بیوگرافی امیرمحمد زند + گفتگو با امیرمحمد زند و عکس های جدید
امیرمحمد زند متولد 1 مهر ماه 1357 در تهران می باشد.
وی در دانشگاه La sapienza رم ایتالیا در رشته کارگردانی تحصیل کرده است.وی تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد است.
امیرمحمد زند علاوه بر بازیگری نیز کارگردانی هم کرده است. آخرین حضور او در تلویزیون نیز در مجموعه ماه و پلنگ در نقش فریدون بود که ایام پاییز 95 از شبکه سه پخش گردید.
بیوگرافی امیرمحمد زند
فیلم های سینمایی
ترانه پاییزی(۱۳۸۷بهمن زرین پور)
اتوبوس شب (کیومرث پوراحمد ۱۳۸۵)
تقاطع (ابوالحسن داودی ۱۳۸۴)
شب حورا (ملت خواه)
رخ دیوانه(داودی)
سرشاخ[۷] به کارگردانی (محمود معزمی)
حیرانی[۸] به کارگردانی (علی عزیمزاده)
تله فیلم قلب از غروب[۹]
سریال های امیرمحمد زند
ماه و پلنگ(احمد امینی ۱۳۹۵)
چرخ وفلک ایپزود هستی (۱۳۹۵)
خانه مهر (مجید عباسی۱۳۸۱)
هزاران چشم (کیانوش عیاری)
نسیم رؤیا (کاظم بلوچی)
او یک فرشته بود (علی رضا افخمی)
به دنیا بگویید بایستد
ما چند نفر
عملیات ۱۲۵ سری دوم
زمین انسانها (ابوالحسن داودی)
ستایش (سعید سلطانی)
فوق سری (مهدی فخیم زاده)
زمستان گرم
آرش و پدر زن
در حصار آرزو
گفتگوی جدید با امیرمحمد زند در سال 95
دوران نوجوانی بازیگوش بودید؟
– بله خیلی زیاد الان ولی خیلی آرام شدهام. در آن دوران سرپایینیها را با سرعت زیاد با دوچرخه پایین میآمدم برای همین همیشه دست و پایم زخمی بود. خدا مرا خیلی دوست داشت که زنده ماندم. پشت خانه ما یک زمین خاکی بود که آنجا فوتبال بازی میکردیم و من علاقه زیادی به دروازهبانی داشتم. تابستان برای ما خیلی زیبا بود ولی برای جوانهای امروزی فکر نکنم که به آن زیبایی باشد؛ البته باید از خود آنها پرسید بالاخره سلیقه نسلهای مختلف با هم فرق دارد
در این سالها تابستان ویژهای داشتید؟
– تابستانهای دوران کودکی و نوجوانیام با تابستانهای کاری بزرگسالیام بسیار متفاوت هستند. بهتر است بگویم تابستانهای دوران کودکیام بسیار جذاب و پرانرژی بود. کوچکتر که بودیم تابستانها همراه خانواده به مسافرت میرفتیم تا هوایی تازه کنیم. تابستان را اگر بخواهم تعریف کنم میتوانم بگویم شمال و رفتن کنار دریا و ساحلهای تمیز آن زمان. پلانهای زیبایی از تابستان بچگی و نوجوانیام در ذهنم نقش بسته است. در مجموع مثل بعضی از آدمها نیستم که فقط یک فصل خاص را دوست داشته باشم. من عاشق تمام فصول هستم. فصلها برای من تمایزی از هم ندارند و هر فصل زیبایی خاص خودش را در نظرم دارد. تابستان فصل درست شدن، به بار آمدن و زیبایی است. اگر بهار را به تولد توصیف کنیم، تابستان فصل بلوغ و پاییز فصل میانسالی و زمستان هم به کهنسالی و مرگ تعبیر میشود. تابستان فصل جوانهاست و میتوان در آن تا آنجا که میشود جوانی کرد و لذت برد.
