بیوگرافی مریم امیرجلالی
مریم امیرجلالی بازیگر زن سینما و تلویزیون که بیشتر او را در سریالهای طنز می بینیم متولد 29 آذر ماه سال 26 می باشد و حدود 70 سال سن دارد.
وی اصالتا تهرانی است..4 خواهر و 4 برادر دارد و او فرزند یکی مانده به آخر خانواده ی امیر جلالی است.
میزان تحصیلات وی فوق دیپلم حسابداری می باشد . و در کار دولتی ، رئیس تمرکز حساب ها در شهر و روستا بود که پس از بازنشسته شدن در سال 78 و همزمان با انتشارات خوارزمی ، به عنوان مدیر مالی شرکت های ساختمانی سنگ و ستون مشغول به کار شد .
وی یک فرزند دختر و دو نوه دارد.
در سایت های محتلف خبری مبنی بر این که مجید یاسر بازیگر مرد داماد وی می باشد منتشر گردیده بود که توسط خودش تکذیب گردید
بازیگری را از سال 74 با بازی در سریال زیر گنبد کبود آغاز کرد اما با سریالهای رضا عطاران در دهه 80 توانست به خوبی شناخته شود
وی علاوه بر بازیگری به گفته خودش حرفه اصلیش، موسیقی است و مایل است دراین حرفه، بیش از پیش فعالیت نماید . وی چندی پیش نیز در تهران کنسرتی برگزار نمود.
گفتگو با مریم امیرجلالی
من متولد 1326 و اصالتاً تهرانی هستم، اما نمی دانم چرا در مجلات و رسانه ها و مطبوعات میگویند من ملایری یا اراکی و اینها هستم. من نه آذری هستم، نه شمالیام ، نه همدانیام و نه اراکی و ملایری. من متولد بیمارستان ایران در تهران هستم. محله صفی علی شاه تهران. پدرم هم بچه محله درخونگاه تهران است. تمام فامیل پدرم هم در محله منیریه و آن اطراف زندگی میکردند. در زمان بچگیام خاطرم هست که بسیار ساده، گرم و صمیمی مردم افطار می کردند. ولی نمی دانم چرا هیچ وقت یادم نیست که لحظه افطار ساعت 9 شب باشد. تا جایی که یادم است افطار ساعت 5 یا 6 بعدازظهر بود. من در زمانی که کودک بودم پدرم مسقطیهای بسیار خوشمزهای درست میکرد. البته پدرم به دلیل کسالت نمیتوانستند روزه بگیرند اما دوست داشتند همیشه ما روزه بگیریم. از این رو همیشه برای ما سفره افطار را می چیدند تا ثوابش را ببرند. خاطرم هست پدرم در سفره افطارعلاوه بر مسقطی، کاچی، خرما، نان، پنیر و حلوا ارده میگذاشت. بعدش هم که شام می خوردیم.
وی در خصوص عصبانیت و مهربانی نیز گفت: به نظر من هم عصبانیت و هم مهربانی دلیل دارد. تا کسی به شما دروغ نگوید و شما را اذیت نکند صدای آدم که بالا نمیرود. من از دروغ متنفرم و اصلاً تحمل شنیدن آن را ندارم. من چه طرف با من راحت باشد و چه از دستم ناراحت باشد، حرفم را میزنم. من دوست دارم که طرفم هم با من رو راست باشد. اولاً از اینکه دیگران رو راست نباشند بسیار متنفرم و رو راست نبودن من را عصبی میکند. اما مهربانی هم در ذات آدمی است؛ یعنی اگر شخصی مهربانی در ذاتش نباشد، به نظر من مشکلی اساسی دارد. متاسفانه من این روزها هر روز عصبانی می شوم. وقتی هم عصبانی می شوم اطرافیانم هیچ کاری نمی توانند بکنند؛ البته من در فامیل به فردی مهربان معروف هستم. حتی اگر مشکل و بحث و حدیثی در فامیل پیش بیاید تنها کسی که میتواند دو طرف را به هم آشتی بدهد من هستم که با برگزاری مهمانی سعی میکنم مسئله را فیصله دهم و سعی میکنم کدورتها را هر چه زودتر از بین ببرم. من هیچ وقت بی دلیل از کوره در نرفتم، برای همین هم هیچ وقت از عصبانیتم پشیمان نشدم. شاید پیش آمده که عصبانیت باعث لطمه به کارم هم شده باشد اما هیچ وقت از این اتفاق ناراحت نشدم. حتی خیلی وقتها عصبانیتم به دردم خورده.
