بیوگرافی و زندگینامه
ارسلان قاسمی بازیگر جوان سینما و تلویزیون متولد 1 خرداد 1374 در تهران می باشد و 22 سال سن دارد.
ارسلان قاسمی در سن هفت سالگی برای اولین بار جلوی دوربین رفت.او دو خواهر دارد و یک برادر.
تحصیلات : وی دارای دیپلم کامپیوتر می باشد.
شروع بازیگری : اولین سابقه بازیگری وی مربوط به سریال در چشم باد می باشد که قاسمی نقش کودکی های پارسا پیروزفر را بازی می کرد.
ارسلان قاسمی بعد از آن نیز در سریال یوسف پیامبر نیز حضور داشت و بعد از آن در مجموعه های دیگری به ایفای نقش پرداخت.
ماجرای ازدواج و همسرش
مدت هاست اخباری در شبکه های اجتماعی و سایت های مختلف مبنی بر ازدواج ارسلان قاسمی با ترلان پروانه بازیگر دختر که این دو پیش از این تجربه همکاری در چند فیلم و سریال را داشته اند مطرح بود که چندین بار توسط هر دو طرف تکذیب گردید .
پریسا ابوالحسنی مادر ترلان پروانه در گفتگو با خبرنگار حوزه سینما باشگاه خبرنگاران، در خصوص خبری مبنی بر ازدواج ترلان پروانه و ارسلان قاسمی گفت: این خبر شایعه ای بیش نیست و به هیچ وجه صحت ندارد این خبر باعث نگرانی من است و به واقع نمی دانم با این مسئله چه کار باید بکنم.
ارسلان قاسمی نیز به تازگی در جدیدترین مصاحبه اش با سامان گوران گفته است که او یک نفر دیگر را دوست دارد و الان در زندگی اش است و دوست ندارد اسمش را کنار ترلان پروانه بگذراند . برخی از طرفداران وی فردی که ارسلان قاسمی عاشق اوست را دیبا صالحی نام برده اند که قاسمی چندی پیش عکسی از او با خودش منتشر کرده بود.
ارسلان قاسمی و ترلان پروانه
اینستاگرام ارسلان قاسمی : Instagram.com/Arsalanghasemi1995
عکسی از کودکی ارسلان قاسمی در کنار مادرش
مصاحبه و گفت و گو با ارسلان قاسمی / همه چیز درباره ارسلان
چندتا بچه هستید؟
سه تا بچه هستیم. دوتا خواهر بزرگ تر از خودم دارم و من بچه کوچک خانواده هستم. خانواده ام همیشه دغدغه و نگرانی کار من را داشتند و همیشه زیر نظر آنها کار کردم و خیلی حواسشان به من بوده.
چه جوری حواسشان به تو بوده که سی و خرده ای کار کردی. یعنی تقریبا زندگی نکردی و فقط کار کردی؟
این تعداد کار در 10 سال بوده. یعنی سالی سه تا چهار کار داشتم.
خب این خیلی زیاد است. حتی برای بازیگر بزرگسال و حرفه ای هم که هیچ درس و مشق و کودکی و بازی و… هم ندارد، زیاد است!
خب اگر من این کارها را نمی کردم، الان نمی توانستم اینجا باشم و مثل یکسری بچه های دیگر یکی دو تا کار می کردم و بعد فراموش می شدم. همین الان هم خیلی از این کارهایم دیده نشده یا پربیننده نبوده.
بهاره رهنما من را بازیگر کرد
در خانواده و نزدیکان من کسی اهل بازیگری و هنر و… نبوده به جز یکی از پسردایی های مادرم که او هم در ایران زندگی نمی کند و از ما دور است. برخلاف اکثر بچه ها که کارشان را از تیزرهای تبلیغاتی شروع می کنند، بازیگری را از سریال «در چشم باد» شروع کردم. بهاره رهنما که دوست صمیمی و هم کلاسی دوران کودکی مادرم است مرا به دستیار آقای جعفری جوزانی، کارگردان سریال «در چشم باد»، معرفی کرد و او هم مرا برای نقش کودکی های پارسا پیروزفر پسندید. آن موقع هفت سالم بود. تجربه عجیبی بود.
