سینما و تلویزیونوی متولد 25 اسفند 1323 در بندر انزلی می باشد و 73 سال سن دارد.

تحصیلات : گرجستانی فعالیت هنری خود را از سال 1348 با حضور در صحنه تاتر آغاز نمود. 

وی فعالیت سینمایی خود را از سال 1345 با بازی در فیلم مامور دو جانبه ساخته مهدی میرصمدزاده آغاز کرد. 

ازدواج و همسرش

وی چندین سال قبل ازدواج کرده است اما ازدواجش له طلاق منجر گردید . وی از همسر سابق خود نیز دو  فرزند دختر هم دارد.

سیروس گرجستانی و همسرش

گفت و گو با سیروس گرجستانی

در کدام شهر متولد شدید؟ 
در بندر انزلی. 

چه سالی؟ 
مادرم می گفت در سال ۱۳۲۳ به دنیا آمده ام ولی در شناسنامه ام تاریخ دیگری درج شده است. 

چه سالی به تهران آمدید؟ 
فکر می کنم ۹-۸ ساله بودم که به تهران آمدم. منتها کلاس اول دبستان را در مدرسه عنصری و یا اگر درست گفته باشم در مدرسه رودکی در شهر رشت گذراندم. 

محل زندگی تان در تهران کجا بود؟ 
ناصرخسرو، کوچه مروی. 

پس در یکی از محلات قدیمی بزرگ شده اید؟ 
بله. 

پس از گذشت سالها دوباره به آن محلات مراجعه می کنید؟ 

اتفاقاً چندوقت پیش به همان محله قدیمی رفتم ولی وقتی آنجا را دیدم، ناامیدشدم …. 

چرا؟ 
برای اینکه همه چیز عوض شده و شکل دیگری گرفته است.من همیشه نسبت به گذشته و دوران کودکی ام حس نوستالژیک دارم. فضای آن محله، آن فضایی نبود که در کودکی حس کرده بودم. 

الان تبدیل شده به بازارکویتی ها و یک سری اجناس در آنجا فروخته می شود. حتی به خیابان ناصرخسرو سرزدم، دیگر از دستفروش های کنار پیاده رو خبری نبود! و یا فریادهای فروشندگان که برای فروش اجناسشان مردم را به سوی خود جلب می کردند، دیگر شنیده نمی شد. در عوض حالا در آن خیابان، آدم هایی را می بینم که نسخه به دست به دنبال داروهای «نیست در جهان» می گردند. 

در دوره ای که در آن فضا زندگی می کردید، چه جذابیت هایی برای شما وجود داشت که الان با مرور به گذشته حس نوستالژیک پیدا می کنید؟ 

همان طور که گفتم در سنین پایین به تهران آمدم، در آن سن و سال، یک روز پدرم مرا به «لاله زار» برد. دیدن آن فضا برایم خیلی جذاب بود…. 

در آنجا چه دیدید؟ 
در آن زمان ویترین مغازه های لاله زار خیلی دیدنی بود، بنابراین همیشه به پدرم اصرار می کردم که فرصت بیشتری برای دیدن مغازه ها به من بدهد. 

پشت ویترین ها چه بود؟ 
چیزهای مختلف. مثلاً یک کلاه فروشی بود که کلاه های خیلی شیکی داشت. مثلاً «کلاه فروشی محمدزاده» را به خوبی به یاد می آورم. داخل مغازه، یک پیرمرد خوش تیپی هم پشت میز می نشست که او هم مرا مجذوب خود می کرد. آن مغازه های لوکس و شیک را تا آن زمان ندیده بودم. 

تئاتر و سینماهای لاله زاربرایتان جالب نبود؟ 

چرا. آنها هم جذابیت داشت. مثلاً یک کسی مقابل در ورودی تئاتر می ایستاد و برای نمایش و بازیگران تبلیغ می کرد. با صدای بلند و بسیار سریع می گفت: «بیایید، بشتابید بازیگر… در این برنامه اجرا دارد…» و یا سالن های سینمای لاله زار خیلی زیبا بودند. 
وقتی پس از گذشت سالها که «لاله زار» را دیدم، از آن مغازه ها و ساختمان های قدیمی خبری نبود! اگر مغازه و یا ساختمان قدیمی که هنوز تخریب نشده بود را می دیدم، حتماً ساعت ها مقابلش می ایستادم. من نمی دانم شما چقدر احساساتی می شوید وقتی یک بنای قدیمی را می بینید. ولی به من حس غریبی می دهد، با آن بنا، خاطرات دوران کودکی ام را مرور می کنم. انگار همه چیز زنده می شود. شاید باور نکنید من با آجرهای آن بناها هم صحبت می کنم! شما که جوان هستید شاید زیاد به این حس نزدیک نباشید. ولی وقتی انسان جوانی خود را از دست می دهد، تازه به یاد «از دست رفته هایش» می افتد و وقتی به آنچه که مربوط به گذشته خودتان است، نظر می اندازید، آن وقت به نگرش، دید و شناخت جدیدی از خودتان می رسید. 

به غیر از خیابان لاله زار، محلات و خیابان های دیگری هم بود که شما به آن علاقه مند باشید؟ 

مثلا «توپخانه» قدیم را به خوبی به یاد دارم. آنجا برای من یک گردشگاه بود و پدرم مرا با خود به آنجا می برد. 

این «توپخانه» مورد علاقه شما مربوط به چه سالی می شود؟ 
فکر می کنم به دهه سی مربوط می شود. در چمن های سبز توپخانه می غلتیدم و معلق می زدم. توپخانه اکنون هم با توپخانه آن زمان خیلی تفاوت کرده، یک فضای دیگری شده… 

که هیچ جوری جذبتان نمی کند؟ 

نمی دانم. شاید اگر الان بچه بودم توپخانه فعلی هم مرا جذب می کرد. ولی چون من آن فضا را لمس کردم، نسبت به آن تعلق خاطر دارم. ولی متاسفانه ما سعی می کنیم آن چیزهایی که مربوط به گذشته می شود را تغییر دهیم، مثل تخریب ساختمان های قدیمی. من به کشورهای فرانسه و آلمان سفر کردم. ولی در آنجا آنها هیچ وقت بناهای چندین ساله و قدمت دار خود را خراب نمی کنند، ممکن است آن را تعمیر و یا ترمیم کنند ولی تخریب نمی کنند. حتی در کنار آن بنای قدیمی، بنای جدیدی می سازند. متاسفانه اینجا اینگونه نیست. یک ساختمان که با فضا و بافت یک محله همخوانی دارد، از بین می رود، در عوض چیزی جایگزین می شود که اصلا ربطی به آن قبلی ندارد! 

شما «توپ مرواری» را دیده اید، همان چیزی که صادق هدایت در کتابش درباره آن صحبت کرده است؟ 

خیر. یادم نمی آید. 

بعدها که وارد حیطه تئاتر شدیدآیا به پاتوق های فرهنگی سر می زدید، مثلا یک جایی مثل کافه نادری…؟

بله. من گاهی اوقات به کافه نادری می رفتم. آن «کافه» خیلی قدمت داشت و الان هم وجود دارد. خیلی از هنرمندان و روشنفکران ما مرتبا به آنجا می رفتند ولی من زیاد به آنجا رفت و آمد نداشتم. 

یادتان می آید که کدامیک از هنرمندان را در آنجا می دیدید؟ 

نه، خیلی دقیق نمی شدم که چه کسانی رفت و آمد می کنند. در آن زمان مسائل دیگری در ذهنم بود. 

شما سال ۱۳۴۸ وارد اداره تئاتر شدید؟ 
بله. 

برای نخستین بار در کدام یک از «صحنه ها» بازی کردید؟ 

نخستین تئاترم را در «سنگلج» بازی کردم. آن زمان تئاتر «سنگلج» متعلق به «حرفه ای ها» بود. پس از دو سال که وارد اداره تئاتر شدم، نخستین نمایشنامه ای که کار کردم، «سنگ و سورنا» نام داشت که توسط همسر آقای عباس جوانمرد کارگردانی می شد. 

خانم نصرت پرتوی… 
بله. در آن زمان نقشی را به من واگذار کردند که برایم افتخارآمیز بود، چون فرصتی فراهم شد به طور رسمی در فضای «حرفه ای ها» بازی کنم و از این بابت خوشحال بودم. 

چند شب اجرا داشتید؟ 
در آن زمان معمولا ۲۶ روز در ماه تئاتر اجرا می کردند، شنبه ها تئاتر تعطیل بود. حالا اگر تئاتری خیلی پرطرفدار بود، مدت اجرا را تمدید می کردند. 