او ادامه داد: من دروزارت بازرگانی مدیریت بخش مالی قسمتی را نیز عهده دار بودم و فکر میکنم گاهی عصبانیت در کار یک مدیر به او کمک میکند. گاهی اوقات عصبانیت و داد زدن یک مدیر باعث می شود کل مجموعه بفهمند باید کارشان را چطور انجام بدهند. مثلاً من در آن ادارهای که کار می کردم 14 کارمند آقا داشتم. اگر سخت گیری نمیکردم و عصبانیتی از خود نشان نمی دادم باعث می شد آنها بازده کاری مفیدی نداشته باشند. فکر کنم همین عصبانیتم باعث شده بود بخش مالی وزارت بازرگانی در زمانی که من آنجا فعال بودم مشکل خاصی نداشته باشد. من در اسفند 1378 از وزارت بازرگانی بازنشسته شدم.
وی در پاسخ به این سوال که وقتی عصبانی میشود، چه چیزی او را آرام میکند؟ گفت: من هیچوقت بیدلیل عصبانی نمیشوم. اما وقتی عصبانی میشوم با مرور زمان رفته رفته آرامش از دست رفته خود را به دست میآورم، یا اینکه سعی می کنم از آن فضایی که من را عصبانی کرده بیرون بیایم و محیط را ترک کنم. بعد از گذشت مدتی هم با خوردن چای یا قهوه سعی میکنم خودم را آرام کنم. این اخلاق را هم ندارم که وقتی کسی من را عصبانی میکند با او بنشینم و بعداً حرف بزنم. من اصلاً توقع ندارم کسی من را عصبانی کند و وقتی این اتفاق میافتد دیگرهیچ وقت نمیتوانم او را به سادگی ببخشم. برای همین هم به کسی که من را عصبانی میکند فرصتی برای توضیح نمیدهم.
امیرجلالی صبورترین فرد زندگیاش را پدرش معرفی کرد و ادامه داد: پدر من فردی بسیار مقتدر و باجذبه بود. اما از طرفی بسیار افتاده و برای تمام اهل محل محترم بود. من بارها به پدرم غبطه می خورم. اما خوش به سعادتش که در زمانی از دنیا رفت که خیلی از مشکلات را ندید و رفت. پدرم 63 سالش بود که از دنیا رفتند. به نظرم در گذشته اعصابها آرام تر از امروز بود و گرمای خانوادهها هم بیشتر بود. بارها به آرامش پدرم غبطه خوردم. همیشه سعی می کرد با برگزاری سفره افطار کل فامیل را دورهم جمع کند. الان همه مردم به دلیل گرفتاری هایشان دیگر به شکل قبل دور هم جمع نمی شوند.
ادم رک و صریحی هستم
من آدم خیلی رک وصریحی هستم و احساسم را نسبت به آدم ها بروز می دهم و برخلاف عده ای بیخودی نقش بازی نمی کنم. من 30 سال در محیط اداری کار کردم ولی هرگز این رفتار و آداب اخلاقی را که از برخی همکاران در سینما و تلویزیون دیدم، در اداره از همکارانم ندیدم. عده ای را می بینم که به راحتی قربان صدقه یکدیگر می روند اما از پشت به هم خنجر می زنند که این گونه رفتارها باعث آزار من می شود. به همین خاطر در محیط کار آرامش ندارم.