به خاطر آن کار سه سال و نیم شمال بودم. برای من که بچه کوچکی بودم و قبلا هم این کار را انجام نداده بودم و «در چشم باد» هم یک کار سنگین و تاریخی بود، سخت بود. اما شرایطی هم که آقای جوزانی و آقای کاسه ساز در طول کار فراهم کرده بودند، خوب بود و از سختی کار کم می کرد. برای اولین بار بود که این حجم آدم را می دیدم و مجبور بودم با 30، 40 نفر آدم یک جا باشم و زندگی و کار کنم.
استرس داشتم و احساس دلتنگی و غربت می کردم. فقط لطفش به بچه های هم سن و سالم مثل بیتا توکلی بود که با هم بازی می کردیم و حضورشان نمی گذاشت خیلی متوجه سختی ها شوم. حتی درس خواندن ما با بچه های عادی فرق داشت. معلمی به اسم آقای رجبی که از فومن به محل استقرار ما در ماسوله می آمد و به من و بیتا توکلی و پوریا، پسر خانم متخصص، درس می داد.
بعد از فومن برگه امتحانات را می آوردند و از ما امتحان می گرفتند و بعد از فومن برایمان کارنامه صادر می کردند. ما هم خیلی اذیت می کردیم. هر روز یکی مان بهانه می گرفت و مثلا می گفت خسته ام و سر کلاس نمی روم و… امیدوارم آقای رجبی هرجا هست از سر اذیت هایی که کردیم، بگذرد.
کارکردن بچه ها امری رایج و متداول نیست. اینکه تو از کودکی کار می کردی، هرچند این کار را دوست داشتی، چه تاثیری در شخصیت تو گذاشته و آیا تو مثل بچه های عادی، بچگی کردی؟
حقیقتش این است که من اصلا درکی از سینما و بازیگری در هفت سالگی نداشتم، چه برسد به اینکه به کار علاقه داشته باشم.حالا البته وقتی واردش شدم، به مرور زمان علاقه پیدا کردم. حتی خانواده ام هم اول راضی نبودند اما اینقدر دیگران به آنها اصرار کردند که بالاخره پذیرفتند و تصمیم گرفتند من بازیگر شوم. یعنی در آن سن تصمیم من نبود، تصمیم والدینم بود. اوایل حس می کردم این یک جور بازی است. اما به مرور در فضای کار متوجه جدی بودن قضیه شدم. وقتی اولین کارم پخش شد، تازه طعم شیرنش را چشیدم؛ وقتی مردم مرا در خیابان می شناختند و به من محبت می کردند. بزرگ تر که شدم، هم از این شهرت لذت می بردم و هم خود کار را دوست داشتم. الان هم که به هر حال بحث درآمد و مالی اش برایم مهم است. الان عاشق کار هستم.
بچگی ات این وسط چه شد؟
بچگی نکردم. بچگی ام از دست رفت. به هیچ وجه بچگی نکردم. الان حسرت خیلی چیزها را دارم. اما به هر حال هر چیزی یک قیمتی دارد.کارم را دوست دارم و این هزینه را برای آن پرداخت کردم، پس ناراحت نیستم.
اینکه تو بچگی نکردی و بچگی ات را با بزرگ ترها گذراندی، چه تفاوتی را بین تو و دیگران ایجاد کرده؟ مثلا دوست های تو بیشتر هم سن هایت هستند یا بزرگ ترند؟
همه دوستانم به جز دو نفر اختلاف سنی زیاد با من دارند و بزرگ ترند. آن دو نفر هم، همکلاسی های قدیمی ام بوده اند.