تماشاگران تئاتر سنگلج از چه قشر و طبقه ای بودند؟ 
همه آنها از تماشاگران حرفه ای تئاتر بودند. آن قدر تئاتر برایشان مهم بود که دائما تماس می گرفتند و درباره نمایش، بازیگران و کارگردان و … سوال می کردند.آنها جویای «برنامه ها» بودند. 

استقبال خوبی از برنامه ها می شد؟ 
به نظر من اگر در هر برهه و زمانی یک کار خوبی ارائه شود، تماشاگران حتما استقبال می کنند. در آن دوره هم از کارهای خوب استقبال چشمگیری می شد. 

آخرین بار که در تئاتر «سنگلج» نقش ایفا کردید، کی بود؟ 
فکر می کنم حدود ۱۵ سال پیش. تئاتر «بلبل سرگشته» آقای نصیریان را دوباره اجرا کردیم، منتها من همان نقشی را که قبلا آقای نصیریان ایفا کرده بودند، بازی کردم.

شنیدید که ساختمان «سنگلج» در معرض نابودی است؟ 
بله. این اتفاقات ناگوار تازگی ندارد! و متاسفانه دائما تکرار می شود. یک گروه تئاتری داشتیم به نام گروه دوم هنر ملی که البته سرپرست گروه «هنر ملی» آقای عباس جوانمرد بودند و سرپرست این گروه دوم زنده یاد هادی اسلامی و در این گروه آقایان؛ خسرو شکیبایی، ناصر محمدی و… حضور داشتند. 

به خاطر می آورم هادی اسلامی نمایشنامه ای نوشته بود به نام «محراب»، در آن زمان اداره تئاتر برنامه ای برای اجرا در سنگلج درنظر نگرفته بود. معاون اداره گفت: هادی، همین نمایشنامه را در سنگلج اجرا کن. ما هم از این اتفاق خوشحال شدیم ولی وقتی خبر به گوش آقای جوانمرد رسید گفت: نه؛ شما حق ندارید آنجا بازی کنید. پرسیدم: چرا و ایشان گفتند که آنجا متعلق به تئاتر حرفه ایهاست و شما حرفه ای نیستید! آن موقع ازنظرو عقیده آقای جوانمرد بدم آمد و با خود گفتم حتما ً ایشان علاقمند نیستند، جوانان پیشرفت کنند. از این قضیه سالها گذشت و سالن هایی مثل تئاتر شهر، تالار وحدت و… تاسیس شد. یک شب برای دیدن نمایشی به یکی از سالن ها رفتم. روی صحنه هنرپیشه ای را دیدم که نقش مهمی را ایفا می کرد ولی نادرست راه می رفت و حتی تلوتلو می خورد.

اول فکر کردم که مربوط به نقش اوست ولی بعد فهمیدم که نه؛ راه رفتنش را فراموش کرده است! و بعد از سالها گفته آقای جوانمرد را درک کردم. 
به نظر من نوستالژی شما به تهران گذشته فقط به فضا و معماری خلاصه نمی شود، شما غم از دست رفتن آن فضای فرهنگی را در این سالها دارید؟ 
بله. واقعاً اینگونه است. آن موقع حرکت، رفتار، کلام یک بازیگر اصالت داشت. اگر ساختمان و بنای قدیمی اصالت داشت، فرهنگ موجود در آن فضا هم اصیل بود. ولی حالا نوع نگاه ها فرق کرده است. 

از نظر شما این فضا بد است؟ 

شاید برای کسی که بخواهد چهل سال دیگر از گذشته ها – یعنی امروز – یادی کند خوب باشد… 

سیروس گرجستانی
ولی نه برای شما که در دل آن فضا تربیت شدید؟ 

از نظر من «بد» آن چیزی است که یک جوان تازه وارد، احترام به و پیشکسوت خود را فراموش کند. من وقتی سال ۴۸ وارد اداره تئاتر شدم یک جوان کم سن و سال بودم. ولی وقتی نزد پیش کسوتان تئاتر مثل آقایان؛ عزت الله انتظامی، علی نصیریان، جمشید مشایخی و… می رفتم، همیشه اصول را رعایت می کردیم. 
یعنی احترام به بزرگتر و استاد یک «فرهنگ» است و نباید بر اثر گذر زمان به فراموشی سپرده شودو ولی الان متاسفانه برخی از هنرپیشگان که به معروفیت و مکنت رسیده اند، – البته نه همه جوانان عزیز این عرصه – یک سری مسائل مهم را فراموش کرده اند که به نظرم این درست نیست… 

شما در صحبتهایتان یادی از آقای جعفر والی کردید. الان می دانید ایشان کجا هستند؟ 

ایشان در خارج از کشور زندگی می کنند. 

در زندگی خصوصی کسی را دارید که دلتنگش باشید؟ 

بله. از همسر سابقم، دو دختر دارم که در سن پایین ایران را ترک کردند و در انگلیس ازدواج کردند. همیشه آرزو دارم که یک روزی با جیب پر پیش آنها بروم و پس از سالها دیداری تازه کنم. 

با آنها تماس تلفنی دارید؟ 

بله… خوشبختانه صدایشان را از راه دور می شنوم. 

اگر واقعیت زندگی شما را مجبور به انتخاب نمی کرد، مایل بودید در کجا زندگی کنید؟ 

شمال ایران. من اگر هنرپیشه نبودم، قطعاً حالا در شمال زندگی می کردم. 
در شمال پاکی ا ی وجود دارد که در کمتر جایی می توان سراغ آن را گرفت.

بیوگرافی سیروس گرجستانی

فیلم های سیروس گرجستانی 

ناردون (فریدون حسن‌پور) ۱۳۹۴
دریا کنار (آرش معیریان)۱۳۹۴
شانس، عشق، تصادف (آرش معیریان) ۱۳۹۳

مجرد ۴۰ ساله (شاهین باباپور) ۱۳۹۳
منشی مخصوص من (صالح دلدم) ۱۳۹۳
شبکه (ایرج قادری) ۱۳۹۰

فیتیله و ماه پیشونی (آرش معیریان) ۱۳۹۰
سه درجه تب (حمیدرضا صلاحمند) ۱۳۸۹
شرط اول (مسعود اطیابی) ۱۳۸۸

نطفه شوم (کریم آتشی) ۱۳۸۷
تلافی (سعید اسدی) ۱۳۸۶
هدف اصلی (قدرت‌الله صلح‌میرزایی) ۱۳۸۵

آکواریوم (ایرج قادری) ۱۳۸۴
آدمک‌ها (علی قوی‌تن) ۱۳۸۲
بله برون (داوود موثقی) ۱۳۸۲

شکلات (افشین شرکت) ۱۳۸۲
سیزده گربه روی شیروانی (علی عبدالعلی‌زاده) ۱۳۸۱
مسافر ری (داود میرباقری) ۱۳۷۹

یکی بود یکی نبود (ایرج طهماسب) ۱۳۷۸
ساحره (فیلم) (داود میرباقری) ۱۳۷۶
طوفان شن (جواد شمقدری) ۱۳۷۵

شیخ مفید (فریبرز صالح و سیروس مقدم) ۱۳۷۴
آدم برفی (داود میرباقری) ۱۳۷۳
آپارتمان شماره ۱۳ (یدالله صمدی) ۱۳۶۹

شکار خاموش (کیومرث پوراحمد) ۱۳۶۸
دوران سربی (خسرو معصومی) ۱۳۶۷
شب بیست و نهم (حمید رخشانی) ۱۳۶۷

زرد قناری (رخشان بنی‌اعتماد) ۱۳۶۷
با من از فردا بگو (فریدون کوچکیان) ۱۳۶۶
تیغ و ابریشم (مسعود کیمیایی) ۱۳۶۵

خانه ابری (اکبر خواجویی) ۱۳۶۵
تنوره دیو (کیانوش عیاری) ۱۳۶۴
راه دوم (حمید رخشانی) ۱۳۶۳

دادشاه (فیلم) (حبیب کاوش) ۱۳۶۲
آقای هیروگلیف (غلامعلی عرفان) ۱۳۵۹
چوپانان کویر (حسین محجوب) ۱۳۵۹

گفت هرسه نفرشان (غلامعلی عرفان) ۱۳۵۹
فریاد مجاهد (مهدی معدنیان) ۱۳۵۸
بیست سال انتظار (مهدی رئیس‌فیروز) ۱۳۴۵
مأمور دو جانبه (مهدی میرصمدزاده) ۱۳۴۵