کاش برخی دوستان بدانند که زندگی دیگر صحنه نمایش نیست که برای همدیگر نقش بازی می کنند. گرچه من معتقدم که بازیگران برخی از خصوصیات و بخشی از شخصیت شان رادر کار بروز می دهند و خوب که دقت کنید به راحتی می توانید پی به شخصیت آنها ببرید. دایره ارتباطات من بسیار محدود است و من در طول این سال ها تنها با عده خاصی در رفت و آمد هستم. مثل خانم امیرحمزه یا شهره سلطانی و بهاره افشاری و تعدادی دیگر از دوستان. چون به ندرت می توانم با کسی ارتباط برقرار کنم، مگر این که خوب بشناسمش.
سوغاتی های هند و فرانسه
از خرید وسایل اضافی به خصوص در سفر بیزارم. به همه کسانی هم که به منزل من می آیند گفتم که برای من هیچ وسیله ای نیاورند. تنها چیزی که علاقه دارم، گل و گلدان است. مثلا چندین ماه پیش خانم بهاره افشاری برای من یک ظرفی آورد که شبیه یک کبوتر است. گفت می دانم که از ظرف و چیزهای تزئینی خوش تان نمی آید، اما این را آوردم تا داخلش بیسکویت بریزید.
البته تا چند سال پیش هروقت که به سفر می رفتم، چیزهای تزئینی زیبایی می خریدم. اما الان از خرید بیزارم. وقتی سفر می روم، فقط برای تفریح می روم. اما خانم هایی را می شناسم که به هر جا می روند برای خرید می روند. اما من به جای خرید اسباب و اثاثیه ترجیح می دهم که با آن پول سفر بروم و در یک هتل خوب اقامت کنم. تا این که دائم کریستال و چیزهای دکوری بخرم. اما دکوری هایی که در ویترین دارم همه سوغات هند و آلمان و انگلیس و فرانسه و دوبی است که سال ها پیش رفته بودم و خریدم.
فست فود، هرگز!
من در کل خانه ام را خیلی دوست دارم و آرامش دارم. اما آشپزخانه را بیشتر از جاهای دیگر منزل دوست دارم و به آن اهمیت می دهم. منزل دخترم که می روم دائم در آشپزخانه هستم و غذاهای سنتی می پزم. چون بچه ها و همسرش خیلی دستپخت من را دوست دارند. شاید باور نکنید، اما با این که همیشه شاغل بودم، چه زمانی که کارمند بودم و چه حالا که بازیگرم، هیچ وقت سبزی آماده نخریدم.
خودم همیشه سبزی می خرم و پاک می کنم و خرد می کنم. از سبزی آماده خریدن بیزارم. هم برای خودم و هم برای دخترم این کار را انجام می دهم. البته دخترم خیلی اهل شیرینی پختن است. از غذای آماده هم بیزارم. حتی اگر برای من سرزده میهمان برسد، محال است که از بیرون غذا بگیرم. همیشه خودم غذا درست می کنم. به دخترم هم تاکید می کنم اجازه ندهد که بچه ها فست فود مصرف کنند. چون برای بچه ها سم است. بنابراین هیچ وقت در منزل من غذای آماده نخواهید خورد.
امان از چشم و هم چشمی ها
اصلا دوست ندارم مثل بعضی از این خانم ها که شش ماه یکبار تغییر دکوراسیون می دهند، کلی پول خرج کنم و مبلمان جدید بخرم که بخواهم به رخ کسی بکشم. الان 8-7 سال است که من این مبلمان را دارم و خیلی هم راحتند و دوست شان دارم. وقتی وسایل زندگی ام سالم است و قابل استفاده چرا باید کلی پول بیخودی خرج کنم و اسباب و اثاثیه جدید بخرم. به نظر من این کارها فقط برای چشم و هم چشمی است که بسیاری از زندگی ها را نابود می کند. چون آن کسی که دارد، می خرد. اما کسی که استطاعت مالی ندارد چه کار باید بکند؟ این پز دادن ها و چشم و هم چشمی هاست که باعث می شود اختلاف های بسیاری در خانه به وجود آید و زن و شوهرها با هم مشاجره کنند.
گشت و گذار در خانه مریم امیرجلالی
عکس و امضا در بهشت زهرا!