بعد از «در چشم باد» که به مدرسه عادی آمدی، مشکلی نداشتی؟
هماهنگ کردن خودم با بقیه بچه ها برایم سخت بود. از مشق متنفر بودم و عادت کرده بودم وقتی ماسوله بودیم، مشق ننویسم. لای کتاب را باز نمی کردم و فقط سر کلاس گوش می دادم و یاد می گرفتم. البته به نظرم معنی سواد فراتر از درس و کتاب و مدرسه است. به همین دلیل دیگر در دبیرستان اصلا مدرسه نرفتم و غیرحضوری درس خواندم. الان هم دیپلم کامپیوتر دارم.
چرا هنر نخواندی؟
آخر زبان انگلیسی ام خوب بود و کامپیوتر هم بلد بودم. فکر کردم این برایم راحت تر است. در ضمن دوست های نزدیکم هم کامپیوتر می خوانند و به خاطر آنها دوست داشتم من هم کامپیوتر بخوانم. الان هم دارم در یک دانشگاه غیرانتفاعی در تبریز بازیگری زیرنظر اساتیدی مثل ایرج راد، افشین هاشمی و… می خوانم. اگر هم قبول شوم به دانشگاه سراسری یا آزاد می روم. البته عاشق تنها زندگی کردن و تجربه زندگی مجردی هستم. تنهایی را کلا دوست دارم.
تو جزو نسل چهارم بعد از انقلاب هستی. نسل شما چه ویژگی ای دارد؟ تعریف این نسل از نظر تو چیست؟
نسل ما، نسلی است که بچه های آن، خیلی افکار بزرگانه دارند و بسیاری مسائل را دارند زودتر از سن شان تجربه می کند این چیزی است که من در دهه هفتادی ها می بینم و اینکه نسل ما نسلی است که خیلی در خطر است. از هر لحاظ در خطر است.
نسل شما چه می خواهد؟
این نسل افکارش را روی خواسته های خودش متمرکز کرده و به حاشیه ها کاری ندارد. این نسل چیزهایی را می خواهد که نسل های پیش از او نداشتند.
می گویند بچه های دهه هفتاد اهل فکرکردن نیستند، راحت طلب اند، اهل مبارزه نیستند و… به نظرت این حرف ها درست است؟
اتفاقا دهه هفتادی ها به نظر من خیلی هم شجاع هستند. ولی فکر نمی کنم نسل قابل اتکایی باشند و نمی توانند مثل جوان های دهه های پنجاه و شصت باشند فکر می کنم نمی توانند انتظارات جامعه و نسل های پیش را برآورده کنند. چون اصلا افکاری که ما داریم، چیزهایی است که ربطی به جامعه ما ندارد. افکار نسل من دارد به سمت چیزهایی می رود که نباید برود. 50 درصد دارند سمت چیزهایی می روند که نباید بروند. 25 درصد هم دارند راه معمولی و عادی را طی می کنند و شاید فقط 25 درصد هستند که دارند به آینده فکر می کنند.
تو جزو کدام دسته هستی؟
جزو آن 25 درصدی هستم که به آینده فکر می کنند.
رای آینده چه نقشه ای داری؟
به چیزهایی که از خودم توقع دارم، برسم و خودم را در کارم اثبات کنم و اگر بتوانم و حرف گنده تر از دهنم نباشد، تلاش کنم و بتوانم اسم کشورم و مردمم را بالا ببرم. اسم ایرانی را بالا ببرم.
تو بچه خیلی خوش قیافه ای بودی. این زیبایی زیاد چه تاثیری در زندگی ات داشته و آیا باعث شادی تو شده؟
زیبایی زیاد باعث می شود آدم ها درون تو را نبینند یا خیلی دیر ببینند و اکثرا به ظاهرت اهمیت بدهند و متوجه شخصیتت نشوند. اگر من ناین زیبایی را نداشتم، اصلا ارسلان قاسمی، کودک بازیگری که مردم بشناسندش، نمی شدم. اما بعد بدون اغراق با تلاشف خودم را نشان دادم. برای من با همه بچگی ام مهم بود که شایستگی ام تحت تاثیر زیبایی ام قرار نگیرد و زیبایی را فقط یک شانس می دانم و می خواهم هنرمند و بازیگر واقعی باشم. برایم مهم است زیبایی باعث نشود خودم را فراموش کنم و به روح و ذهنم نپردازم و بی اهمیت باشم. نمی خواهم یک آدم زیبای پوچ باشم و پشت چشمان زیبایم هیچ چیز نباشد.