سیروس گرجستانی ,عکس سیروس گرجستانی ,بیوگرافی سیروس گرجستانی

عکسی از سیروس گرجستانی در کنار حمید لولایی و مهران رجبی

سیروس گرجستانی ,عکس سیروس گرجستانی ,بیوگرافی سیروس گرجستانی

سریالهای سیروس گرجستانی

آنام
همسایه ها
جاده چالوس
هفت سین

کلاه پهلوی
دختری به نام آهو
سه دونگ سه دونگ
بخت برگشته

خوش نشین ها
زن بابا
گاو صندوق
روزگار خوش حبیب آقا

صاحب دلان
شهریار
متهم گریخت
رقص پرواز

باجناق ها
رانت خوار کوچک
پش کنکوری ها
در کنار هم

آواز مه
یاد داشت های کودکی
خورشید شب

روز های مه آلود
کیف انگلیسی
ولایت عشق
هتل

زیر بازارچه
کاکتوس
برادران خورشید
شلیک نهایی

همسران
اشتباه در اشتباه
مخمصه
تلاش

بیوگرافی سیروس گرجستانی و همسرش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

دانلود فیلم هفت ماهگی

دانلود فیلم هفت ماهگی

دانلود کامل فیلم ایرانی هفت ماهگی با کیفیت بالا Hd و لینک مستقیم رایگان و 4 کیفیت

فیلم 7 ماهگی با بازی حامد بهداد,باران کوثری,پگاه آهنگرانی و …

دانلود فیلم هفت ماهگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی پریوش نظریه و همسرش +عکسها

پریوش نظریه

بیوگرافی و زندگینامه

پریوش نظریه بازیگر سینما و تلویزیون متولد بهمن 1348 در گچساران می باشد و 48 سال سن دارد.

تحصیلات : وی دارای مدرک لیسانس تاتر از دانشگاه هنر می باشد. 

او فعالیت هنری خود را از سال 1369 با بازی در فیلم عروسحلبچه آغاز نمود و علاوه بر بازیگری در زمینه عکاسی هنری بطور جدی فعالیت می‌کند.

وی در تلویزیون کم کارتر است و در سال 93 با حضور در سریال مدینه به خوبی دیده شد. همچنین آخرین کار او در تلویزیون در سریال زیر پای مادر در نقش رخساره می باشد.

 

ازدواج و همسرش

پریوش نظریه ازدواج کرده است و متاهل می باشد او همچنین یک فرزند دختر به اسم آناهیتا نیز دارد.

پریوش نظریه و دخترش

گفتگو با پریوش نظریه

شاخص و اِلمان های مورد نظر شما برای انتخاب فیلم ها چیست ؟ آیا با توجه به تعداد بالای فیلم ها، هیئت انتخاب به یک استاندار خاصی برای انتخاب فیلم ها رسیده است؟

تقریبا در تمامی هیئت انتخاب هایی که من حضور داشتم به این صورت بود که ابتدا هر یک از اعضا به صورت جداگانه فیلم ها را می دیدند و بهترین ها را انتخاب می کردند سپس در یک جلسه گروهی به جمع بندی از تمام ایده ها و سپس به یک نتیجه می رسیدند. اینکه تمام اعضا، در کنار هم فیلم ها را ببینند معمولا روش هیئت داوران است اما در جشنواره رضوی هیئت انتخاب نیز به این روش عمل کردند که البته مزیت هایی هم دارد، چون می توانیم با دیدگاه سایر اعضای هیئت انتخاب آشنا شویم. تنها مشکل ما این است که محدودیت زمان داریم. بعضی از دوستان، تعدادی از فیلم ها را در جشنواره های دیگر دیده اند و تعدادی نه، همین باعث می شود تا سرعت بازبینی پایین بیاید. به هر حال من معتقدم هیئت انتخاب باید فیلمی را انتخاب کنند که بار و وجهه حضور در جشنواره را داشته باشد. بر همین اساس باید سرعت بیشتری نسبت به گروه داوری داشته باشیم چون تعداد فیلم ها بیشتر است.

بیوگرافی پریوش نظریه

شما فیلم هایی را مشاهده کردید که سازندگانش آینده فیلمسازی این کشور هستند، آیا وضعیت آن ها امیدوار کننده بود به خصوص فیلم اولی ها؟

تعداد محدودی از آن ها امیدوار کننده بودند. نمی توان انتظار داشت از بین مثلا 300 فیلم رسیده به یک جشنواره، 100 فیلم خوب باشد اگر 30 فیلم خوب هم داشته باشیم اتفاق خوبی است و این بدین معناست که جشنواره از سطح قابل قبولی برخوردار است. جشنواره رضوی در این سطح بوده است به گونه ای که بین انتخاب چند فیلم دچار تردید می شدیم، برخلاف برخی جشنواره ها که مجبور بودیم بین بد و بدتر را انتخاب کنیم. البته در بخش اصلی طبق معمول جشنواره های موضوعی، فیلم خوب کم می بینیم، بعضی از فیلمسازان، هر موضوعی که شاید کمترین ارتباط با جشنواره دارد را به زعم خودشان مرتبط با موضوع جشنواره می دانند و آن را ارسال می کنند و این اصلا خوب نیست. به نظرم باید برای بخش موضوعی که بخش اصلی هم هست به فیلمسازان خوب، سفارش ساخت فیلم داد و بودجه ای را نیز برای آن در نظر گرفت.

به نظر شما برای حمایت از برگزیدگان جشنواره ها چه می توان کرد به خصوص در فاصله بین دو جشنواره؟

یکی از کارهای خوبی که می توان انجام داد، سفارش کار به برگزیده های جشنواره است. یعنی می توان یکی از جوایز، حمایت فیلمساز برای ساخت فیلم بعدی اش باشد. این نوع حمایت، بهترین نوع حمایت از فیلمسازان جوان هست. واقعیت این است که سازندگان فیلم کوتاه به حمایت مالی احتیاج دارند.

شما علاوه بر بازیگری، فیلم ساز هستید عکاسی می کنید و دستی بر سایر رشته های هنری دارید، چقدر این فعالیت ها از جنبه زیبایی شناخی به حضور و ماندگاری شما در سینما کمک کرده است؟

من بازیگری را شغل خودم می دانم و سایر فعالیت ها، علاقه شخصی است. به نظرم کسی که می خواهد بازی کند باید روانشناسی بداند، عکاسی، نقاشی، کارگردانی و… بداند. هنر شاخه های متفاوتی دارد و آموزش شاخه های مختلف، تکمیل اطلاعات است نه از این شاخه به آن شاخه پریدن. مثلا یک کارگردان برای اینکه موفق باشد باید کمی طراحی صحنه بداند، نویسندگی، نور و … را تا حدودی بداند که بتواند کنترل کند و بفهمد از عواملش چه می خواهد. کارگردانی که سلیقه نداشته باشد نمی تواند کارگردان خوبی باشد.

به عنوان یک بازیگر و کارگردان، فضای یزد را چقدر مناسب فیلمسازی می دانید؟

با اینکه هنگام شب وارد یزد شدم اما به نظرم رسید که یزد چقدر اصیل است، یزد نه پروتز کرده نه موهایش را رنگ کرده و نه تتو کرده است! من به شهرهای زیادی سفر کردم و دیدم که معماری آن ها رو به تباهی می رود. خوشحالم پس از سال ها شهری را دیدم که اصالتش را حفظ کرده است. چقدر خوب است که این اصالت دیده شود. امیدوارم جشنواره هایی از این دست در سطح بین المللی در یزد برگزار شود تا کشورهای دیگر هم با این فرهنگ آشنا شوند. فرهنگ اصیلی که بخش زیادی از آن را می توانیم در یزد مشاهده کنیم.

سینما قانون خاصی برای ورود افراد ندارد، در این چند سال اخیر جوانان زیادی وارد سینما شدند که بعضی ها بسیار هم موفق بودند، با توجه به این آینده سینمای ما را چطور پیش بینی می کنید؟

ببینید تردید نکنید که کار خوب جای خود را پیدا می کند. خوشبختانه همینطور که نسل جدید روی کار می آیند در بین آن ها بچه های مستعدی هم هستند. هر چند در مقابل هم عده ای هستند که بدون مطالعه وارد سینما شدند به خودشان اجازه می دهند هر آنچه را ساخته اند برای جشنواره ها ارسال کنند که گاهی از شدت ضعیف بودن باعث تعجب می شوند. فکر می کنند سینما یک دوربین و اشک و آه جلوی آن است. یا اینکه سینما فقط صحنه یا گریم است. سینما اجماع همه این هاست. بنابراین کسانی که با مطالعه و دست پر وارد می شوند، آرام آرام شاهد پیشرفت آن ها هستیم و ماندگار می شوند. به عنوان مثال من از سال ها پیش کارهای خانم آیدا پناهنده را در جشنواره های مختلف دنبال کردم و شاهد رشد مداوم فیلمسازی او بودم. همچنین خانم رقیه توکلی که از اولین ساخته هایش در جشنواره، کارهایش را دیدم و این رشد در کارها مشخص است. این رشد و پیشرفت به علت علاقه مندی، پشتکار و اعتباری است که برای کارشان قائل هستند. وقتی در مورد کار مطالعه کنیم و عشق داشته باشیم، مسلما پیشرفت می کنیم و جایی برای حضور این کارها نیز پیدا می شود.

