بیوگرافی و زندگینامه
لعیا زنگنه بازیگر سینما و تلویزیون متولد 1344 در تهران می باشد و هم اکنون 53 سال سن دارد.
پدر وی مهندس یاشار زنگنه معاون اسبق نظام مهندسی استان اصفهان و مادرش مهدیه موسوی است (اصالت لر بختیاری منطقه اقلید فارس) .
تحصیلات
لعیا زنگنه دارای مدرک لیسانس تاتر از دانشگاه هنر تهران می باشد. او همچنین یک دوره آموزش نقاشی را نیز گذرانده است.
استعداد بازیگری او توسط امین تارخ در سال
1371 کشف شد و بعد از آن با راهنمایی های زیاد توسط استاد محمد علی کشاورز و
ثریا قاسمی وارد کار بازیگری شد.
شروع بازیگری
اولین بار در سال 84 با بازی در سریال در
پناه تو با این که اولین سریال او بود توانست به خوبی دیده شود و به شهرت
برسد . سریالی که در آن زمان یکی از پربیننده ترین مجموعه های تلویزیون بود
که از شبکه دو پخش میگردد.
لعیا زنگنه فعالیت سینمایی خود را در سال 1375 با بازی در فیلم راز مینا ساخته عباس رافعی آغاز نمود.
آخرین فعالیت او هم در تلویزیون حضورش در سریال پدر به کارگردانی بهرنگ توفیقی است که در رمضان 97 از شبکه دو پخش میگردد.
ازدواج و همسر
لعیا زنگنه ازدواج کرده است و یک فرزند دختر هم دارد . اون تا کنون در خصوص زندگی شخصی اش گفتگو و توضیحی نداده است.
لعیا زنگنه در شبکه های اجتماعی از جمله اینستاگرام هیچ صفحه ای ندارد.
نسبت او با ثریا قاسمی و یک شایعه ای
چندی پیش اخبار در برخی از سایت و شبکه های اجتماعی مبنی بر این که لعیا زنگنه دختر ثریا قاسمی
است منتشر گردید . اما این خبر شایعه ای بیش نبود و شاید هم دلیل آن علاقه
ی بسیار زیادی لعیا به ثریا قاسمی می باشد چرا که او وی را وارد این حرفه
کرده است.
گفت و گو با لعیا زنگنه در خصوص حرفه نقاشی اش
برای
مخاطبان هنرهای تجسمی، شما چهرهای آشنا در زمینه نقاشی محسوب نمیشوید و
شاید خیلیها با نمایشگاه«پازل» بود که فهمیدند لعیا زنگنه نقاشی هم
میکند. نظرتان دراینباره چیست و بفرمایید این چندمین نمایشگاه شما بود؟
نمایشگاه اول من سال 2010 در تورنتو برپا شد. بعد از آن دو نمایشگاه خصوصی برپا کردم و بعد هم در نمایشگاه پازل در تهران شرکت داشتم.
نقاشان مختلفی در نمایشگاه پازل شرکت داشتند. بهطورکلی این نمایشگاه را چطور دیدید؟
در نمایشگاه «پازل» چون انواع گفتمان و
انواع نگاهها، مشارکت و حضور فعال داشتند، بودن در آن برایم جالب بود.
نقاشانی از نسلهای متفاوت و نگرشهای مختلف با سبکهای گوناگون در کنار
یکدیگر برایم قابلتحسین است. از این دست نمایشگاه هاکمتر دیده شده. نگاه
متفاوت و ایجاد زمینه برای نقد آن میتواند باعث رشد و تعالی در این حوزه
شود.
طی سالهای
گذشته ورود بازیگران به حوزه عکاسی و نقاشی واکنشهایی را همراه داشت، با
توجه به اینکه اثر شما با مبلغ بالایی هم برای فروش در نظر گرفته شده بود.
من اعتقادی به جداسازی و دیوار ندارم.بین
هنرها دیواری وجود ندارد. بدون توجه به واکنشها، من همانقدر که خودم را
بازیگر میدانم، همانقدر و شاید بیشتر، یک نقاش میدانم. چرا که در دوران
قبل از دانشجوییام، از دوران کودکی با نقاشی زندگی کردم و تمامی احساس
کودکیام را با نقاشی بیان میکردم. به قول نصرت رحمانی (با اندکی تغییر)
«من آدمیام که در حاشیه زندگیام نقاشی میکنم ولی با نقاشی زندگی
میکنم.»