چه مسیری برای خودت ترسیم کرده ای و می خواهی به چه چیزهایی در کار و زندگی ات برسی؟
اول اینکه در کارم دوست ندارم فقط به ایران محدود شوم و دوم اینکه دوست ندارم جای کسی یا شبیه کس دیگری باشم. می خواهم جایگاه خودم را داشته باشم. در زندگی هم می خواهم به جایی برسم که بتوانم رفاه خودم و خانواده ای که در آینده تشکیل می دهم را تامین کنم و برای خودم و آنها آینده امن و راحتی بسازم.
تجربه تئاتر با رحمانیان
بعد از «در چشم باد» سر سیرال «حضرت یوسف(ع)» رفتم. خیلی خوش شانس بودم که دوتا کار اولم، کارهای سنگین فاخر و تاریخی بودند. هرچند هر دو آنها بعد از سومین کارم پخش شدند و مردم مرا اول در سریالی برای گروه کودک و نوجوان دیدند. در «حضرت یوسف(ع)» نقش کودکی بنیامین برادر آن حضرت را بازی می کردم. بعد از آن در «صد و یک راه برای ذله کردن پدر و مادرها» بازی کردم که کار سومم بود اما اولین کاری بود که از من پخش شد.
آن موقع چهارم دبستان بودم. بعد از آن تا امروز نزدیک به سی و خرده ای کار انجام دادم. تا حالا سه تا کار تئاتر بازی کردم. اولین کارم یک تله تئاتر به کارگردانی محمد رحمانیان بود. بعد در تئاتر موزیکال «این فصل را با من بخوان» که کاری هفت پرده از حسین پارسایی با موسیقی مجید انتظامی بود بازی کردم.
بیتا مثل خواهرم بود
بیتا توکلی، دوست و هم بازی خوب مان در سریال «در چشم باد» بود که متاسفانه در سانحه رانندگی فوت کرد. همان موقع که بیتا فوت کرد یک روز مجید حیدری نیا، یکی دیگر از هم بازی هایم، به من زنگ زد و گفت فهمیدی بیتا مرد؟ با ناباوری گفتم چی؟! کدام بیتا؟! باورم نمی شد دارد درباره بیتا توکلی حرف می زند. گفت: بیتا توکلی دیگر. گفتم: شوخی نکن. می خواهی من را اذیت کنی. گفت: نه بابا، باور نمی کنی از تلویزیون ببین. خبرش را دارند می گویند. این را گفت، گوشی از دستم افتاد، شوک شده بودم. یک هفته حالم این قدر بد بود که فقط توانستم در مراسم هفت بیتا شرکت کنم. دقیقا مثل خواهرم بود. با هم بازی می کردیم و با هم درس می خواندیم. واقعا مثل خواهر و برادر بودیم.
سریالهای ارسلان قاسمی
۱۳۹۵ آرام میگیریم
۱۳۹۲ هفت سنگ
۱۳۹۲ هوش سیاه ۲
۱۳۹۰ تا ثریا
۱۳۸۹ فاصلهها
۱۳۸۸ هوش سیاه
۱۳۸۷ یوسف پیامبر
۱۳۸۷ در چشم باد
فیلمهای سینمایی ارسلان قاسمی
هشتگ
۱۳۹۵ ماه گرفتگی
۱۳۹۱ رسوایی
۱۳۹۱ نفوذ (مجموعه اینترنتی)
۱۳۸۷ تاکسی نارنجی
۱۳۸۷ کلانتری غیرانتفاعی
۱۳۸۶ جعبه موسیقی
۱۳۸۴ خاک سرد
۱۳۸۴ شام عروسی