پریوش نظریه

مهم ترین توصیه شما برای فیلم اولی ها چیست؟

مطالعه زیاد، خوب دیدن و خوب ساختن، یعنی برای ارتقا کیفیت کار تلاش کنند و نه کمیت. تعداد بالای فیلم دلیل بر این نیست که شما کارگردان خوبی هستید، فقط یک فیلم بساز ولی فیلم خوب بساز.

فیلمهای سینمایی پریوش نظریه 

۱ –  ترومای سرخ (۱۳۹۵) 
۲ –  بادیگارد (۱۳۹۴) 
۳ –  غیر مجاز (۱۳۹۴) 

۴ –  لانتوری (۱۳۹۴) 
۵ –  تگرگ و آفتاب (۱۳۹۳) 
۶ –  طعم شیرین خیال (۱۳۹۳)

۷ –  ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه (۱۳۹۲) 
۸ –  تاج محل (۱۳۹۱) 
۹ –  مروارید (۱۳۹۱) 
۱۰ –  اینجا شهر دیگری است (۱۳۹۰) 

۱۱ –  یک خانواده محترم (۱۳۹۰) 
۱۲ –  در انتظار معجزه (۱۳۸۸) 
۱۳ –  یه حبه قند (۱۳۸۸) 
۱۴ –  دوزخ، برزخ، بهشت (۱۳۸۷) 
۱۵ –  زندگی با چشمان بسته (۱۳۸۷) 
۱۶ –  کیمیا و خاک (۱۳۸۷) 
۱۷ –  تک درختها (۱۳۸۶) 
۱۸ –  چراغی در مه (۱۳۸۶) 
۱۹ –  حقیقت گمشده (۱۳۸۶) 
۲۰ –  پاداش سکوت (۱۳۸۵) 
۲۱ –  ساعت 25 (۱۳۸۵) 
۲۲ –  دوئل (۱۳۸۲) 

۲۳ –  گاهی به آسمان نگاه کن (۱۳۸۱) 
۲۴ –  صنوبر (۱۳۸۰) 
۲۵ –  تو آزادی (۱۳۷۹) 
۲۶ –  بوی کافور، عطر یاس (۱۳۷۸) 

۲۷ –  چریکه هورام (۱۳۷۸) 
۲۸ –  سجده بر آب (۱۳۷۵) 
۲۹ –  پدر (۱۳۷۴) 
۳۰ –  عروس حلبچه (۱۳۶۹) 

پریوش نظریه و همسرش

سریالهای پریوش نظریه

زیر پای مادر (1396)
مدینه (1393)

در جستوجوی شب
شب و قسم به دلتنگی

parivash nazarie

جوایز

1387     تندیس بهترین بازیگر زن از جشنوارهٔ “منبر طلایی” تاتارستان روسیه برای فیلم چراغی در مه (پناه برخدا رضایی)
     1387     جایزهٔ بهترین بازیگر نقش اول زن دراولین جشنوارهٔ فیلم های تلویزیونی برای فیلم فراموشی (مسعود مددی)
     1387     جایزهٔ مقام دوم در بخش مستند نخستین جشنوارهٔ بین المللی نور برای فیلم نزدیک تر از نفس
     1386     جایزهٔ بهترین فیلم مستند تجربی در سومین جشنوارهٔ پروین اعتصامی برای مستند نزدیک تر از نفس
     1386     جایزهٔ بهترین بازیگر زن در بخش جنبی نگاه ملی در بیست و ششمین جشنوارهٔ فیلم فجر برای بازی در فیلم حقیقت گمشده (محمد احمدی)
     1386     جایزهٔ “در جستجوی حقیقت” بخش بین الملل بیست و چهارمین جشنوارهٔ بین المللی فیلم کوتاه تهران برای مستند نزدیک تر از نفس
     1386     دیپلم افتخار بهترین مستند از اولین جشنوارهٔ سینما حقیقت برای مستند نزدیک تر از نفس
    1386     نشان برنز و دیپلم افتخار از اولین جشنوارهٔ جایزهٔ بزرگ شهید آوینی ویژهٔ مستندهای برتر سال برای مستند نزدیک تر از نفس
     1385     نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل زن در بیست و پنجمین جشنوارهٔ فیلم فجر برای بازی در فیلم پاداش سکوت (مازیار میری)
     1385     نامزد بهترین بازیگر نقش اول زن در بیست و پنجمین جشنوارهٔ فیلم فجر برای بازی در فیلم تک درخت ها (سعید ابراهیمی فر)
     1379     تندیس بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره فیلم خانواده ارومیه برای بازی در فیلم تو آزادی (محمدعلی طالبی)
     1378     نامزد بهترین بازیگر نقش اول زن در اولین جشنواره فیلم شرق آسیا در مالزی برای بازی در فیلم پدر (مجید مجیدی) 

عکس پریوش نظریه

منبع: www.ariapix.net

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

دانلود آهنگ شاد مازیار فلاحی به نام دست بزن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

دانلود آهنگ شاد رضا صادقی به نام همه چی خوبه

دانلود آهنگ شاد رضا صادقی به نام همه چی خوبه

این آهنگ از البوم جدید رضا صادقی می باشد که سال ۹۶ منتشر گردیده است.

ملودی : فواد غفاری / ترانه : حدیث دهقان

Download Happy Song Reza Sadeghi in 96 Years

متن آهنگ همه چی خوبه رضا صادقی

چه خوبه که تو هستی که رو به روم نشستی
که داری قلبتو خودت به من میدی دو دستی
چه خوبه تورو دارم شبو دووم میارم کنار تو تموم میشه روزای نیمه کارم
همه چی خوبه با تو همه چی روبراهه تصدق نگاهت که مثل قرص ماهه
از چی بگم که با تو غمی نمونده واسم تو که کنارمی از چیزی نمی هراسم
همه چی خوبه با تو همه چی روبراهه تصدق نگاهت که مثل قرص ماهه
از چی بگم که با تو غمی نمونده واسم تو که کنارمی از چیزی نمی هراسم
برای خرید آلبوم یعنی درد رضا صادقی کلیک کنید …

تندیس ناز با من بساز که تو اسمت رو قلبم حک شده
من چی بخوام که تو دنیام هرچی جز تو به چشمم بیخوده
هرچی جز تو …
چه خوبه تورو دارم شبو دووم میارم کنار تو تموم میشه روزای نیمه کارم
همه چی خوبه با تو همه چی روبراهه تصدق نگاهت که مثل قرص ماهه
از چی بگم که با تو غمی نمونده واسم تو که کنارمی از چیزی نمی هراسم
همه چی خوبه با تو همه چی روبراهه تصدق نگاهت که مثل قرص ماهه
از چی بگم که با تو غمی نمونده واسم تو که کنارمی از چیزی نمی هراسم
همه چی خوبه با تو …

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

ساعت پخش ماه عسل 96

زمان پخش ماه عسل

برنامه ماه عسل همزمان با شروع ماه مبارک رمضان ۹۶ طبق معمول هر سال با اجرای احسان علیخانی روی آنتن شبکه سه خواهد رفت

ساعت پخش ماه عسل

بنابراین این برنامه از روز جمعه 5 خرداد 96 هر شب قبل از اذان مغرب حوالی ساعت 19 از شبکه سه پخش میگردد .

همچنین تکرار برنامه نیز صبح روز بعد ساعت 8 پخش میگردد.

زمان پخش ماه عسل 96

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی ویدا جوان و همسرش

ویدا جوان

بیوگرافی و زندگینامه

ویدا جوان بازیگر سینما و تلویزیون متولد تهران می باشد.

تحصیلات : وی لیسانس حسابداری طراح و ایده پرداز و دانش آموخته بازیگری تئاتر در کانون آموزشهای استاد حمید سمندریان می باشد.

او با بازی در سریال زمانه در سال 91 به خوبی شناخته شد.

بعد از آن در مجموعه پژمان,شمعدونی,آسمان من و به تازگی در سریال ماه و پلنگ به کارگردانی احمد امینی در نقش کتایون حضور داشته اشت.