گفته شده قیمت اثرتان را خودتان تعیین کرده بودید، از علت آن بگویید؟
من در خارج از کشور هم نمایشگاه و کار
برای فروش گذاشتهام، در آنجا بهدور از حاشیهها، قیمتگذاری و فروش
کارهایم به صورت دلار، همین اندازه بود. شاید در آینده در نمایشگاه
انفرادیام بسته به تکنیک و اندازه کارهایم، قیمت نیز پایینتر یا حتی
بالاتر شود.
توضیحاتی درباره سبک نقاشیتان بدهید؟ آبشخور اصلی این سبک از کجا بود؟
یاد روایتی از آقای «واحد خاکدان» میافتم
که مضمون کلیاش این بود: ابتدا مدرن و آبستره کار میکرده، اما برای
گذراندن دوران سربازی به بیرون از تهران میروند، آنجا با آن روی دیگر
واقعیت اثر هنری که مخاطب است مواجه میشوند، که آن عدم ارتباط و درک
کارهای ایشان توسط عامه مردم است. برای ارتباط بیشتر سبک کاریشان را تغییر
میدهند و به رئالیسم روی میآورند. من همواره به مخاطبانم احترام میگذارم
. من کارهایی تجربه کردهام که بسیار
مدرنتر از سبک امپرسیون این تابلو هستند اما همان دلشوره آقای «خاکدان» را
نیز دارم. در بعضی از کارهایم که فیگوراتیو هستند، گاهی انسان را دفرمه
میکنم و همیشه سوال «چرا اینچنین کردی؟» را میشنوم. احتمالا فکر میکنند
طراحیام خوب نیست! باید بگویم طراحی و آناتومی انسان را از آقای «یعقوب
عمامهپیچ» فراگرفتهام. نکته عجیب برای من در ارتباط با عامه مردم، زاویه
دیدشان اس.
شما به مغازه فرشفروشی و بازار فرش بروید.
در ساعاتی که آنجا میگذرانید افرادی را میبینید که آموزش سواد بصری مدرن
ندیدهاند، اما فرشها و نقش و رنگمایه فرشها را تحلیل میکنند. راجع به
ترکیببندی نظر میدهند؛ اما همین که نگاهشان را از روی زمین به سمت خط افق
تغییر میدهند، زیباشناسیشان تغییر میکند، کارهای مدرن را درک نمیکنند،
دیالوگ برقرار نمیکنند، این عجب نیست؟!
این عجیب
است و فکر میکنم دلیلش همان عدم آموزش سواد بصری مدرن است که به آن اشاره
کردید. اگر موافق باشید، بپردازیم به تابلویی که در نمایشگاه «پازل» ارایه
کردید. ترکیببندی آثار امپرسیونیستها را تداعی میکرد؛ خصوصا با توجه به
استفاده از رنگ و شدتهای نوری. چه شد به سمت این مکتب هنری کشیده شدید؟
من شروع هنر مدرن را بسیار دوست دارم و
میپسندم. به نظر من شاید این سبک امپرسیون همزمان، علمیترین و
احساسیترین سبک تاریخ نقاشی و بسیار هم متنوع است.
در کار
امپرسیونیستها بهطور مستقیم کاربرد نور و رنگ مهم است، شما در نقاشیتان
رنگهای گرم را در نظر گرفتهاید اما دیده میشود که این اثر تنوع رنگی
ندارد و رنگبندی نتوانسته وجهه امپرسیونیستها را نشان دهد. واکنش شما
چیست؟
موقعی که صحبت از امپرسیون میشود همه یاد
«مانه» «مونه»، «دگا»، «ونگوک» «پیسارو»، «سزان» و… میافتند. من کارهای
این هنرمندان را از نزدیک دیدهام و شانس این را داشتهام همان مکانها را
نیز از نزدیک ببینم (لوکیشنهای نقاشیشده را).
روح پاریسی در کارها موج میزند. من دوست
داشتم که موقعی که در ایران و تهران نقاشی میکنم، کار و رنگهایم احساس
تهران و کوچه «درکه» را بیان کند. بهخاطر همین است که شاید شما تفاوتی را
احساس میکنید، اما این تفاوت آگاهانه است. فکر میکنم شما کار من را از
نزدیک ندیدهاید چون سعی کردهام تنوع رنگی را در چارچوب نوری همان زمان
ایجاد و حفظ کنم. متاسفانه عکسی که از کار من منتشر شده را جزییات را حذف
کرده و تنوع رنگی و ضرب قلمها را نشان نداده و حتی رنگهای تابلو نیز در
عکس بهشدت بد هستند.