تجدیدی تابستانه
من همیشه در تمامی مقاطع تحصیلی تجدیدی داشتم و تابستانهایم با تجدیدی میگذشت؛ مثلا جغرافیای سال دوم راهنمایی و جبر دوم دبیرستان اما درسهایی که دوست داشتم مثل ادبیات را با نمره 18 قبول میشدم ولی از درس جبر همیشه تجدید میگرفتم. درسهای دوستداشتنی من تاریخ، ورزش، ادبیات و علوم بود. یادم میآید در آن زمان اگر تجدیدی میگرفتیم برای گرفتن نمره قبولی در دروس تجدیدی کل تابستان را باید سر کلاس میرفتیم تا بتوانیم شهریور دوباره امتحان دهیم.
برخورد والدین شما در مواقعی که تجدید میآورید، چگونه بود؟
– خدا بیامرز پدرم هر وقت میآمد مدرسه، من دم در دفتر دو دست و یک پا بالا ایستاده بودم. دوران نوجوانی فقط برای پدر و مادرم مایه خجالت بودم اما خوشحالم که در اواخر حیات پدرم توانستم کمی باعث افتخارش باشم.
.
در تجربههای هنریتان چه فیلمی را در گرمای تابستان کار کرده بودید؟
– فکر کنم مردادماه سال 87 بعد از فیلم اتوبوس شب بود که یک تلهفیلم جنگی در آن تابستان در آبادان بازی کردم. یادم میآید گرمای هوا به 58 درجه رسیده بود، از هتل که میآمدیم بیرون انگار از زیر دوش بیرون آمده بودیم. من برای همان بازی کاندیدای بازیگر نقش اول شدم. خیلی کار سختی بود. دوربین و دستگاههای صدا دچار مشکل و خراب شدند. اگر شما فیلم را ببینید متوجه میشوید؛ در تمام فیلم من خیس هستم.
کدام کار خودتان را در سینما دوست دارید؟ اتوبوس شب یا تقاطع؟
– اتوبوس شب را به صرف دلایل خاصی بیشتر دوست دارم؛ مثل بازی در کنار خسرو شکیبایی عزیز یا همان عمو خسروی خودمان؛ علاوه بر آن کار کردن با کیومرث پوراحمد دوستداشتنی تجربه کاری خوبی برای من بود. شاید با انتخاب این فیلم راه کاری خودم را تغییر دادم. در سینما گزیدهکار هستم اما در سریالها یک مقدار کمتر. دو سال است که تلهفیلم بازی نکردهام البته در 23 تا تله فیلمی که بازی کردم فقط دو یا سه تایشان فیلمهای بدی هستند ولی مابقی فیلمهای خوبی محسوب میشوند. سریالهایی که بازی کردم مثل به دنیا بگویید بایستد، زمین انسانها، عملیات 125 و نسیم رویا همه سریالهای خوبی بودند. سریال نسیم رویا از جمله فیلمهای اولی بود که در ماه رمضان ساخته شد و موضوع فیلم حول محور پنج تا بچه میچرخید که پدرشان به آنها خانهای به ارثیه داده بود که نباید آن را میفروختند و باید آن را صرف امور خیریه میکردند. کانال دو هم کار آقای رامبد جوان را نشان میداد ولی نسیم رویا از جمله سریالهای خوب ماه رمضان محسوب میشد.
ماجرای جنایی سربازی من
در سربازی دوران ویژهای داشتید؟
من سال 76 تا 77 به سربازی رفتم. در سربازیام هم اتفاقهای عجیب و غریبی افتاد که مثل فیلم بود؛ البته بگویم که بعدا از آن هم فیلم ساختند. همانطور که گفتم دوران سربازیام در اردکان یزد در سپاه پاسداران سپری شد. در آن دوران اتفاقی افتاد و یکی از همخدمتیهای من خودش را کشت و من شدم متهم به آن اتفاق و این داستان برگرفته شد برای سریال به دنیا بگویید بایستد. این سریال زندگی واقعی من بود. همخدمتی من با اسلحه بنده خودکشی کرد و من متهم به قتل ایشان شدم، ولی بعد از چند وقت فهمیدند که او خودکشی کرده و من تبرئه شدم.