ازدواج و همسرش

ویدا جوان چند سالی است که ازدواج کرده است و متاهل می باشد و اسم همسر او آیلا تهرانی می باشد.

عکس ویدا جوان و همسرش

ویدا جوان و همسرش

گفتگو با ویدا جوان و همسر او

شیفته جسارت ویدا شدم

ایلا تهرانی: راستش را بخواهید آن چیزی که باعث شد من شیفته ویدا شودم و در تصمیم گیری ام برای ازدواج با او مصمم شوم. جسارت و قدرتی بود که در او وجود داشت، چیزی که این روزها کمتر به چشم می خورد.

دوبله باعث آشنایی ما شد

ویدا جوان: حکایت آشنایی من و ایلا به چند سال قبل بازمی گردد، یکی از دوستانم که از علاقه ام به دوبله باخبر بود مرا به استودیو ضبط صدای «ایلا» برد تا تست دهم. طی همین جلساتی که به آنجا می رفتم و با ایلا صحبت می کردیم به این نتیجه رسیدیم که علایق مشترکمان در رنگ ها، هنر و مسائل عمیق زندگی بسیار است و حتی پس از ازدواج تفاهم ما دو نفر برای خانواده هایمان هم خیلی جالب بود.

vida javan

وقتی ویدا به خواستگاری ایلا می رود!

ایلا تهرانی: راستش را بخواهید در ازدواج ما بسیاری از چیزها از جمله مراسم خواستگاری و مراسم عقد و عروسی به شیوه های رایج برگزار نشد و سعی کردیم ضمن احترام به سنت آنطور که خودمان دوست داریم این مراسم را برگزار کنیم، اتفاقی که در خواستگاری ما رخ داد و شاید به نظر برخی ها حتی نامتعارف به نظر برسد این بود که ویدا از من خواستگاری کرد و من هم آنقدر از این حرکت او شگفت زده شدم که بدون درنگ به او پاسخ مثبت دادم. معمولا دخترها در ذهن شان است که مرد رویایی شان سوار اسب سفید شود و به خواستگاری آنها بیاید، در حالی که ویدا این قاعده را به هم زد و با اسب سفید به خواستگاریم آمد و من را با خودش برد.

کتاب شعر به جای دسته گل و شیرینی در شب خواستگاری

ایلا تهرانی: ما دوست داشتیم به سنت ها احترام بگذاریم و حرمت بزرگترها را هم نگه داریم. به همین خاطر دوست داشتیم با اجرای برخی از مراسم به خانواده مان نشان دهیم که برای آنها ارزش قائل هستیم و به همین خاطر مراسم رسمی خواستگاری ما به شکلی کاملا متفاوت و البته جالب برگزار شد تا مان از این طریق نشان دهیم که ضمن حفظ سنت ها نگاه و باورهای خودمان را برای ازدواج داریم به طور مثال وقتی به خواستگاری ویدا رفتم به جای گل و شیرینی کتاب سعدی را برای ما در ویدا و دو جلد از کتاب های هوشنگ ابتهاج را برای خود او هدیه بودم. این موضوع برای هر دوی ما بسیار عزیز و دوست داشتنی بود.

مهریه عروس خانم 7000 شاخه گل رز

ایلا تهرانی: من و ویدا دوست داشتیم آنطور که دوست داریم زندگیمان را شروع کنیم و به شدت هم بر این باور بودیم که عشق و صداقتی که در زندگی ما وجود دارد باعث خوشبختی ما می شود.
به همین خاطر وقت بحث مهریه به میان آمد ویدا مهریه 7000 شاخه گل رز هلندی به رنگ های سفید، قرمز و زرد را انتخاب کرد. حتی عاقد هم در مراسم عقد از این مهریه ویدا تعجب کرد. در هر حال من در طول این سال ها سعی می کنم به مناسبت های مختلف برای همسرم شاخه گلی را بخرم.

طبخ شام عروسی توسط مادرشوهر

ویدا جوان: دستپخت مادر ایلا در بین فامیل شان زبانزد است، به همین خاطر تصمیم گرفتیم برای اینکه همه در آن شب از مهمانی نهایت لذت را ببرند شام عروسی را خودش تهیه کند. بنده خدا از سه روز مانده به مراسم در تدارک طبخ شام بودند و همین کار ایشان باعث شد که همه از آن شب خاطرات بسیاری در ذهن شان رقم بخورد.

از برگزاری روز عروسی مان بی خبر بودیم

ایلا تهرانی: من و ویدا بعد از اینکه مراسم نامزدی را برگزار کردیم چندان به فکر برگزاری مراسم عروسی نبودیم، هر دو سرمان با کار گرم بود و از آنجا که هیچ کداممان درگیر و دار برگزاری مراسم عروسی پرهزینه بودیم ترجیح می دادیم همه چیز به شکل ساده برگزار شود تا اینکه پدر و مادرهایمان ما را سورپرایز کردند و در باغچه منزل عمه ام یک مراسم با 180 نفر مهمان برگزار کردند. ما خودمان از برگزاری این مراسم کاملا بی اطلاع بودیم و زمانی به ما گفتند که ما تنها 3-2 ساعت برای آماده شدن فرصت داشتیم. در هر حال در آن روز ما به نوعی مانند دیگر مدعوین به نوعی مهمان بودیم که البته حسابی هم به ما خوش گذشت.

نقش کتایون در سریال ماه و پلنگ

به خاطر همسرم حاضرم کارم را رها کنم

ویدا جوان: همیشه زندگی شخصی ام برایم نسبت به همه چیز در اولویت قرار داشت وهیچ چیز را حاضر نیستم با خوشبختی ام در زندگی مشترک عوض کنم، به همین خاطر حاضرم به خاطر حفظ زندگی ام، حتی قید بازیگری را بزنم.

من و همسرم عاشق یکدیگر هستیم و زندگی مان را با عشق و علاقه خاصی شروع کردیم و در نهایت این عشق و علاقه به ما کمک زیادی کرد تا یاد بگیریم مشکلات را به اتفاق هم حل کنیم و برای حل آنها از خودگذشتگی داشته باشیم. اگر عشق و علاقه در زندگی مشترک وجود نداشته باشد، افراد دچار نوعی روزمرگی می شوند! شما اینطور فکر نمی کنید.

بیوگرافی ویدا جوان

دستپخت ایلا در حد رستوران های پاریس است

ویدا جوان: من و همسرم در کنار هم به امورات خانه رسیدگی می کنیم چرا که من خودم چندان اه لکار خانه نیستم! بی شک اگر لطف و حمنایت های ایلا نباشد، نمی توانم از پس انجام کارهای خانه به تنهایی بربیایم چرا که من خیلی وقت ها به خاطر بازی تا دیر وقت سر کار هستم و زمانی که به خانه می آیم فرصت چندانی برای انجام کارهای خانه ندارم. اگر هر دوی ما خانه باشیم معمولا به کمک همدیگر آشپزی می کنیم. در واقع همسر من آشپز کم نظیری است و غذایی که طبخ می کند، در حد رستوران های پاریس است. به همین خاطر ترجیح می دهم در خیلی از موارد در حد یک کمک آشپز عمل کنم و اتیاجات او را در آشپزی برایش فراهم کنم.

بی نیازی بزرگترین اتفاق زندگی افراد است

ایلا تهرانی: متاسفانه آن چیزی که باعث می شود افراد نتوانند آنطور که باید از زندگی مشترکشان لذت ببرند این است که مادیات در زندگی شان نقش اول را بازی می کند در حالی که برای رضایت از زندگی باید به نوعی به درجه بی نیازی یا همان کم توقعی رسید. منظور از بی توقعی این نیست که نسبت به کسب درآمد بی اعتنا بود یا به دنبال زندگی بهتر نبود، بلکه منظور این است که شما به جای اینکه مدام در فکر بالا بردن مدل ماشین و تجملات در زندگی تان باشید، به فکر این باشید که از زندگی تان بیشتر لذت ببرید.

ویدا جوان

اینستاگرام ویدا جوان : instagram/vida.javan

سریالهای ویدا جوان

    زمانه به کارگردانی حسن فتحی محصول سال ۱۳۹۱
    پژمان به کارگردانی سروش صحت محصول سال ۱۳۹۲
    آسمان من به کارگردانی محمدرضا آهنج، محصول سال 1393

    شمعدونی به کارگردانی سروش صحت محصول سال ۱۳۹۴
    ماه و پلنگ به کارگردانی احمد امینی محصول سال ۱۳۹۵
    دیوار شیشه‌ای به تهیه‌کنندگی علی اکبر تحویلیان ۱۳۹۵

فیلمهای سینمایی ویدا جوان

    ملبورن (فیلم) به کارگردانی نیما جاویدی محصول سال ۱۳۹۲
    از ما بهترون به کارگردانی مهرداد فرید محصول سال ۱۳۸۷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی کتایون ریاحی و همسرش

کتایون ریاحی

بیوگرافی و زندگینامه

کتایون ریاحی بازیگر سینما و تلویزیون ایران متولد 10 دی ماه 1340 در تهران می باشد و 56 سال سن دارد.