چند وقت پیش یکی از همسایه های قدیمی ام فوت شد و در بهشت زهرا هرکسی که من را می دید با من عکس می گرفت و از من امضا می گرفت. من هم بدون کوچکترین بی احترامی ای با آنها در آن شرایط گرم احوالپرسی می کردم. چون این مردم هستند که باعث شهرت و محبوبیت بازیگر می شوند و از انصاف به دور است که با آنها برخورد بدی داشته باشیم. ما مدیون این مردم هستیم. اما با چشم خودم دیدم برخی از بازیگرها را که با مردم برخورد بدی دارند و بی احترامی می کنند.
اگر این مردم نباشند ما برای چه کسانی فیلم و سریال بازی کنیم؟ اما نمی دانم چرا برخی از این بازیگرها این چیزها را نمی دانند و فقط به دنبال بازی کردن مقابل دوربین و پول و شهرت به دست آوردن هستند. یا این که پیش می آید که مردم نام یک بازیگر را نمی دانند و به اسم نقش هایی که بازی می کنند، می شناسند. مثلا من را به نام همسر هاشم آقا در سریال «متهم گریخت» می شناسند. من هم ناراحت نمی شوم. اما بعضی از این دوستان ناراحت می شوند.
– از قسمت خوشمزه منزل که بگذریم، لوح های تقدیر شبکه سوم و دنیای تصویر و دانشگاه آزاد که روی شومینه بود نظر هرکسی را به خود جلب می کرد. همچنین دیوان حافظی که همیشه روی میز گرد کنار پذیرایی وجود دارد.
– چندوقت پیش آقای خشایار راد به اتفاق خانواده شان میهمان من بودند. پرسیدم که چه غذای دوست دارند درست کنم. گفتند دم پختک باقالی با لیته. شاید باورتان نشود اما به قدری این غذا به آنها چسبید که منم خوشحال شدم که به میهمان هایم خوش گذشته.
سریالهای مریم امیرجلالی
۱۳۹۲ بیقرار
۱۳۹۲ اولین انتخاب
۱۳۹۱ تله فیلم «ماشین مش ممدلی»
۱۳۹۰ دختری به نام آهو
۱۳۹۰ توطئه فامیلی
۱۳۹۰ تله فیلم «قبر مشترک»
۱۳۹۰ راز و نیاز
۱۳۹۰ چهارچرخ
۱۳۸۹ تلهفیلم «پسر ارشد من»
۱۳۸۸ چاردیواری
۱۳۸۷ جاده در دست تعمیر
۱۳۸۷ پنهان، اما آشکار
۱۳۸۷ طلاق در وقت اضافه
۱۳۸۶ چارخونه
۱۳۸۵ ترش و شیرین
۱۳۸۴ متهم گریخت
۱۳۸۳ غنچه و خالجون کوکب
۱۳۸۳ رسم شیدایی
۱۳۸۳ خانه به دوش
۱۳۸۱ دیوانه در شهر
۱۳۸۱ نوعروس
۱۳۸۱ پشت کنکوریها
۱۳۸۰–۱۳۸۱ ستاره باران
۱۳۷۹–۱۳۸۰ چای قندپهلو
۱۳۷۹ داستان یک شهر – سری دوم
۱۳۷۷–۱۳۷۸ هتل
۱۳۷۵–۱۳۷۶ تهران ۱۱–۵۹۵ ج ۴۸
۱۳۷۴ زیر گنبد کبود
فیلمهای سینمایی
چگونه میلیاردر شدم (۱۳۸۹)
افراطیها (۱۳۸۸)
به دنبال خوشبختی (۱۳۸۸)
پوپک و مش ماشاالله (۱۳۸۸)
چراغ قرمز (۱۳۸۸)
غریبهای در شهر (۱۳۸۸)
آقای هفت رنگ (۱۳۸۷)
مادر زن سلام (۱۳۸۵)
مهمان (۱۳۸۵)
نصف مال من، نصف مال تو (۱۳۸۵)
دم صبح (۱۳۸۴)
مربای شیرین (۱۳۸۰)
شبهای تهران (۱۳۷۹)
مریم امیرجلالی در خندوانه / مهرماه 95