وقتی این اتفاق برای شما افتاد به این فکر نکرده بودید کاشکی سربازیتان را می خریدید؟
– چرا اتفاقا در آن زمان خرید سربازی فقط دو میلیون بود؛ یعنی 20 میلیون الان ولی پیش نیامد که اصلا به آن فکر کنم. اصلا خودم تصمیم گرفتم به سربازی بروم. یک روز خودم رفتم سرم را تراشیدم و بعد به سربازی رفتم. به هر ترتیب اگر اتفاق عمیقی برای هر بازیگری در زندگیاش بیفتد به او کمک میکند آدم بهتری شود.
سورتمه را چگونه دیدید؟
– نمیتوانستم به سورتمه اعتماد کنم. به این واگنهای یک نفره با پیچهای خطر ناک با منظره تهران اما سه تا چهار بار سورتمهسواری کردم. دفعه اول با سرعت خیلی کم این کار را انجام دادم.
تجربه بانجی جامپینگ دارید؟
– نه راستش را بخواهید جراتش را ندارم.
غواصی چطور؟
– بله در یک فیلمی که آقای مزدآبادی آن را کارگردانی میکرد. غواصی واقعا دنیای عجیبی دارد و دوستداشتنی است. یکی از هفت مرتبه هستی دنیای زیر آب است که واقعا باید آن را دید.
تونل وحشت چطور بود؟
– بد نبود، من که نمیترسیدم؛ فقط قسمت آخر تونل یک نفر با اره برقی افتاد دنبالمان.
دوچرخه سواری و تجدید
من یک دوچرخه بیامایکس داشتم که با آمدن تابستان سوارش میشدم و داخل کوچهها دوچرخهسواری میکردم. تمام دوچرخهسازیهای محل مرا میشناختند چون هر روز در تعمیرگاههای دوچرخه بودم. ساعت پنج به بعد که میشد با تمام بچهها میریختیم تو کوچه. آن زمان ما تو یک کوچه بنبست زندگی میکردیم به نام روشن. این صحنههای زیبا را از این کوچه خاص در ذهنم دارم. کوچه باصفایی بود و جان میداد برای دوچرخهسواری و فوتبال؛ همیشه تو کوچه سنگ میگذاشتیم و دروازه درست میکردیم و تا آنجا که جان داشتیم بازی میکردیم.
بهترین فیلم امسال
از فیلمهایی که جدیدا اکران شده کدام را بیشتر دوست دارید؟ ایستاده در غبار را دیدید؟
– نه هنوز نتوانستهام آن را ببینم ولی مطمئنم فیلمی است که حقش خورده شده چون تیزرهایش را دیدم و دوستانم دستاندرکار آن فیلم هستند.
نظرتان درباره ابد و یک روز چیست؟
– بله این فیلم را دیدم. فضای هنری جامعه ما طوری است که اگر کسی خلاف نظر آن یکی را داشته باشد شروع به قضاوت و تحقیر کردن او میکنیم. پس این سوال خوبی نمیتواند باشد. این دلیل بر خوب بودن یا بد بودن چیزی نیست. هر کسی باید نظر خودش را بگویید. ابد و یک روز این موج را وارد جامعه کرده و خود این؛ چیز زیاد جالبی نیست. به نظر من ابد و یک روز یک کار معمولی است.
حرف آخر
من خوشحال میشوم اگر شهرداری تهران یا یک شرکت خصوصی داخل تهران سرمایهگذاری کند و اماکن تفریحی بیشتری در سطح شهر درست کند. اگر بازیها را جذابتر کنند فکر کنم بازتاب مالی بهتری برای آنها داشته باشد و باعث افزایش مراکز تفریحی در فصل تابستان شود.
امیرمحمد زند و مادرش , امیرمحمد زند و همسرش
اینستاگرام امیرمحمد زند : instagram.com/amirmohammadzand