 پدرش شیرازی و مادر وی گیلانی تبار هستند. پدر وی اردشیر ریاحی پزشک ارتوپد در بیمارستان چمران شیراز و مادرش گیتی ریاحی و همسرش نیز یکی از سهام داران اصلی شرکت اویل ورد آمریکا است

ریاحی مدیرعامل و بنیانگذار بنیاد نیکوکاری کمک، کیش مهر کتایون، است.

وی در خرداد 1388 بعد از اتمام پروژه یوسف پیامبر طی یاداشتی به سایت سیمافیلم، کناره‌گیری خود از دنیای بازیگری را اعلام کرد و حضور او در آن سریال آخرین کار تصویری او بود.

اما کتایون ریاحی پس از مدت‌ها تیرماه 95 با برنامه خندوانه به تلویزیون بازگشت و اعلام کرد که می‌تواند کار خود را مجدداً، ادامه دهد.

کتایون ریاحی جایزه بهترین بازیگر از جشنواره بین‌المللی فیلم قاهره برای فیلم شام آخر را دریافت کرده است. 

ازدواج و همسرش

کتایون ریاحی چندین سال است که ازدواج کرده است . همسر او فرشید رحیمیان نام دارد .

کتایون ریاحی و همسرش

کتایون ریاحی و همسرش

کتایون ریاحی و پسرش پوریا

کتایون ریاحی و پسرش

وی دارای یک فرزند به اسم پوریا می‌باشد که موسیقیدان و دارای تحصیلات آکادمیک در زمینه موسیقی است و اولین آلبوم بی کلام خود را با نام پژواک سکوت به نفع بنیاد نیکوکاری کیش مهر کتایون ساخته است،

گفت و گو با کتایون ریاحی 

از پیر شدن نمی ترسم

 قصه را از آن جایی شروع کنیم که در اوج با دنیای بازیگری خداحافظی کردید. پخش سریال محبوب حضرت یوسف با بازی شما در نقش زلیخا تمام شد و شما اعلام کردید قصد کنار گذاشتن این حرفه را دارید. چند وقت بعد خبر سفرها و کارهای خیریه‌تان رسید و در نهایت راه‌اندازی این خیریه. دلیل ترک بازیگری این بود؟

کارهایی از این دست که به آنها نیکوکاری و خیریه می‌گوییم تقریبا همیشه بخشی از زندگی من بوده است و فکر می‌کنم کم و بیش بخشی از زندگی همه آدم‌هاست و فقط بستگی به توان، بضاعت و توجه دارد حتی به اندازه یک لبخند امید بخش هم می‌شود نیکوکار بود. بعد از خداحافظی از سینما و سفرم به آفریقا این مسئله برای من جدی‌تر شد. پس تصمیم گرفتم حال که قرار است بخش بزرگ‌تری از زندگی‌ام را به این کار اختصاص دهم بهتر است کارها به صورت سیتماتیک انجام شود. به همین دلیل در سال 91 بنیاد نیکوکاری «کمک» را تاسیس کرده و به صورت جدی شروع به فعالیت کردیم.

در طول این مدت محاسن و معایب آن را تجربه کردم. از جمله چون بیشتر وقت را در بنیاد سپری می‌کنم متوجه کمبود یک سیستم معنادار برای کار و فعالیت در موسسات خیریه شدم زیرا همچنان که کار دفتری در این موسسات نیاز به نظم و ترتیب اداری خاص دارد، در عین حال در تضاد با روزمرگی است؛ روزمرگی به مکانیکی شدن منتهی می‌شود و بخش انسانی را تحت شعاع خود قرار می‌دهد، در حالی که برای نیکوکاری اولین نیاز همدلی با هم‌نوع است. از همین رو ما همزمان در حال تحقیق برای پیدا کردن یک روش یا طریقت که شایسته نیکوکاری باشد، هستیم که در آینده نزدیک به کمک خدا بتوان حتی رشته تحصیلی فراتر از مددکاری را ارائه کنیم؛ مثل ترکیب سبک جدیدی از علوم انسانی و جامعه‌شناسی که از فرم تئوری خارج شده و نتیجه عملی آن برای جامعه انسانی قابل لمس باشد.

در طول زندگی هنری‌ام سر و کار من با سیستم‌های اداری در حد گرفتن پاسپورت یا انجام کارهای ساده بانکی و از این دست بوده است اما با شروع کار بنیاد با دنیای جدید، عجیب و پیچیده‌ای مواجه شدم و بعد از مدتی متوجه شدم گویا این چیدمان پیچیده در واقع برای این طراحی شده که کاری انجام نشود یا به سرانجام نرسد!!! نه برای تسریع، تسهیل یا به نتیجه رسیدن. البته این توضیح لازم به نظر می‌رسد که همه آنچه گفتم برای کارهای درست است و اگر کسی بخواهد کار نادرستی انجام دهد، همه کارها در اسرع وقت مهیاست؛ بگذریم… .

برای یک حرکت مردم‌نهاد که جامعه هدفش مردم نیازمند است و بازوی کمک برای دولت محسوب می‌شود، این یک فاجعه است چون تمام وقت و انرژی که باید صرف هدف اصلی شود، صرف فرعیات می‌شود. در یک جمله با این سیستم کسی دستی برای یاری نمی‌گیرد اما پای آدم زیاد گرفته می‌شود برای حرکت نکردن و به جلو نرفتن.

می‌توانید با مثال توضیح دهید تا حرف‌های‌تان شفاف‌تر باشد؟
در سال گذشته علاوه بر کمک‌های بلاعوض به کسانی که به دلایل متعدد مجبور به کاشت حلزونی به صورت آزاد بودند که بالای 30 میلیون هزینه آن است، به افرادی وام قرض‌الحسنه دادیم؛ منظورم قرض‌الحسنه واقعی است. امسال برای اینکه بتوانیم تعداد این وام‌ها را بیشتر کنیم، فکر کردیم با یک بانک صحبت کنیم و این مسیر را به دست آنها بسپاریم تا ما زمان و انرژی‌مان را روی کارهای دیگر متمرکز کنیم. با بانک مسکن وارد گفت‌وگو شدیم، آنها وام خرید کالا با بهره 14 درصد را به ما پیشنهاد دادند.

ما فهرست بچه‌های در نوبت کاشت را دادیم، حدودا بعد از یک ماه و در زمان پرداخت وام به ما اطلاع دادند بهره به 22 درصد رسیده است و در پاسخ اعتراض من گفتند بخشنامه است ولی من می‌دانستم بخشنامه مربوط به چند ماه قبل بوده و ربطی به زمان توافق ما نداشته است. علاوه بر این در بخشنامه ذکر شده تا سقف 22 درصد یعنی با تایید روسای بانک بهره 14 درصد امکانپذیر بود. ماراتن نامه‌نگاری‌ها شروع شد که ما یک بنیاد خیریه هستیم و این وام برای افراد نیازمند است و… . القصه تا زمان جواب رد قطعی، سه ماه گذشت.

سه ماه وقت و انرژی که باید صرف بچه‌های ناشنوا می‌شد که متاسفانه بعضی از آنها نوبت کاشت حلزونی خود را از دست دادند. به نظر من فرصت مناسبی بود که بعد از ماجرای مسکن مهر، مدیران بانک مسکن در یک حرکت انسان‌دوستانه شرکت کنند و با این روش، در بین مردم برای خود کسب اعتبار و اعتماد کنند اما گویا درایت در مدیریت وجود ندارد که اگر وجود داشت، وضع ما بهتر از این بود؛ باز هم بگذریم… .

کتایون ریاحی ,عکس کتایون ریاحی ,بیوگرافی کتایون ریاحی

اینستاگرام کتایون ریاحی : instagram /KatayounRiahiOfficial7

شایداینها قوانین است که دست و پای مدیران را هم بسته است؟
به نظرم اینها نقص قانون نیست، بیشتر مبهم بودن تبصره‌هاست و همه چیز بیشتر رابطه‌ای است تا ضابطه‌ای. مثال دیگری موضوع را روشن می‌کند. جای خالی یک مرکز مشاوره در جزیره احساس می‌شد، به همین دلیل دست به کار شدیم و همزمان اقدامات لازم برای کارهای اداری، اخذ مجوز و. . . را شروع کردیم. ظرف مدت کوتاهی مکان اجاره و تجهیز شد و متخصصان استخدام شدند اما که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها. مرحله اول که تفاهم‌نامه بود، انجام شد. سپس از ما یک مسئول فنی خواستند که تنها روانپزشک متخصص در جزیره را معرفی کردیم. 