در نقاشی
شما ردپای آبرنگهای علیاکبر صادقی و علی گلستانه دیده میشود. آیا
تاثیری از این استادان گرفتهاید؟ و اصولا منشأ هنریتان چه بوده؟
گالری «سبز» روبهروی پارک ساعی، یکی از
گالریهای موردعلاقه من برای دیدن آثار هنرمندان بوده است. در طبقه بالا
آقای «صادقی» همیشه کارهایشان آویزان بود یا مشغول کار جدید بودند. من سبک
کاری و تکنیکی قوی ایشان را میپسندم و دوست دارم.
اما کارهای آقای «گلستانه» را کمتر
دیدهام، اما آنهایی را که دیدهام بسیار دوست داشتم. تکنیک و جسارت
زیباست. استمرار آقای «گلستانه» و مداومت حضورش را بسیار ارج مینهم. من
فقط در کلاسهای آقای «عمامهپیچ» و «پاکباز» بودهام. و با مطالعه در
کارهای دیگر استادان تا به امروز یاد گرفتهام.
ممکن است اثر شما پشت نامتان پنهان شده باشد. در اینباره چه نظری دارید؟
دیدهشدن اثر نقاش، جالب و هیجانانگیز
است. استقبال از کار هنری و داشتن مخاطب یک ضرورت است. بهخاطر بازیگر
بودنم شاید تابلو من زیادتر دیده شود، اما دوست دارم مانند یک نقاش دیده
شوم و کارم را نقد کنند. در این مرحله اثر به واسطه خودش سرپا میماند و
موردتوجه قرار میگیرد. زمان بهترین قاضی است.
فیلمهای سینمایی لعیا زنگنه
راز مینا (عباس رافعی، ۱۳۷۵)
شیفته (محمدعلی سجادی، ۱۳۷۹)
رنگ شب (محمدعلی سجادی، ۱۳۷۹)
تکیه بر باد (فیلم ۱۳۷۸) (داریوش فرهنگ، ۱۳۷۸)
هفت ترانه (بهمن زرین پور، ۱۳۸۰)
مزاحم (سیروس الوند، ۱۳۸۰)
تب (رضا کریمی، ۱۳۸۲)
رئیس (مسعود کیمیایی، ۱۳۸۵)
خیابانهای آرام (کمال تبریزی، ۱۳۸۹)
جرم (مسعود کیمیایی، ۱۳۸۹)
خودزنی (احمد کاوری، ۱۳۹۰)
زندگی خصوصی (حسین فرح بخش، ۱۳۹۰)
عاشقها ایستاده میمیرند (شهرام مسلخی، ۱۳۹۲)
این زن حقش را میخواهد (محسن توکلی، ۱۳۹۴)
قاتل اهلی (مسعود کیمیایی ،۱۳۹۵)
سریال های لعیا زنگنه
سریال پدر – بهرنگ توفیقی 1397
آرام میگیریم _ (روحالله سهرابی) ۱۳۹۵
پشت بام تهران _ (بهرنگ توفیقی) ۱۳۹۴
خواب بلند (احمد کاوری)۱۳۹۲
مادرانه (جواد افشار)۱۳۹۲
راستش را بگو (محمدرضا آهنج)۱۳۹۱
اغما _ (سیروس مقدم)۱۳۸۶
مدار صفر درجه (حسن فتحی، ۱۳۸۶)
باران عشق (احمد امینی، یک قسمت، ۱۳۸۰)
تولدی دیگر (داریوش فرهنگ، ۱۳۷۷)
در قلب من (حمید لبخنده، ۱۳۷۷–۱۳۷۶)
در پناه تو (حمید لبخنده، ۱۳۷۴–۱۳۷۳)
تله فیلم های تلویزیونی لعیا زنگنه
نام دیگر عشق (ابوذر نوروزپور، ۱۳۹۱)
فلس سیاه (مسعود تکاور، ۱۳۹۱)
رایزن عشق (جواد افشار، ۱۳۹۱)
زمزمه (مسعود آب پرور، ۱۳۹۰)
جاده جنایت (جهانبخش ایمانی، ۱۳۸۶)
لعیا زنگنه در نمایی از سریال در پناه تو در کنار مرحوم حسن جوهرچی