گفتند روانپزشک نمی‌شود، روانشناس معرفی کنید. هنوز کسی نتوانسته به این سوال من پاسخ روشنی بدهد که چرا مدرک دکترای روانپزشک در مقابل کارشناسی ارشد روانشناس قابل قبول نیست؟ منطق می‌گوید چون که 100 آید، 90 هم پیش ماست. به هر حال بعد از گذشت زمان زیادی، یک روانشناس معرفی کردیم، مجوز مسئول فنی صادر شد اما پس از شروع کار و اطلاع‌رسانی به ارگان‌ها و مردم، خبر دادند مجوز قابل اجرا نیست چون مدرک کارشناسی فرد مذکور، مرتبط با کارشناسی ارشد نیست؛ حال شما پیدا کنید پرتقال فروش را!!! اشکال واقعی از کجاست ؟ 
دانشگاهی که شخص را پذیرفته یا کسانی که پس از چند ماه بررسی مدارک مسئول فنی، متوجه این نکته نشدند؟ بعد از یک سال اتلاف هزینه، زمان و انرژی ما را مجاب کردند که انصراف دهیم و باز هم اصل مطلب در حاشیه قرار گرفت. کسانی که با یک مشاوره کوچک می‌شد از فجایع بزرگی در زندگی‌شان جلوگیری کرد.

چند مدت است این کار را شروع کرده‌اید؟
تقریبا دو سال.

این مشکلات، شما را در این دو سال به اندازه چند سال پیر کرده است؟
من از پیر شدن نمی‌ترسم، البته پیر به مفهومی دیگر. همه چیز را از این منظر نگاه می‌کنم که پیر درونم تغذیه شود و این پیر می‌تواند مشوق و راهنمایم باشد. 

با همه این مشکلات سراغ راه‌اندازی دفتر تهران هم رفتید؟

با شور و اشتیاق! در مقابل مشکلات، همیشه افرادی هستند که با کمک و مهرشان، امید را زنده نگه می‌دارند که دفتر تهران با پشتیبانی و مهر آنان راه‌اندازی شد. قرار است در آنجا کارهای فرهنگی انجام دهیم. طرح‌هایی داریم برای گروه ناشنوایان و البته دیگر کودکان. ترجیح ما در دفتر تهران کارهای فرهنگی است که عواید آن به کودکان ناشنوا تعلق بگیرد. کوچک بودن جزیره کیش و محدود بودن در جزیره، ما را تشویق به راه‌اندازی دفتری در تهران کرد البته با کارهای گسترده‌تر. بزرگ‌ترین هدف ما بعد از کمک به ناشنوایان برای شنیدن، برای آنان که از نعمت شنوایی بهره‌مندند، گوش شنوای پیام‌های زیبای مهر و دوستی را آرزومندیم. به همین دلیل کلاس‌هایی با حضور اساتید خوب این کار در حوزه خودشناسی، انسان‌شناسی و… برگزار خواهیم کرد. دوستان و همکاران هنرمندم هم در این کارها کمک خواهند کرد. 

در صحبت‌های‌تان به کارهای پژوهشی اشاره کردید. در مورد آن بخش از کارهای‌تان هم توضیح می‌دهید؟

برای الگوی کار وام‌دهی، از گرامین بانک بنگلادش بهره بردیم. یک بانک اسلامی و روستایی است که موسس این بانک، اقتصاددانی است که جایزه صلح نوبل در اقتصاد را گرفت چون فقر را در بنگلادش به میزان زیادی کاهش داد. ما سعی داریم از این الگو و پیشنهادهای اقتصاددانان کشورمان بهره ببریم تا وام بدون بهره به نیازمندان بیشتری اختصاص دهیم که باتوجه به توانایی خودشان بازپرداخت آن را انجام دهند. این یک نوع برخورد اسلامی– انسانی است و شایسته است ما که در کشوری اسلامی زندگی می‌کنیم رفتارمان این‌چنین باشد. 

این بخشی از تحقیقات ماست. یکی از افراد ما در بنیاد کمک پایان‌نامه‌اش را بر مبنای کاری که ما در بنیاد انجام می‌دادیم، نوشته است. با تحقیقات میدانی در روستایی به‌نام باغ نرگس که تحت پوشش‌مان برای تولید گیاهان دارویی است، شروع کردیم. کارآفرینی و تولید گیاهان دارویی بومی منطقه اهداف ما در آنجاست تا افراد بتوانند با گرفتن وام کار کنند و نتیجه کار خودشان را ببینند. سیستم عملی که در نتیجه‌اش کارهای خوبی اتفاق می‌افتد. 
علاوه بر اینها، دو اختراع در زمینه آب و انرژی که کاملا نوآورانه و درراستای حفظ محیط‌زیست و استفاده در مواقع بحرانی است، به بنیاد اهدا شده که در حال حاضر با جمعیت هلال‌احمر و وزارت نیرو در حال مذاکره هستیم و امیدواریم به کمک خدا بتوانیم این فناوری را در ایران عزیزمان عملی کنیم.

اجراکننده یا خالق؟

شما به‌تازگی از سفری برگشتید که این بار سرزمین‌های محروم نبود و ربطی به کارهای خیریه‌تان نداشت؛ نمایشگاه کتاب فرانکفورت. شما برای برپایی جشن رونمایی کتاب‌تان در این نمایشگاه حضور داشتید. نویسنده بودن چقدر برای شما جدی است؟ 

من قبل از بازیگری می‌نوشتم و بازیگری به‌دلیل نویسندگی برای من پیش آمد. نویسندگی اولین و مهم‌ترین هدف و وظیفه من است زیرا هر وقت که نوشتم چاره‌ای نداشتم و باید می‌نوشتم. نوشتن برای من چیزی ورای تمام اینهاست. در ضمن به بنیاد کمک هم مرتبط است، چون این کارها از فعالیت‌های فرهنگی مشترک بنیاد کمک و انتشارات شمع و مه است. همچنین آلبوم «پژواک سکوت» اثر پوریا هم تقدیم به بنیاد شده و کار مشترک پوریا و بتهوون است که عواید آنها به بنیاد کمک برای کمک به کودکان ناشنوا تعلق می‌گیرد.

پسر کتایون ریاحی ,همسر کتایون ریاحی
روزی که از سینما خداحافظی کردید به نیت نویسندگی بود یا کار خیریه؟
به نیت نوشتن خداحافظی کردم اما در مسیر کار نیکوکاری افتادم. ناراضی نیستم برای اینکه خودم را یک زائر می‌دانم که در این مسیر زیارت هم می‌کنم و در عین حال این دو را جداناپذیر می‌دانم. تجربیاتی که در این مدت کسب کردم، مرا در نوشتن یاری کرده و دنیای جدیدی را پیش‌رویم باز کرده است. 

انتخاب جزیره کیش بر چه مبنایی بود؟ در پی پیدا کردن محیطی برای نوشتن؟
جزیره کیش جای آرام و پرآرامشی برای نوشتن است اما صرفا به این دلیل انتخاب من نبود. همراهی من با همسرم بخشی از این انتخاب است. 

شغل اول شما نویسندگی بوده بعد بازیگری و حالا خیریه. ترتیب اینها در زندگی شما چگونه است؟
پوریا رحیمیان: من از بچگی فکر می‌کردم مادرم اجراکننده هنر نیست بلکه آفریننده هنر است. بخش بزرگی از آفرینش در نویسندگی است. مادرم دنیا می‌سازد. قبل از اینکه بازیگر شود، می‌نوشت و من همیشه از او می‌خواستم بازیگری را کنار بگذارد و بنویسد. روزی که او از بازیگری خداحافظی کرد گفت به قولی که به من داده، عمل کرده است. دوست دارم مادرم تمام کارهایش را کنار بگذارد، پشت میز بنشیند و بنویسد. 

کتایون ریاحی: ترجیح من هم این است که یک‌جا بنشینم و فقط بنویسم ولی این کار هیچ مغایرتی با کمک کردن ندارد؛ نوشتن می‌تواند ادامه مسیر کمک باشد. هم کار بنیاد که الان انجام می‌دهم و هم نوشتن می‌تواند هر دو کمک‌کننده باشد. من به‌عنوان یک هنرمند از سر ناچاری به‌عنوان مدیر عامل یک بنیاد کار می‌کنم. به محض اینکه شخص شایسته و توانمندی که از لحاظ تفکر انسانی به هم نزدیک باشیم پیدا کنم، با کمال میل این مسئولیت را تقدیم خواهم کرد؛ خودم می‌روم به سرزمین قصه‌هایم و فقط می‌نویسم.

 تا امروز یک کتاب به‌نام «یک پنجره برای من » از شما منتشر شده، در حالی که حاصل 30سال نوشتن باید بیشتر از اینها باشد، چه اتفاقی برای کارهای شما افتاده است؟ 

بخشی از آنها را منتشر نکردم و بخشی از آنها را هم هنوز تمام نکرده‌ام. اتفاقی باعث متوقف شدن نوشتن شده است. رمانی دارم که نیمه‌کاره باقی مانده ولی تمام خواهم کرد چون آن قصه و شخصیت‌هایش منتظر من هستند. باید پرکارتر می‌بودم اما شرایط زندگی و بازیگری و الان کارهای بنیاد کمک فرصت کمی برای من باقی گذاشته اما قطعا وقت و زمانش که فرا برسد، انجام خواهم داد. 

از همکاری مشترک‌تان با پوریا بگویید؛ کتابی که برای رونمایی آن در نمایشگاه کتاب فرانکفورت حاضر شدید؟

کتاب «ماهی قرمزه» اولین کار مشترک من و پوریا نبود. پیش از آن یک کتب صوتی با همکاری هم انجام دادیم ولی هنوز وارد بازار نشده است. ماهی قرمز کوچولو اولین کار مشترک ماست که عرضه شده است، داستانی بود که من نوشتم و پوریا برای آن آهنگسازی کرد. این کتاب دو زبانه منتشر خواهد شد.

موضوع داستان شما چیست؟ به همان داستان ماهی سیاه کوچولو صمد بهرنگی شبیه است؟
شاید بشود گفت تکامل یافته آن است. ماهی قرمز کوچولو، داستان نسل جدید جهان است در جست‌وجوی آزادی. 

بیوگرافی کتایون ریاحی
شاید وسوسه شدم

هیچ‌وقت برای دوستان‌تان در سینما دلتنگ شده‌اید؟
دوستی زیباترین رابطه انسانی است که شامل مرور زمان و نزدیک بودن‌ها نمی‌شود. 

خیلی‌ها خداحافظی شما را جدی نگرفتند و معتقدند شما به سینما برمی‌گردید، نظر خودتان چیست؟
کسی از آینده خبر ندارد. دیالوگی است در فیلم ترمیناتور که آرنولد می‌گوید: من برمی‌گردم. شاید نقشی پیش بیاید و من را آن‌قدر وسوسه کند که برگردم و بازی کنم. I will be back

پوریا از شما خواست که سینما را ترک کنید، این موضوع پوریا را ناراحت نخواهد کرد؟
در 30 سال گذشته، پوریا بهترین همراه زندگی من بوده است. در هر حالت و شرایطی، پوریا حامی و مشوق من بوده و از من پشتیبانی کرده است. خدا را شکر می‌کنم که این موهبت را به من داده است.  فرزند ترکیب دو واژه «فر» به معنی شکوه و «زند» به معنی زندگی است و فرزند یعنی شکوه زندگی. پوریا شکوه زندگی من است. با این آرزو که همه فرزندان، شکوه زندگی پدران و مادران‌شان باشند و در پناه خدای بزرگ. 

پوریا تو درباره این رابطه چه نظری داری؟
 مادر و فرزندی است دیگر و فقط خدا را شاکرم که پسر این مادر هستم. 

بازوی ناشنوایان
خیریه شما به‌طور تخصصی برای ناشنوایان فعالیت می‌کند چرا از بین تمام اقشار نیازمند ناشنواها را انتخاب کردید؟
واقعیت این است که من فکر می‌کنم ناشنواها ما را انتخاب کردند. در واقع آنها سر راه ما قرار گرفتند داستان هم از پروانه شروع شد. ما با خانواده‌ای آشنا شدیم که از سه فرزند آنها دو فرزند ناشنوا هستند و بعد متوجه شدیم در این منطقه افراد ناشنوای زیادی وجود دارد و از طرفی بهزیستی هم ترجیح می‌داد بازوهای کمک به ناشنوایان بیشتری داشته باشد تا این افراد تحت حمایت قرار بگیرند. ناشنوایی را معلولیت خاموش نامگذاری کرده‌اند به همین دلیل برای فعالیت اصلی ناشنوایان را انتخاب کردیم. به قول آقای دکتر فرهادی که بنیان‌گذار کاشت حلزونی در ایران است، شایع‌ترین معلولیت در جهان، ناشنوایی است و تنها در ایران حدود هزار کودک ناشنوا متولد می‌شود که سال گذشته 800 کودک جراحی شدند. خوشبختانه به گفته بهزیستی کشور امسال این رقم افزایش پیدا کرده است.

این گروه نه‌تنها صدای کسی را نمی‌شنوند بلکه صدای خودشان را هم نمی‌توانند به گوش کسی برسانند. مظلومیت آنها دلیل انتخاب ما شد. نمی‌توان اسم این گروه را معلول گذاشت چون به‌راحتی و با یک جراحی ساده می‌توان یک دنیا را به این کودکان و خانواده‌شان هدیه داد. این مشکل حتی به‌راحتی قابل حل است و با درست شدن آن، نه یک فرد بلکه یک خانواده نجات پیدا می‌کند؛ برای اینکه کودکان ناشنوا با این مشکل خانواده‌شان را هم درگیر می‌کنند. 

katayoon riahi

فیلم های سینمایی کتایون ریاحی

۱۳۸۷ – دعوت (ابراهیم حاتمی‌کیا)
۱۳۸۲ – تارا و تب توت فرنگی (سعید سهیلی)
۱۳۸۱ – این زن حرف نمی‌زند (احمد امینی)

۱۳۸۱ – بانوی من (یدالله صمدی)
۱۳۸۱ – جایی دیگر (مهدی کرم‌پور)
۱۳۸۰ – شام آخر (فریدون جیرانی)

۱۳۷۵ – لاک‌پشت (علی شاه‌حاتمی)
۱۳۷۴ – ماه مهربان (قاسم جعفری)
۱۳۷۱ – قافله (مجید جوانمرد)

۱۳۷۱ – تماس شیطانی (حسن قلی‌زاده)
۱۳۶۹ – حکایت آن مرد خوشبخت (رضا حیدرنژاد)
۱۳۶۹ – آپارتمان شماره ۱۳ (یدالله صمدی)

۱۳۶۷ – کشتی آنجلیکا (محمدرضا بزرگ نیا)
۱۳۶۷ – آخرین لحظه (فرخ انصاری بصیر)
۱۳۶۶ – غریبه (رحمان رضایی)

۱۳۶۶ – خبرچین (نصرت‌الله زمردیان، مازیار پرتو)
۱۳۶۶ – پاییزان (رسول صدرعاملی)

سریال های کتایون ریاحی

(۱۳۸۶–۱۳۸۷) – یوسف پیامبر (فرج‌الله سلحشور)
(۱۳۸۴) – مرده متحرک (رضا کریمی)
(۱۳۸۰) – شب دهم (حسن فتحی)

(۱۳۷۸–۱۳۸۱) – روشن‌تر از خاموشی (حسن فتحی)
(۱۳۷۸–۱۳۷۹) – پس از باران (سعید سلطانی)
(۱۳۷۷–۱۳۷۸) – روزهای زندگی (سیروس مقدم)

(۱۳۷۷) – خبرنگار خارجی (محمدحسین لطیفی)
(۱۳۷۶–۱۳۷۷) – شرکت (عبدالله باکیده)
(۱۳۷۵–۱۳۷۶) – بازگشت پرستوها (ابوالقاسم طالبی)

(۱۳۷۵) – پهلوانان نمی‌میرند (حسن فتحی)
(۱۳۷۵) – صدای صنوبر (شاپور قریب)
(۱۳۷۳) – عاطفه (حسن فتحی)

(۱۳۷۳) – پدرسالار (اکبر خواجویی)
(۱۳۷۲) – همسایه‌ها (حسن فتحی)
(۱۳۷۱) – دردسر (مجید ماهیچی)
(۱۳۶۵–۱۳۶۴) – سایهٔ همسایه (اسماعیل خلج)

عکس کتایون ریاحی

کتاب های کتایون ریاحی
یک پنجره برای من
ماهی قرمز کوچولو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil